32

مسعود سعد در زندان قلعۀ نای

از کتاب: جغرافیای تاریخی افغانستان
04 November 1982

بروزگار سلطنت آل سبکتگین سعد بن سلمان یکی از اعیان غزنه بود. در سال (۴۲۸ ق ) که سلطان مسعود بن محمود فرزند خودرا مجدودرا به فرمانروایی هند به لاهور میفرستاد.سعد با وی بحیث مستوفی رفت. وی شاعر خوش قریحه یی بود که بعد از (۴۹۲ هـ) درپنجاب ازجهان رفته است.

از صلب سعد مستوفی در لاهور  بحدود (۴۳۸ ق ) مسعود یکی از بزرگان شعرای زبان  فارسی زاد که باتفاق افاضل از گویندگان طراز اول فارسی ودارای اشعار رشیق و شیوا یست .مسعود یکی از شعرای سیه روزگاریست که حصه بزرگ زندگانی خودرا در زندان بسر برده و سالهای طولانی از مولد خود در قلاع (سو،  دهک، مرنج، نای ) که زندانهای دوره غزنوی بود دور افتاده است.

اوایل زنده گانی شاعر به کمال کامرانی در لاهور میگذشت. زیرا املاک پدری و در آنجا بناهای زیبایی داشت. در غایت مسرت و نشاط عمری را به شعر و ادب میگذرانید.ولی عاقبت روز گرباوی سو خشم و عناد گرفت و ساعیان از اوبه سلطان ابراهم بن مسعود نواسه محمود در غزنه شکایتها بردند و تهمتها بستند شاعر که در آنوقت از امرای بزرگ لاهور بشمار می آمد.برای داد خواهی بحضرت غزنه شتافت ولی  بدبختانه  در آنجا بحبس رفت. درحقیقت امیر سیف الدوله محمود پسر سلطان غزنه با پدر اختلافی داشت. چون سلطان او را بگرفت نمام ندیمان او را نیز اسیر کرد.که یکی از آنها همین مسعود سعد شاعر بزرگ ولی سیه روزگار است. این دوره زندان هفت ساله شاعر در قلعه های سوود هک که مکانی صعب و هولناک کوهستانی بود گذشت و بعد از آن تا سه سال دیگر او را به حصار مدهش تری که (نای )نامداشت بردند. (۱) و مجموعأ ده سال زندانی ماند.


یکی از اعیان حضرت غزنه عمید الملک ابوالقاسم خاص که از حال زاری شاعر شیوا بیان آگه بود. در حضور سلطان ابراهیم شفاعتی کرد و او را از جبس رهایی داد. شاعر از غزنه به لاهور رفت و به ضیاع و املاک پدری پرداخت.

در عصر سلطان مسعود بن ابراهیم (۴۹۲-۵۰۸ ق ) سپه سالار لاهور بونصر فارسی که یکی از دوستان شاعر و رجال ادب دوست بود، مسعود سعدرا در جالندر بحکومت گماشت، ولی بعد از مدت کمی بونصر مذکور معتوب در بار شاهی گردید و شاعر بدبخت را نیز بسبب علایق دوستی وی گرفتند و از لاهور درزندان مرنج باز داشتند.

شاعر حساس درمرنج تا ۸-۹ سال محبوس ماند و عمری را در نهایت پریشانی وبدبختی بسر برد .تا که به همت ثقة الملک خواجه طاهر بن علی مشکان و زیر خاص سلطان مسعود بن ابراهیم که  وقتی حکمدار لاهور نیز بوده وبا شاعر علاقمندی داشت از آن حبس رهایی یافت و دوره اسارت ۱۹ سالگی وی ختم گردید.(حدود ۵۰۰ ق ).

 سخنگوی زبردست درینوقت خیلی پیرو فرسوده شده و مانند بلبل شکسته بالی بود که میخواست واپس به آشیان خود به آرزوی دیدار اقارب و احباب لاهور پروازی نماید ولی او را درحضرت غزنه به کتابداری دربار شاهی گماشتند. وچنین بنظر می آید که در اواخر  عمر گوشه انزوا گرفته و از خدمات سلطنت برکران بوده است.وفاتش ظاهرآ درحدود ۵۱۵ ق است و معلوم نیست که کجا مدفونست.

دراین مقاله کوچک مقصد ما شرح احوال و دقایق زندگانی شاعر نیست.نکته گفتنی اینست که از زمان قدیم تاکنون هر کسی که چیزی در بارۀوی نوشته، موقع محابس او را تعیین کرده نتوانسته اند و فقط بقول برهان قاطع و غیره اکتفا کرده اند که قلعه یی بوده است در هند.

مرحوم محمد قزوینی درحواشی چها رمقاله و رشید یاسمی درمقدمه دیوان اشعارش (طبع تهران ۱۳۱۸ ش ) و سهیلی خوانساری در رسالۀ حصار نای و قویم درکتاب مسعود سعد سلمان (طبع تهران ۱۳۳۹ ش ) ومللک اشعرا ء بهار درحو.اشی تاریخ سیستان و هکذا ناشران اجزای زین الاخبار گردیزی و دیگرنویسنده گان جز اینکه بقول صاحب برهان (قلعه یی بود در هند ) اکتفا کنند. تحقیق درین مورد نکرده اند.علامه قزوینی که محقق ترین آنهاست گوید: بقول نظامی عروضی نای در وجیرستان است لیکن وجیرستان معلوم نشد کجاست (حواشی چهار مقاله).

در حقیقت نای نزد مؤرخانقدیم معروف بود بیهقی ص ۴۳۱ آنرا مقر شاهزادگان و دودمان شاهی (محبوسین ) میگوید.تاریخ سیستان بنام "نای لامان " آنرا در زابلستان میداند. (ص ۲۱۶)  گردیزی نیز نای لامان دارد (ص ۱۰۹ ) این قلعه  به قول مسعود سعد و دیگر شعرای دوره غزنویان بر کوهی بلند واقع  بود که بادرا از نهایت بلند برآن گذر نبوده و سرمایی شدید داشت و درین قلعه زندانی بود که شعر مادر سمچ های آن سالها محبوس بود و در قصاید حبسیه دهشت و رفعت وهولناکی این زندان را بالفاظ رشیق و بیانی بدیع و غم انگیز تصویر میکشد مثلأ در قصیده معروف (حصار نای ) گوید:

نالم بدل چو نای من اندرحصار نای 

پستی گرفت همت من زین بلند جای 

 ارد هوای نای مرا نالهای زار 

جز نالهای زار چه آرد هوای نای 

گردون بدرد و رنج مرا کشته بود اگر 

پپیوند عمر من نشدی نظم جانفزای 

نه نه ز حصن  نای بیفزود جا ی من 

داند جهان که مادر ملکست حصن نای 

من چون ملوک سرزقلک برگذاشته 

زی زهره بوده دست و بمه بر ننهاده پای 

این قصیده حبسیه نای از امهات قصاید مسعود است و در ادب فارسی از شهکار های شگفت انگیز بشمار میرود که درنای سروده شده است.

بهر صورت نای از قلاع معروف و محکم و استوار غزنویان بود که در آن بوقت خطر شاهزاده گان و دودمان سلطنتی و خزاین را نگاه داشتندی و اعدا بزرگ و محبوسین خطرناک را بدان فرستادی عنصری گوید:

بدار بسته همیدون دل ولی و عدو

ولی بنعمت و ناز و عدو به قلعۀنای

موقع حصار نای اکنون درافغانستان معلوم است وآثار باقیمانده آنهم تاکنون به نظر می آید.

درجنوب غربی شهر غزنی بمسافه ۳۰ میل وجیرستان تاریخی واقعست که اکثر مؤرخانغزنویان غوریان مانند  منهاج سراج و عوفی از آن ذکرها دارند اکنون اهل دفاتر آنرا اجرستان بضم اول مینویسند و در تشکیلات کنونی مربوطست به ولایت روزگان شمال قندهار ولی در زمان قدیم در قلب ولایت زابلستان تاریخی افتاده  بود که کتیبه های شاهان هپتالی (= اودالی + ابدالی ) زاول تاکنون درآنجا موجود است.

 ازغزنی براه جغتو و دره قباع و جلگه سراب و ناور و گل کوه بمسافه ۱۸ ملی دره سرسبز و مشجری است که آنرا نای قلعه گویند از قندهار نیز براه تیری و روزگان و درۀشالی به وجیرستان ونای میروند.

بقایای قلعه نای اکنون نیز موجود و خیلی حیرت انگیز است زیرا ابنیۀ عظمیی را در کوه و سنگهای خارا کنده و ساخته اند که در آن صالونهای بزرگ و دهلیز ها و مسجد و چاه های آب و زندان و غیره بر قله های کوه بارتفاع زیاد موجود اند.