32

الثانی امیر بنجی نهاران شنسبی

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۱۷ ، بخش غوریان
01 January 1280

امیر بزرگ بود و در غور ذکر او سایر است ، و او را از کبار ملوک غور دارند و جمله سلاطین از فرزندان او بودند، و نسبت ایشان چنین یافته شد که در قلم آمد : ( امیر ) بنجی بن نهاران بن درمیس بن وزن ، بن هین ، بن بهرام بن حجش بن حسن بن ابراهیم بن معدل ، بن باسد بن سداد بن ضحاک ( ۵ ) . و امیر بنجی بس خوبروی و گزیده اخلاق بود، و بهمه اوصاف ستوده و آثار پسندیده موصوف بود، و چون دولت آل عباس استقامت گرفت، و ممالک اسلاف در ضبط [ آورد، بخدمت ] خلفاء بنو العباس آمد، و اول کس که ازین دودمان بدارالخلافة رفت و عهد و لوا آورد، امیر بنجی نهاران بود 



______________________________________________________________________ (۱) مط: حرنک، راورتی : مطابق به متن. ( ۲ ) مط : در تصرف او آمد.  ( ۳ ) مط : اخراج  واجب داشت.  ( ۴ ) اصل: بلندیش ، مط و راورتی : مندیش ( ر : ۲۶)  

 (۵)کذا . متن مط: امیر بنجی بن نهاران بن در میش بن درت بن هین بن بهرام بن حجش بن ابراهیم بن معد بن اسد بن شداد بن ضحاک. مطابق بیک نسخه ماخذ مطبوع : درت بن ورمیشان بن تروترون بن بروثر ، بن شنسب بن حرنک بن بین بن منشی بن وژن بن هین الخ . . . راورتی : بنجی بن نهاران بن ورمیش بن ورمیشان : ( ورمیشان ، درمنشان ، ورمشان، ور هیشان ) بن پرویز بن پرویر بن شنسب بن خرنک  بن بین بن منشی بن وژن ( وزن ، درت ، ورت ) بن عین ( هنین ) بن بهرام بن حجش        ( خجش ، جحش ) بن ابراهیم بن معدل ( معد ) بن اسد ( ناسد ) بن شداد بن ضحاک. 

غوریان طبقه(۱۷) (۳۲۵  )


و سبب رفتن او بحضرت امیرالمومنین هارون الرشید آن بود : که ( در ) غورقبیلۀ بود، که ایشان را شیشانیان ( ۱ ) خوانند ، و ایشان دعوی آن کنند ، که اول پدر ایشان اسلام آورده است ( و آنگاه ) شنسبانیان محمد را بلفظ غور حمد ( ۲ ) گویند، و چون ایشان ایمان ( ۳ ) آوردند ، ایشان [ را ] حمدی گویند بمعنی محمدی ( ۴ ) . و در عهد امیر بنجی از ان قبیلۀ شیشانیان مردی بود ( ۵ ) نام او شیث بن بهرام، و بلفظ غوریان شیث را شیش ( ۶ ) گویند، ( و این قبیله را شیشانیان بدین امر باز خوانند ) امیر شیش را بامیر بنجی بجهت عمارت غور مناقشت رفت ( ۷ ) ، و فتنه در میان خلق غور ظاهر شد، از طرفین جمله اتفاق کردند : که هر دو امیر بنجی و شیث ( ۸ ) بحضرت خلافت روند ، هر که از دارالخلافه عهد و لوا آرد امیر او باشد، و هر دو تن استعداد سفر کردند ، و روی بدارالخلافه نهادند [ و تخت خلافت بجمال امیرالمومنین هارون الرشید مزین بود ] . 

راوی چنین گوید : که بازرگانی بود در ان دیار ، یهودی بر دین مهتر موسی علیه السلام ، و آن بازرگان را با امیر بنجی محبتی بود، و او سفر بسیار کرده بود و بتجارت ( ۹ ) رفته ، و حضرت ملوک اطراف دیده ، آداب درگاه ملوک و سلاطین شناخته ( بود ) ،   [ او ] بامیر بنجی همراه شد، و مقصود و مطلوب [ امیر بنجی ] را معلوم داشت ، امیر بنجی را گفت: اگر من ترا ادبی تعلیم کنم و حرکات و سکنات در آموزم ، و معرفت و مراتب درگاه خلافت و حضرت سلاطین تلقین واجب دارم تا بدان سبب امارت و ایالت     ( ممالک )غور حوالۀ تو شود ، با من عهد بکن ، که در کل ممالک ( تو ) بهر موضع که خواهم جمعی از بنی اسرائیل و متابعان مهتر موسی را علیه السلام جا [ ی ] دهی و ساکن گردانی ! تا در پناه تو و ظل حمایت ملوک و فرزندان تو آرمیده باشند . بنجی نهاران با آن تاجر بنی اسرائیل عهد کرد : که چون شرط نصیحت و تعلم آداب ملوک و خدمت درگاه خلافت مرا تعلیم کنی ، جمله ملتمسات تو بوفا رسانم و مقترحات ( ۱۰ ) تو در کنار تو نهم . چون از جانبین عهد مستحکم شد، آن تاجر 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ( ۱ ) اصل: شنسبانیان. ( ۲ ) اصل: احمد . مط : حمد ، نسخ راورتی : حمد. ( ۳ ) مط : اسلام. ( ۴ ) مط: ایشان حمدی گفتند یعنی محمدی . نسخ راورتی : محمدی  .  ( ۵ ) مط : امیری بود. ( ۶ ) اصل: سیش . ( ۷ ) منازعت رفت . ( ۸ ) مط : شیش .     (۹ ) مط و : در کار ها . تجارب یافته . ( ۱۰ ) مط : مفرحات. 






غوریان طبقه(۱۷) (۳۲۶  )


 بنی اسرائیل ) او را آداب ملوک و خدمت در گاه ( خلافت و ) سلاطین ( و شرایط تعظیم ) دار الخلافه تعلیم دادن گرفت و بجهت او لباس قبا و کلاه و موزه و زین استعداد ( کرد ) سواری و کار بستن اسلحه تلقین و تفهیم مهیا و مرتب میکرد، چنانچه منازع او شیش ( ۱ ) بن بهرام را از ان جمله هیچ معلوم نبود تا چون بدار الخلافه رسیدند، شیش ( ۱ ) بن بهرام همچنان با لباس مختصر غوریانه که در خانه معود او بود در رفت ، و امیر بنجی نهاران با لباس امیرانه و ( زی ) مهترانه، و استعداد و آداب ، بحضرت خلافة آمد، بعد آداب ( ۲ ) خدمت در گاه خلافت ، بوقت فرصت ( هر دو ) آنچه مقصود هر دوی ایشان بود با شرایط خدمت ، بموقف عرض رسانیدند ، و حال منازعت با یکدیگر بخدمت وزیر و استاد الدار ( ۳ ) باز گفتند و مقصود و مطلوب کلی در میان آوردند. امیر المومنین هارون رشید، بعد از انچه قصۀ ایشانرا مطالعه فرموده بود، و نظر مبارک او بحال ایشان ملحق شده ، در حق امیر بنجی نهاران تربیت فرمود . چون امیر بنجی نهاران از جمال نصیب شامل و نصاب کامل داشت، و بحسن طبیعت ( ۴ ) و طراوت زینت آراسته بود، بر لفظ مبارک امیر المومنین رفت : هذا قسیم ( ۵ ) ، یعنی این بنجی نیکو رویست ، و آداب امارت و اسباب فرماندهی و ایالت و حسن صورت و صفا ء ( ۶ ) سریرت ، جمع دارد ، امارت غور حواله او باید فرمود ، و پهلوانی ( لشکر ) ممالک غور حوالۀ شیش ( ۷ ) بن بهرام باید کرد، و به تشریف دار الخلافه هر دو بدین اسم مشرف شدند و بجانب غور باز آمدند بحکم فرمان حضرت خلافه مراجعت کردند، و از ان عهد لقب سلاطین شنسبانی از لفظ مبارک امیر المومنین هارون الرشید قسیم امیر المومنین گشت ( رحمهم الله اجمعین ) چون هر دو تن بغور باز آمدند، امارت شنسبانیان و پهلوانی شیشانیان را، و تا بدین عهد هم بدان ( ۸ ) قرار بود. سلاطین انار الله براهینهم همه شنسبانی بودند. 



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (۱) اصل: سیش.       ( ۲ ) مط : و بعد از یافت خدمت.         ( ۳ ) مط : و استاد دار الخلافه.       ( ۴ ) مط : طینت .       ( ۵ ) مط : که هذا قسیم امیر المومنین.    ( ۶ ) مط : و صفایی .    ( ۷ ) اصل: سیش .   ( ۸ ) مط : بران . 






غوریان طبقه(۱۷) (۳۲۷  )


و پهلوانان چنانچه موید الدین فتح کرماخ ( ۱ )، و ابو العباس شیش، و سلیمان شیش همه شیشانیان بودند. رحمة الله علیهم اجمعین.