السادس عشر السلطان سیف الدین محمد بن حسین
چون سلطان علا ء الدین از دنیا نقل کرد، پسر او سلطان سیف الدین محمد باتفاق جمله ملوک و اکابر و امرا ء غور بتخت فیروز [ ۵ ] کوه بنشست، و او پادشاه جوان و صاحب جمال بود، و کریم طبع و عادل و رعیت پرور چاکر نواز و بخشنده و زرپاش ( و باذل ) و دریا دل و متواضع و رضا طلب و دیندار و سنی و در اسلام صلب بود.
چون بتخت بنشست، اول رد مظالم کرد و هر تعدی و ظلم و جور که پدرش کرده بود باز طلب فرمود ، و بر قاعدۀ انصاف و جادۀ معدلت به آخر رسانید و آن رسل که از ملاحدۀ الموت آمده بودند، و در سر هر کس را به بطلان و بدعت و ضلالت ( ۵ ) دعوت کرده بودند ( ۶ ) باز طلب غرمود ( و ) جمله را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) مط : را در تصرف آورد. ( ۲ ) مط: و ظرایف و خزاین و ذخایر . ( ۳ ) مط : غور را ضبط کرد. ( ۴ ) مط : سیف الدین محمد بن علا ء الدین حسین. راورتی : سلطان سیف الدین محمد بن سلطان علا ء الدین الحسین . ( ۵ ) مط : و ضلال . ( ۶ ) مط : می کردند.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۵۱)
فرمان داد : تا بزیر تیغ آوردند و هلاک کردند، و بهر موضع که از روایح فتنه ایشان بویی یافت فرمان داد: تا در کل بلاد ملحد کشی کردند و همه را بدوزخ فرستادند و ساحت ممالک غور که معدن دینداری و شریعت پروری کرد، از لوث خبث قرامطه ( بتیغ ) طهارت داد، و بدین غز و بسنت محمد ( ۱ ) محبت او در دلهای ( ۲ ) اهل غور ، و ممالک جبال را سخ گشت و همگنان نطاق عبودیت او بر میان بستند، و طوق طواعیت او بر گردن اخلاص نهادند ، و یکی از آثار چتر مملکت داری و خیر و سلطنت او آن بود ( ۳ ) که هر دو پسر ( ۴ ) عم خود ، سلطان غیاث الدین محمد سام و سلطان معز الدین محمد سام را طاب ثراهما، از قلعه و جیرستان ( ۵ ) مخلص فرمود و بنواخت و مطلق العنان گردانید ، و خلق را در عهد او خصب و فراغ و امن بیشمار روی داد . اما آن پادشاه جوان [ بخت ] خوب سیرت کوتاه عمر افتاد، مدت یکسال و چیزی بیش دور ( ۶ ) سلطنت او نبود ( ۷ ) رحمه الله و سبب انقراض عمر او آن بود : که روزی در سرا پرده خود ، بر آماج تیر می انداخت و امرا ء غور را فرموده بود، تا در خدمت او موافقت مینمودند سپهسالار در میش ( ۸ ) بن شیش ( ۹ ) که برادر برادر ( ۱۰ ) ابو العباس و برادر سلیمان شیش بود، در خدمت او بود، و رسم امرا ء غور و ملوک جبال آن بود که در ان عصر هر که را تشریف دادندی ، او را دستوانه زر و مرصع بجواهر دادند. چنانچه درین روزگار کمر میدهند، و بدست ( این ) سپهسالار در میش بن شیش ( ۱۱ ) دو دستوانه مرصع بود، که او را ملک ناصر الدین حسین ( ۱۲ ) بن محمد مادینی ( ۱۳ ) تشریف داده بود، و آن هر دو استوانه از حرم و خزانه سلطان سیف الدین بود. چون سلطان این استوانه ( ۱۴ ) حرم خود بدست او دید ( ۱۵ ) ، غیرت رجولیت و حمیت سلطنت در باطن او شعله زدن گرفت و نایرۀ آتش غضب برآمد.
______________________________________________________________________
(۱) اصل: و بدین غرا بستن محمد . ( ۲ ) مط : در دل . ( ۳ ) مط : از آثار معدلت و خیر مملکت او آن بود. ( ۴ ) اصل: هر دو عم. ( ۵ ) اصل و مط . و حبرستان . راورتی : و جیرستان که اجرستان کنونی است. ( ۶ ) اصل: در سلطنت. ( ۷ ) مط : بنمود. ( ۸ ) اصل و پ : و ورمیس بن سیش . مط : درمیش ( ورمیش ) بن شیش . ( ۹ ) راورتی و رمیش بن شیث. ( ۱۰ ) مط و راورتی : که برادر ابو العباس. اصل: برادر زاده . ( ۱۱ ) نمره ( ۸ و ۹ ) دیده شود. ( ۱۲ ) اصل: حسن. ( ۱۳ ) اصل: مادین. ( ۱۴ ) مط : آن هر دو دستوانه. ( ۱۵ ) مط : بر دست او بدید.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۵۲ )
فرمود ( ۱ ) : که درمیش برو ، تیرمن از آماج بیار( ۲ ) ، درمیش ( ۳ ) بحکم فرمان روی نهاد ( ۴ ) ، پشت او بجانب سلطان شد، سلطان سیف الدین یکی تیر در کمان نهاد ( ۵ ) تا بنا گوش کشید ( ۶ ) و بر پشت درمیش ( چنان ) زد که براه سینۀ وی ( ۷ ) ، برون رفت و بر جای هلاک شد.
چون دور دولت سنجری به آخر شده بود، امراء غز ( ۸ ) استیلا آورده بودند و اطراف ممالک خراسان در ضبط آورده ( ۹ ) و فساد و تاراج ایشان باطراف رسیده و زحمت آن فساد به حوالی ( ۱۰ ) ممالک غور و حواشی جبال غزنین و غرستان ( ۱۱ ) واصل میشد. سلطان سیف الدین چون مملک پدر را ضبط کرد لشکر ها جمع آورده ، و روی بدفع فساد غز نهاد، و بحدود غرستان ( ۱۲ ) و بولایت قادس ( ۱۳ ) آمد، و از انجا روی برود بار مرو نهاد، و از دزق ( ۱۴ ) که شهر بزرگ است در گذشت ، با غز مصاف داد ، و سپه سالار ابو العباس شیش ( ۱۵ ) که پهلوان غور و از خاندان شیشانیان بود، کینۀ برادر خود درمیش بن شیش ( ۱۶ ) در دل داشت ، فرصت ( می ) طلبید . در روز مصاف غز از پس پشت سلطان سیف الدین در آمد، و نیزه بر پهلوی سلطان زد ، و از اسپش در انداخت و بر لفظ راند : که مردان را بر روی آماج نکشند که ( ۱۷ ) برادر مرا کشتی، چنین جای کشند.
سلطان چون ( ۱۸ ) بیفتاد ، لشکر ( غور ) منهزم شد، و سلطان را هم بر ( ان ) جای بگذاشتند ، غزی بسر او رسید او هنوز زنده بود، چون جامه و کمر پادشاهان دید خواست تا کمر ( ۱۹ ) او باز کند، بند کمر او بزودی کشاده نمیشد ( ۲۰)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) ط: گفت. ( ۲ ): باز آر.( ۳ ) اصل: ورمیس.( ۴ ) مط : ورمیش چون بفرمان روی به آماج آورد و پشت. . ( ۵ ) اصل: تیر پکی در کمان نهاد . پ : تیر سلکی در کمان. ( ۶ ) مط : بکشید. ( ۷ ) مط : براه سینه از بیرون رفت. ( ۸ ) مط : غزان . ( ۹ ) مط : کرده . ( ۱۰ ) مط : فساد و تاراج ایشان بحوالی. ( ۱۱ ) راورتی : غرجستان . ( ۱۲ ) مط : غرجستان . ( ۱۳ ) مط و راورتی : مادین . راورتی گوید : که در بعضی نسخ قادس و فاروس هم آمده که صحیح آن قادس خواهد بود که بقول یاقوت در معجم البلدان ( ج ۷ ) از قرای مرو بود نزدیک دزق علیا ، و اکنون بکسره دال مشهور بوده و یکی از حاکم نشین های شمالی ولایت هرات افغانستانیست. ( ۱۴ ) پ : درون ، اما دزق معرب دزه است که شهر معروف مرو رود بود و این دریا از بین آن میگذشت ( اصطخری ۲۱۳ ) . ( ۱۵ ) اصل: سیش . ( ۱۶ ) اصل: ورمیس بن سیش. ( ۱۷ ) مط : چنانچه. ( ۱۸ ) مط : چون سلطان . ( ۱۹ ) مط : تا جامعه و کمر او. ( ۲۰ ) مط : بند کمر او زود کشاده نمیشد.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۵۳ )
کاری بر بند او نهاد، و بند را ببرید ، و بقوت سر آن کارد در شکم سلطان ( سیف الدین ) آمد، بدان زخم شهادت یافت، و در گذشت علیهم الرحمة و الغفران. حق تعالی پادشاه جهان و سلطان زمان ناصر الدنیا و الدین ظل الله فی العالمین را در تخت پادشاهی سالهای بسیار باقی داراد ، آمین.