32

حکایت ۳۴

از کتاب: روضة الفریقین

در نیشابور خواجه بوده است ، او را نوح عیار گفته اند . یکی از جمله پیران او را بدید گفت : ای نوح! جوانمردی چیست ؟

گفت ای شیخ! از جوانمردی ما می پرسی ، یا از جوانمردی اهل طریقت ؟ پیر گفت : من خود ندانسته ام ، که جوانمردی دو قسم است . هر دو قسم بگوی ! قال : جوانمردی، ما که دست از آستین قبا بیرون داریم آنست : که هر چه بگوییم که بکنم، بکنیم . 

و هر چه گوییم نکنیم، نکنیم . و گرچه بيم هلاک بود .

فاما جوانمردی آنها که سر از گریبان مرقع برآورده اند : هر چه بخاطر

ایشان بگذرد که از ان شرم دارند بقیامت، نکنند . پیر نعره بزد و از هوش بیاسود. توبه کردن آسانست ، بر تو به بودن دشوارست کودکان توبه کنند ، ولیکن زود تباه کنند . مرد آنست که آن باشد که نماید . یا آن نماید که باشد

در نماز شدن آسانست . در نماز بودن دشوارست. بروزگار عیاران چنین بوده اند که امروز مفتیان شرع را از سخن ایشان فایده است.



باب السفر

قال الله تعالى : واذا ضَرَبتُم فى الارض فليس عليكم جناح" ... الآيه. پادشاه جل جلاله آدمی را محتاج ،آفرید و محتاج را چاره مند که از موضعی بموضعی نقل کند بطلب آنچه او را فایده بود ، وحاجت بود . با وی مسامحت کرد ، و دستوری داد بطلب آنچه بنده را در ان نفع بود ، و آنچه بربنده فریضه گردانیده ، از حق خویش کم کرد گفت : چون زمین را بزخم قدم به پیمایید  و پای در رکاب حاجت کنید، و زمین را بقدم ستور خود در نوردید، بر شما حرجی نیست، و ملامت نیست در کوتاه کردن نماز . قال الله تعالى : ان الصلوة كانت على المؤمنين  ... الآيه . این نماز بحق مومنان، توقیع ازل ،آرد نماز با ایمان عنان زنان میروند . فتوی قرآن چنین است که میگوید که ما این نماز را ببسته ایم برگروندگان شما ، یعنی فریضه کرده ایم و وقت ادای هر نمازی پدید کرده ایم، و حد هر یکی پدید کرده ، وعدد رکعات مقرر کرده . بر مسافران نظر کردیم، نظر لطف و کرم ، هرچه مقرر بود بچهار ، بدو باز آوردیم .

قال الشيخ : مسافران برد و قسم اند : بعضی بر مرکب غیب سفر کنند و آن دل است . و بعضی بقدم ستور سفر کنند . هر مسافری که سفروى بقوتِ قدم ستور بود، روی در منزل مرگ دارد ، که ستور را از مرگ چاره نیست، و دنیا را از فنا بد نیست و هر مسافری که بر مرکب دل سفر کند، روی در منزل حیات دارد ، قال الله تعالى : وإِنَّ الدار الآخرة لهي الحيوان لو كانو يعلمون. مرگ را بروی گذر نیست ، او را از موضعی بموضعی نقل کنند، چنانک سلطانی را نزهتگاهی ساخته باشند . گویند این نزهت جای تمام شده است، هیچ می نباید، جز جمال تو ! بیا! تا این سرای بجمال تو جمال گیرد.

با خواجه حدیث سفر غیب نتوان گفتن و حدیث دل نی . با خواجه سخن لقمه باید گفتن :

دع المكارم لا ترحل لبغيتيها

فاقعد فانک انت الطاعم الكاسى

چاره نیست ازین حرفی چند تا مقصود آنکس وفا شود، و باشد که رغبت افتد، و کمر خدمت برمیان بندد و از انچه ستورانرا بخوردن آن نشاط افزاید، او را از دید آن، درد افزاید . و گردی که بروزگار جوانی ، گرد غفلت ، بردامن لباس جوانی نشسته بود، بدست ،حسرت آن گرد را بیفشاند و باقی آتش شهوت را بآب حسرت فرو کشد ، و از گذشتگان عبرت گیرد، و از ماندگان  عزلت گیرد، و کار ناکرده بکرده نینگارد ، و جریده اعمال خود را مطالعه کند ، و زاد راه قیامت برگیرد، که سفری که از و چاره نیست در پیش دارد .


حق تعالی سفر این عالم را آینه گردانید مرسفر آن عالم را ، چون مسافر خواهد که منزلها ببرد، زاد برگیرد. بنمود تراکه مسافرانرا از زادِ راه چاره نیست وزادِ راه قیامت را می شرح نباید گفت، و گر میشرح باید گفت بگورستان در نگر ، تاچه کردند ، و چه بردند، و چه گذاشتند؟ و بدانک براهل شافعی ، قصر نماز رخصت است ، عزیمت نیست . و جمع نیز میان نماز پیشین و نماز دیگر و نماز شام و نماز خفتن رخصت است . خواهد نماز دیگر در وقت نماز پیشین گزارد و خواهد نماز پیشین در وقت نماز دیگر . وحکم نماز شام و نماز خفتن همینست . الا آنکه اگر نماز پیشین در وقت نماز دیگر خواهد کردن ، نيت تأخير و متابعت سنت ، اندیشه باید کردن مهمل نباید گذاشتن که اگر بی این نیت از وقت گذشته آید عاصی بود ، و اگر در وقت نماز پیشین ، نماز دیگر پیش آرد ، و باز نماز پیشین، روا ندارد و اگر نماز پیشین، در وقت نماز دیگر آرد، اگر نماز دیگر تقدیم کند بر نماز پیشین روا بود . و میان دو نماز که خواهد جمع کردن ، باید که مقام و درنگ بیش از آن نکند که مؤذن قامت کند ، که اگر فصل گردد، در از برین، روا نیاید . آن نماز که پیش از وقت میخواست گزاردن ، و دران وقت ، که افتتاح نماز پیشین خواهد کردن ، نیت جمع باید کردن تا اگر آن وقت نیت نکرده بود ، از بعد فارغی از نماز پیشین، این قصد افتد روا نبود اما اگر در میانه نماز پیشین این قصد افتاد و نیت کرد در میان نماز ، این نیز روا ،بود، پس اگر نی نی وبعذر باران نیز حکم همینست، چون جمع خواهد کردن ورچند مقیم بود، نيت جمع نیز باید. ونیز باید که باران ، درمیان نماز ، یا پس از یک ،نماز یا پیش از سلام از نماز دوم منقطع نبود ، و اگر منقطع شود، آن نماز که بر اثرست ، در وقت خویش باید . واگر همچنان تمام کند باز نباید آوردن . 


اگر همه لحظه منقطع شود، حکم همین است ، چنانکه مسافر مقیم شود میان نماز پیشین و نماز دیگر . و نیز آنگاه روا بود که مردمان در مسجد حاضر باشند و باز نتواند حاضر آمدن.

و اگر در خانه باشد و بخانه بگزارد ، روا نیاید. و اگر راه مسجد نیز چنان بود که توانند رفتن و آمدن بی آنکه ضرر زیادتی بحاصل آید، نشاید نیز جمع کردن ، ورچند در مسجد بوند. و اگر برف بود بنگریم: اگر هوا گرم بود که بگذارد ، حکم وی چه حکم باران بود ، پس اگر سرد بود که نگذارد عذر نبود .

و نماز برستور روا بود نافله بی عذر ، و فريضه بعذر . و جهت قبله نگاه داشتن لازم نیست. و اگر جهت قبله بود روی وی ، چون ستور را ازان راه براه برند دروی بگردانند که روی وی از قبله بگردد ، تباه دارد .

عن ابن عمر رضى الله عنه : كان رسول الله صلى الله عليه وسلم ، يصلى على راحلته حيث توجه به راحلته الا الفرائض.

قال الشيخ : از بس مسامحت که شریعت با ما بگردد و ما کاهلی و بی حرمتی را با آب فرو بردیم. بیکی رنج سفر این چندین لطف از خدای تعالی :

نماز گفتا دو آر!

روزه نمی داری مدار !

نماز برستور میآری بیار

آب نیایی ، انک خاک ترا چه  آب

بیش هیچ عذر ماند ؟

رجال" لا تلهيهم تجارة


باب وجوب الجمعه

قال الله تعالى : يا ايها الذين آمنوا ، اذا نُودِيَ للصلواة (١) ... الآيه . اين خطاب عزیز بکسانیست که ایشان در بند کسب خود بمانده اند . گفت : این یک روز را محابا کنید از داد و ستد خود ، وگر نتوانید در ان وقت که نداء دعوت ما بشما رسد ، قدم بر فرق هوای خویش نهید! و کمر خدمت برمیان بندید ! و بحضرت حاضر آیید ! ورضای ما را در پیش رضای خود در آرید چون شما ، رضای ما را برشهوت خود مقدم كنيد ، ما كوسس شکر شما در آسمانها فرو کوبیم . فرشتگانرا بنظاره صفهاء شما فرستیم .

ایشان برخود خطبه کردند گفتند : انا لنحن الصادقون ، وانا لَنَحنُ المُسبحون، گوییم بروید و نظاره کنید تا صفهای ایشان که کشیده اند به بینید! شما در خدمت ما ، ثنا برخود کردید ایشان ثنا بر ما می کنند. شما گفتید : تسبيح ما ، و خدمتِ ما . ایشان می کنند: توفیق تو ، وفضل تو . قرآن مجید گواهی می دهد بر صدق این کلمه قوله : ماكنا لنهتدي لولا أن هدانا الله بتكلف این نفس را بر درگاه آشنا باید کرد ، که نفس بطوع ورغبت بخدمت نیاید بدرگاه، جز بقهر بدرگاه نیاید بخدمت. که مثال این نفس چون کمانست کژ ، او را کژ آفریده اند، وکژی وی از حکمتی خالی نی . چنانک کژی کمان از حکمت خالی نی ، و آدمی را دو طرف، چنانک کمانرا دو طرف . و كمانرا درمیان قبضه (ئی) وصلاح هر دو طرف درو بسته. 


آدمی را دلی چون قبضه در سینه نهاده ، وصلاح وی درو بسته ، وزه بریک گوشه کمان حلقه کرده ، و قبضه در دست تیرانداز نهاده، تا این گوشه را با آن گوشه آشنا کند ، و زه برو راست کند

بحكم قبضه ، زه راست و کمان کژ . از دو یکی راست و یکی کر . اینجا نیز یکی  راست و یکی کر فرمان ،شرع ، برمثال زه كمان راست ، ونفس کژ ، هرگز هیچ کمان بذات خویش سوی زه نیاید . كمانرا بقهر سوی زه باید آوردن ، و کمان که آراسته شود، و تازه بروی نبود ، شایای ملكوک نگردد .

کمان که بمجلس سلطان میرسد ، براستی زه میرسد . برکات راستیء زه ، عذر کژیء او باز می خواهد، وکژی وی، جمال راستی زه آشکارا می کند جمال امر عذر کژی نفس باز میخواهد، وکژی نفس ، جمال امر ، آشکارا می کند . تیرو کمان صورت از چوب و پیکان از آهن. تیر و کمان دین : نماز و روزه و . دعا . پیکان وی اخلاص . چنانک خصم از تیر بی پیکان نترسد، خصم دین از دعا و گریستن وزاری بی اخلاص هزیمت نشود . معاملت بی اخلاص ، چون کالبد بی جان بود . بورجا  گرچه بسیار مثال نماید ، چون خواجه هم در قدم اول باشد ، از منزل خوش آمد خویش قدمی فرازتر ننهد . چه سود دارد ؟ گرهمه حجابها، از پیش دیده مدیری بردارند، چون بنگرد، جز رنگ ادبار خود نه بیند.

هر چه ما را عیب است، ابلیس را علیه ما على الطبل يوم العيد  عيان بود ، وديد عيان تمامتر از شنود بخبر ما . سر تقدیر دید عیان ، سود نداشت . او را آینه عبرت خواجه گردانید، تا خواجه از و عبرت گیرد. خواجه سر فرو نهاده است که من ازینجا که هستم ، قدمی فراترانهم . قال الله تعالى : ان الصلواة تنهى عن الفحشاء والمنكر ولذكر الله اكبر، والله يتعلم ما تصنعون. قرآن مجيد خبر میدهد، که نماز از ناشایست و نابایست بازدارد نماز کننده را ، و این بر توسع کلام است. از بهر آنکه نماز آمروناهی نباشد ، آمر و ناهی خدای تعالی است عزوجل . هیچ عبادت نیست از عبادات ، که مرد را از گفت ناشایست و کرد نابایست باز دارد جز نماز . در نماز آمدی ، روی با قبله بود ، و دست وی بادب بود، و زبان وى بذكر مشغول بود الى آخره، بخلافِ عبادات دیگر . و ذکر خدای بنده را بزرگتر از ذکرِ بنده خدایرا . ذکر خداوند بنده را دایم و قديم، وذكر بنده محدث . قوله : يعلم ما تصنعون . شما برما پوشیده نیستید! بر هر هیاتی که شما راست ما می دانیم .


حدیث

روى جابر بن عبدالله ، عن النبي صلى الله عليه وسلم ، قال عليه السلم : من كان يؤمن بالله واليوم الآخر ، يجب عليه صلوة الجمعة ، الا امرأة ، او صبى، او مملوک" أو مريض او مسافر قرآن مجید چنین خبر می دهد که زن باید که در خانه بود، وقرن في بيوتكن.

و كودک مخاطب نيست ، و بنده بحکم خود نیست ، و بیمار خود عاجزست، وبرمسافر خود لازم نیست.

امر از خداوند عام است، بر همه واجب بود ، الا آنکه : بعضی را بعذر معذور داشت . في حديث : من ترک جمعة بغير عذر فقد اسوَدَّ ثلث قلبه. 


باب صلواة الخوف

قال الله تعالى : فإن خفتم فرجالاً اور كباناً. نماز خوف ، موجب قصر نماز نيست . وإذا كنت فيهيم فا قمت لَهُمُ الصلواة . الآيه . مسافر را در حال امن رخصت داد، نماز چهارگانی را به دو باز آوردن . ورخصت نداد، آنها را که در صف کفار ایستاده اند و دل از جان برداشته بکوتاه کردن نماز . ونیز معذور نداشت بتأخير کردن نماز . تا هم نماز می کنند ، و هم خصم را از خود دفع می کنند .

آنچه مرا روی می نماید والله اعلم معنی آنست نماز در حال خوف که : فرشتگان برخود خطبه کردند و گفتند : نحن نُسبح بحمدک ونقدس لک. ودر فرزندان آدم گفت دگر کردند : اتجعل فيها من يفسد فيها ... الآيه . حق تعالى بايشان نمود که شما بر بساط ،امن کمر خدمت بستید. چون مسلمانان صف بر کشند ، وسلاح  برخود راست کنند، و در میدان جولان کنند، حق تعالی امر کند : نظاره کنید ! درآن کسانی که میگفتید که ایشان خون ریزانند و فساد کنندگانند تا به بینند که ایشان از جان خود جاروبی ساخته اند ، و بجاروب جان ، درگاه ما را از نجاست شرک مى روبند، وبر زبان تسبیح و تهلیل ما میگویند و از عشق حدیث ما پروای جان خود ندارند تسبیح شما در موضعی است ، که خصم را آنجا گذر نیست ، و آفت را آنجا راه نیست، و تسبیح ایشان در موضعی است که سلامت را آنجا راه نیست. 

عجب کاری جان دادن را در صف کفار شریعت جهاد اصغر نام داد ، گفت : رجعنا من الجهاد الاصغر إلى الجهاد الاكبر. قال الشبلى رحمه الله: مجاهدة النفس أفضل من مجاهدة العدو. باكافر حرب کردن آسانست ، که او میان حرب ترا بسته است و میدانی که وی خصم است ، از وی احتراز میکنی ، این سهل است. فاما کسی که گوید : من غلام توام، وحلقه بگوش دارم ، و در شربت جلاب، ترا زهر می دهد و سوگند میخورد، که درین زهر نیست . میخوری و ترا از لذت شربت خبرنی که دروی چه تعبیه است؟ کسی که دشمن وی ، صاحب میروی ،بود، با وی چگونه حرب توان کرد؟ کسی را که خزینه سلاح وی در دست دشمن بود، با وی چگونه جنگ توان کرد؟

مرغان گرمسیر، با مرغان سرد سیر هر دو جمع شدند ، و مرغانی را که حياة ایشان در آب بود بخواندند . و مرغانی را كه حياة ايشان در خاک و برخشک بود بخواندند.

گفتند : تدبیری خواهیم کرد و هر جنس را ، و هر نوع را از جمله جانوران سلطانیست و پادشاهی . ما را نیز پادشاهی می باید. گفتند : از پرندگان کیست که پادشاهی را شاید؟ گفتند: سیمرغ، که از پرندگان او عظیم ترست . کارسازید تا بروی رویم ، او را خبر کنیم از واقعه خود . در پریدن ،آمدند هر مرغی که سردسیری بود چون بگر مسیر رسید، با گر ما طاقت نداشت. پرش ،ریخت در گرما بماند و بمرد. و هر مرغ که گرمسیری بود ، چون بسرد سیر رسید ، با سر ما طاقت نداشت، آخر شد و بمرد و هر مرغی که خاکی بود ، چون بآب رسید نتوانست گذار کردن در آب افتاد ، غرقه شد . و هر مرغی که آبی بود، چون بخشکی رسید ، عاجز شد ، و فروماند هیچکس به سیمرغ نرسید، تا قصه خود با او بگفتی .

این حدیث سیمرغ است. همه طالبان در راه فروشدند . کس بمقصود نرسید. لا اله الا الله گفتن بزبان آسانست. خود را از پیش خود، برداشتن دشوارست . تا تو خود را میبینی و چیزی را بخود نسبت میدهی، وحده لاشریک له گفتن ، از تو مجاز بود کاری عظیم است قدم در سراپرده سیاست نهادن : قرآن مجید می خبر کند گفت ای مهتر ! بخواب ایشان منگر ! چه بسیاست ایشان نگر ا لو اطلعت عليهم لتوليت مينهم فيراراً مردمان گویند: خفته را و مرده را سیاست نبود. گرما را بر دولتِ دین ، اشراف بودی بسوختیمی ، و زما نام و نشان نماندی. ولیکن ما را در پرده غفلت می دارند . چون پرده از پیش دیده بردارند ، کسی را از کسی یاد نیاید : يوم يفر المرء من أخيه... الآيه


مثل

پروانه شمع را با شمع کاری بیفتاد. آن مرغک صدق دعوی خود از خود طلب کرد . از خود رضا نداد تا خود را در شعاع وی بسوخت

شمع را دو صفت است : ضياء و حرارت . قومى بضيا قناعت کردند ، در لباس سلامت بماندند. پروانه گفت : عشق و سلامت هر دو نبود ، از ضیا بگذشت ، ضیا گفت : کار گذشتن ندارد کار بازگشتن دارد. نه بمقصود توانی رسید ، نه نیز توانی بازگشتن .

پروانه گفت : عشق نصیحت نپذیرد ، باری سوخته وی باشم ، مرا این شرف بس که سوخته وی باشم .

این حدیث از پروانه و شمع بباید آموختن . امام این حدیث این مرغک است. اگر بدین کوی فروشویم ، چه سود دارد که تو فرونیایی ! آمدیم بمقصود : نماز را در حال خوف ، رخصت نیست تأخیر کردن از وقت . وقت میآید بتقاضا با منشور ،شرع گاه وقت منشور بردلها عرضه کند و گاه برجانها . جانها را بدرگاه خواند: ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربهم ... ما آن جانرا خلعتی نهاده ایم در حضرت . 

آن خلعت چیست ؟ در تحت عبارت نيايد، وعبارت محرم خلعت نيايد عند ربهم چون برسی بدانی. بگفت نتوان دانست .

چنانکه توانی نماز بباید کردن ، تأخیر کردن دستوری نیست . گر برستور باشد بر ستور ، وگر پیاده پیاده ، بر هر صفت که ممکن گردد و فرق نیست میان عصر نبوت و میان عصر ما در گزارد نماز خوف . و نماز خوف جایی بود ، که دو لشکر در برابر یکدیگر فرود آمده بوند ، و از یکدیگر می ترسند و وقت نماز دراید و مسلمانان از مکر وغدر ایشان میترسند و نماز با سلاح پوشیده گزارند و پوشیدن سلاح درين موضع واجبست و بباید دانستن که کدام سلاح روا باشد داشتن در نماز ؟ و بعضی مکروه است و بعضی مستحب وبعضى واجب . فاما آنچه در نماز نشاید ، چون تیری بود که بر وی پر مردار بود ترکیب کرده ، یا چیزی که از پوست مردار ساخته باشند ، هر چند دباغت کرده باشند . و این هر دو بر قول شافعی است. فاما يقول ما : اينها پاک بود . فاما سلاحی که آلوده بود بخون یا کودی بآن چنان سلاح ، نماز نشاید کردن .

و اما آنچ مکروه است آنست که نماز کننده را باز دارد از تمامی حاصل کردن ارکان نماز چون تنوره آهنین ،و خود که وی بنگاهداشت سلاح خود مشغول آید و نماز با آن سلاح ناتمام آید مکروه بود این . فاما آنچه مستحبست سلاحی خفیف بود ، وز داشتن وی رنجی زیادتی نبود. چون : تیرو کمان و زوبين و مانند وی . و آنچه واجب بود چون : شمشیر و ناجخ و مانند آن . و اگر حاجتمند شد بسلاح، و آن سلاح پاک نبود، آن نماز گزارد ولیکن باز قضا کند . و اگر درمیان نماز حاجت افتد بجنگ، همچنان جنگ کند و اگر بیک ضربت بسنده بود ، دو ضربت


نزند ، و اگر بدو ضربت كفایت افتد ،سیم استعمال نكند . و اگر بسه ضربتِ دمادم بحاصل آمد ، نماز تباه شود، باز قضا باید کردن .

این همه بر مذهب شافعی است. فاما بقول اصحاب ابوحنیفه : نماز با جنگ هر دو بهم نیاید . چون جنگ باید کردن ، نماز بماند

و اگر بحال گریختن بر ستور بایما نماز آرد که سامان ایستادن نبود، روا بود . وبقول شافعی اگر گریختن مباح بود ، روا بود، و اگر نی نی . و آن آن بود، که در مقابله هر مسلمانی دو کافر زیادت شود ، گریختن مباح بود. پس اگر کمتر ازین بود، گریزنده عاصی بود ، و را این رخصت نبود، چنانک بحق مسافر عاصی یادکرده شده است.


باب صلوة العيدين

آنچه روز عید مستحب است ، غسل است و مسواک و لباس خوب پوشیدن، آنچه در وسع وی بود ، و بوی خوش و صدقه فطر ، پیش از خروج بمصلی ، تا دل درویشان فارغ گردد. و پیش از خروج چیزی خوردن و در راه با درویشان نیکویی کردن و سخن خوش گفتن و دست برسر یتیمان فرود آوردن .

روز عید درویشان ، بدرهای توانگران روند بعیدی خواستن . آن بصحرا شدن و بنمازگاه حاضر آمدن ، نیاز عرضه کردنست و بنمودنست که آمدیم درویشان ، که تو رقم فقر بر ما کشیده یی و تو موصوفی به بی نیازی! و ما معروفیم به نیازمندی ! و روز عید روز بازار بینوایانست ، از فیض و رحمتِ خویش، ما را عیدی فرست! عید نه جامه پوشیدنست ، و پای در رکاب آوردن ، ولب چرب کردن ، و شکم پر کردن . عید خود را بر درگاه، قربان کردنست کس باشد.  که او خود را بروز عید بیاراید . و کس باشد که عید او آنروز بود ، که شکم پر کند و سر بپوشد ، و پای پوشد . و کس باشد ، که عید را بروی فرستند که تا عید بجمال وی، خود را بیاراید ، وعید را عیدی دهد .

خواجه باید که بندگی درست کند ، عیدی خود بدر سرای وی فرستند . عيد دو است: عید عورتان : در آراستن خود ، و عید مردان در پیراستن خود . قومی در آراستن و قومی در پیراستن . عید قومی آنگاه بود ، که از صراط بگذرند، وعید قومی آنگه که شکم پر کنند.


عید قومی آنکه ماه بینند. 

و عید قومی آنگاه که الله بینند !

قومی روزه بدیدار ماه کشایند ،

و قومی بدیدار او کشایند .