بیداد جدائی

از کتاب: دیوان محجوبه هروی ، غزل

من از لعل لبت در خون نشستم

ز آب دیده در جیحون نشستم

ز دست خط و خال و زلف و کاکل

باین روز سیاه اکنون نشستم

به گلشن همچو لاله داغ بر دل

بیاد ان رخ گلگون نشستم

بپای سرو و شمشاد و صنوبر

ز شوق ان قد موزون نشستم

زهجر لیلی شیرین ادائی

بکوه و دشت و چون مجنون نشستم

عزیز من ! ز بیداد جدایی

درین بیت الحزن محزون نشستم

چو «محجوبه» جدا از دوستداران

ز جور گردش گردون نشستم