در بیان آمدن سردار محمد عظیم خان از کشمیر
در بیان امدن سردار محمد عظیم خان از کشمیر و طلبانیدن بندگان شاع شجاع الملک را از لودیانه، و داخل
شدن شاه در پشاور، و جنگ نمودن با سردار محمد عظمی خان، و هزیمت یافتن [شاه و رسیدن شهزاده محمد تیمور شاه] در شکارپور(۱)
سردار قلم عظیم الوقار، که ناظم کشمیر ولایت سخنوریست، در انتظام ولایت مدعا چنین می پردازد: که سردار محمد عظیم خان ناظم کشمیر، بسبب سوز و گداز مقدمۀ اشرف الوزراء وزیر فتح خان ، صلاح کار خود در طلبانیدن بندگان شاه شجاع الملک دیده، و در میزان فکر خود سنجیده، و کلاء و عرایض خود را مشعر گونا گون شرایط خدمتگاری و فرمان برداری و عهد پیمان موثق نوشته، به پیشگاه شاه ممدوحف جانب لودیانه روانه نمود.
شاه موصوف اگر چه در دار الامان لودیانه، زیر سایۀ عاطفت سرکار انگلیسیۀ بهادر، فارغ البال اوقات حیات مستعار، بکمال انبساط و خرمی بسرمی اورد، لیکن معشوقۀ سلطنت و شهریاری، نه چنان معشوقی است، که کسی عمدا از وصال او، ابا و
------------------------------------------------------------------------------------
(۱)ب: و آمدن شاهزاده تیمور شاه در شکاپور بموجب صلاح امیران سندهـ.
امتناع ورزد. شاه ممدوح را همیشه، صورت شاهد سلطنه و فرمان روائی در مآت خیال رخ نما بوده، باوجودیکه بر قول و فعل طایفۀ بارکزئی چندان اعتبار نداشت، لیکن از کمال تعشق معشوقه سلطنت بفحوای بیت :
رشته ای در گردنم افگنده دوست
می برد هرجا که خاطر خواه اوست
بموجب خواهش و معروضات سردار محمد عظیم خان، در سنه یکهزار و دو صد و سی و چهار هجری مقدسه، معۀ قدری سواران و پیاده و چند عرابه توپ، از لودیانه برامده، بقطع منازل، رونق افزای دیرۀ غازیخان [گردید].
درانوقت سردار سمندر خان بامیزئی بنظمت دیرۀ غازیخان، مامور بود، باولیای دولت، مرتکب بی ادبی مقابله گردید، لیکن تاب مقاومت نیاورده، از روی مصلحت وقت، فرار اختیار نمود. و امنای دولت چند ایام در دیرۀ غازیخان مانده، بانتظام مهام دولت و جمع آوری سوار و پیاده و سامان جنگ می پرداخت.
درین اثنا سردار پر دل خان که از قید شهزاده کامران، از قندهار فراری شده بود، مشرف عتبه بوسی اولیای دولت گردیده، بخلاع فاخره سرفرازی یافت. و سرکار اشرف از آمدن سردار پردل خان نهایت هم آغوش شاهد فرحت و انبساط گردیده.
بعد از چند مدت، سرکار اشرف، عالیجاه محمد زمان خان خلف سردار اسد خان (۱) بحکومت دیرۀ غازیخان سرفراز
---------------------------------------------------------------------------
(۱)اسد خان برادر وزیر فتح خان بود[ر ک : تعلیق نمبر ۴ ]
ساخته، خود بدولت تشریف فرمای سمت پشاور، و شهزاده محمد تیمور خلف خود را روانۀ شکاپور نمود. و میر صاحبان سندهـ هر یک عالیجاهان میر کرم علی خان و میر مراد علی خان ناظمان حیدرآباد و عالیجاهان میر سهراب خان و میر رستم خان [و میر مبارک خان] ولیان خیرپور باستدراک حال عزیمت و ارادۀ سرکار اشرف، که باستدعا و صلاح دید سرداران خراسان، هر یک سردار محمد عظیم خان و سردار دوست خان و غیره برادرانش بهوای دولت سلطنت روانۀ خراسان می باشد. از انجا که میر صاحبان سندهـ نظر بر عاقبت اندیشی و لحاظ زور پادشاهی (۲)، خود را پیش انداخته، عرایض مشعر بر گونا گون تعارف و خدمتگذاری و استدعای روانگی شهزاده محمد تیمور جانب شکارپور بود، بسر کار اشرف عرض نمودند.
هر گاه شهزادۀ موصوف، بموجب استدعای میر صاحبان سندهـ، از دیرۀ غازیخان برامده، بقطع منازل داخل قلعۀ سبزل (۳) سرحد میر صاحبان سندهـ گردیده، معتبران امیران ممدوح بجهت استقبال و بجا آوری خدمات شهزادۀ موصوف مامور شدند. و عالیجاهان مقصود خان و تاج محمد خان بارکزئی، دران ایام سیار گلزار حکومت شکارپور بودند.
--------------------------------------------------------------
(۱)رک : تعلیق نمبر ۶ . (۲)ک: روز پادشاهی .
(۳)قلعۀ سبزل [سبزل کوت] بفاصله ۷۷ میلی شمال شرق شرق روهری واقع، و از بهاولپور چهار میل فاصله دارد. این قلعه سرحد سندهـ و بهاولپور شمرده می شد. [-سند گزیتیر ۹۲۴].
هر گاه عالیجاهان مذکور از آمدن شهزادۀ مذکور، آگاه شدند، گلزار حکومت شکارپور در چشم آنها خار مغیلان گردید، و چون موج دریا در پیچ تاب و اضطرار آمدند، بلکه مانند سپند در مجمر بیقراری، وطن ساختند.
فی الجمله جمیع خوانین پته داران (۱) شکارپور، هر یک عالیجاه جمعه خان بارکزئی و سعادت مند خان (۲)الکوزئی و خیر الله خان و مدد خان فوفلزئی [ومولا داد خان فوفلزئی ] و سلطان خان بابری و شاهو کاران (۳۹ شکارپور، هر یک ستهـ تندن مل و سیوا سنگهـ و گلاب رای و غیره پنجابی ها (۴) بین خود جمع گردیده، در خصوص آمدن شهزاده ممدوح مشورتها کردند، و قلم آسا دم بدم در مداد تدبیرات غوطه میخورند. لیکن فقره ای از فقرات مدعای ما فی الضمیر، بر صفحۀ مصلحت، نگارش داده نمی توانستند.
رفته رفته تمثال این معنی را در آئینۀ سنجش جلوه گر
--------------------------------------------------------------------------
(۱)پته دار= شخصیکه زمین دولیت را باجاره میگرفتف و یک حصۀ عواید آنرا بحکومت میداد.
(۲۹ب: سعادت محمد خان.
(۳) شاهو کار یا ساهو کار = بازرگان و سوداگریکه تجارت کلی شهر در دست می داشت و کار بانکداری هم میکرد.
(۴)الف: و غیره پیچات [؟] که صحیح آن پنچات است. یعنی مجلس مشورۀ یک ده یا یک شهر، که در سیستم ادارۀ قدیم، مرکز فیصلۀ تمام امور مردم بود.
نمودند(۱): که درین بابت با میر صاحبان سندهـ مشورت باید نمود، و انکشاف این عقود (۲) مشکله، موقوف بر رای خرد نمای میر صاحبان سندهـ باید گذاشت، ببینیم که مدبر اندیشه و عقل بالغه میر صاحبان چه فتوا میدهد؟
هر گاه آمدن شهزادۀ کامروای والا تبار، باستصواب و صلاح امیران سندهـ می باشد، پس تدبیرات مایان همه درخاک باید کرد، و اگر نحو دیگر است، پس بصلاح و استمداد میر صاحبان دفع و رفع شهزاده آسان خواهد شد.
چون خوانین پته داران و شاهوان شکاپور، برین مصلحت هم اتفاف و همداستان گردیده، عالیجاه جمعه خان بارگزئی را که در مراتب عقل و دانائی خود را سرامد روزگار میدانست، پیش میر صاحبان خیر پور فرستادند، تا معلوم نماید، که ارادۀ میر صاحبان چیست؟
از انجا که امدن شهزاده محمد تیمور، در اصل بموجب صلاح امیران سندهـ بود، عالجاه جمعه خان در حین ملاقات میر صاحبان، چندین طومار ورسالۀ تدبیرات مدعای خودخوانده، و از هر سخنان بیان نمود، لیکن فایده نشده، بلکه میر صاحبان عالیجاه جمعه خان را باتفاق معتبران خود، بحضور شهزادۀ موصوف روانه نمودند، که در مکان گهوتکی (۳) رفته،
--------------------------------------------------------------------------------
(۱)الف: کردند. (۲) عقود= جمع عقد بمعنی گره.
(۳) گهوتکی = در ۱۸ میلی شمال شرق روهری بر جادۀ عمومی واقع و ایستگاه کوچک راه آهن است [- گزیتیر سند ۹۲۴].
مشرف سلام شهزادۀ والا تبار گردیدهف مقربان شهزادۀ عالی تبار، بسیار بدلاسائی و استمالت عالیجاه مذکور پرداخته. بعد حصول سلام شهزاده، عالیجاه جمعه خان تمامی سر گذشت را طرف عالیجاهان مقصود خان و تاج محمد خان و جمیع خوانین پته داران و شاهو کاران نوشته فرستاده، که آمدن شهزادۀ والا تبار، محض بمصلحت و صلاح امیران سندهـ می باشد. درین صورت ترک شکارپور نمودن، و از معشوقۀ حکمرانی شکارپور مفارقت اختیار نمودن، بسا بهتر و مقرون مصلحتها ست.
عالیجاهان مذکور بعد رسیدن نوشتۀ عالیجاه جمعه خان، داغ حکمرانی شکارپور بر دل گذاشته، سینه سوزان اشک ریزان، دست افسوس چون مگس سائیده بر فرق حسرت زنان، عالیجاه تاج محمد خان روانۀ سمت خراسان و مقصود خان بمفاصلۀ چهار کروه از شکارپور در اورنگ آباد(۱) رفته، بر اورنگ حسرت نشسته، بعد از چند روز شهزاده محمد تیمور [در سنه ۱۲۳۴هـ] معه سدی میر ابوالحسن شاه [ و آقا حسن ناظر باشی] و دلاور خان پیش خدمت، بجمیت دو صد سوار و پیاده داخل شکارپور گردیده. و از طرف امیران خیر پور عالیجاه حمزه خان تالپر و دیوان دلپت رای (۲) بجهت خدمتگذاری و دلجوئی و دلاسائی رعایای شکارپور، برکاب شهزادۀ موصوف حاضر بودند. و مبلغ هفت روپیه یومیه متصرف میشدند. و در حین جلوس فرمائی شهزادۀ ممدوح بر مسند حکومت شکارپور، تمامی خوانین پته دار و
---------------------------------------------------------
(۱)اورنگ آباد= تاکنون بهمین نام موجود و مشهور است.
(۲)ک ذل پست رای [؟] در الف ، ج : مانند متن.
شاهور کار آمده، دولت استیلام شهزادۀ ممدوح حاصل نمودند. و از دفتر خانۀ عاطفت شهزاده، فرمان جهان مطاع دلاسائی و استمالت، بنام رعایای شکارپور، و هر خاص و عام، شرف صدور یافت. در شهر شکاورپور منادی امن و امان، در هر کوچه و بر زن گردانیدند.
شهزادۀ والا تبار، که عین موسم بهار گلزار جوانیش بود، و اوقات خود را به گلچین ریاض عیش و عشرت و کامرانی بسر می آورد، و روز بروز گلچهرۀ رخش، طراوات تازه میگرفت، و در [هر] روز هفت لباس گونا گون رنگ می پوشید، و در باغهای شکارپور، هم آغوش شاهد تماشا و نای نوش بود. تا مدت هفت هشت ماه مطلق العنان بوده، از معشوقۀ حکمرانی شکارچور و گلخران پری و شان شکارپور، حظ های می برد، که درین اثناف خبر وحشت اثر هزیمت اولیای دولت از پشاور رسیده، که شکر عیش در کامش، چون زهر تلخ گردیده، و از انتظار اولیای دولتف چشم براه، و هر نفس، نفس های سرد از دل میکشید. و ایادی دعا بدرگاه ایزد کبریا برداشته، از ودود اخبار اخیار اولیای دولت(۱) آمین آمین میخواند.
---------------------------------------------------------------------------------
(۱)در ک: ممسوخ است، خوانده نمی شود.