ننگرهار و بعضی از شهرهای قدیم آن

از کتاب: افغانستان در پرتو تاریخ

سرزمین مهمان من حیث موقعیت جغرافیائی(چهارراهی)است که ازقدیم ترین زمانه ها باینطرف همیشه این خاصیت حساس را نگه داشته. تاریخ این چهار راه مهاصرت و مدنیت با اینکه بسیارپوشیده و بسیار سربسته مانده یک چیزسوابق دیرینه و اهمیت پارینه آنرا ثابت میسازد و آن وجود نام با اعلام تاریخی جغرافیایی است این نام ها اعم از کوهها گرفته یا رودخانه ها وشهرها و علاقه کوایف جغرافیائی تاریخی را وقت بوقت معرفی میکند واز دوره های(وید)و(ائوستا)گرفته تا دوره های یونانی و بودائی و کوشانی و اعصارمختلف اسلامی هردوره ئی ازخود خاطره و یادگاری درقالب نامها و اعلام باقی گذاشته.

درسمت شرق مهمان ازسرچشمه رودخانه کابل گرفته تا مصب آن علاقه ئی افتاده که از دوره های ویدی به بعد در دوره های مختلف تاریخ بنام (گندهارا) یاد میشد.

در قلب(گندهارا)علاقه دیگری بود که آنرا(ننگرهار)میگفتند و(ننگرهار) هنوز امروز هم ولایت مشرقی مهمان را با کم و کیف جغرافیائی آن در برمیگیرد.

کلمه(ننگرهار)درُماخذ قدیم پیش از اسلام باراول بکشل(ناکارهارا)دیده شد.دونفر از زایران چینی فاهبین وهیوان تسنگ حین صحبت از قلمرو(ناکی لوهو یکی از شهرهای عمده آنرا(نلگارهارا)یاد کرده اند.

شبهه نیست که هیوان تسنگ زایرچینی حین مواصلت درحوالی هده و جلال آباد فعلی ازعلاقه ئی که به نام(ناگار) یا(نگر) صحبت میکند و از روی بیانات او چنین مستفاد میشود که (ناگار)یا(نگر) یک علاقه(نگاراهارا)یا(نکره هاره) مرکز یک یکی از شهرهای عمده آن بود زایر چینی موصوف وسعت علاقه(نگر)را چنینی میدهد طول آن ازشرق به غرب(600)لی و عرض آن از شمال به جنوب(250) لی که به حساب میل طول آن در حدود(120)میل و عرض آن تقریبأ (50) میل میشد؛ زایر چینی برعلاوه مینگارد که چهارطرف این علاقه را کوهای بلند دشوار گذار احاطه کرده و پایتخت آن(20) لی یعنی در حدود 5 تا 6 میل وسعت داشت؛ پادشاه در آن موجود نمیباشد؛ زیرا علاقه ایست مربوط کاپیسا.

حبوبات و دانه زیاد بارمیدهد،هوای آن گرم و باشندگان آن دلاور و خوش خلق و نسبتا متمول اند و بیشتر بودائی میباشند و پیروان سائر ادیان درآنجا کمتراست.معابد و آبدات بودائی زیاد و پیروان آن بسیار هست معذالک معابد غیربودائی هم درآنجا تاصد میرسد.


شبهه نیست که علاقه(ناگار)با(نگر)متذکره هیوان تسنگ چینی عبارت ازهمان علاقه(ننگر)است که با ایزاد کلمه(هار)که(شهر)معنی داشت؛ مرکز آنرا(نگارهارا)یا(نگرهار)میگفتند که بعدتردراذهان مردم بشکل(ننگرهار)ثبت گردیده است.اگر به افسانه های فولکلوریک که در دره کنر و علاقه چغه سرای هنوز از خاطره ها نرفته گوش داده شود دیده میشود که شاهی به صفت(ننگرهار) یعنی شاه علاقه (ننگر) هنوز ورد زبان ها است.بنأ علیه تسمیه(ننگر)ازماخذ تاریخی داخل فرهنگ عامه شده و داخل شدن کلمه ئی درفرهنگ عامه منتهای استحکام وعمق معنی یک کلمه را نشان میدهد. مرکز(ننگر)شهری بود که آنرا شهر(ننگر)یا(ننگرهار)معادل(ننگرشار)است. مرکز(ننگرهار) شهر معظمی بوده و ساحه وسیعی داشته.

ازجمله شهرهای بزرگ و معروف ننگرهاریکی(هده) است که زایرچینی درنیمه اول قرن هفت مسیحی آنرا به نارهیلویاد کرد.کننگهم انگلیس به این خیال است که اسم موجود هده از کلمه سانسکریت هده که به معنی استخوان است اشتقاق یافته؛ زیرا استخوان چمجمه بودا دریکی ازاستویه های آن شهر به ودیعت گذاشته شده بود؛ درعلاقه(ننگرهار)شهری دیگرهم آباد بود؛ منجمله یکی به نام یا به صفت(اویآنا پور)یادشده که آنرا(شهرباغستان)ترجمه می کنند،همین قسم شهردیگری درماخذ قدیم به اسم(تاکی)خوانده شده که موقعیت آنرا برخی ازمدققان درشیله(ناقی) کمی بطرف غرب جلال آباد فعلی قرارمیدهند؛همین شهرنام دیگری هم داشت؛ ازقبیل(پاوماپور)که آنرا (شهر کل نیلوفر)ترجمه کرده اند و چون گل نیلوفر درعرف و فرهنگ بودائی چنبه تقدس داشت میتوان گفت که شهرمذکور در دوره بودائی شهرمتبرکی قصورمیشد.همین شهر در برخی ازماخذ چینی به صفت (شهرگل)یادشده که صورت ضبط وتلفظ چینی آن (هو-شی-شنگ) بود و شهرگل و(شهر گل نیلوفر)حتما صفاتی بود که بهمان یک شهر اطلاق میشد.

درماخذ بودائی یک شهردیگر درعلاقه(ننگرهار)بنام(ویپانکارا بودا)یادشده وآنرا(ری پارواتی)هم خوانده اند که معنی آن (شعله)و(نور)است.

ازین مطالعه مختصرواضح میتوان گفت که علاقه(ننگر)که بنام مرکزخود(ننگرهار)بشکل ایرانشهر بیشتر شهرت داشته وولایت شرقی مهمان را احتوا میکرد؛ علاقه ئی بود که در آن شهرهای متعدد آباد بود وهر شهر از نظر آبادی و عمران و مراکز بودائی و استوپه و معابد شهرت زیاد داشت و به هرکدام به صفائی زیبا و مجلل یاد میشد و کثرت خرابه ها و بقایای معبد و استوپه در علاقه درون ته وسلطان پور و هده و در تمام حوزه سرخ رود و چپلیار و غزه این مدعا را ثابت می سازد.

21/ 5 / 27