32

الرابع عشر السلطان علا ء الدین حسین بن حسین بن سام

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۱۷ ، بخش غوریان
01 January 1280

چون سلطان بها ء الدین سام بن حسین که بطرف غزنین لشکر می برد، تا انتقام سلطان سوری و ملک الجبال طاب ثراهما بکشد ( ۴ ) در گیلان ( ۵ ) برحمت حق پیوست، سلطان علا ء الدین بتخت ممالک غور و حضرت فیروز کوه بنشست و لشکرهای غور و غرستان ( ۶ ) جمع کرد، و غزیمت غزنین مصمم کرد چون سلطان یمین الدوله بهرامشاه طاب ثراه را از ان حال و عزیمت معلوم شد لشکر غزنین و هندوستان مهیا و مرتب گردانید و ببلاد گرمسیر از رخج و تکناباد ( ۷ ) روی بطرف زمین دارو آورد ( و چون ) سلطان علا ء  الدین با لشکر خود بزمین داور رسیده بود، سلطان بهرامشاه ، رسولان بنزدیک علا ء  الدین فرستاد که باز گرد بجانب غور ، و بمملکت اسلاف خود قرار گیر ! که ترا طاقت مقاومت حشم من نباشد، که من پیل می آرم . چون رسل بخدمت علا ء  الدین امانت رسالت ادا کردند ، سلطان علا ء الدین جواب داد: که اگر تو پیل می آری ، من خر میل می آرم ، مگر ترا غلط می افتد.

______________________________________________________________________

 (۱) مط : در آن عهد.      ( ۲ ) مط : سیادت.   ( ۳ ) راورتی : سلطان علا ء الدین الحسین بن عز الدین الحسین بن سام بن الحسن . گزیده : حسن بن حسین ؟   ( ۴ ) مط : باز خواهد .   ( ۵ ) مط راورتی و پ : کیدان اما گیلان اصح است.  ( ۶ ) مط و راورتی: غرجستان . پ غزستان .    ( ۷ ) مط و راورتی : تکین آباد . که بهر دو املا نقل شده و شهر معروفی بود در حوالی قندهار کنونی. 





غوریان طبقه(۱۷) (۳۴۲  )


که برادران مرا هلاک کرده یی ! و من هیچکس ترا هلاک نکرده ام، مگر نشنیده یی: که حق تعالی میفرماید: و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فی القتل انه کان منصورا ( ۱) 

چون رسل مراجعت کردند: هر دو لشکر استعداد قتال و مصاف مهیا گردانیدند سلطان علا ء الدین دو پهلوان خود را بخواند، که سران لشکر و مبارزان ( نامدار ممالک ) غور بودند، هر دو خر میل نام، یکی خر میل سام حسین ( پدر ملک ناصر الدین حسین ) دوم خر میل سام بنجی و هر دو تن در شجاعت داستان ( ۲ ) عصرخویش بودند، ایشان را فرمود: که بهرام شاه پیغام کرده ( است ) که من پیل می آرم ، و من جواب گفته ام [ اگر تو پیل می آری ] من خر میل می آرم ، امروز شما هر یک را یک پیل می باید که بر زمین زنید ! و هر دو زمین بوس دادند و باز گشتند، بموضعی که آنرا کته باز ( ۳ ) گویند هر دو لشکر رامصاف شد، در وقت ( مصاف ) هر دو پهلوانان پیاده شدند، و دامنهاء زره در میان باز زدند و بمصاف درآمدند. چون پیلان بهرام شاهی حمله آوردند هر یک از ان پهلوانان بر یک پیل در آمدند و در زیر برگستوان پیل رفتند و به دشنه شکم پیل بر دریدند ( ۴ ). خر میل سام بنجی در زیر ( پای ) پیل بماند و پیل بر وی افتاد، او با پیل هلاک شد، و خر میل ( ۵ ) سام حسین پیل را بینداخت و بسلامت بیرون آمد و چون مصاف ( راست ) شد، سلطان علاء الدین بعد آنچه تمام سلاح پوشیده بود ( به )  فرمود، تا قبای اطلس لعل معدنی بیاوردند و بر زبر تمام سلاح پوشیده، خواص و مقربان سوال کردند: که حکمت پادشاه درین که سلاح را بقبای لعل می پوشاند چیست ؟ 

______________________________________________________________________

 (۱)قرآن بنی اسراییل ۳۳.  ( ۲ ) اصل: راستان.    ( ۳ ) مط : کوته باز باب، پ کذا. متن راورتی: کوته باز. در نسخ راورتی: گونه واز و کته باز باب ، گوشه ناب. اصل: کوشه باز، گوشه باب. اصح آن همه کته باز است که اکنون کته و از گویند در شرق جنوب غزنی. ( ۴ ) مط : بدریدند. ( ۵ ) راورتی گوید: که مطابق به ضبط برخی از مولفان باید سر فیل باشد یعنی پیشرو و سر همه فیلان ولی املای خر میل در اغلب کتب چنین است: و شاید شکلی باشد از کلمه قر میل که جمع آن در عربی قرا میل . بمعنی اشتر دو کوهانه است ، و محمد خوارزمی آنرا در جمله کلمات عجمی بهمین مهنی آورده است ( مفاتیح العلوم ص ۷۴ ) چون در سطور گذشته این کلمه در مقابل پیل آمده امکان دارد که همین معنی مذکور در خوارزمی صحیح باشد، وعرب این کلمه را از خراسان برده و قر میل معرب کرده باشد. در سیرت خوارزم شاه نام ابن خر میل نصرت الدین محمد بن الحسن آمده. که شاید از خاندان این پهلوانان باشد. ( ر : ۶۴) 





غوریان طبقه(۱۷) (۳۴۳  )


فرمود: از برای آنکه اگر تیر یا نیزه [ یا شمشیر ] اند ان مرا ( ۱ ) مجروح گرداند، لعلی خون بر ( ۲ ) سلاح من بواسطۀ قبا ( ی لعل ) ظاهر نباشد، تا دل حشم من نشکند ( رحمه الله ) و لشکرغور را ترتیبی است در استعداد جنگ پیاده که چیزی ( ۳  ) می سازند از یک تا خام گاو، و بر هر دو روی ( وی ) از پنبۀ بسیار و کرباس منقش در کشیده بشکل بخیه ، نام آن سلاح کاروه ( ۴ ) باشد.چون پیاد گان غور آنرا بر کتف نهند،از سر تا پای ایشان پوشیده شود ، و چون صف زنند، مانند دیواری باشند و هیچ سلاح از بسیاری پنبۀ بر ان کار نکند.چون آن مصاف راست شد، دولتشاه ( ۵ ) بن بهرام شاه با یک فوج سواران و پیل حمله کردند ( ۶ )، سلطان علا ء الدین فرمود: که پیاد گان صف کاروه بکشایند تا دولت شاه ( پسر بهرام شاه ) با جمله فوج در آید. صف بکشادند. چون دولت شاه با فوج سوار و پیل در آمد، پیاد گان رخنۀ صف را ببستند و اطراف بهرام شاهیان را فرو گرفتند، و دولت شاه را با جمله آن فوج شهید کردند ( ۷ ) و پیل را بکشتند ( ۸) 

چون لشکر بهرام شاه آن حادثه و فتال ( ۹ ) مشاهده کردند، بهزیمت افتادند و بشکستند و سلطان علا ء  الدین تعاقب نمود، منزل بمنزل تا بموضعی که آنرا جوش آب گرم ( ۱۰ ) گویند، بنزدیک تکنا باد ( ۱۱ ) ، سلطان بهرام شاه عطف کرد و کرت دوم مصاف را ساخته گشت ( ۱۲ ) ، و آنچه از لشکر او با او جمع شده بودند، کرت دوم مصاف داد و شکسته گشت ( ۱۲ ) [ بدر غزنین به هزیمت شد ] و علا ء الدین به قهر تعاقب نمود، تا بهرام شاه کرت سیوم حشم غزنین ( و خلق ) شهر و پیاده بسیار ( ۱۳ ) جمع کرد، و سیوم کرت مصاف شد ( ۱۴ ) ، طاقت مقاومت ( ۱۵ ) نیاورد و شکسته شد و علا ء الدین (  بقهر ) شهر غزنین را بگرفت و هفت شبانه روز غزنین را آتش در زد و بسوخت و مکابره فرمود. 

______________________________________________________________________

 (۱) مط: اندام را.   ( ۲ ) اصل: خون و سلاح .   ( ۳ ) اصل: حیزی .   ( ۴ ) این کلمه اصلا پشتو و اکنون هم زنده است شرح آن ( ر : ۳۱ ).     ( ۵ ) مط : پسر بهرام شاه .   ( ۶ ) مط : کرد.     ( ۷ ) مط : و دولتشاه با جمله آن فوج شهید شد.      ( ۸ ) مط : و پیل بیفتاد .         ( ۹ ) مط : و قتل .      ( ۱۰ ) موقعی بنام  ( گرماب ) اکنون در شمال غرب قندهار به فاصله تخمینا ( ۷۵ ) میل واقع است و شاید همین جای باشد، زیرا تگین آباد هم بدان طرف بود.    ( ۱۱  راورتی : تگین آباد .            ( ۱۲ ) مط : شد.   ( ۱۳ ) مط :     ( ۱۴ ) مط : کرد .   ( ۱۵ ) اصل: اقامت) 






غوریان طبقه(۱۷) (۳۴۴  )


راوی چنین میگوید: که درین هفت شبانه روز از کثرت سواد دود، چنان هوا مظلم گردید، که شب را ما نستی و شب از شعله های آتش که در شهرغزنین میسوخت هوا چنان می نمود ( ۱ ) که بروز مانستی. و درین هفت روز دست کشاد و غارت و کشتن و مکابره بود، هر که را از مردان یافتند بکشتند و عورات و اطفال را اسیر کردند ، و فرمان داد: تا کل سلاطین محمودی را از خاک بر آوردند و بسوخت ( ۲ )، مگر سلطان محمود [ غازی ] و سلطان مسعود و سلطان ابراهیم را، و بر قصور ( ۳ ) سلطانان غزنین یک هفتۀ تمام علا ء الدین بشراب و عشرت مشغول بود، و درین وقت ( ۴ ) فرمود بود که ( تا ) تربت سلطان سیف الدین سوری و روضۀ ملک الجبال طلب کرده بودند، و هر دو را صندوق ساخت ( ۵ ) و بجهت تمام لشکر استعداد غزا مهیا گردانید. چون هفت روز گذشت شب هشتم شد، شهر تمام خراب گشت و سوخته شد، سلطان علا ء الدین در ان شب ، چند بیت در مدح خود بگفت و مطربان را فرمان داد: تا در پیش او در چنگ و چغانه بر زدند ( ۶ )، و آن نظم اینست [ بیت  

                        جهان داند که سلطان جهانم ( ۷ )                        چراغ  دودۀ  عباسیانم 

                       علا ء الدین  حسین  بن  حسینم                          که باقی باد ملک جاودانم ( ۸) 

                       چو بر گلگونۀ دولت نشینم ( ۹ )                         یکی  باشد  زمین  و  آسمانم 

                       امل مصرع ( ۱۰ ) زن گرد سپاهم                       اجل باز یگر  نوک   سنانم  

                       همه  عالم   بگیرم    چون   سکندر                     بهر شهری شهی دیگر نشانم 

                       بر ان بودم که با او باش غزنین ( ۱۱ )                 چون رود نیل جوی خون برانم 

______________________________________________________________________

 (۱)مط: هوا چنان روشن می بود. ( ۲ ) مط بسوختند .   ( ۳ ) مط : و بر قصر سلطنت غزنین تمام هفته.( ۴ ) مط : درین مدت.       ( ۵ ) مط : ساخته.      ( ۶ ) مط : بزدند.          ( ۷ ) مط : داند که من شاه جهانم. مجمع انفصحا ء : کذا.     ( ۸ ) مط : خاندانم .   ( ۹ ) مط : چو بر گلگون دولت برنشینم. پ : کذا.( ۱۰ ) پ : مقرع .( ۱۱ ) مجمع الفصحا ء : بدان بودم که از لمقان بغزنین + به تیغ تیز ، جوی خون برانم 




غوریان طبقه(۱۷) (۳۴۵  )


                         و لیکن گنده  پیرانند  و طفلان             شفاعت  میکند  بخت  جوانم 

                                             که  بادا جان  شان  پیوند جانم ( ۱)       ببخشیدم  بدیشان  جان  ایشان                                                

و بفرمود: که بقیه اهل غزنین را ببخشیدم ، از مجلس برخاست و بحمام رفت و روز هشتم بامداد با تمامت حشم غور و ملوک بر سر روضۀ برادران خود آمد، جامۀ عزا پوشید( ه ) با جمله لشکر ، و هفت شباروز دیگر بر سر آن روضها تعزیت داشت و ختم قرآن ( کرد ) و صدقات داد ، و صندوقهاء برادران در مهد ها نهاد، و از غزنین رخت بر بست و بلاد داور بست، کوچ کرد ( ۲ ) و چون بشهر بست رسید قصور و عمارت محمودی را که در آفاق مثل آن نبود تمام خراب کرد [ و کل ولایت که به محمودیان مضاف بود، جمله را خراب کرد و ویران گردانید ] و به غور باز آمد و مراقد برادران در جوار اسلاف خود دفن کرد، واز غزنین فرموده بود : تا چند تن از سادات را بقصاص سید مجد الدین موسوی که وزیر سلطان سوری بود، و او را با سلطان سوری در یک طاق غزنین آویخته بودند، بخدمت سلطان آوردند ، و جوالها از خاک غزنین پر کرد { ند } و بر گردن ایشان آویخته ( ۳ ) و با خود بحضرت فیروز کوه آورد، چون به فیروز کوه رسید، آن سادات را بکشت و خون ایشان با آن خاک غزنین که آورده بود بر آمیخته ( ۴ ) و از ان خاک به کوههای فیروز کوه چند برج ساخت ، چنانچه تا بدین عهد آن بروج ( ۵ ) باقی بود، عفی الله عنه 

چون این چنین انتقامی بکرد، و بحضرت باز آمد و خواست تا بعشرت و نشاط مشغول گردد و مطربان را، و ندما ( ۶ ) را جمع کرد، و روی بنشاط آورد این قطعه بگفت ، و مطربانرا بفرمود ، تا در عمل مزامیر آوردند و بساختند و بگفتند. 

______________________________________________________________________ (۱) محمد عوفی در لباب الالباب ج ا ص ۳۸ این ابیات را باختلاف ذیل نوشته : در بیت اول مصراع اول مانند مط. بیت دوم مصراع دوم: اجل یاریگر نوک سنانم. بیت سوم: که بادا موجزن گرد سپاهم که باقی باد ملک خاندانم. بیت چهارم : همه عالم بگردم چون سکندر الخ. بیت پنجم: چون بر گلگون دولت برنشینم الخ . بیت ششم : بدان بودم که هم از اوج غزنین بتیغ تیز جوی خون برانم . بیت هفتم : ولیکن الخ : بیت هشتم مانند متن . ( ۲ ) مط و پ : و از غزنین بر سمت بلاد داور و بست کوچ کرد . ( ۳ ) مط : ایشان نهاد و با خود . ( ۴ ) بر آمیخت . ( ۵ ) مط : برجها ( ۶ ) مط : و ندیمان را. 





غوریان طبقه(۱۷) (۳۴۶  )

نظم

آنم که هست فخرز عدلم زمانه را                   آنم که هست جور ز بذلم خزانه را

انگشت دست خویش بدندان کند عدو                چون بر زه کمان نهم انگشتوانه را

چون جست خانه خانه کمیتم ( ۱ ) میان صف        دشمن ز کوی باز ندانست خانه را

     یهرامشه بکینه ( ۲ ) من چون کمان کشید               کندم به نیزه از کمر او کنانه ( ۳ ) را

      پشتی خصم گر چه همه رای و رانه بود           کردم بگرز خورد سر رای و رانه را ( ۴ )

  کین توختن ( ۵ ) بتیغ در آموختم کنون                  شاهان روزگار و ملوک زمانه را

            ای مطرب بدیع چو فارغ شدی ( ۶ ) ز جنگ          بر گوی قول را ، و بزن این ترانه را ( ۷ )

دولت چو بر کشید نشاید ( ۸ ) فرو گذاشت             قول مغنی و می صاف مغانه را

عفی الله عنه و عنا . ثقات چنین روایت کرده اند: که چون سلطان علاء الدین بر تخت فیروز کوه بنشست، هردو برادر زادۀ خود را غیاث الدین محمد سام و معز الدین محمد سام [ را که ]  پسران سلطان شهاب الدین سام [ بودند ]  به قلعۀ وجیرستان ( ۹ ) محبوس فرمود، وظیفه ایشان معین کرد و با سلطان سنجر طریق استبداد آغاز نهاد، و مکاوحت پیش گرفت، آنچه معهود ملوک غور بود، از جنس سلاح و تحف که هر سال بخدمت درگاه سنجری آمدی باز گرفت تا کار بدانجا رسید، که سلطان سنجر لشکر خراسان را جمع کرد و عزیمت بلاد غور مصمم گردانید و سلطان علاءالدین لشکر غور را جمع کرد و پیش سنجر بازرفت، تا حدود قصبه ناب ( ۱۰ ) میان فیروزکوه و هرات ، در صحن هریوالرود [ آنجا آبی است ] صحرائی است لطیف و وسیع ، که آنرا سه گوشه ناب [ ۱۱ ] گویند، در ان موضع میان هردو لشکر مصاف شد و سلطان علاءالدین پیش از روز مصاف ، بیکروز فرموده بود : تا زمینی که پس پشت لشکر غور بود، تمام آب داده بودند و منادی کرده ( بود ) که پس پشت زمینها پر آب شده است ، هر که باز ( پس ) خواهد گریخت، در گل خواهد ماند ، چون مصاف شد، و هردو لشکر مقابل شدند، بر دست راست لشکر غور ( بقدر ) شش هزار سوار غز ( ۱۲ ) و ترکان و خلج بود تمام بگشتند و به سلطان سنجر پیوستند و خدمت کردند و هزیمت بر لشکر غور افتاد، و جمله امراء

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ( ۱ ) پ : کمینم . ( ۲ ) پ : زکینه .  ( ۳ )  مط : کندم بکینه از کمر او کنانه را.   ( ۴ ) رای لقب ملوک هند و رانه مونث آنست.    ( ۵ ) پ : نو جبین.   ( ۶ ) مط : شدم ز جنگ .   ( ۷ ) مط : و میار آن ترانه را .  ( ۸ ) اصل: نشانده فروگذاشت.  ( ۹ ) مط : وخیرستان .( ۱۰ ) در یک نسخه ماخذ مط : تاب . راورتی : ناب . پ : ناب تا بمیان . . . ( ر : ۴ ) .  ( ۱۱ ) پ : سه کوشه تاب . ( ۱۲ ) اصل: غز. 

غوریان طبقه(۱۷) (۳۴۷  )


و مبارزان و معارک ( ۱ ) لشکر غور ( یان ) در ان زمینها ء خلاب و پر نی ( ۲ ) بماندند بعضی شهادت یافتند و بعضی اسیر گشتند، و سلطان علاءالدین گرفتار شد، از سلطان سنجر فرمان شد، تا او را قید کنند ( ۳ ) و تخته بند آهن آوردند، تا بر پای اونهند فرمود: که بخدمت سلطان عرضه می باید داشت ، که با من آن کن ، که من با تو اندیشیده بودم، و تخته بند زر مهیا گردانیده بودم، تا مقدار و حرمت سلطنت تو موفور ماند ( ۴ ). چون عرضه افتاد، آن تخته بند را طلب کرد ( ۵ ) چون حاصل شد، همان تخته بند بر پای او نهادند، و او را بر شتر نشاندند و سلطان مراجعت فرمود. و چون ذکر لطافت طبع  و شهامت عقل علاءالدین درآن عصر مذکور و مشهور بود، و آن معنی ( ۶ ) بسمع ( مبارک ) سلطان سنجر ( بسیار ) رسیده بود، علاءالدین را دیگر روز، یا بعد از چند روز طلب کرد و اعزاز کرد و مخلص گردانید و یک طبق گوهر ثمین پیش مسند نهاده بود بعلا ء الدین  بخشید،علاء الدین خدمت کرد، و این رباعی بر بدیهه بگفت ( ۷ ). بیت: 

               بگرفت و نکشت شه مرا در صف کین                    هرچند بدم  کشتنی از روی  یقین 

               بخشید  مرا  یک  طبق  در ثمین ( ۸ )                    بخشایش و بخشش چنان بود و چنین                

سلطان سنجر او را حریف و ندیم فرمود، هیچ مجلس عشرت بی حضور او نبودی ، تا روزی در بزم نظر علا ء الدین بر کف پای ( مبارک ) سنجر افتاد، او را بر کف پای خالی بزرگ بود، و او بر تخت نشسته بود، پای فرو گذاشته علا ء الدین  بر خاست ، و این بیت بگفت ( ۹ ) بیت: 

                         ای خاک در سرای تو افسر من ( ۱۰ )                          وی حلقۀ  بندگی تو زیور من  

                         چون خال کف ( ۱۱ ) پای ترا بوسه زنم ( ۱۲ )               اقبال همی بوسه زند بر سر من 

و این حکایت در ذکر سنجری تحریر ( ۱۳ ) یافته است. سلطان سنجر تخت غور 

______________________________________________________________________

 (۱) مط : معارفان.     ( ۲ ) مط : خوب و برنی . پ : بزنی .       ( ۳ ) مط: کردند. ( ۴ ) در یک نسخه ماخذ مط: تا بدین مقدار حرمت سلطنت غورباشد.   ( ۵ ) مط : کردند.     ( ۶ ) مط : مذکور بود و مشهور گشته و این معنی .   ( ۷ ) مط: و این بیت بداهة گفت.     ( ۸ ) محمد عوفی در لباب الالباب ( ج ا ص ۳۹ ) : اکنون بطبق میدهد م در ثمین بخشایش و بخشیش چنان است و چنین . ( ۹ ) مط : سنجر افتاد، علا ء الدین  بر خاست و بر کف پای سلطان سنجر خالی بود بزرگ ، آن را بوسه داد و این متن بگفت. ( ۱۰ ) مط : ای خاک سم مرکب تو افسر من.           ( ۱۱ ) اصل: چون خاک .     ( ۱۲ )  مط : زدم .    ( ۱۳ ) مط : تقریر. 


غوریان طبقه(۱۷) (۳۴۸  )


او را  باز فرمود، و ذخیره و خزانه و تمامت گلهای  ( ۱۱ ) اسپ و رمۀ گوسپندان خاص ، و گله اشتران فرمود تا بعلا ء الدین  سپردند و فرمود (  که علا ء الدین  ) تو مرا بمنزلت برادری، این جمله مواشی و خزاین با خود ( ببرو ) بولایت غور نقل کن، اگر تقدیر آسمانی آن باشد، که حق تعالی این جماعت غز ( ۲ ) را منکوب گرداند و ما را نصرت باشد، چون طلب فرموده شد، بنزدیک ما باز فرست و ( الا که ) اگر دولت ما منتهی شده باشد و سلک ملک آن ( از ) انتظام تفرقه یابد بنزدیک تو بماند، نیکو تر از ان باشد، که بدست غزان افتد، و درین مدت که غیبت سلطان علا ء الدین  بود از تخت غور، جماعت امراء و اکابر جبال ولایت غور، اتفاق کرده بودند، و ملک ناصر الدین حسین مادینی را که برادر زادۀ علا ء الدین  بود آورده، و بتخت فیروز [ ۵ ] کوه نشانده و جماعت متمردان ولایت کشی ( ۳ ) که از ( دیگر ) خلق ( غور ) با ستکبار و استبداد ( از همه ) را جح بودند، فساد بسیار کرده بودند خزاین و اموال سلطانی را بغوغا از ملک ناصر الدین در لباس انعام و صدقات و تشریفات در تصرف آورده . سلطان علا ء الدین( چون ) با آن خزاین و مواشی و ثروت از خراسان بطرف غور آمد، اول بر سمت ( ولایت ) کشی ( ۴ ) برفت و جمله کوشکها ء ( ایشان ) را که زیادت از هزار موضع ( ۵ ) بود، همه خراب کرد [ ۵ ] که در حصانت و رفعت چنان بودند، که در فضا ء ( ۶ ) و هم [ و ] تصور آن نقش نپذیرد ، و بعد از انتقام متمردان ولایت کشی و دیگر جبال به حضرت فیروز کوه آمد، و پیش از آمدن او ملک ناصر الدین حسین را هلاک کرده بودند، چنانچه بعد ازین تقریر یابد. و چون سلطان علا ء الدین  به فیروز [ ۵ ] کوه آمد و بتخت نشست، روی بفتوح دیگر آورد ( ۷ )  و بلاد بامیان و تخارستان ( ۸ ) در ضبط گرفت، و بلاد جروم ( ۹ ) و داور، و بست نیز بگرفت، و از خراسان قلعۀ تولک را که در جبال . هراتست ( ۱۰ ) بعد از مدت شش سال بگرفت  شاعری بود در حصار تولک او را. 

______________________________________________________________________

 (۱) مط :گله اسپ.       ( ۲ ) اصل: غر : مط : غور.     ( ۳ ) اصل: کسی.    ( ۴ ) اصل: کشتی.   ( ۵ ) مط: هزار قصر بود.    ( ۶ ) اصل: که در قضا ء و هم.    ( ۷ ) مط : نهاد .    ( ۸ ) اصل: طخرستان .   ( ۹ ) اصل: حروم که صحیح ان جروم است ، یعنی اراضی گرم سیر.         ( ۱۰ ) مط : که در حوالی جبال نزدیک هرات است. 







غوریان طبقه(۱۷) (۳۴۹  )


عمر سراج گفتندی ، در وقتی که جنگ بآخر میشد و قلعۀ تو لک را بصلح فتح میکرد این بیت بگفت ، لایق بود آورده شد. بیت: 

                    بر اسپ نشستۀ و ورلک فولک  ( ۱ )              مقصود تو تولک است اینک تولک 

و بزبان ایشان بالا دوانیدن و بنشیب دوانیدن اسپ را ورلک فولک ( ۲ ) گویند و رحمهم الله . و از انجا روی بفتوح غرستان ( ۳ ) آورد، و حره  ( ۴ ) نور ملک را که دختر شاه ابراهیم بن ارد شیر شاپور بود، از ملک غرستان ( ۵ ) در حبالۀ خود آورد و صحن ورد بار مرغاب و قلاع در تصرف او آمد، اما در قلعۀ سبکجی ( ۶ ) مدت شش سال جنگ کرد، و ازین مدت سه سال مدام بنشست تا مسلم شد، و به آخر عمر رسل ملاحده الموت ( ۷ ) بنزدیک سلطان علا ء الدین  آمدند ، ایشان را اعزاز کرد و بهر جا از مواضع غور در سر دعوت کردند ، و ملاحدۀ الموت طمع بضبط و انقیاد اهل غور در بستند، آنمعنی غبار بد نامی شد بر ذیل دولت او ( ۸ ) از عمر او اندکی بیش نمانده بود برحمت حق پیوست، و در جوار اسلاف و برادرانش دفن کردند ( ۹ ) بخطۀ سنگۀ غور. عفی الله عنهم و عنا برحمته.