32

روابط انگلیس و روس راجع به افغانستان

از کتاب: تاریخ تجزیه شاهنشاهى افغان ، فصل چهارم ، بخش حوادث سیاسی افغانستان

نویسنده: ویلیم هیبرتون

Anglo-Russian Relations Concerning Afghanistan ۱۸۳۷-۱۹۰۷ William Habberton


از مطالعات الینوی، در علوم اجتماعی جلد ۲۱ نمبر ۴. نشریه یونوستی اللینوی در اربینا1 ۱۹۳۷. تمام کتاب ۱۰۲ صفحه.

مقدمه ص ۵: مسئله روابط انگلیس و روس دربارۀ افغانستان از مسایل بغرنج و پیچیده ایست که نه تنها بر وضع سیاسی انگلیس و روس و افغانستان اثر داشته بلکه مستقیماً وضع ایران و بصورت نیمه مستقیم وضع ترکیه را نیز پیچیده ساخته بود. گویا بطور غیر مستقیم بر فرانسه و دیگر ممالک اروپائی که در قرن نوزدهم با مسایل سواحل شرقی مدیترانه و ماورای آن دلچسپی داشتند نیز اثری داشته است.

هر فرد مطلع تاریخ فعالیتهای اروپائیان در شرق میداند، که این مسئله از دقیق ترین مسایل سیاسی اروپا و تفوق قوای اروپائی در شرق بود، و بنا بران من میخواهم ازین مبحث عمیق دپلوماسی یک نمونه مختصر را درینجا تلخیص کنم و "مسئله آسیای میانه" را توضیح نمایم.





فصل اول ( ص ۹) : پیدایش مسئله افغان


"شهنشاه هندوستان تنها کسی خواهد بود، که حکمران بزرگ کابل باشد."

He alone can be emperor of Hindustan who is first lord of Kabul.

"یک مثل قدیم هندی"


یکی از مسایل بسیار مهم دپلوماسی عصر صدارت لارد ملبورن Mellbourne که از طرف آزادی خواهان Whig در بهار ۱۸۳۵م زمام اقتدار حکومت انگلیس را بدست گرفت، همین مسئله افغان در روابط انگلیس و روس بود. درین وقت لارد پالمرستون Palmerston بحيث وزير خارجه و سر جان كيم هو بهوس : Hobhouse رئیس هیئت اداره کنندگان امور هند بود. پالمرستون اصلاً از روسیان سخت میترسید و باصطلاح Russophobe عظیمی بود و اندیشهای که در بارۀ حفاظت هند از دست روسیان داشت مخصوصاً از اعتنای او به امور مربوطه آشکار است.

درینوقت مرد نابکاری مانند لارد آکلند بحيث حكمران عمومی هند (گورنرجنرال) مقرر شد، در حالیکه کمی قبل از و از طرف کابینه پیل Peel مرد شریف سیاست مدار بلند پایه ای مانند لارد هیتس بری Heytesbury بدین عهده گماشته شده بود.


اختلاف پالمرستون با هیتس بری ازین رو بود، که وی مدتی بدربار روسیه سفیر بوده، و یکی از ستایندگان زار نیکولاس بشمار میرفت.2

پالمرستون دکتور جان مکنیل Macneil را بحيث وزیر مختار بریتانیه بدربار ایران برگزید که این شخص نیز یکی از روسوفوبهای معروفی بود، وی بجای مستر ایلس Ellis که سابقاً دران دربار وزیر مختار بود بر گزیده شد، و قبلاً همین دكتور مكنيل بحيث آمر طبی هیئت بریتانوی در تهران کار کرده بود، که بعداً به امور سیاسی پرداخت و اثری را بنام "پیشرفت و وضع کنونی روسیه در شرق" به سال ۱۸۳۶م طبع و نشر کرد که بدین وسیله جلب توجه وزیر خارجۀ انگلیس را نموده تا که در همین سال بدربار شاه ایران به نمایندگی انتخاب گردید. درینوقت حکومت لندن نسبت به وضع امور آسیای میانه تشویشی داشت، زیرا ایران با وجودیکه بمعاهدۀ ۱۸۱۴م با انگلستان متحد بود،3 رویه دو طرفه ای داشت و وضع افغانستان نیز آنقدر پراگنده بود، که روسیه دران به آسانی نفوذ کرده می توانست4 بنا بران دولت بریتانیه به رفع این وضع خطرناک تصمیم گرفته نامه ۲۵ جون ۱۸۳۶ به لارد آکلند چنین نوشت: "نظر به اطلاعاتیکه مستر ایلیس داده5 چنین بنظر می آید که شاه ایران به فتح سر زمین هرات و اراضی مربوطه شهزاده کامران تصمیم گرفته و پیشنهادی درین باره از طرف سرداران کندهار به شاه ایران رسیده است. این آوازه نیز گرم است که خان خیوا با دولت روسیه موافقت نامه ای را بسته است (رک: مکاتبات خیوا از جان رسل كولوين      ص ۸۶/۸۷). این اوضاع واضحاً بثبوت میرساند که سرداران رقیب افغانستان گویا شاه ایران را درین باره به موافقت واداشته و شاه موصوف نیز بنا احساسات شدید جاه طلبی به تسخیر هرات کمر بسته است شبهه نیست که روسها نیز ازین موقع استفاده کرده و شاه ایران را به توسیع نفوذ تشویق کرده اند تا بوسیلهٔ او نفوذ خود را در سر زمینهای متصل سرحدات هندی وسعت دهند.

(کتاب مذکور،ص۸۷)


برای جلو گیری نفوذ روسیه و رفع چنین اوضاع خطر ناک به لارد آکلید اختیار داده شد تا اقدامات فوری نماید، تا زمین های هند بریتانوی از خطر محفوظ ماند، و اگر لازم افتد یک نفر نماینده معتمدی را بدربار امیر دوست محمد به کابل فرستد، تا وقایع را از نزدیک نظارت کند، و یا در مرحلۀ اول روابط تجارتی را قایم داشته با سران دربار کابل روابطی را قایم نمایند، تا بعد از ان استفاده خاص سیاسی را از ایشان بکنند. به هر صورت لارد آکلند تصمیم گرفت که یکنفر نمایندۀ انگلیسی را به کابل برای ملاحظه نزدیک اوضاع بفرستد و در ۱۸۳۶ به کاپیتن الکسندر برنس امر داد، تا در رأس وی هیئت تجارتی به کابل سفر نماید، که برنس حين وصول به کابل بدوستی چنین نوشته بود: "من برای مطالعات تجارتی رفتم، تا راهما و کوهسار این سر زمین را معاینه کنم، و تشخیص نمایم که بعد ازین باید ما درین سرزمین چه بکنیم؟ مگر همین اکنون با "بعد ازین" رو برو می باشیم.6 سفر برنس از راه سند و پشاور صورت گرفت و ۲۰ ستمبر ۱۸۳۷ به کابل رسیده و با صمیمیت از طرف دوست محمد پذیرفته شد، و برنس نیز در ملاقاتی احساسات دوستانۀ دولت انگلیس را اظهار داشته و مودت عملی طرفین را خواهش نمود7 ولی دیری نگذشت که یکنفر نماینده روسیه بنام کاپیتن ویکویچ درین  صحنه با وی رقابت آغاز کرده و بدربار کابل رسید.

در حقیقت ارسال هیئت برنس به کابل از ترس تجاوزات روسیه در آسیای میانه صورت گرفت که زمامداران بریتانیه در دل داشتند، ولی آمدن و یکویچ نیز نمایندۀ عین چنین ترس دولت روسیه از وسعت نفوذ انگلیسی در آسیای میانه بود.

در سنه ۱۸۳۰ افغانستان یک کشور متحدی نبوده و متشکل بود از یکعده خانیهای مستقل که مهمترین آن کابل وکندهار و هرات بودند که بر دو شهر اول الذکر یک دودمان جدید بارکزائی حکم میراندند ،در حالیکه هرات بدست سدوزائیان بود .خانی چهارم پشاور را رنجیت سنگھ حین سقوط شاهی سدوزائیان غصب کرده بود، رنجیت کشمیر یک ولایت دیگر افغانی را نیز در دست داشت.

بریتانیه یکی از متحدان رنجیت بشمار میرفت ،و روسیان تصور میکردند که رنجیت تجاوزات خود را در افغانستان توسیع خواهد داد (روس در تحت سلطه قیصر نیکولاس از سچیمن ص ۲۹۷، ج ۳ )و بالآخر بعد از مرگش تمام کشور او بدست انگلیس خواهد افتاد (کتاب مذکور) چنانچه کمی بعد چنین شد.

چون درین وقت شاه مخلوع افغانستان شاه شجاع در هند پیش انگلیس بسر می برد پس ممکن بود که او را برای بر انداختن خوانین جدید افغانستان استعمال نمایند .(کتاب مذکور)و نیز چون راههای مهم تجارتی آسیای میانه ازکندهار و کابل و پشاور میگذرد و قوافل تجارتی همواره به بخارا و خوقند میرسد، بنا بران روسیان نمی توانستند، منافع هنگفت

این تجارت را برای انگلیس بگذارند بنا بران در ستمبر ۱۸۳۷ کونت سیمانچ سفیر کبیر روسیه در تهران، کاپیتن ویکویچ را به کابل فرستاد ،که حامل نامۀ احترام آمیزی بود بنام امیر دوست محمد. یکی از طرف خودش و دیگری از طرف زار روس8 که امضای امپراطور را نداشت. ویکویچ بتاريخ ۱۹ دسمبر ۱۸۳۷ سه ماه بعد از رسیدن برنس به کابل رسید ،و در زمستان همین سال معرک رکه مقابله و رقابت بین این دو نفر که به نمایندگی دو قوۀ رقیب در افغانستان کار میکردند، به کمال شدت آغاز شد، تا بتوانند کنترول این سرزمین کوهستانی را بدست گیرند. تاریخ سیاست خارجی بریتانیه طبع کمبرج (۲/۲۰۳) در این باره چنین گوید :به برنس امر شده بود که از راه سند و پشاور برود ولی سفر ازین راه ها ایام زیادی را در بر گرفت و برنس نتوانست قبل از ۲۰ ستمبر ۱۸۳۷ به کابل رسد، که همدرین ایام نماینده روسیه کاپیتن ویکویچ در جوارش روئید." درینصورت اوضاع ایران خیلی مهم و متبدل بود، که مرکز نزاع و رقابت انگلیس و روسیه بشمار میرفت،و هم مستقیماً  برمسئله افغان اثری میکرد .زیرا طوریکه قبلاً اشاره شد نخستین بار مستر ایلیس و بعد ازان مکنیل سفرای بریتانیه بر حکومت خود را از فعالیتهای روسیه در ایران اخطار داده و نوشته بودند، که سفیر کبیر روسیه شاه ایران را برای تسخیر هرات بر میانگیزاند، بعد از ملاقات شخصی کونت سیمانچ مستر ایلیس به پالمرستون راجع به اهمیت مسئله افغان در سیاست روس و انگلیس چنین را پور داده بود: "طوریکه شنیده ام وزیر مختار روسیه با شدت شاه ایران را به لشکر کشی بر هرات واداشته، و اگر ضرورت افتد مشورهای اختصاصی خود را درین مورد خواهد داد. من امروز کونت سیمانچ را شخصاً دیده و نتایج گفتگوی خود را ذیلاً تلخیص میکنم : "من در آغاز گفتگو گفتم که افغانستان باید بحیث سرحد امپراطوری هندی ما شمرده شده و هیچ قوۀ دیگر اروپائی دران مداخلهٔ مستقیم یا غیر مستقیمی را ننماید،. و نه روابط تجارتی و سیاسی را با آن کشور قایم نماید .با در نظر گرفتن اصل بالا از سفیر روس پرسیده میتوانم آیا اطلاعاتیکه بمن راجع به دادن امداد لشکری و غیر نظامی روسیه بشاه ایران در مسئله تصرف و لشکر کشی هرات میرسد، اساسی دارد؟"9




گویا ایلیس بر دو نقطه تاکید میکرد: اول اینکه افغانستان باید سرحد امپراطوری هندی بریتانیه شمرده شود، در حالیکه عملاً در انوقت چنین نبوده و در سند و پنجاب حکمرانان داخلی موجود بودند .که بعد ازان در ۱۸۴۳ سند و در ۱۸۴۹ پنجاب را گرفتند.

دوم اینکه هیچ یکی از نیروهای اروپائی نباید روابط تجارتی و سیاسی با افغانستان داشته باشد. و همیهن سیاست بریتانیه تا ۱۹۲۱ که افغانستان استقلال یافت برین کشور تطبیق شد.

اخطارهای ایلیس پالمرستون را بیدار ساخت ،و بوسیله لارد درهام Durham سفیر کبیر بریتانیه بدولت روسیه راجع به فعالیت های سفیرشان در تهران شکوه نوشت، که اگر کونت سیمانچ مطابق هدایات پترسبرگ ،شاه ایران را به لشکر کشی هرات بر می انگیزاند ،چون چنین لشکر کشی به منافع شاه ایران مضر بود ،و نیز با تمام اصول موعوده ایکه دولت روسیه قبول کرده ،اختلاف کاملی دارد ،بنا بران باید گفت که سیمانچ این عمل را مطابق هدایات دربار روسیه اجرا نداشته است. اگر مسئله چنین باشد ،پس دولت ملکۀ بریتانیا یقین دارد ، که کابینۀ روسیه درین باره مطابق سیاست معلنۀ خود اقدام نموده ،و منافع دولت متحد خود( قرار معاهدۀ ترکمن چای ۱۸۲۸ مقصد ایران است).


که دولت روسیه با آن مراتب دوستی و خیر خواهی دارد، مرعی خواهد داشت."10 به جواب این نامۀ پالمرستون کونت نیسلرود سفیر بریتانیه را بدربار روسیه یقین داد ،که اگر سفیر روسیه در ایران طوریکه ایلیس نوشته، چنین تحریکی را به شاه داده باشد ،وی نه تنها مطابق تمایل خویش کار کرده، بلکه بر خلاف حکم شدیدی که بااو در بارۀ باز داشت شاه از جنگ در هر وقت و هر جا ،از دربار روسیه داده شده بود ،نیز عمل نموده است.11 نیسلرود این عمل را "حماقت و بی سیاستی شخص شاه ایران" 12 بقلم داد و گفت که مشوره و مساعی سفیر روسیه در امتناع شاه از لشکر کشی ۱۸۳۷ بر هرات از طرف شاه پذیرفته و شنیده نشده است .سچیمن Schiemann نیز باستناد اسناد روسیه میگوید که شاه ایران مخالف مشوره سفیر روسیه بر هرات لشکر کشی کرده (ج ۳، ص ۲۹۸) و هرات را در ۲۳ نومبر ۱۸۳۷ محاصره نمود. چون هرات موقعیت سوق الجیشی مهمی داشت، برای بریتانیه اکنون وضع خطرناکی روی داد، لارد جان هوب هوس Hobhouse در پارلمان بریتانیه گفت: "این حقیقت مسلم است که شهر هرات با مربوطات کنونی آن مهمترین شهر آسیای میانه بوده و حکمران هرات در بین حکومتین ایران و افغانستان همواره بیلانس موازنه در دست خواهد داشت. و اگر این شخص نیروئی را کسب نماید پس کنترول شاهنشاهی هند بکف او خواهد بود13و بقول تاریخ سیاست خارجی بریتانیه طبع کیمبرج (۲۰۴،۲)چون هرات در وادی سر سبزی افتاده، و لوازم اعاشۀ لشکر را نیز داراست ،بنا بران نقطۀ اساسی سوق الجيشي کابل و کندهار بوده که ازین جایها همواره راهای حمله بر هند کشوده است. اگر چه دیپلوماسی پالمرستون علی العجاله از سنت پترسبرگ وعدههای موثقی ،گرفت ولی نتایج فوری نداد، وی در جون ۱۸۳۷ به مکنیل نوشت:" در باره کونت سیمانچ روسیه را به گرفتن تصمیمی واداشتیم، و امپراطور چاره ای جز این ندید که او را از دربار ایران باز خواهد و اعتراف نماید که نیسلرود یک سلسله سخنهای دروغ گفته بود. "14اما سیمانچ بعد ازین هم نه تنها بر ماموریت خود باقی ماند بلکه با لشکر ایرانی نیز رفیق راه بوده و به هرات تشریف برد و با حرارت و شدت تمام بقول کی حمله آوران را بر شهر هرات تشبیح و رهنمائی میکرد15 تا که در مارچ ۱۸۳۹م مکنیل به لارد آکلند نگاشت که یک لشکر بحری متهاجم را بخلیج فارس 

هرات مجبور گشته و سخنان سفیر بریتانیه را بشنود.16 مكنيل بدين اكتفا نکرده و خودش روی به هرات آورد و در ماه اپریل به لشکرگاه ایران بیرون هرات رسیده و بعد ازان بداخل حصار در آمد و یک صورت معاهده را بین کامران حکمران سدوزائی هرات و شاه ایران ترتیب کرد.17 ولی چون سفیر روسیه کونت سیمانچ نیز در لشکرگاه شاهی ایران موجود بوده و با عده ای از همراهان روسی خود با دست آزاد روبل روسی را پخش میکرد، و به تشجیع ایرانیان و تحکیم روحیه محاصره کنندگان و امیدواری آنها به فتح قطعی هرات میکوشید، بنا بران شاه ایران این معاهدۀ ترتیب کرده مکنیل را نپذیرفت.18 محاصره هرات دوام کرد، و مکنیل در تمام مساعی خویش سخت ناکام ماند، و چون شنید که برنس نماینده بریتانیه بدربار کابل نیز با ناکامی از کابل برآمده بنا بران وی خایباً و خاسراً از   لشکرگاه شاهی برآمده و راه تبریز گرفت، که به تاریخ ۳ اگست به پالمرستون چنین  نوشت:" وضع هرات را خیلی مشوش یافتم، نفوذ مشترک روسیه و ایران شاید به تسخیر تمام افغانستان منتج گردد، اکنون وقت آنست که برای حفظ هند بریتانوی از هیچ وسیلهای صرف نظر نشود."19

معرکۀ سیاسی

هنگامیکه این معرکۀ سیاسی بین سیمانچ و مکنیل در تهران گرم بود، عین همین طور مکاوحت بین ویکویچ و برنس در کابل جریان داشت، که نتایج این هر دو میدان که نیز مشابه یکدیگر است. از اطلاعات برنس پیدا است که دوست محمد در اوایل ورودش به کابل بکلی متمایل بریتانیه بوده و حتی هنگامیکه از آمدن و یکویچ شنید، میخواست از ورودش به کابل جلو گیری نماید. 20 درینوقت امیر از بریتانیه مطالباتی داشت، که پشاور باز به وی داده شده و او را در داخل متصرفات خود تقویه نمایند21 ولی برنس اختیار سیاسی نداشته و درین موارد صلاحیتی باو داده نشده بود و هدایاتی که بعداً از طرف حکومت هند بریتانوی به برنس رسید نیز بودن پشاور را در دست سکه تائید میکرد بنا بران در وضع امیر دوست محمد تبدیلی روی داد، و هیئت ارسالی روسیه اهمیتی را کسب کرد22


موهن لال مینویسد: که امیر ذاتاً با انگلیس عقیدت و ارادتی نداشت و فقط میخواست درباره استرداد پشاور و مطالب شخصی خویش از و استفاده کند، و درین مورد وجود انگلیس را از روس به نفع خود نزدیکتر می شمرد.23

خروج برنس

چون امیر از جلب امداد بریتانیه نا امید گشت بنا بران به ویکویچ متمایل گردید، و برنس ناکام مانده و به تاریخ ۲۶ اپریل ۱۸۳۸ از کابل برآمده و میدان را به حریف روسی خود ویکویچ باز گذاشت.24

فعالیت ویکویچ

اکنون نماینۀ روسیه در دربار کابل تنها ماند وی نه تنها هر چیزی را که امیر دوست محمد میخواست وعده میداد، بلکه به سرداران بارکزائی پیسۀ فراوان میرسانید و میکوشید تا رنجیت را نیز به مطالب امیر متقاعد نماید. موهن لال گوید: که ویکویچ را پوری داد که پنجاه هزار لشکر روسی به استر آباد رسیده اند تا به مدد شاه ایران آمده و او را به پیشرفت

سوی پنجاب یاوری نمایند.

باین حرکت امرای سر کوفتۀ هند نیز باز برخاسته و بر خلاف انگلیس بغاوتی خواهند کرد، و انگلستان که مردان سپاهی نبوده و فقط سوداگرانند، نخواهند توانست به رنجیت کمکی نمایند، ولی افغانان همواره از طرف روسان دلاور جنگجو تقویه خواهند شد.25

ویکویچ درین وقت از کابل برآمده و به غربی افغانستان رفت، و معاهده ای را بین حکمرانان کندهاری و شاه ایران که بست مطابق آن باید هرات بعد از فتح ایران به سرداران کندهار سپرده میشد، و این معاهده به ضمانت سفیر کبیر روسیه بدربار شاه ایران منعقد گشت.26

نوتۀ بریتانیه بروسیه

لارد پالمرستون به تاریخ ۲۶ اکتوبر ۱۸۳۸ یک نوته مفصلی را بوسیلهٔ سفیر خود مارکوس کلانریکارد Clanricarde (که بعد از لارد درهام به مسکو مقرر شده بود) به کونت نیسلرود فرستاد، که دران از فعالیتهای نمایندگان روسیه در ایران و افغانستان باز یاد آوری شده، و آنرا به منافع بریتانیه خصمانه خوانده بود. وی اضافه کرده که این حرکات نمایندگان روسیه

بکلی ضد تضامنی است که در فروری ۱۸۳۷ بدولت بریتانیه داده شده بود، پالمرستون با چنین لهجۀ انتقادی و زننده نوتۀ خود را ادامه داده است:

" دولت بریتانیا اکنون چنین تصور میکند که گویا دولت روسیه در مورد مسایل متذکره بی پروا بوده است ولی باید اوضاع را به کابینۀ سنت پترسبرگ توضیح دهیم که بکلی منافی منافع روسیه است و چون دولت بریتانیه نیز به نیرومندی خود علاقمند بوده، و به تمام وسایل دفاع از منافع خود در سر تا سر کرۀ زمین مجهز است بنابران در انجام اموریکه مربوط به مواد این نوته است ابداً تساهلی را روا نخواهد داشت. و دولت بریتانیه خود را مجاز میداند که در بارۀ این مسایل از کابینه سنت پترسبرگ بپرسند، که آیا رویه و سیاست روسیه در برابر ایران و بریتانیه از آیچه کونت نیسلرود و رودوفینیکین Rodofinikin به ارل آف درهام توضیح داده بودند استنباط میشود، یا از عملیات کونت سیمانچ و ویگویچ؟ و نیز دولت بریتانیه را درین سوال حق بجانب میداند، که آیا دولت روسیه بعد از فروری و می۱۸۳۷ عقاید خود را از آنچه به ارل آف درُهام گفته بودند تغییر داده است؟ و آیا حکومت روسیه هدایاتی را مخالف آنچه کونت نیسلرود و مستر رودو فینیکین به ارل آف درُهام اظهار کرده بودند به سفیر خود در ایران داده است؟

اگر وضع امور چنین باشد، پس طرز غیر محتاط مخابرات متقابله بر مسایل ایران، که از مدت یک سال بین جانبین بوجود آمده به کابینه بریتانیه حق میدهد، که در برابر تبدیل سیاست روسیه اظهار نگرانی نموده و دلایل و وجوه آنرا با سبب فعالیتهای نمایندگان روسیه در ایران و افغانستان بخود معلوم نماید و از کابینه سنت پترسبرگ وجوه آنرا بپرسد." 27

جواب روسیه

در برابر این نوتۀ لارد پالمرستون نیسلرود جوابی مشتمل بر لفاظی مفصل فرستاده و وضع امور آسیای میانه را از نقطۀ نظر حکومت روسیه شرح کرده بود، که نقاط برجسته آن چنین

است.28

" جنگ ایران و هرات مبنی بر دعوائیست که شاه ایران از مدت قدیم نسبت به هرات داشته و بارها از طرف افغانان بر خاکهای ایرانی حملات بعمل آمده29 و بارها رعایای شاهی ایران را بغلامی و اسیری برده اند. اما دولت روسیه در عین حالیکه شاه ایران را به مطامع خود تشویق نکرده دعاوی او را نیز نامعقول و بی اساس شمرده است و برای اثبات صمیمیت روسیه درین مسئله کافی است که به باز خواستن دستهای عساکر دشتی روسیه اشاره شود، که همین دستهای لشکر، نیروی مهم شاه را در قشون اعزامی هرات تشکیل میداد.

اما هنگامیکه برای تأکید مطالب فوق، به سیمانچ اختیار داده شد که از شاه ایران در لشکرگاه هرات دیدن نماید چون وی بدانجا رسید و حالت زار و پریشان لشکر ایران را دید، و شاه ایران از و در کمال حرارت و جدیت خواهش نمود.

که امور محاصره را دیدن نماید، پس درین صورت برایش ممکن نبود که خواهش و آرزومندی شاه را رد کند. وضع سیمانچ درینوقت عیناً شبیه با وضع سفیر انگلیسی بود که در لشکرگاه شاهی داشت!

( درینجا باید نیسلرود وضع یک نفر گماشته انگلیس پوتنجر را که در تمام اوقات محاصره، در داخل شهر هراتیان را تقویه میکرد و عامل حقیقی دوام مقاومت محاصره شدگان بوده، نیز یاد آوری مینمود).

اما در بارۀ ایجاد روابط بین شاه و سرداران کندهار که عملاً بمیان آمده، ممکن نبود که بدون چنین عملی، شاه ایران را به اعتراف رسمی آزادی افغانستان و حفظ تمامیت قبایل افغانی و سرداران ایشان وادار نمائیم و همین عمل است که در آینده صلح و امن را در افغانستان بوجود خواهد آورد.

اما راجع به نمایندۀ روسیه در کابل که کاپیتن ویکویچ باشد، نیسلرود توضیح داده که فرستادنش تنها برای مقاصد تجارتی بوده و نباید وجود او در کابل دشمن حکومت بریتانیه تصور شود، و نه وی منافع بریتانیا را در هند به خطر مواجه میسازد.

به هر صورت جوابیۀ روسیه توضیح قوی و مدللی بود بر اصول رویه و پالیسی آن دولت که بعداً پالمرستون نیز باعتراف معقولیت و حجیت آن مجبور گردید30 و ازین سطوریکه راجع به روابط انگلیس و روسیه دران نگاشته شده بخوبی هویدا میگردد:

"ما بنوبت خود هیچ چیز دیگری را نمیخواهیم، الا اینکه در اخذ منافع تجارتی آسیای میانه با دیگران همسری کرده و سهيم باشیم، اما مصنوعات انگلیسی با وفرت و رقابت شدید خود ما را ازین منافع بکلی محروم خواهد داشت، و عنقریب امتعۀ ما در بازارهای تجارتی آسیای میانه ناپدید خواهد گشت و سود کامل آن تنها به کیسۀ انگلیسیان خواهد رفت. وضع برنس در کابل و دیگر سیاحان انگلیسی که به پیروی وی تا دروازه های اورنبرگ رسیده اند، برین حقیقت شاهد صادق است. ولی بریتانیای کبیر مانند روسیه باید همواره تأمین صلح و سلام را در آسیای میانه بخاطر داشته و از وقوع یک حریق عمومی در این منطقۀ وسیع کرۀ زمین جلو گیری نماید. 

برای جلوگیری از وقوع چنین یک آفت بزرگ، تأمین راحت و طمانیت کشورهائی که مقبوضات روسیه را از بریتانیای کبیر جدا میگرداند، حتمی و ضروری است. و این کار باید بدون تحریض یکی از ایشان بر خلاف دیگر، و بدون تحریک احساس دشمنی های بینی ایشان از راه رقابت صنعتی صورت بگیرد، و ابداً به پیکار توسیع نفوذ های سیاسی خویش نپردازیم، و هم شدیداً پابند حفاظت آزادی این ممالک در بین افتاده باشیم. و کابینه ما عقیده دارد، که تنها با چنین وضع میتوان مفاد عمومی را نگهداری کرده و مانع تصادم دو قوای بزرگ درین سر زمین شویم و هم با رعایۀ رویۀ دوستی مخل منافع یکدیگر نبوده، و در آسیای میانه از تصادم یکدیگر جلوگیری کرده باشیم." بعد ازین نامه، یک نوتۀ دیگر31 نیز از طرف نیلسرود بکابینه بریتانیه فرستاده شده که دران مخصوصاً مسئله افغان را توضیح داده

و راجع به معاهده ایکه بین شاه ایران و سردار کهن دل خان کندهاری منعقد شده و شاه ایران سپردن هرات را بعد از فتح به سردار کهن دل خان وعده داده درین نامه شرحی رفته است وی مینویسد: کونت سیمانیچ برای نگهداری منافع شاه ایران مسئولیت این امر را به عهده خویش گرفته و طرفین یعنی حکومت ایران و سردار کندهار بطور غیر خصمانه از و خواهش کرده اند که در تعهدات متقابلۀ طرفین ضامن اعتماد آینده یکدیگر باشد. زیرا هر دو طرف بدون کدام دسیسه متساویاً چنین یک ثالث را لازم دیده اند. و بنا برین وزیر مختار ما نتوانسته که درین مورد ضمانت خویش را که طرفین آرزومند آن بودند دریغ دارد.


یک مسودۀ مذاکراتیکه روی داده در ماه آپریل ۱۸۳۹ به کابینه روسیه رسید، و با وجودیکه هیچگونه نوعیت تعرضی و خصمانه نداشت، ولی امپر طور ضمانت روسیه را دران مورد نپذیرفته و به تاریخ ۲۶ اپریل ۱۸۳۹ به کونت سیمانچ امر داد، تا از دادن ضمانت در مورد مذکور خود داری نموده، و بمسئله ایکه کابینه روسیه بکلی دران غیر وارد است خود را نیابد.32 چنانچه به جنرال دو همیل Duhamel خلف سیمانچ امر قطعی داده شد که به شاه ایران و افغانها عدم ضمانت روسیه را درین مورد بنا بر مخالفت زار ابلاغ نموده و این امر را نیز توضیح دهد که: امپراطور روسیه اراده دارد که با افغانستان جز روابط محض تجارتی دیگر تعلقی نداشته باشد، و اگر کسی تمایل جزوی سیاسی را درین مورد باو منسوب نماید، البته سو تفاهم و بد فهمی خواهد بود. علاوه برین روسیه در جنگهای داخلی سرداران افغانی و منازعات خانگی آنها تا وقتیکه مداخلۀ ما را خواهش نکرده اند ابداً حصه ای نخواهد گرفت.33

موفقیت بریتانیه

با چنین وضع دولت بریتانیه موفق شد که حکومت روسیه را از قبول کارهائی که وزیر مختارش بدربار ایران و نماینده وی در افغانستان کرده بودند باز دارد34 و یک سند مثبتی را از روسیه دربارهٔ احتراز از روابط سیاسی با افغانستان بدست آورده ولی این موفقیت تنها از راه دیپلوماسی دست نداد، بلکه بعد از ناکامی مکنیل، عساکر بریتانیه مطابق خواهش سفیر مذکور بر خلیج فارس حمله آورده بو شهر و خارک را در جون ۱۸۳۹ بگرفتند.35 طوریکه کی مینویسد (۱/۲۷۲) چون اطلاع اقدامات عساکر بریتانوی در حصار هرات به مکنیل رسید، وی راه سرحد پیش گرفت، و کلنل ستودارت را واپس به شاه ایران با پیغام بسیار جدی و نیش داری فرستاده و او را اخطار داد: که تصرف بر هرات و یا بر یکی از نقاط افغانستان، خطر فوری بر خود ایران خواهد بود. چون ستودارت به تاریخ ۱۱ اگست به لشکرگاه شاهی رسید، و اخطار مکنیل را رسانید، در مدت یک ماه لشکرهای ایرانی خاک هرات را تخلیه کرده و بسوی تهران حرکت نمودند (کی ۱/۲۷۹).


معاهدۀ مثلث و حمله بر افغانستان


اما در افغانستان دست بریتانیه کار میکرد، و هنگامیکه برنس بناکامی از کابل رفت لارد آکلند تصمیم گرفت که مداخلۀ مستقیمی بدان کشور نماید، وی با رنجیت و شاه شجاع معاهدۀ مثلثی را بست ( متن معاهده درین کتاب بجای خود آمده) که در نتیجه آن جنگ اول افغان با تاریخ فجیع آن آغاز شد، که دولت انگلیس میخواست شاه شجاع را بطور آلۀ دست خویش بر تخت افغانستان بنشانند. ولی یگانه شخص لایقی که درین میدان برای ادارۀ افغانستان باقی بود، همان امیر دوست محمد خان بود، که برنس نیز در سفارشات خویش تقویه و استعمال او را به انگلیس توصیه کرده بود، و این مطلب را پالمرستون در ۲۴ جنوری ۱۸۴۰ به کلین ریکرد Clanricarde نوشته است ( رک: تایمز ۱۲ نومبر ۱۸۴۰ و ۲۵ جون ۱۸۴۲ که با شدت سیاست آسیای میانه پالمرستون را انتقاد و شکایت کرده است) .

مورخ کین Keene مینویسد: که این سیاست آکلند عیناً نظیر اقدام لوئی چهاردهم است که ویلیم آف اورینج را کشید تا جای را برای ستوارت خالی نماید، زیرا کابینه لبرال چنین پالیسی را با حرارت میپذیرفت36 ولی در افغانستان این سیاست ناکام ماند و بالآخر باز امیر دوست محمد را در تحت نظارت خویش به امارت افغانستان فرستادند. سالهای ۱۸۳۷ تا ۱۸۴۰ جهت پیکار سیاسی که بین لندن و سنت پترسبرگ در بارۀ تفوق خویش در سر زمین های ماورای سرحدات شمال غربی هند ادامه داشت خیلی مهم اند، زیرا انگلیسیان در برابر تمام حرکات روسیه بطرف سرحدات هند خیلی حساس بوده، و جمعیتی نیز وجود داشتند که صداهای "هند در خطر است" میکشیدند، و برخی عقیده داشت که باید با "عملیات استادانه " این خطر را مرفوع سازند در حالیکه جمعی دیگر" پیشرفت عملی" را میخواستند، و همین دو نظریه موضوع حزبی انگلستان را تشکیل داده بود. اما بقول سچیمن اخبار رسوائی را انگلیس در افغانستان در روسیه با کمال خوشنودی شنیده می شد، که نمی توانستند آنرا در در پرده تظاهر افسوس رسمی پنهان سازند، راپورهای امور ۱۸۴۲ وزارت خارجۀ روسیه با افتخار و خوشی ثبت کرده که انگلیس ها مجبور شدند تا کشور افغانستان را تخلیه نموده و به سرحدات سابقۀ خویش بر گردند و نتوانستند که در دل آسیای میانه حکومت نیرومندی را در تحت حمایت خویش تأسیس نمایند.37



وقایع مربوط مسئلۀ افغان

قبل از ختم حصه اول این داستان "قضیه افغان " باید به وقایعی که مربوط آنست نیز اشاره شود: در سنه ۱۸۳۶م آوازه افتاد که روسیه بر خیوا حمله و لشکر کشی مینماید چون وسایل این لشکر بزودی مهیا نشد، بنا بران در نومبر ۱۸۳۹م هنگامیکه قوای انگلیس بر افغانستان تجاوز کرده بودند، جنرال پیروسکی Perovski این لشکر کشی را اعلام نمود. قراریکه بارون برونو Brunow سفیر کبیر روسیه در لندن اظهار داشت این لشکر کشی بکلی عاری از مطالب سیاسی بوده و فقط برای رهائی اسیران روسی که خان خیوا گرفته بود بعمل آمده تا در آینده نیز از و تعهد رویه خوب گرفته شود38 ولی پیروسکی حین لشکر کشی خویش اعلام کرده بود: " تحکیم نفوذ قانونی در آسیای وسطی حق روسیه بوده و تنها بدین وسیله حفظ امنیت دران سرزمین ممکن است."39 اما پالمرستون چنین وضع را دوست نداشت و در نظرش اقدام روسیه دران سرزمین موازنه پیشرفت قوای بریتانیه را بر کابل از بین میبرد40 بنا بران اخطار داد که زوال آزادی خیوا منافی منافع بریتانیه تصور خواهد شد، و ما را مجبور خواهد کرد تا بحر رکت متقابل عبور از هندوکش بپردازیم چون اشغال خیوا از طرف روسیه نفوذ او را بر وادی جنوبی آمو تحکیم میدهد، بنا بران دولت انگلیس باید وادی شمالی آمو را نقطه دفاعی و احتیاطی خویش قرار دهد.41 لشکر کشی روسیه که تا اپریل ۱۸۴۰ در نظر بود در نومبر ۱۸۳۹م مقدمۀ آن از اور نبرگ حرکت کرد ولی بسبب زمستان شدید و دادن تلفات فروان جانی واپس به اورنبرگ برگشت42 و خبر خنثی شدن اقدامات پیروسکی در اپریل ۱۸۴۰ به لشکرگاه بریتانیه در کابل رسید، که از شنیدن این مژده نفسی براحت کشیدند، و برای تصرف بر سیغان شمالی سلسلۀ هندوکش ترتیبات گرفته شد تا در آینده از انجا بر بخارا بتازند، و بقول بارون برونو سپاهیان هندی بر کنار آمویه با قزاقان روسی رو برو خواهند شد.43

دولت انگلیس از عملیات روسیه در خانیه های آسیای میانه آنقدر احساس خطر نمود که توجه خاص خود را به دفع فعالیت های روسیه دران سرزمین معطوف داشته و خیوا را برای بسبب تزلزل وضع خان و حلول نفوذ روسیه نقطه خطر ناک شمردند، و نمایندهٔ انگلیسی را به خان خیوا فرستاندند، که کاپیتان شکسپیر صدها غلامان روسی از آنجا آزاد نموده و بین خان و امپرطور روسیه فضای صلح را بوجود آورد.44 

روسیان باین مداخلات انگلیس خوشبین نبودند، و پالمرستون نیز استادانه از نمایش بسط نفوذ نمایندگان انگلیسی در مناطقی که روسیان بحکم محیط چنین ناکامی را دیده بودند خود داری نمود.45 ناکامی لشکر کشی روسیه بر خیوا مقارن بود با ایام بازگشت عساکر بریتانیه از افغانستان، که هر دو نیرو به جای خود گشتند، ولی دولت انگلیس این شکست فاحش و رهائی اسیران خود را از دست افغانان ( که اکثر ایشان زنان بودند) با وضعی مضحک تلافی نموده، که خاطرات این سال ۱۸۴۲ تا مدتی باقی ماند و از مداخله در امور این کشور عبرت گرفتند. 

اما روسیان نیز درینجا درس خوبی گرفتند و تا سالهای زیاد آسیای وسطی میدان پیکار این دو قوه حریص نگشت. چون در سنه ۱۸۴۱ کابینه حزب وهیگ (لبرال) در انگلستان از بین رفت، و اشخاصی زمام اقتدار را بدست گرفتند که با اصول زار نیکولاس روسیه موافقه داشتند، و در بینشان ولنگتون یک نفر دوست شخصی زار نیز بود46 بنا بران امپرطور روسیه خیلی خوش گشت. 

(ختم فصل اول ص ۲۲ اصل کتاب)

فصل دوم (ص۲۳)

"منطقۀ میانه Intermediary Zone"


و اگریمان ۱۸۷۳م

صلح طولانی انگلیس و روس در آسیای میانه تا ختم جنگ های کریمیا دوام ،کرد و در خلال ۱۸۶۰م پیشرفت روسیه در شرق وسطی با اصطکاکها و تصادمات حتمى الوقوعی آغاز گردید. در سنه ۱۸۶۴م حکمرانی روسیه تا سرحدات خوقند و بخارا پهن شد که شهزاده گورچا کوف Gortchakoff در فرمان ۲۱ نومبر ۱۸۶۴م خویش بر مشروعیت این اقدام به تفصیلبحث راند.47

این فرمان از وزارت خارجه روسیه بنام تمام نمایندگان آندولت در ممالک خارجه صادر گردیده و خیلی مفصل است، ( عین متن آن در ص ۴۹۳ ببعد افغانستان از هملتون موجود است)

شهزادۀ موصوف گوید که سیاست اساسی با دار ما امپراطور روسیه نه توسیع مناطق امپراطوری است بلکه نشر مدنیت و تنظیم و حسن ادارۀ ممالک متصرفه و ترقی اجتماعی و بسط روابط تجارتی روسیه است. در آسیای وسطی نیز باید ما مردم نیمه وحشی و خانه بدوش آنجا را مهذب سازیم، و سرحدات آنرا به وسیله ایجاد قرارگاه های نظامی و ساختن حصنهای محفوظ نگهداری نمائیم و این سه نقطه را مراعات کنیم:

۱- باید خطوط سرحدی خود را از چین تا جهیل ایسیک کول، و از دریاچه ارال تا سیر دریا در تحت یک نظام حفاظتی در آریم و تمام مراکز نظامی خود را متساویاً تقویه کنیم تا دران رخنه ای نیفتد.

۲- باید این مراکز عمومی دفاعی ما در سر زمین های سر سبز و آبادانی واقع باشند که نه تنها لوازم اغذیه را برای خود کفایت کنند، بلکه در آینده هم وسیله راحت دیگران باشند.

۳- باید کوشیده شود، که حتی المقدور بر همین سرحدات کنونی نهائی اکتفا گردد، و به توسیع مزید کشور نپردازند. ازین فرمان سیاست روسیه در ممالک آسیای وسطی که عدم توسیع اراضی و بسط نفوذ و تجارت و مدنیت باشد واضح است.

و در سنه ۱۸۶۵م خیوا و در سال ۱۸۶۷ تاشکند را گرفته و یک ولایت جدید روسی را در ترکستان تأسیس نموده و بخارا بحيث مددگار متحد زار درآمد.48 و در سنه ۱۸۶۸م سمرقند را که قبلاً بطور موقتی اشغال کرده بودند، بکلی ضمیمۀ متصرفات خود ساختند که این حرکت روسیه در انگلستان نا آرامی را ایجاد نمود.49

اگر چه این وسعت امپراطوری روسیه بذات خود موجد تشویش انگلیسیان بوده، ولی درین اوقات وضع افغانستان بسبب موقعیت سوق الجیشی و سرحدات غیر محفوظ آن زیادتر مورد نگرانی ایشان شده بود و با وجودیکه سیاست مداران انگلیسی در هند، در برخی از مسایل اساسی، سیاست اختلاف نظر داشتند، ولی تمام ایشان سرحدات شمال غربی هند را " منبع بزرگ اضطراب " می پنداشتند و افغانستان را در بین این دو قوۀ بزرگ یک حلقۀ ضعیف سلسلهٔ معیوب دفاعی می شمردند.50 و برای نگهداری هند همواره " مسئله افغان" در نظر ایشان بوده و در مدت چهل سال بران مذاکراتی بین روسیه و انگلیس میرفت.


در ستمبر ۱۸۶۷م نایب السلطنه سر جان لارنس به دولت بریتانیه پیشنهاد داد، تا در بارۀ مسئلۀ سرحدات با پترسبرگ داخل مذاکره گردد، و باید طرفین اقدامات یکدیگر را در بارۀ عقد معاهدات با قبایل سرحدات خویش با مدارا تلقی نموده و رسماً قبول دارند، و چنین فعالیت ها را در سرحدات یکدیگر به نظر تشویش ننگرند. حکومت هند به نوبت خود تمام عملیات متمدن ساختن حکومت های استبدادی بخارا و خوقند و قبایل وحشی سرحدات را از طرف روسیه بنظر استحسان می بیند که مقابلتاً باید روسیه نیز اتحاد افغان و قبایل سرحدی را با ما به همین نظر نگریسته و مذاکرات ما را با ایران در بارۀ تعیین سرحدات شرقی آن کشور مشروع پندارد.51 در وهلۀ نخستین این پیشنهاد لارد لارنس در انگلستان با نظر اطمینان دیده شد و تشویق حکومت را راجع به عملیات روسیه در رفع انارشی و تطبیق اصول مدنیت در سرحدات آسیائی او از بین برد52 ولی این وضع دوامی نداشت، و چندی بعد همین لارد لارنس به حکومت انگلیس سفارش فوری داد، تا روسیه را با زبان جدی و درشتی بفهمانند که در مورد افغانستان و تمام حکومتهائی که متصل سرحدات هندی افتاده اند مداخلتی ننماید.53



منطقۀ بیطرف و میانه

لارد کلیریندون Clarendon وزیر خارجۀ کابینۀ گلیدستون هنگامیکه بر مسئله آسیای میانه با بارون برونو در اوایل ۱۸۶۹م حرف میزد وجود یک منطقۀ بیطرفی را بین مقبوضات بریتانوی و روسیه سفارش نمود، که باید این سر زمین همواره بین طرفین حجاب حاجز ،بوده و هر دو حکومت بی طرفی آنرا مراعات نمایند.54

برونو این سفارش بریتانیه را به حکومت خویش فرستاده و جواب داد: زار روسیه همواره خواهشمند است که این دو نیرو ابداً در آسیای وسطی با هم متصادم نبوده و نظریۀ حکومت بریتانیه را بنظر قبول میبیند.55 و پرنس گورچاکوف در نامه ۷ مارچ ۱۸۶۹ خود به برونو افغانستان را یک سرزمین بی طرف خوانده و تصدیق نمود. ولی چون این نظر دولت روسیه به ارباب حل و عقد هند فرستاده شد با شدت آنرا رد کردند.56 



و نایب السلطنة هند لارد مايو Mayo  گفت: حکومت هند حاضر است که با تصدیق آزادی حکومت های کلات و افغانستان و یارکند یک منطقه بی طرفی را درین سر زمین بشناسد ولی مقابلتاً باید روسیه نیز خیواو و بخارا و خوقند را با چنین وضع بگذارد.٧ ولی به جواب نامه ۷ مارچ گورچاکوف، و وزیر خارجه بریتانیه قدری با نظر سابق الذکر حکومت هند اختلاف نموده و وضع دولت بریتانیه را ضعیف ساخت وی گفت طوریکه حکومتین آرزو دارند افغانستان یک منطقه طرف ساخته بی نخواهد شد، زیرا سرحدات این کشور غیر متعین بوده و این وضع غیر یقینی همواره موجب منازعات روسیه و انگلیس و سرداران افغانی و نیروهای روسیه خواهد بود، چون دولت افغانستان وادی های آموی علیا ( جنوبی بخارا ) را بدست دارد بنا بران هیچ قوه ای را نخواهد گذاشت که از آنجا عبور نماید. پس سر زمینی که در نقشه ریگزار بوده و بین افغانستان و مقبوضات روسیه افتاده باید به خانی خیوا تعلق گیرد،


و بدین وسیله امید است که خوف اختلاف طرفین در آینده بکلی از بین رود.57

بدینطور گویا اساس بودن یک منطقه بی طرف بین طرفین قبول شد ولی در تعیین جای آن اختلاف داشتند، و مدتی این اختلاف طول کشید، تا که در ستمبر ۱۸۶۹ لارد کلیریندون و پرنس گورچاکوف در هیدل برگ بهم پیوسته و در ملاقات سه و نیم ساعت خویش کلیریندون باز دریای آمو را خط فاصل منطقۀ بی طرف بین روسیه و انگلیس پیشهناد نمود. ولی گورچاکوف شانه تهی نموده وگفت :  چون حکمران بخارا مدعی یک حصۀ سر زمین جنوب آموست، بنا بران آنرا نمیتوان در مناطق بی طرف شامل ساخت، و ممکن است در آینده باز وسیله اختلاف بریتانیه و روسیه گردد، اما افغانستان را باید سر زمین اصلی چنین بی طرفی متوقع شمرد.58 به هر صورت کلیریندون با این نظریه گورچاکوف مخالفت نموده و گفت سرحدات افغانستان نامعین بوده و شاید امیر کوشش نماید و تمام خانیهائی که سابقاً با افغانستان بودند، باز آنرا بحکومت خویش الحاق کند، در حالیکه دولت روسیه آنها را بالکل آزاد شمرده باشد. گورچاکوف جواب داد امیر به تعقیب چنین پالیسی تا وقتی آزادی کاملی خواهد داشت که وی بر حکمران بخارا نتاخته و اقدام خصمانه ای را در برابر دولت روسیه نکرده باشد.59

این مسئله تا مدتی معطل ماند، و هنگامیکه در نومبر سال ۱۸۶۹ دوگلس فورسیته Douglas Forsyth یک نفر مامور حکومت هند بریتانوی از طرف لارد مایو ویسرای هند به پترسبرگ برای ادامۀ مذاکرات بر مسایل مورد دلچسپی طرفین ارسال شد مذاکرات وی با مامورین روسیه اکثراً در اطراف تشکیل همین "منطقۀ بی طرف" و سرحدات افغانستان بود. درینوقت م، ستريموكوف Stremoukoff مدیر شعبه آسیائی وزارت خارجه روسیه با وضع بسیار شرافتمندانه به و گلس. توضیع به عقیده وی باید این منطقه بی طرف شامل بلخ و قندوز و بدخشان باشد، اگر چه عملاً این ولایات کم و بیش زیر اداره افغانستان آمده اند و بهتر است که تمام ولایاتیکه اکنون در تحت اداره شیر علی امیر کابل اند، جز افغانستان بحساب آیند و دولت روسیه درین مناطق زیر حکومت ،امیر دخلی نداشته و هیچ نوع نفوذ را دران نخواهد. ولی مقابلتاً نیز دولت بریتانیه امیر مذکور را از هر نوع تجاوز باز دارد.60

سرحدات شمالی افغانستان

این مرحله دومین مذاکرات راجع بافغانستان بین سنوات ۱۸۶۹/۱۸۷۳م شمرده میشود، که هر دو طرف به نفع یکدیگر ( ولی نه به نفع افغانستان!) حرف زده، و بر مفکوره و یک "منطقه بی طرف" با همدیگر نزدیک شده اند. حکومت هند در باله ۲۰ مئی ۱۸۷۰م راجع به حدود معترفۀ حکومت امیر دوست محمد که اکنون در تحت اداره امیر شیر علی اند بحث رانده و سرحدات افغانستان را مجرای دریای آمو در مقابل بلخ و شرقاً تا بدخشان شمرده اند، زیرا خانیهای متعدد بین دریای آمو و هندوکش نیز قبلاً سلطه و تفوق امیر دوست محمد را پذیرفته و اکنون نیز در تحت اداره امیر شیر علی اند، و بنا بران باید سرحدات افغانستان از عین نقطهٔ جنوب غربی جریان آمو بین خواجه صالح و کرکی آغاز شده و بشمول بلخ و میمنه و توابع اندخوی و هرات بین مرغاب و هریرود پیش رود، و سرحد شمالی هم باید مجرای دریای آمو شرقاً تا دریای پن پنجه و واخان محل اتصال هندوکش و پامیر باشد.61

م، ستريموكوف تعیین سرحدات فوق را عموماً قبول کرد ولی راجع به موضع خواجه صالح مسئله را برای جنرال کوفمان حکمران ترکستان روسی معلق داشت. اگر چه بوکانین در ابتداء از قبول این فکر ابا ،ورزید ولی بعداً چون از وزیر خارجه لارد گرینول خلف لارد کلیریندون اجازتش رسید چنین کرد.62

به هر صورت با وجود مخالفت م، ستريموكوف، حکومت بریتانیا تأکید نمود که خواجه صالح در سر زمین افغان شامل باشد، تا بدین وسیله حقوق بخارا را از سواحل دست چپ آمو متصل آن موضع مرتفع شده باشد.63 اما ستريموکوف نیز با شمول خواجه صالح در خاک افغان مخالفت ننمود، بلکه در تعیین خط سرحدی از همین جا بطرف جنوب و نقاط مرو و ترکمن بنا بر اهمیت تجارتی آن احتیاط شدیدی را سفارش نمود.64 به تاریخ ۲۱ جون ۱۸۷۱م وزیر خارجه انگلیس گرینول از بوکانین تقاضا نمود تا مسئله تعیین سرحدات افغانی را بدولت روسیه ابلاغ داشته و نظریات جنرال کوفمان را دران باره بخواهد.65 اما جواب این سخن از طرف کوفمان نرسید زیرا بین تاشکند و پترسبرگ بعد فاصله بوده و م، سترووی Struve نمایندۀ وزارت خارجه نزد کوفمان نیز در بخارا اشتغال داشت66 بنا برین کابینه روسیه وعده داد که باز توجه کوفمان را بدین مسئله جلب خواهند کرد تا نظریات را دران باره بفرستند. هنگامیکه بوکانین در اواخر سال ۱۸۷۱ هنوز مستعفی نشده بود وی باز بدولت روسیه راجع به مسئله سرحدات افغان سفارش نمود و بر اساس مذاکراتیکه با گورچاکوف روی داده بود این تعیین سرحدات را بر سه بنیاد قرار داد:  

اول: اینکه تمام سرزمین هائی که اکنون در تحت ادارۀ امیر شیر علی اند، سرحدات آن معتبر شمرده شود. 

دوم: علاوه از آن امیر نفوذ و تشبثی را روا ندارد.

سوم: حکومت انگلیس امیر شیر علی را از هر گونه تجاوز دیگر باز خواهد داشت و همچنین حکومت روسیه امیر بخارا را از تجاوز بر افغانستان مانع آید.67

اما دولت روسیه برین موضوع که سرحدات کشور امیر شیر علی مانند ایام پدرش امیر دوست محمد تعیین گردد، اشکال تراشی نموده و دلایل ذیل را می آورد:

اول اینکه تمام نواحی آن سر زمین غیر معین و سرحدات آن غیر یقینی است و جغرافیا و تاریخ آن در کمال تاریکی مستور است.

دوم: تا کنون توضیحات و رأی جنرال کوفمان که شخص مسئول این کار بوده و بران نواحی معلوماتی دارد نرسیده و ما به انتظار آنیم. 

سوم: کابینۀ امپراطوری روسیه عقیده دارد و متیقن است که حکومت علیا حضرت ملکه بریتانیا نیز بر همین عقیده که خواهد بود، درین مورد نباید به اقدامات آنی قناعت کنیم بلکه بر اساسهای محکمی که با کمال مسرت شالوده سیاست طرفین اتخاذ شده به حفظ منافع طرفین بکوشیم، و نیز آرامی و سعادت مردم آن سرزمینهایی را را که بين متصرف رفات حکومتین افتاده اند تأمین کنیم. و در نظر داریم که بعد از قبول اصول عمومی مسئله تمام سر زمین های مذکور را با کمال دقت مطالعه نمائیم تا تمام احتمالات خطرات آینده سوء تفاهم از بین برود و حکومتین در فضای خلوص بحل مسئله موفق آیند. سر، ای بوکانین هنگامیکه از روسیه میرفت، با لهجه مصرانه موضوع را یاد آوری نموده بود و ما نیز نمی خواهیم حکومت بریتانیه را برین مسئله ایکه مورد دلچسپی متساویانه طرفین است تا مدت دراز از نظریه خود نا مطلع گذاریم.68


تجاویز بریتانوی

بعد از این بسبب قضیه قتل لارد مایو که در ماه فروری ۱۸۷۲ روی داد، مدتی این مسئله معوق ماند ولی بسال ۱۸۷۲ هنگامیکه لارد لوفتس Loftus بجای بوکانین سفیر کبیر بریتانیه در پترسبرگ مقرر گردید وی باز درین باره با قداماتی دست زد و چون درین وقت جنرال کوفمان نیز در پترسبورگ وجود داشت بنا بران فرصت مغتمنی برای حل این قضیه بشمار میرفت. به تاریخ ۱۷ اکتوبر ۱۸۷۲ گرینول یاداشت مفصلی را به لوفتس ارسال داشته و توجه حکومت روسیه را بدین سو معطوف نمود که عقوق امیر کابل را بر تمام سرزمین های متصرفه اش که امیر بخارا نیز مدعی آنست برسمیت بشناسند، و دریای آمو را از خواجه صالح خط سرحدی قرار دهند69 علاوه برین راجع به تعیین خط سرحدی امیر کابل، تجاویز ذیل نیز داده شده بود:


۱- بدخشان با متعلقات آن از واخان تا سری قول در شرق ملتقای کوکچه و آمو یا پنجه سرحدات شمالی را تشکیل میدهد. 

۲- ترکستان افغانی بشمول کندوز ، خلم بلخ که سرحدات شمالی آن مجرای آمو باشند از ملتقای کوکچه و آمو تا خواجه صالح در افغانستان شامل است، و علاوه از آن در ماورای خواجه صالح امیر کابل حقی نخواهد داشت. 

۳-ولایت آقچه و سرپل و میمنه و شبرغان و اندخوی تماماً در متصرفات افغانی است، که در شمال غربی آن ریگستان متعلق به قبایل آزاد ترکمن واقع است.

۴- سرحدات غربی افغانستان بین هرات و مربوطات آن و خراسان ایرانی بخوبی معین است و حاجت تعیین جدید آن نیست.70

نامۀ ارل گرینویل به لارد لوفتس سفیر بریتانیه در پترسبرگ ۱۷ اکتوبر ۱۸۷۲م

تا کنون بحکومت علیا حضرت ملکۀ بریتانیه از طرف کابینۀ پتر سبرگ اطلاعی درباره راپور جنرال کوفمان بر اراضی جنوب آمو که حکمران افغانستان ارثاً مدعی تصرف آنست نرسیده است.

حکومت علیا حضرت ملکه منتظر است که تحقیقات اساسی مامورین ممتاز موصوف تکمیل یافته و دارای نظریات خود ایشان در بارۀ مسئلۀ مذکور بوده باشد تا باثر آن حکومتیان بتوانند درباره این مسئله که از مدتها بین طرفین مورد مذاکره است تصمیمی تهائی کنند.

ولی چون اطلاعات منتظره تا کنون ،نرسیده و طرفین حفظ امن و سلام را در آسیای وسطی و رفع وسائل سوء تفاهم حکومتین را در نهایت اهمیت میدانند، بنا بران نمیخواهم در اظهار این سخن به وسیلۀ جلالتمآب شما بحکومت امپراطوری بیش ازین تا خیر رود، که حکومت علیا حضرت ملکۀ ،بریتانیه بعد از ملاحظه تمام اطراف این قضیه، باین نتیجه رسیده

است که: بعقيده حکومت عليا حضرت ملکه حقوق امیر کابل (شیر علی) در بارۀ تصرف بر اراضی منتهی به دریای آمو تا خواجه صالح بکلی مسلم است و بنا بران بوسیلهٔ حکومت هند با میر مذکور گفته شده که وی همواره حق دفاع آن مناطق را در حین حمله دیگران خواهد داشت.

از طرف دیگر ارباب اختیار حکومت علیا حضرت در هند ارادۀ خود را ظاهر کرده اند که اگر امیر میلی را به واگذاری این سرزمینهای جزو امارتش نشان دهد وی را نیز شدیداً نکوهش خواهند نمود.

اما امیر همواره این مشوره حکومت هند را پذیرفته و رویۀ سیاسی ایکه به وی سفارش شده آنرا بکمال خلوص عملی داشته است زیرا حکومت هند همواره مشورهای خود را با تصدیق تمامیت خاک افغانستان تقدیم داشته و يقيين داده است که همواره از طرف قوائیکه در ماورای سرحدات وی زیر نفوذ روسیه افتاده اند، تمامیت خاکش محترم شمرده خواهد شد. این رویه سیاسی در استقرار امن این کشورها نتایج بسیار مفیدی را بار داده و حکومت علیا حضرت ملکه عقیده دارد، که اکنون باید دولت روسیه نیز حقوق امیر کابل را بران اراضی ایکه مدعی تصرف آنست و حکومت بخارا هم آنرا ازان وی شمرده و تمام شواهد و اسناد تصرف عملی او را بران سر زمینها ثابت میسازد اعتراف نماید، تا با حکومت بریتانیه در تأمین صلح و سلام این سرزمین و رفع وسائل ایجاد عدم مدارا و خیرگی بین دولت انگلیس و روسیه در بارۀ سیاست آسیا کمکی فرموده باشد.

بری اطلاع مزید جلالتمآبی عرض میرود: اراضی و سرحداتیکه حکومت علیا حضرت آنرا بکلی متعلق به امیر کابل می شمارد اینست:

۱- بدخشان با متعلقات آن واخان از سری کول (Woods Lake) شرقاً تا ملتقای کوکچه با آمو (یا پنجه) از سرحدات شمالی این ولایت افغانی بوسعت تمامی آن.

۲-  ترکستان افغانی رکب از ناحیه کندوز و خلم و بلخ که حدود شمالی آن مجرای آمو از ملتقای کوکچه تا تهانه خواجه صالح باشد، که براده بزرگ بخارا به بلخ واقع شده ولی امیر باید بعد از خواجه صالح بر کنار چپ آمو مدعی اراضی دیگر نباشد.

۳- نواحی آقچه و سر پل و میمنه و شبرغان و اندخوی داخل افغانستان است، و اندخوی باید بشمال غرب منتهای متصرفات امیر بوده و بنابران ماورای اندخوی متعلق به قبائل آزاد ترکمن باشد.

۴- سرحدات غربی افغانی بین مربوطات هرات و ولایت ایرانی خراسان بخوبی نمایان است و نیازمندی به تحدید آن نیست.

جلالتمآبی یک نسخۀ این مراسله را به وزارت خارجۀ روسیه بسپارد.

(گرینویل) (ص ۵۰۶ هملتون)


پاسخ این نامه


از طرف پرنس گورچاگوف Gortchakow به کونت برونو Brunnow که آنرا به اطلاع ارل گرینویل رسانیده است (۵ فروری ۱۸۷۳م) پترسبرگ (۳ جنوری ۱۸۷۳م): لارد لوفتس یک نسخۀ جوابیۀ وزیر خارجۀ دولت بریتانیه را در جواب نامه ۱۹ دسمبر ما که در باره آسیای وسطی فرستاده بودیم بمن ارسال داشته است.

با کمال رضایت می بینیم که کابینۀ بریتانیه نیز مانند خود ما، موضوع مذکور را که موجب صلح و طمانیت ممکنه خواهد بود، مطالعه و تعقیب میکند.

دوری و اختلافی که بین نظریات ما موجود است، تماماً ناشی از تعیین سرحداتیست که برای متصرفات امیر شیر علی قائل شده اید و کابینه بریتانیه بدخشان و واخان را که در نظر ما بکلی آزاداند دران داخل شمرده است. چون در فراهمی حقایق در بارۀ آن نقاط بعیده برای ما عملاً مشکلاتی موجود بوده و بالعکس دولت بریتانیه تسهیلاتی بزرگ در جمع آوری معلومات دقیق دارد و بالآخر چون ما نمیخواهیم این مسئله را بنظر اهمتر از آنچه در خور است ببینیم، بنا بران از قبول سرحداتی که دولت بریتانیه معین کرده خود داری نمیکنیم و خیلی مسروریم که دولت انگلیس برعایت نزاکت از تمام نفوذ خود کار گرفته و امیر شیر علی را حاضر کرده که درین مورد با وضع مسالمت آمیز رفتار نماید و از هر نوع تجاوز و تصرف آینده بپرهیزد. این اعمال نفوذ بریتانیه تنها مبنی بر تفوق مادی و اخلاقی نیست، بلکه تنخواه نقدی اعطائی دولت بریتانیه نیز امیر مذکور را خاضع ساخته است و بنا بران در نظر ما بدوام امن ضمانت حقیقی کرده میتواند. تمناست جلالتمآبی شما این موضوع را به اطلاع وزیر خارجۀ حکومت ملکه برسانید، و یک نقل این مراسله را هم با او بدهید، متیقنیم که لارد گرینویل درین نامه، نقش تازه آن خواهشهائی را ملاحظه کنند، که بادار بزرگ ما (امپراطور روسیه) برای دوام روابط بسیار دوستانه با حکومت علیا حضرت ملکه بریتانیه ویکتوریا دارند. 

(آمضا گورچاکوف) (ص ۵۰۸ هملتون)