32

ذکرصاحب الدعوه ابومسلم المروزی

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۴ ، بخش عباسیان
01 January 1280

صاحب تاریخ مقدسی گوید: که در اسم و نسباو اختلاف است، بعضی گفته اند: ازعرب بود، ولادت او باصفهان بود،و پرورش او درمیان فرزندان ادریس بن عیسی العجلی بود، و در مکتب  قرآن با ایشان حفظ کرد، و لغت و اشعار یاد  گرفت، و بیشتر اهل تاریخ برانند ، که او باصل  از عجم بود، اما فاضل و حافظ  و پرهیزگار، مردی بود کوتاه بالا ، گندم گون پاکیزه پوست شیرین منظر، در  از پشت  کوتاه ساق . هرگز کس او را خندان ندیده و مزاح نکردی، از هیچ  فتح تازه روی ننمودی ، واز هیچ نکبت ترش روی نگشتی، سخت دل عظیم بود و بر کس رحم نیاوردی . تازیانه شمشیر او بود،جمله انصاف را که بر دوت بنی امیه دل نهاده بودند و نشو و نما در ولایت بنی مروان یافت، از خراسان و یمن و ربیعه از زهاد و عباد و قضاوت و ملوک و دهاقین و مجوس و نصاری و یهود و غیر آن جماعت را همه بکشت. روایت آنست که بی آنچه ( ۲ ) در جنگها و حصار ها بکشت سیصد و شست هزار مرد را در مقام سیاست بکشت، جهان را از خوارج بنی امیه خالی کرد، و دولت بعباسیان رسانید . بتایید الله و نصره 

او را سه زن بود، مرد غیور بود بر حرم خود ، سالی یک کرت بفراش زن خود نرفتی، عظیم جوانمرد بود و بی طمع، هرگز ازهیچکس طمع نکرد و نخواست نستد . او را یک هزار طباخ بود، هر روز سه هزار من نان در مطبخ او بپختندی و صد و سی گوسپند بیرون گاوان و مرغان خرچ شدی . یک هزار و دو یست سر بار کش بود آلات مطبخ او را، سالیکه به حج رفت در قافله ندا فرمود هر که در قافله به جهت طعام آتش کند، من از خون او بیزارم. باید که آنچه ما یحتاج طعام 


______________________________________________________________________

( ۱ در اصل خوانده نمی شود ، از الکامل نوشته شد.( ۲ ) درینجا بر خلاف سایر موارد این کتاب آنچه با ملای قدیم ( آنج  نوشته شده، ولی در دیگر موارد آنچه آمده که متاخر تر است 




عباسیان طبقه(۴) (۱۰۷)


و شراب جمله اهل قافله است از من باشد، در رفتن و آمدن جمله اعراب بادیه از خوف او از حوالی راه نقل کردندی، و بموضع دیگر رفتندی. چون بمکه رسیدی برکنارحرم از مرکب پیاده شدی و پای برهنه میرفت، تا نماز پیشین و واجبات و فرایض و آداب و شروط حج بجای آوردی رحمه الله عیله. و ولادت او در سنه اثنین و مائه بود، و در سنه سبع و ثلثین و مائه بر دست ابو جعفر المنصور که دوم خلیفه بود شهادت یافت، و مدت عمر او سی و پنج سال بود علیه الرحمه و الغفران و لقب او شهنشاه شد، و نوبت او بر سر چهار سوی مرو شاهجان خراسان میزدند، تا سال سنه سبع و عشره و ستمائه، که خروج چنگیز خان ملعون بود. اسپ نوبتی او بر در قصر او که در مرو ساخته بود میداشتند. حق تعالی او را جمیع خلفاء بنی العباس را وسلاطین ماضیه را غرق رحمت گرداناد