111

اجزای جمله : نهاد و گزاره

از کتاب: دستورزبان فارسی دری ، فصل زبان ، بخش نحو

درجمله پدر خوابید ، پدر نهاد است.

نهاد آن بخش جمله است که درباره آن مطلبی گفته می شود. نهاد را ، در گذشته مبتدا یا مسند الیه می گفتند . چون پدر کاری انجام داده است ، پس نهاد در عین حال فاعل است.

 خوابید ، مطلبیست که در بارۀ نهاد گفته میشود . این بخش جمله را گزاره می گویند.

گزاره را در گذشته ، مسند یا خبر می نامیدند.

واژهٔ بنیادین نهاد اسم یا ضمیر است.

واژهٔ بنیادین گزاره فعل است.

نوشتیم که جمله یک یا چند کلمه است.

همان یک کلمه ییکه به تنهایی جمله شمرده شده میتواند چیست ؟ 

آن یکی از صیغه های فعل است.

به گونه مثال ، واژهٔ " رفت " ، دربرابر پرسشی که : فرهاد چی کرد؟ پیام کاملی را به شنونده می رساند.

فعل پارۀ بنیادین جمله است.

هیچ جمله بدون فعل بوده نمی تواند.

بیایید بینگاریم که پرسشی نیست. تنها میخواهیم خبر بدهیم . که فرهاد چی کرده است. در آن صورت واژهٔ " رفت " ناتمام به نظر می آید پس یک کلمۀ دیگر را بر آن میافزاییم و می گوییم :

فرهاد رفت

این یک جمله خبری ساده است.

رفت = ریخت زمان گذشته، یک سوم شخص

فرهاد = فاعل

ساخت این جمله چنین است:

فاعل + فعل

در این جمله واژهٔ رفت، گزارش کار فرهاد است

باز مینویسم: هر جمله ساده از دو بخش ساخته می شود:

 بخش نخستین که از آن سخن می رود = نهاد.

بخش دومین که در رابطه با نهاد چیزی را روشن می سازد = گزاره.

واژهٔ بنیادین نهاد اسم یا ضمیر است.

واژهٔ بنیادین گزاره فعل است.

فرهاد = فاعل = نهاد + رفت = فعل = گزاره.

واژه اساسی گزاره فعل است. شاید بتوان برخی از اجزای گزاره را   ، برداشت مگر از فعل نمیتوان صرف نظر کرد.

مولانا با پدرش از بلخ به قونیه سفر کرد .

 در جمله بالا میتوان " با پدرش " یا " از بلخ " یا " بقونیه " را برداشت. مگر بدون واژه "سفر کرد" جمله تمام نمی شود . سخن معنی نمی یابد ،هیچ پیامی را بشنونده انتقال نمی دهد.

و واژه بنیادین نهاد اسم است و آن شاید فاعل باشد یعنی کاری را

انجام دهد ، مانند :

آفتاب برآمد یا داکتر نسخه نوشت.

یا کاری را انجام ندهد ، مانند : 

باد نوزید یا اشرف امتحان نداد.

و شاید حالتی را بپذیرد ، مانند : 

هواسرد شد. کودک ترسید .

یاحالتی یاصفتی را نپذیرد ، مانند : 

گیلاس نشکست ، یا بیمار جورنشد .

و یا شاید حالتی را داشته باشد ، مانند :

کوه بلند است ، یا آسمان صاف است.

و یا نداشته باشد ، مانند :

چای داغ نیست یا خربوزه شیرین نیست.

پس نهاد عام است و فاعل خاص نهاد تنها گاهی که کردن یا . نکردن کاری به او نسبت داده میشود ، فاعل نامیده شده می تواند . بعض جمله ها با فاعل و فعل تمام نمیشود ، بل که مفعول صریح

نیز می خواهد ، بدین گونه :

فاعل + مفعول صريح + فعل فرهاد گیلاس را شکستاند

فرهاد = نهاد و فاعل گیلاس = مفعول صريح

شکستاند = فعل متعدی یا گذرا

پس اگر در جمله فعل متعدی یا گذرا آمده باشد ، مفعول نیز می آید

اگر جمله یی چنین باشد:

فرهاد گیلاس را به نسیم داد.

در این جمله نسیم را متمم فعل میگویند.

جمله چگونه معنی دار می شود ؟

جمله را مجموعه یی از کلمه ها شناختیم که دارای معنای تام و مستقل باشد.

رابطه نحوی کلمه ها ، آهنگ و توقف و ترتیب کلمه ها در جمله است که به جمله معنای تام و مستقل میدهد ورنه هر مجموعۀ یی قاعدۀرکلمه ها نمیتواند معنای تام و مستقل بدارد . اکنون عواملی را که جمله را دارای معنای تام و مستقل میسازد بر می شماریم:

یکم - رابطۀ نحوى ـ فعل و فاعل :

رابطه نحوی و مطابقت فاعل و فعل ، از نگاه شخص و مفرد و جمع .

الف - هر گاه فاعل انسان باشد ، مطابقت کامل است. یعنی از نگاه شخص، مفرد و جمع فعل با فاعل همگون می آید ، مانند :

معلم خندید.

معلمان می خندند.

شاگردان می پرسند.

من آمدم .

ما آمدیم.

هر گاه دو فاعل به هم معطوف شوند ، فعل جمع آورده میشود رحیمه درس میخواند. شریفه درس میخواند. شریفه و رحیمه درس می خوانند.

هر گاه با کلمه اضافت ( با ) شخص دیگری در فعل شریک شود یعنی متمم فعل ،گردد فعل مفرد میآید. شریفه با رحیمه درس می خواند یا رحیمه با شریفه درس می خواند.

ب- هرگاه فاعل جمله ذيروح غير انسان و یا غیر ذیروح باشد گاهی مطابقت دیده میشود و گاهی نه درخت شکوفه کرد . 

درختها شکوفه کرد . درختها شکوفه کردند. روز تابستان گرم است. روزهای تا بستان گرم است.

مگر در نثر امروزین بیشتر ، با اسم مفرد فعل مفرد و با اسم جمع فعل جمع آورده میشود.

گل باز شد. گلها باز شدند. شاخه درخت شکسته است . شاخه های درخت شکسته اند.

اگر فاعل مفرد باشد و اسم جمع ، فعل جمع به کار برده می شود : 

مردم میخواهند ، حکومت داد گر داشته باشند. خلق هـــــمه جملگی نهال خدایند هیچ نه بشکن ازین نهال و نه برکن (ناصر خسرو)