محکمات عالم قرانی

از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری ، قطعه

خلافت آدم 


در دو عالم هر کجا آثار عشق

ابن آدم سری از اسرار عشق

سر عشق از عالم ارحام نیست

او زسام و حام و روم و شام نیست

کو کب بی شرق و غرب و بی غروب

در مدارش نی مشال و نی جنوب

حرف انی جاعل تقدیر او

از زمین تا آسمان تفسیر او

مرک و قبر و حشر و نشر احوال اوست

نور و نار ان جهان اعمال اوست

او امام و اوصلوات و او حرم

او مداد و او کتاب و او قلم

خرده خرده غیب او گردد حضور

نی حدود اورا نه ملکش را ثغور

از وجودش اعتبار ممکنات

اعتدال او عیار ممکنات

من چه گویم از یم بی ساحلش

غرق اعصار و دهور اندر دلش

انچه در ادم بگنجد عالم است

انچه در عالم نگنجد ادم است

آشکارا مهر و مه از جلوتش

نیست ره جبریل را در خلوتش

بر تر از گردون مقام ادم است

اصل تهذیب احترام آدم است

زندگی ای زنده دل دانی که چیست

عشق یک بین درتماشای دوئی است

مرد وزن وابسته یک دیگرند

کائنات شوق راصورت گرداد!

زن نگه دارنده ی نار حیات

فطرت او لوح اسرار حیات

آتش مارا بجان خود زند

جوهر او خاک راآدم کند

در ضمیرش ممکنات زندگی

ازتب وتابش ثبات زندگی

شعله ئی کروی شررها درگسست

جان وتن بی سوزاوصورت نبست

ارج ما ازارجمندی های او

ما همه از نقشبندیهای او

حق ترا داداست اگر تاب نظر

پاک شوقدسیت اورا نگر

ای زدینب عصر حاضر برده تاب

فاش گویم باتو اسرار حجاب

ذوق تخلیق آتشی اندر بدن

از فروغ اوفروغ انجمن

هرکه بردارد ازین آتش نصیب

سوز وساز خویش راگرددرقیب

هرزمان برنقش خود بندد نظر

تانگیرد لوح اونقش دگر

مصطفی اندر حرا(۱)خلوت گزید

مدتی جز خویشتن کس راندید 

نقش مارا دردل اوریختند

ملتی از خلوتش انگیختند

می توانی منکر یزدان شدن

منکر ازشأ ن نبی نتوان شدن

گرچه داری جان روشن چون کلیم

هست افکار تو بی خلوت عقیم

از کم آمیزی تخیل زنده تر

زنده تر جوینده تریابنده تر

علم وهم شوق از مقامات حیات 


علم از تحقیق لذت می برد

عشق از تخلیق لذت می برد

 صاحب تحقیق را جلوت عزیر

صاحب تخلیق را خلوت عزیز

چشم موسی خواست دیدار وجود

این همه از لذت تحقیق بود

لن ترانی (۲) نکته ها دارد دقیق

اندکی گم شو درین بحر عمیق

هر کجا بی پرده آثار حیات

چشمه زارش در ضمیر کائنات

در نگشر هنگامه ی آفاق را

زحمت جلوت مده خلاق را

حفظ هر نقض آفرین از خلوت است

خاتم اورا نگین از خلوت است