32

نام كتاب ونسخه واحده و ضرورت وجود چنین کتابها

از کتاب: روضة الفریقین

متأسفانه با وجود تلاش فراوان ، نام و نشانی ازین کتاب در دیگر جا ، حتی فهارس کتابخانه ها و حافظۀ کتاب شناسان نیافتم . 

برورق اول سه بار مکرر نوشته شده: مصنف کتاب شیخ ابوالحسن خرقانی نام کتاب روضة الفريقين می باشد. این نسخه واحده که شاید منحصر بفرد باشد بر کاغذ مهره زده خاکی رنگ سمرقندی بخط بسیار خوش و خوانای نسخی قرن ۸ - ۹ ق نوشته شده ، هر صفحه آن جدول لاجورد و طلا دارد ، وعدد سطور هر صفحه ١٤ است و عناوین فصول را گاهی به لاجورد و گاهی بزرناب نوشته اند . سرورق آن لوحه کوچک رنگین منیاتور زیبای کار بخارا دارد و شخصی که سواد و ذوق و دانشی داشت این کتابرا سراپا خوانده ، و در بعضی موارد تصحیح کرده و بر هامش آن (ظ...) نوشته و در بسا موارد هم علامتی گذاشته ، که گویا معنی کلمه یا مطلب را نفهمیده و نشانه استفهام ( سه نقطۀ ) را بر حاشیه گذاشته است .

تمام کتاب ٤٧٢ صفحه قطع (۲۰×۱۲) سانتی متر دارد ، وقایه آن چرمی جگری گل کوب سبک ماوراءالنهریست که برورق آخر آن درود حضرت خواجه احرار قدس الله سره است که با خط متن کتاب شباهتی ندارد ولی این نکته را روشن میسازد که این صفحه را بعد از وفات خواجه عبیدالله احرار مراد جامی (متوفا ٨٩٦ ق ١٤٩١م) نوشته اند و متن کتاب پیش ازین تاریخ نوشته شده است .

بر صفحه آخر متن کتاب زیر جدول لاجوردين مهریست مربع ۲×۲ سانتی متر که بخط خوش نستعلیق بران نوشته اند: "خواجه كلان الحسينى عبدالعزيز ابن نصر الدين ۱۰۲۲ هـ تا جاییکه معلو مست این نسخه در حدود ۱۳۰۰ ش بوسیله یک شخص روحانی نما از بخارا به کندهار انتقال یافته است که خوش بختانه از اول تا آخر سالم و خوانا و پاکیزه مانده و کمی آب رسیدگی به حواشی آن سرایت کرده ، که بمتن زیانی نرسانیده است و با وجودیکه در آخر کتاب ، تاریخ استنساخ و نام کاتب نیست ، باز هم از روی خصایص املا و کاغذ و طرز خوش نویسی نسخی ، حدس توان زد که آنرا پیش از ٨٩٦ ق در بخارا نوشته باشند . دربارۀ متن کتاب، مانند طبقات الصوفيه خواجه عبدالله انصاری رأی من اینست که نوشته و تألیف خود امام خمرکی نیست، بلکه مجموعه بیست از امالی شیخ بزرگی که به علم و عمل که در معاصران خود معروف و مشهور به دانش وزهد و تقوی بود . در آغاز کتاب بعد از حمد و نعت مختصر عربی که از سه سطر بیش نیست (قال الشيخ ابورجاء المؤمل بن ...) نوشته شده و این نام بارها در بین متن به کلمات شیخ ابوالرجاء وامام برهان وقال الشيخ ... تکرار گردیده و مطالب امالی را ما تن آن باین شیخ بزرگ نسبت داده است مانند ( ص 50/67/137/138/139/140/143/146/147/152/157/162/163/176 وغيره) که گاهی به ( قال الشيخ ابورجاء ) و باری به بورجا و گاهی به قال الشیخ گفته رفته، و بنابرین نسبت کتاب چنانچه بر صفحه اول کتاب مکرر نوشته شده و به خط متن هم نیست و بعد از ختم نوشتن متن ، دیگران بخطوط مختلف بر آن نوشته اند مورد تأمل و تردید است و تصریح نام صاحب امالي مكرراً درين کتاب وسبک نوشتن کتاب و دیگر مطالعات درونی این مقصد را از بین میبرد.


زیرا ابوالحسن على بن جعفر احمد خرقانی در شب سه شنبه دهم محرم ٤٢٥ق در خرقان جبال بسطام بعمر ۷۳ سالگی از جهان رفته و داستان ملاقاتش با سلطان محمود مشهور است ( رک : سمعانى ١٩٤ ب وطبقات الصوفيه ٣٥٩) وسبكث انشای دری این کتاب به اوائل قرن پنجم هجری نمی ماند . و دیگر اینست که صاحب این کتاب در دو سه جای از قول شیخ خرقانی نقل می نماید ، نه بحيث مؤلف و مملی این کتاب، بلکه یکی از چندین رجال علم و زهد وفقه و تقوی که این کتاب از اقوال زاهدانه ومواعظ وحكم و معارف ایشان مملوست (رک: کشاف ) .

با تصاريح متعددیکه در متن کتاب آمده، ما قائل و املا کننده این کتابرا همین ابورجاء مؤمل شاشی شماریم، که ما تن دیگری خواهد داشت .

اما این کتاب بر دستور کتاب نویسان آن عهد که در آغاز کتاب حمد و نعتی مفصل می گفتند و بعد ازان نام کتاب خود و حتی نام مربی و پادشاه عهد ورجال مشهور را هم می آوردند نیست . و ازین هم پدیدار است که کتاب انشاء شده مرتب و مطابق دسایتر مؤلفان نیست، بلکه از مواعظ و تلقینات متفرقی فراهم آمده که امام خمر کی املاء کرده ، و یکی از شاگردان و مریدانش بحيث ماتين بقيد قلم آورده است.

نام کتاب هم در آغاز آن معلوم نیست و بعد از مطالب بسیار وعظ آمیز در ( ص ٤٣) نسخه خطی ( = ۱۹ مطبوع) نام کتاب را در ضمن چنین حکایتی آورده است: "حکایت : پیر خرقانی گوید: این خلق را از شیطان آن بروی نیامد که ازین دوقوم آمد : از عالم فاسق و از جاهل ناسک یکی گوینده ناکننده ناداننده . این خلق از آتش حرص عالم ناکننده می گریزند و در دود جهل زاهد ناسک میمانند و از راه می افتند . کوتاه کنیم که زبان ماده است، هر ساعتی فرزندی زاید و سخن دراز می گردد وليكن ما را بر مرادِ رغبتِ طالبان میباید رفت و طایفه رغبت نمودند ، بر مراد ایشان رفتيم و اين كتابرا "روضة الفريقين  نام کردیم و در خواسته شدند که بر سر هر کتابی حرفی چند این سخن گفته آید تا ،باشد که خواننده را حرمتی پیدا آید و نیز که کحلی باشد تیره بدو روشن شود . والله الموفق ."

اینکه کتابرا به پیر خرقانی منسوب داشته اند هم علت اینست که در آغاز حکایت نام وی آمده ، ولی تکرار نام ابو رجاء مومل شاشی در متن در چندین مورد انتساب آنرا به پیر خرقانی ضعیفتر میسازد. در صورتیکه پیر خرقانی بقول خواجه عبدالله انصاری أمى بود ، " و الحمد بنمی توانست ، الهمد میخواند و وی سید وغوث روزگار بود " (طبقات ١ ٥٠ ) بدینطور نام کتاب یکبار در متن "روضة الفريقين" آمده و مراد ابورجاء آن بود که احکام فقه را با توجیهات صوفیانه آن در این کتاب فراهم آورد . علماء قشری و پابند به ظواهر احكام فقه و شریعت کتابهای فراوان بزبانهای عربی و دری از قرن چهارم هجری بدینطرف نوشته اند که در حلقه های علمی و تدریسی متداول بوده و آنرا می خواندند

و شرحها و حواشی بر آن می نوشتند ، و علمای مذاهب اسلامی بآن وقعی می گذاشتند، و هزاران نسخۀ خطی آن نوشته شده و تاکنون هم موجوداند.

این علماء و دانشمندان فقه و علوم دینی بر دربارها ورجال مقتدر هم مسلط بودند. گویند سلطان محمود بدرگاه خرقانی رفت و مردم نمی دانستند که او را بشناسد و اجازت دهد یا نه؟ ولی چون خرقانی او را بدید گفت : آنرا که خدای فرا پیش کرده است بگوییت که فرا پیش آید ." ( سمعانی ١٩٤ ب )

داستان وزارت محمد بن محمد عالم حنفى مشهور به الصدر الشهيد ومؤلف امهات كتب حنفیه و قدرت کامل وی در بارگاه نوح بن نصر سامانی سخت مشهور است ، که بقول منهاج سراج این امام علامه کارهای ملک بر قاعده عقل و علم و انصاف و جاده شرع و معاملت آغاز کرد، چنانچه یک نکته نگذاشت و عاقبت این سخت گیری در امور شرعی و قشریت خالص این بود، که لشکریان جاهل این امام را بیرون آوردند و بردر سرای امارت دو سر درخت سپیدار بلند بود فرو کشیدند و هر دو پای مبارک او برشاخ آن درخت بستند و بگذاشتند تا درخت سر بالا برد و آن بزرگ بدوپاره شد ۳۳۵ ق  (طبقات ناصری 1/209 ) .

تسلط کامل فقهای حنفی و قدرت و نفوذ کلام این دانشمندان، بپایه بلندی رسیده بود ، و از کتب آن عصرها مانند السواد الاعظم و فضائل بلخ و تاریخ بخارا پیداست که در مقابل این مكتب قشريت خالص " و تفقه و استناد بكتب ظاهر الروايۀ مذهب حنفی که احكام صوم وصلاة وطهارت و مضمضه واستنشاق و غسل و جنابت واستنجا و استبرا را بیان می کرد عین از قرن چهارم هجری، مکتب فکری در خراسان موجود بود که با این ظواهر معنویت را نیز بیامیزند و يک نوع تفكر تأویل و توجیه صوفیگری واعظانه را در احکام فقه بوجود آورند که از تأویلات باطنيۀ فلسفيه قرامطه و امثال ناصر خسرو بدور باشد.

آثار این مکتب فکر در کتب امام غزالی پیداست ولی با حجت قوی برهانیکه رنگ عقلیت و استدلال منطقی آن غالب است.

خمر کی شاشی باستناد طبقات حنفیه و تصریحاتی که در خود این کتاب دارد ، یکی از ائمه نافذ الكلام حنفيه ماوراء النهر بود ، که طریق زهد و تقوی سپرده و در رباط صوفی مرو اقامت گزیده ، و حیاتی زاهدانه بسر بردی ، و همواره مورد رجوع و تبرک مردم بودی .

ولى طرح امالی خود را بر بیان رفتار فريقين (اهل ظاهر و متفقهان قشری و اهل باطن یعنی صوفیان اهل دل نهاده بود. 


ابواب و فصول کتاب او بر دستور کتب فقه در بیان نماز و طهارت و جنازه وغسل وحيض ونفاس وصوم وصلوة وزكوة واذان و امامت و سایر مباحث وفصول فقهی ارکان خمسه نهاده شده ، و حتی گاهی موارد اختلاف فقها را شرح میدهد و قول ائمه ما (حنفیه) را از اقوال علمای شافعیه شرح و ترجیح دهد . ولی در عین این حال برخی از توجیهات دقیق صوفیه و استنباط های معنوی و مواعظی که بکار اهل دل آید نیز دارد و بنابرین نام کتاب خود را " روضة الفريقين " نهاده ، تا هم بدرد اهل ظاهر در آموزش احکام ارکان خمسه بخورد و هم اهل دل و ذوق و حال را در آن حظی و بهره یی باشد .

در آمیزش روح تصوف و عرفان با احکام فقه که کار اهل ظاهر و قشريون مذهبی است خود ،امام، شرحی و استدلالی لطیف دارد و گوید :

نماز پاک كردن سر است از کونین، چنانکه طهارت پاک كردن نفس است از حدث . . . این نفس خواجه مرکبی است عنان وی بدست خواجه داده اند تا بر اختیار خواجه میگردد ، و رسولان فرستاده ، و راه خارستان و گلستان پیدا کرده ، و عنان مرکب بدست اختیار خواجه داده گر خواجه این مرکب را برامر شرع گرداند، و در صف کفار بکار دارد ، مرکب را سهم وسوار را غنیمت . وگر در راه شهوت خود بکار دارد بخلاف امر ، مستحق خیزی و عقوبت بود...

و اگر کسی گوید: فقها را و فقه را بدین چه حاجت ؟ در کتاب فقه فقه باید . لعمری چنانست لیکن طبع آدمی میال است بهر چیزی در آویزد ، نه مهتران مائده را بیارایند بطعامهای گوناگون؟ تا طبع هر کسی بچه میل کند؟

و در مثل است: الحق ثقيل . این شرع بارگرانست هر مر کی نتواند که این بار بکشد، و تن آدمی از رنجها گریز خواهد و براحت میل دارد... از فقه بردل و برنفس بار افتد، سخن اهل معرفت مروح است، دل را روشن کند..." (فصل نیت) روضة الفريقين با چنین نیت و بدین اراده و مطلب نوشته آمده، تا این حق ثقیل خفیف گردد و باری نباشد که دوش عامل ،و پیرو آنرا برداشته نتواند . اعضاء وجوارح را در برداشت آن کشش روحی و ذوق عرفان و خداشناسی محمد باشد او گوید : و ما نیز این کتابرا بهر چیزی می آراییم که این طبع آدمی میتالست ، 

بهر چیزی میل کند و بر یک چیز قرار نگیرد بهر چیزی در آویزد و

با هر چیزی نیامیزد و خواهد که ذوق هر چیزی بشناسد و تا نچشد نداند. در مثل است من لم يذق لم يدر . اگر آدمی را بریکٹ چیز استقامت بودی ، آمدن انبیاء را و دعوت ایشانرا معنی نبودی و ثواب وعقاب پوشیده بماندی..."

گاهی در کشش سخنان واعظانه تصوف وتوجيهات عارفانه آنقدر توغل می کند، که در آخر خودش ملتفت اطاله کلام میگردد و گوید :

بسیار گفتم خواننده را ملال گیرد، سخن بدان مقدار باید که نمکث مر دیگ را، چون نمک بسیار شود طعم طعام برود و طبع از و نفرت گیرد.

"زندگانی این جوانمردان در بوی بسته است ، این کتاب شرح تحمل نکند ، رمزی میگوییم و می رویم (باب الساعات الكراهة التطوع) . 

"بسیار سخن شد و خوانندگان خصومت کنند گویند این مرد را سودا رنجه داشته است و کاغذ ضایع کرده . این ملامت قبول کردیم این نصیحیت بگوییم ، باشد که کسی را دردِ کار بگیرد و معلم نیابد، در بند جهل خود بماند . 


این حرفها امام خود کند، تا در بند جهل نماند کتاب المناسک ص ٢٠١ )

وی در بیان مواعظ نیشدار قدری تند و تیز خود، نام کسی را نمی برد، ولی همه دلدادگان عوالم ظواهر و اهل دنیا را "خواجه" یا "خواجگان" خطاب کرده ، اعمال ناشایسته و توغل ایشانرا در متاع دنیوی انتقاد می نماید، و این مواعظ و رهنمایی +6های وی از نظر ادب و سبک انشاء نهایت لطیف و خواندنی و از منشآت برجسته دلچسپ ، زبان دری است

روضة الفريقين پلى است بين دو وجهه فکر و دو نوع انشاء و دوگونه تلقين . یکی مؤلفات ضخیم و فراوان و متون فقهی که احکام شرع را در عبادات و معاملات و ترغيب وترهيب باجزويات واختلافهای فرعی، با کمال بسط و شرح تألیف می کردند، وطلبه دینی و مذهبی آنرا در مدارس و مساجد میخواندند و از روی آن درباره مسائل شخصی و معاملات اجتماعی حکم و فتوی میدادند. اکثر قضات معمم وائمه فقه ازین دسته بودند، که در مدارس و مساجد قیام داشتند ، و گاهی خاندانهای بزرگ پرنفوذ و مقتدر فیودالی را هم تشکیل می دادند و دارای ضیاع و عقار و اموال فراوان میشدند ، ومنصب قضا وفتوی و خطابت و ریاست بلاد بآنها تعلق داشت و اینگونه علوم از پدر به پسر و از اسلاف با عقاب ارثاً هم انتقال می یافت این مردم القاب دراز و عجیبی از قبیل اقضى القضاة، امام المسلمين ، قدوة الدنيا والدین و غیره و غیره هم داشتند، و در کتب طبقات و رجال به نامهای هزاران چنین قدوة العلما والصلحا بر می خوریم که ازین راه اموال فراوانی هم اندوخته بوده اند.

در اسناد سمرقند که بانو چیخوویچ فراهم آورده و بروسی هم ترجمه کرده ( طبع مسكو ١٩٧٤ م ) اسناد اموال و عقار فراوان خواجه عبیدالله احرار یکی از مشایخ بزرگ نقشبندی و مراد جامی ( حتی در کابل ) هم موجود است که انسان را در فراهم آوری چنین ثروت عظیم بحیرت فرو می برد رحمان علی هندی می نویسد: "هنگامی که شیخ الاسلام ملا عبدالله سلطان درسنه 990 ق ۱٥۸۱م مرد ، سی ملیون روپیه سکه هندی از و باقی ماند."( تذكره علماء هند ١٠٣ طبع لكهنو ١٩١٤ م )

در تاریخ اسلامی بعد از عهد امویه تاکنون، نظائر چنین شيوح الاسلام وائمه مؤمنين و قدوة المجتهدين زياد داریم که بازار قضا و افتای ایشان رواج تمام داشت ولی در مقابل این علمای اهل ظاهر و متفقهان جاه طلب دانشمندان درویش و صاحبدل مستغنى از دنيا وما فيها هم داریم که هم عالم دین بودند ، و هم زاهدان خدا پرست پالوده از آلایش های تاریک دنیوی که اقوال و اعمال ایشان در کتبی مانند کشف المحجوب هجویری و طبقات انصاری واسرار التوحيد وتذكرة الاولياء عطار و فضائل بلخ وغيره وغیره باقی مانده است از نام این کتاب که روضة الفريقين است پدید می آید ، که عارف و دانشمند خمر کی بورجاء مؤمل از مکتب دوم اهل دل و دارای اذواق وجداني ولذایذ روحي و معارف اسلامی و از اهل فقه و شرع و در عین حال درویش گوشه نشین رباط صوفی مرو بود. بنابرین کتاب او را مانند احیاءالعلوم غزالی جامع احکام فقهی و توجيهات عقلى ومعارف ومواجید روحی توان شمرد در تاریخ دوره اسلامی از اواسط قرن پنجم تا عصر خروج مغل از نظر خصایص فکری و روحی دوره خاصی است که جریان بوجود آوردن آثار فقهی خالص، بمزج و خلط برخی از حقایق عقلی و روحی و معنوی توجیه شده و از ان آثاری مثل المنقذ من الضلال غزالی و کیمیای سعادت و روضة الفريقين ما نحن فيه و غیره بوجود آمده است، و بنابرین امثال این گونه آثار مخصوص ، در تاریخ اجتماعی و فکری ارزشی بسزا دارد و می توان حقایق فراوان اجتماعی و تاریخی را ازان فراز آورد . در حقیقت فساد سازمان اجتماعی و سیاست و طرز حکمداری و نتایج ساختمانهای فيودالي وعوامل بسيار اقتصادی و زندگانی معاشی است ، که از آغاز ختم دوره خلافت و بوجود آمدن  ملک " بنیاد آن گذاشته شده و در مدت چهار قرن ملل اسلامی را بان درجه ضعف و انحطاط روحی رسانید که نتایج آن در کشتارهای هولناک مغل در اوائل قرن هفتم دیده شد .

چنانچه شاهان و حکمداران و متغلبان ، درین انحطاط و تباهی دست داشتند متفقهان قشری و قاضیان راشی و مرتشی فاسد العمل که بین اهل سیاست و شاهان عامه مقتدران و مردم واسطه و حائل بودند نیز دست قوی داشته اند. در بین این قدسیت مآبان روحانی نما ، کسانی هم بوده اند مانند منهاج سراج جوزجانى اقضى القضاة كل ممالک هند و صدر جهان ، که بقول سلطان بلبن پادشاه مقتدر و قاهر هند :

"من سه قاضی دارم یکی قاضی آنست که از من نترسد و از خدا ترسد . دوم قاضی از خدا نترسد و از من بترسد . 

سویم که است نه از من بترسد و نه از خدا بترسد . 

بعده فرمودی : فخر ناقله از من بترسد و از خدا نترسد . 

وقاضی لشکر از خدا بترسد و از من نترسد و 

عالم منهاج نه از من ترسد و نه از خدا ترسد ."

( سرور الصدور خطى ملفوظات حمیدالدین ناگوری )

در چنین حالیکه فقها و علمای دین و قاضیان شرع مبین ، بدین نهج زندگی داشتند، و در نظامهای فاسد شخصی ، پرورش هم می یافتند ، دسته خداترسان صاحبدل یا انزوا می جستند ، یا در زی تصوف و بزبان رمزی، اوضاع زمانه را انتقاد می کردند ، و چنین کتابها مانند، روضة الفريقين می نوشتند ، تا فی الجمله مواد عبرت و ترهیبی برای خوانندگان فراهم آورند .

این فکر خلط و امتزاج فقه با روحيه تصوف وموعظه تنها در فقه واحكام واعمال شرعی اسلامی بوجود نیامد، بلکه باطنیان و قرامطه مبنای عمل و فلسفه خود را بر تأويل و باطنی بودن معانی احکام و نصوص گذاشتند. منتهی تأویلات ایشان فلسفی و عقلی بود، و آنچه حجت خراسان ناصر خسر و بلخی در نثر و نظم دری بسیار فصیح و روان دلاویز جای داد ، خود نماینده عقائد باطنيت وتأويلات فلسفی اسماعیلی است که مبدأ آن در خراسان، عین از عصر سامانیان در حدود ۳۰۰ ق گذاشته شده بود ، و متأثر است از جهان بینی فلسفه مدرسی مكتب نيوفلاطونيزم قاهره .

در تفسیر قرآن هم چنین تمایلی بوجود آمد . تفسیر نخستین دری که در عصر ابوصالح منصور بن نوح سامانی (٣٥٠ - ٣٦٥ ق) به فتوای علمای ماوراءالنهر بشمول فقيه ابوبكر بن احمد بن حامد و خلیل بن احمد سجستانی وابو جعفربن محمد بن على بلخى وفقيه حسن بن على مندوس باب الهند و غيره بزبان خالص دری ترجمه شده بود، معانی تحت اللفظ الفاظ قرآنی و برخی از بیانات توضیحی همین آیات بشمول برخی از وجوه نزول وهم مطالبی از اسرائیلیات داشت. 

توجيهات عقلى وتأويلات باطنيه وغيره وحتى استخراج و استنباطهای ارباب مذاهب را از ظواهر آیات هم نداشت ولی در همین قرن ، اهل باطن و قرامطه که مرکز سیاسی ایشان قاهره بود ، حجت ها و مبلغان زبردست قاطع الحجه را بتمام دنیای اسلام گماشته و در قلل کوهها و بین مردم ساده گروا و شنوای دره های جبال و حتی در شهرها مانند بلخ، بخارا، ملتان و غیره جای گرفته بودند و کتابهائی بزبان دری مانند زاد المسافرين و وجه دین و غیره آثار ناصر خسرو بلخی در بین ایشان خوانده می شد

اینگونه تأویل و توجیه باطنی به تفسیر هم راه یافت ، و برخی مفسران ، افکار تصوف نظری و فلسفی را در تفسیر جای دادند، 

مانند محی الدین بن عربی در نصوص و تفسير منسوب باو ، که برای مثال آيات مرج البحرين يلتقيان و بينهما برزخ لايبغيان را مرج بحر هیولای جسمانی و بحر الروح المجرد ، و برزخ بینی آنها را نفس حیوانی شمرده ... (تفسير (2/280) وتوجيه اكثر آیات را بوحدت وجودی برده 

( رک: نصوص 1/50 و 191/193 وغيره واين يكث مكتب صوفیانه تفسیر است

در مکتب دیگر تفسیر تصوفی اشاری مدار اعتبار است که این هم بعد از قرن سوم رواج یافت وسهل بن عبدالله تستری ( ٢٠٠-٢٥٢ ق ) دارای چنین تفسیر است . ولی وى برعقل وفلسفه وتأويل وتوجيه باطنيه وتصوف نظری بنای کار خود را نگذاشته ، بلکه می گفت: "كل وجد لا يشهد له الكتاب والسنة فباطل"

طبقات هروی (١١٤)

وی تفسیری اشاری و مطابق بر اساس کتاب و سنت دارد، که بین باطنیۀ تاویلی و متصوفان نظری متفلسف راه وسطیست مثلاً در تفسیر آیت ۲۲ بقره: فلا تجعلوا الله انداداً قول تستريست : اى اضداداً ، فاكبر الاضداد : "النفس الامارة بالسوء..." 

( تفسیر تسترى ١٤ )

ازینگونه تفاسير بعداً امثال تفسیر سلمى و عرايس البيان شيرازي والتأويلات النجميۀ نجم الدين دايه و غیره بوجود آمده که مقابل مكاتب تفاسیر فلسفی و فقهی ساذج وتفاسير علمی و غیره واقع گردیده، و در قرن پنجم پیر هرات خواجه عبدالله انصاری ( متوفا ٤٨١ ق ) املای تفسیر كشف الاسرار وعدة الابرار را آغاز کرد تا که بوسیله شاگردش ابوالفضل رشیدالدین میبذی در 520 ق تکمیل گردید . 

دیگر نوبت : تفسیر گویم و وحی و معانی و قرا آت مشهوره و سبب نزول و بیان احكام وذكر اخبار و آثار و نوادر که تعلق بآیت دارد ، و وجوه ونظاير ومايجرى مجراه . سه دیگر: رموز عارفان و اشارات صوفيان ولطائف مذكران .

بدین نحو دروجه ثالث تمام حقايق ومعارف و اشارات عرفانی و تصوفی را که به آن آیات تعلق دارد می آورد، و بنابرین کشف الاسرار ، جامع مکتب های مختلف تفسیر نویسی تا آغاز قرن ششم است و ازین رو وجه تشابه زیادی بین نگاه و طرز تحلیل و جهان بینی خمرکی و انصاری و غزالی دیده میشود که هر سه در تحلیل و تجزیه احکام و آیاتِ قرآنی و احادیث ، نظریه عرفان را دخیل ساخته و "روضة الفريقين" هم جامع جهان بينى اهل ظواهر و هم عارفان دل آگاهست، و در بین مفسران و فقیهان واهل نظر اسلامی که پیش ازو گذشته اند ، با آیندگان یک رابط فکری و جهان بینی است ، و این خود در مکتب فقهی حنفی آسیای میانه که دارای روحیه تسامح و مدارای مذهبی اهل رأيست ، باب طرز تحليل وتفكر نوی را کشوده که بر مقارنه ظواهر فتاوای اهل رأی با معارف و اسرار عرفانی باطن احتواء دارد . به تعبیر خمر کی : ظواهر احكام فقه "قدم معاملت" است، ولی این راه "جمالی" هم دارد که نیاز است . راه دین جز بدین دو مرکب رفته نیاید...

مرکبی که مرد را بمقصود رساند نیاز است ، به برکات نیازمندان ینابیع حکمت گشاده شود (ص ۲ )" همین مطلب را در آغاز کتاب المناسک (ص۱۹۹) بنام علم شرع وعلم دل شرح می دهد و گوید : "این علم شرع برمثال صناعات وتجار انست ، از استادی چاره نبود، به آلت حاجت بود، و بی آلت بدست نیاید... و باز علمیست که معلم


آن عالم غیب است عزیز الوجود است و مفتی این علم در سینه بود.

مهتر آن یار عزیز را به دل اشارت کرد: استفت قلبک..."

درین باره به تصریحات خمرکی در (ص 187/17/140) هم رجوع کنید، که وی وظيفه عقل را فقط فرمانبرداری شریعت میداند که "عقل حمال بار فرمانست ، عقل باید تا بار بردارد و بمنزل برد . (ص ۲۷)

بدين نهج خمر كى ، کتابی بزبان فصیح دری بوجود آورده که جامع نظر فقها و عرفاست . و این خود وضع فکری و غلبه فکر عرفان و تصوف را درحیات مردم قرن ششم اسلامی در خراسان و پار دریا (ماوراءالنهر ) به ثبوت میرساند .

در آن وقت خراسان ،وسیع، کانون پرورش علم فقه و حدیث بود ، فقیهان نامی اسلامی و جامعان کتب صحاح ازین سرزمین برخاستند، تاکه بعد از گذشتن دو قرن ، صوفیان واهل دل و ذوق عرفانی، مسلح بروایت و درایت و رعایت کتاب و سنت ، در بلاد خراسان بمیان آمدند ، که وجۀ تفکر و سنن معیشی را با ذوق و حال و وجد صوفیانه بیامیختند ، و خمرکی در سه شهر بزرگ آن بخارا ، بلخ و مرو بسر برده و از دانشمندان غزنه وهرات وغيرهم بهره فيض علوم ظواهر وروشنی باطن گرفته بود .