32

نظری به نثر و مزایای ظاهری دستارنامه

از کتاب: آسمانی نغمی او لاهوتی سرودونه

کار مهمی که خوشحال خان انجام آنرا درین کتاب در نظر داشت، بنیان گذاری مکتب نثر نویسی پښتو بود بر شالود های متین نثر نگاری سادهٔ غیر متکلف، که فهم آن دشوار نه باشد، و نویسنده به لزوم مایلزم گرفتارنیاید.

باید گفت: نثر قدیمتر پښتو، که تا اکنون بدست ما رسیده، چند صفحه ییست از کتاب تذکرة اولاليا سليمان ماکو ساکن ارغسان قندهار، تالیف (۶١٢ هـ) که نثر روان و روشن و بلا  تکلف و تسجع دارد، وما میتوانیم از خواندن آن بدین نکته پی بریم، که نثر های پښتوی پیش از دورۀ مغل مانند: آثار منثور در ی بلعمی و بیهقی ومنهاج سراج جوزجانی و گردیزی و غیره ساده و روان و روشن بوده و تکلف بیجا و تصنعی در آن کمتر راه داشت. ولی چون از او اخر دوره سلجوقی و آغاز قرن ششم هجری نثرفنی و مصنوع به تقلید نثرهای مسجع فنی عربی، در زبان دری و خراسان هم بوجود آمده بود، که نمونه های آنرا در مناجات های انصاری هروی و موازنه و مزدوجات و متر ادفات و قرینه سازیهای ابوالمعالی نصرالله وزیر غزنوی در کتاب کلیله و دمنه و مقامات حمیدی حمیدالدین بلخی و بالاخر بطور اتم واکمل بسیار بسیار تکلف آلود در تاریخ و صاف الحضرة در حدود ( ۷۰۰ هـ) مییابیم.

پس نثر پښتو هم از همین رویهٔ پر تکلف نثر مصنوع متأثر گردید، و هنگامیکه بایزید پیر روشان در حدود (۹۷۰هـ) کتاب خیر البیان خود را می نوشت، در آن تماماً جمل مسجع مصنوعی را بکار برد، که بعد از واخوند درویزهٔ ننگرهاری و دیگران آنرا پیروی کردند.

ولی باید گفت: که این شیوهٔ نثر نویسی مصنوعی از نظر ادب و فصاحت و هنر ارزشی نداشت، و دارای جمال و زیبایی بیان نبود، و بنابرین مردی با ذوق فنانی مانند خوشحال خان رسالتی داشت: تا آن شیوهٔ ناپسندیدهٔ نثر نگاری را به سبک قديم باز بر گرداند، و از تقلید نثر روشانی که ذوقاً بهای هنری کمتر داشت بر حذر باشد.

و در همین مورد کتاب مخزن الاسلام درویزه را در «سواتنامه» چنین نقادی نماید: 

درویز چی بیان کړی خپل کتاب دی 

نومی «مخزن الاسلام) کړی جناب دی

هر بیان یی نا موزون مجهول بی رنگه 

خالی پاتو له دانشه له فرهنگه 

که یوه مصرع په شل بله په سل ده

نامربوطه، ناموزونه په ويل ده

د روښان خيرالبیان یی ولیدلی 

هغه هم مجهول بیان و ناپسندلی 

ده چی خوشی میدان بیا موند سخنگوی شو

په ویل کی یی چی زړه و هسی توی شو

 خوشحال خان در دستار نامه با همین نظر نقادیکه به نثر پیرورشان و درویزه و غیره داشت، رسالت ادبی خود را در تجدید بنیان نثر نویسی پښتو بجا آورد. و در دستار نامه نثر روان و شیوا و پسندیده که با روح بیان پښتو سازگار است نوشت.


نام و موضوع کتاب - یا نظریهٔ جانداری خوشحال خان

در نزد خوشحال خان، مطابق دساتیر عنعنوی افغانی دستار سمبولیست از لیاقت و استعداد آدمی، برای اداره و نیروی بهبود اجتماعی. و هنگامیکه فرزندان افغان بحد رشد و بلوغ میرسیدند، ایشان را به دستار پوشی و امیداشتند ،و این علامت آن بود، که این جوان بعد از این در تمام مسوولیتهای اجتماعی و ملی و خانوادگی سهیم است.

خوشحالخان در مقدمه دستارنامه گوید: بسا هنرها و خصایل نیکو ضرور است تا آدمی را مستحق دستار بندی گرداند. و اگر کسی دارای آن صفات و مزایای اخلاقی نباشد، در خور دستار بندی و قیادت نیست و بنا برین او ۲۰ هنرو ۲۰ خصلت را درین کتاب شرح میدهد که اگر کسی متصف به آن صفات گردد آنگاه مستحق تسمیه به «مرد» و صاحب دستار خواهد برد و حق رهنمایی با حکمرانی خواهد داشت.

در نظر خوشحالخان فرق هنر و خصلت اینست که: آنچه به وسیلهٔ آموختن وتعليم بدست آید هنر و کسب و فن است، که هر یکی از آن مراتب استحباب و وجوب دارد، و در باب اول کتاب بیست هنر ذیل شرح و سپارش میشود:

(۱) معرفت خویشتن (۲) علم و کسب کمال (۳) هنر خط (۴) شعر (۵) هنر تیراندازی (۶) هنر آب بازی و شنا ( ۷ ) هنر اسب تازی (۸) هنر شکار (۹) شجاعت (۱۰) سخاوت (۱۱) معاشرت و ازدواج (۱۲) تربیت اولاد (۱۳) تاديب خدم وحشم (١۴) اسباب معیشت (۱۵) زراعت و دهقانی (١۶) بازرگانی (۱۷) تحقیق نسب (۱۸) هنر موسیقی (۱۹) هنر نرد و شطرنج (۲۰) هنر مصوری و نقاشی.

اما آنچه بنام خصلت در باب دوم کتاب شرح شده عبارتست از:

(۱) مشورت (۲) عزیمت (۳) خاموشی (۴) راستی (۵) شرم و حيا (۶) خلق (۷) مروت (۸) عفو وکرم (۹) تمییز (۱۰) عدل و انصاف (۱۱) تو کل (۱۲) پرورش نیکو و استعمال نوازش بموقع خود (١٣) خوف ورجأ (١۴) انتظام مملکت (١۵) همت (١۶) حلم (۱۷) غیرت (۱۸) حزم واحتیاط (۱۹) طاعت وورع (۲۰) استغفار.


سوابق این موضوع در ادب شرق

مردم افغا نستان قدیم از ازمنهٔ قبل از اسلام درباره امور جهانداری و ادارهٔ مملکت وقیادت مردم، اصول و عنعناتی داشتند، که از دوره های درخشان تاریخ خاندان های باستانی سلطنتی در بلخ و کابل و سیستان و غیره باقی مانده بود. اگر چه شرحی و تفصیلی از آن در دست نیست، ولی گاهی درلف نوشته های مورخان، حقایق دلچسپی راجع به آن بدست می آید.

مثلا هیون تسنگ که در حدود بعد از سنه (۹هـ) در بارها و اداره و حکمداران این سرزمین را دیده بود، از بودن تشکیلات منظم اداری و مالی و لشکری و حاکمان و قاضیان و مامورین دیگر دولتی صحبت میکند و طبری مورخ دقیق دورهٔ اسلامی گوید: که در سنه ۱۲۰ هـ دهقان هرات بدربار حکمران امویه اسد بن عبدالله به بلخ آمد، و در گفتاریکه روز جشن مهرگان در دربار بلخ ایراد داشت، سه خوی را صفات کتخدایی و پیروزی خواند: برد باری - هوشیاری - سنگینی - (طبری (۴۶۵-۵) و همچنین یکی از رتبیلان شهر یاران زابلستان بقول البلاذری (فتوح البدان ۴٩٣) وفا بعهد و وقار و ادارهٔ قوی و تحمل زحمت را در امور جهانداری از ظاهر آراسته پیراسته دوست داشت. و حکمداران اموی معاصر خود را که دارای سجایای حکمرانی نبودند انتقاد میکرد. که این خود مسیر فکر او را در امور جهانبانی توضیح میکند.

در جامعهٔ خراسانی آنوقت، مردم زردشتی نیز دارای ثقافت کهن و متانت رای و افکار عالی اداری و سیاسی بودند. تا جاییکه حمکرانان مسلمان عربی هم ازیشان پند می آموختند چنانچه درسنهٔ (۶۴ هـ) مردی دانشمند مجوسی بنام رستم بن مهر هرمزد متکلم در سیستان وجود داشت، که بقول مولف تاریخ سیستان: حکمران عربی آنجا همواره سخنان پند آمیز را در امور جهانداری و سیاست از او می شنید. و تمام این روایات تاریخی میرساند، که مردم این سرزمین، در امور جهانبانی واداری و اخلاق اجتماعی چگونه فکر میکردند؟ و اداره و سیاست و کشور داری ایشان بر چه وتیره بود ؟

اما فاتحان عرب در قرن اول هجری با مبادی سادهٔ زندگی، و روحیه قبیلوی خویش به خراسان رسیدند. ایشان در عراق و يک قسمت خراسان غربی، طرز اداره و سازمان دولتی ساسانیان را که مدت چند قرن عمر داشت دیدند، و در مسایل اداره و جهانبانی و تشکیل سازمانهای دولتی استفاده های فراوانی نمودند. و چون درسنهٔ (۱۳۲ هـ مساوی ٧۴٩م ) دولت عباسیان بغداد، بسعى ابو مسلم خراسانی تاسیس شد، بسا از عناصر فکری و مدنی خراسان در سازمان دولتی آل عباس نفوذ کرد، که بعد ها به تسلط تام اداری و سیاسی و فکری رجال و دودمانهای خراسانی در خلافت عربی منجر گرید. وهم انتقال افکار و عناصر ثقافی از شرق و غرب بدنیای عر بی جریان داشت، که از آنجمله ذخیرهٔ عظیم افکار وروایات آریایی - رومی -مصری و یونانی بوسیله ترجمه با سماع بمراکز فکری خلافت عباسی انتقال یافته بود، و ما مختصراً یاد آوری میکنیم:

۱- نخستین مولفیکه اندرین اوقات، دربارهٔ سیاست و جهانداری و اسالیب زمامداری سخن گفت، روز به بن داذویه مشهور به ابن مقفع دانشمند نو مسلمان زردشتی و مقتول حدود (١۴۵ هـ) است که کتاب خدای نامه و آیین نامهٔ جهانداری را از پهلوی به عربی ترجمه، و کتابهای ادب الکبير و ادب الصغير وغيره را نوشت، که هر یکی هدایاتی در بارۀ امور جهانداری و اخلاق اجتماعی دارد، و مخصوصاً «رسالة الصحابة » او خطا بيست به خلیفه منصور عباسی، که در آن مطالب مهمی را در رهنمایی والیان و خلفا و وزیران درباره نظام کشور و عدالت و تجهیز لشکر و اعلان جنگ وشروط صلح و جلب عسکرو قیادت و مالیات و پرورش ثقافت و اخلاق ورفع نواقص وخود سری قاضیان و ترتیب قانون رسمی قضا و قوانین خراج نوشت، و در تمام این وصایا و رهنمایی های ابن مقفع روح ثقافت آریایی و ارستو کراسی باستانی نهفته، و در امتزاج دو ثقافت سامی و آریایی، عامل مؤثر و برهان روشنی است، ولی درین کتاب و آثار دیگر ابن مقفع سراغی از منطق و تلقین دینی موجود نیست، و هر چه هست تراوش فکر و ثقافت ملی قدیم آریایی اوست، که هم بدین سبب بجرم زندقه والحاد مقتول گردید در حالیکه عناصر بسیار مهمی را از فرهنگ عجمی در فکر وادب و حیات سیاسی و اداری معیشی عرب داخل نموده بود، و بعد از و ابو عثمان عمرو بن بحر مشهور به جاحظ (١۶٣ ٢۵۵هـ) در کتاب البيان والتبيين و کتاب الحيوان، و عبدالله بن مسلم مروی خراسانی مشهور به ابن قتیبه (۲۱۳- ٢٧۶هـ) درعيون الاخبار، و ابو حنيفه احمد دینوری (متوفی ۲۸۲هـ) در اخبار الطوال، ممثلان يک ثقافت ممزوج عربی و اسلامی با آثار عجمی یونانی هندی اند، که در آثار ایشان و صایا و رهنمایی خوبی در امور کشور داری و قیادت و اخلاق و ثقافت دیده میشود، و يک فرهنگ ممزوج و مرکبی را در دنیای اسلامی تشکیل میدهند. که بعدها در کتب ادب الدنيا والدين و نصيحة الملوک و تسهيل النظر در سیاست حکومت، و قانون الوزارة، وسیاست الملک، واحکام السلطانيه و غيره تالیفات قاضي القضاة على بن محمد الماوردی (۴۵۰-۳۶۴) والادآب السلطانيه، والدول الاسلاميه محمد بن على ابن الطقطقى (٧٠٩-۶۶٠هـ) وسير الملوک عبدالرحمن اربلی و ترتیب الدول حسن بن عبدالله بانواع و ترتیب های مختلف انعکاس یافته، و حاکی از نضج افکار و مدنیت اسلامیست که فکر عربی اسلامی با امتزاج عناصر دیگر از فرهنگ های سابقه ملل باستانی مجهز گردیده است.

۲- اما مردم خراسان و حوالی آن که عنعنات ثقافی قدیمی داشتند، و در حدود ( ۲۰۵ هـ) به تشکیل مجدد سازمانهای حکومتی مستقل نایل آمدند، و دود مانهای طاهریان پوشنگی - سا ما نیان بلخی - آل ناصر در غزنه - لودیان در ملتان - آل فریغون در جوزجان شاران در غرستان و صفاریان در سیستان و دیگر حکمرانان محلی در هر گوشه و کنار کشور زمام امور را از حکام عربی بدست گرفتند، ایشان نظام سیاسی و اداری و اخلاق جهانداری موروث قدیم خود را با استفاده از انږمهٔ ممزوج و مختلط دورهٔ عباسیان بغداد تکمیل کردند. که جزو اعظم آن از راه ترجمهٔ کتب یونانی بدست آمده بود، و ما می بینیم که در مؤلفات دانشمندان اجتماعی این عصر سه عنصر مهم تجلی دارد:

نخست: مواریث فکری قدیم خراسانی.

دو دیگر: تراث اخلاق وفقه و دین اسلام.

سدیگر: آنچه از فلسفه اخلاقی کتب حکمای یونان مخصوصاً ارسطو در ثقافت و مدنیت دورۀ عباسیان بغداد اثر کرده بود، و قدیمترین نمونه این گونه تالیفات کتب السياسة المدنية ولادت الملوکيه وکتاب آرا اهل المدينة الفاضلة ابو نصر محمد فارابی حکیم بزرگ خراسانی است (٢۶٠-٣٣٩هـ) که مبادی دینی و وحی منزل سماوی را در امور معیشی با فلسفه مدنی ارسطو تقارب داد، و فصولی را درین کتاب بر خصایل رئیس مدینه فاضله نوشت و گفت همانگونه که عضو رئيس در بدن بالطبع اکمل اعضاست، رئيس مدينه فاضله هم کاملترین افراد همان مدینه باشد، وصفت ریاست مدینهٔ فاضله هم داری شرایط دوازده گانه است که: (۱) سلامت اعضا (۲) جودت فهم (۳) قوت حافظه (۴) فطانت (۵) طلاقت لسان (۶) حب آموزش (۷) عدم آزمندی در ماکول و مشروب و منکوح ((۸) دوستداری راستی (۹) علو نفس (۱۰) حب عدل (۱۱) عدم دلبستگی با پول و اعراض دنیوی (۱۲) نیروی اراده باشد (ص ٨۶ آرا) دیگر از مولفان محقق خراسانی درین مورد محمد بن یوسف هروی نشاپوری عامری معروف به ابن ابی ذر (متوفی ۳۸۱هـ ) است، که يک کتاب گرانبهای خود را بنام السعادة والاسعاد در اخلاق و قوانین سیاست و اصول ترتیب و تدبير منزل و جهانداری برای سعید شدن و سعید کردن تألیف کرده و این تدابیر و اسالیب را از ترجمهٔ مؤلفات افلا طون و ارسطو و دیگر فیلسوفان یونان با نکات مهم دیگر از کتب ایران و هندو عرب واقوال بزرگان اسلام فراهم آورده است و بهترین کتابی شمرده میشود، که از فکرو فرهنگ مردم خراسان در طول قرن چهارم هجری نمایندگی میکند، و در توفیق فلسفهٔ یونانی با شریعت اسلامی میکوشد، و چون وی شاگرد ابو زید بلخی دانشمند بزرگ آن عصر است پس میتوان « ناز شاگرد هنرمند » باستاد حوالت کنیم و بگوییم که استنارهٔ عامری هروی از کانون فروزان دانش در بلخ بوده است.

عامری درین کتاب خود که دایرة المعارف کوچک افکار اجتماعی و حاوی اکثر مطالب سیاست مدنی و اخلاق است گوید که: اسعاد دیگران وابسته به سیاست نیکوییست که مساس را به سعادت رساند و سایس باید در سیاست خود هدف جزین نداشته باشد، که اهل مدینه را با کتساب خیرات حیوانی مانند صحت و جمال و سهولت ها در حسن استعمال مال برساند. و هم خیرات انسانی و الهی را مانند عفت و شجاعت و حکمت و عدل نصیب ایشان گرداند (ص ١٧۴ ).

عامری سیاست را سه بخش داند: نخست صفاتیکه باید برای مصالح رعایا در نفس سایس موجود باشد. دو دیگر صفاتیکه باید در مساس بوجود آید. سدیگر آنچه سایس در جریان امور رعیت بدان محتاج است. و بعد از این هر سه قسم سیاست را دارای هفت شعبه داند که جمله (۲۱) صفت شود.

اما صفات سايس: ۱- قوام نفس ۲- رعایت سننی سیاست ۳- حزم ۴- و جوه و قوانین جرم ۵- رفق و احسان۶- عنف ٧- دفع مضرت دشمنانست.

 وصفات مساس: ۱- تولید مسنون ۲ تربیت ۳- زواج و نشونما ۴- تهذیب زنان ۵ تهذیب صنعت کاران ۶- اقتصاد اجتماعی در اموال ۷- تادیب نگاهبانان مدینه.

و ضروریات اداری سایس: ۱- بر گزیدن کار داران ۲- صفات کار داران بر گزیده. ۳- قوانين واداب کارداران ۴- ضرورت برگزیدن مشاور ووزير ۵ - صفات وزیر و مشاور ۶- اصول بر گزیدن ۷- دساتیر مشوره و قوانین خذرأی است (ص ٢٧۴).

 کتاب السعادت و الاسعاد بدینطور تمام شقوق جهانداری و حیات اجتماعی انسان را دريک مدينة فاضله، تحت قيادت يک سیاست مدار فاضل و حکیم شرح میدهد، که در نوع خود کتاب سودمند و جامع و مانع و نمودار مفکوره های اجتماعی و تصورات مردم در امور اداره و سیاست و پدید آوردن يک جامعهٔ مسعود و مرفه در خراسان شمرده میشود وهم طرز بیان آن مبتنی بر تحليل متود يک و منطقی متسلسلیست که در آثار نویسند گان عادی بنظر نمی آید.

۳- کتاب مهم دیگریکه از نظر نثر نویسی دری شهکار، و از جنبهٔ معنی و موضوع نیز دلچسپ است، قابوس نامه نام دارد تألیف امیر عنصر المعالى کيکاوس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار از شهزادگان زیاد (تولدش ۴١٢هـ) که برای پندواندرز پسرش گیلانشاه نوشته شده و مادر این امیر زاده دختر سلطان محمود غزنوی بود و بنابراین این کتاب در محیطی نوشته شده، که گهوارهٔ سنن باستانی شاهی در خراسان بود، ولی مراد مؤلف بدست آوردن مقام سلطنت نی بلکه يک عضو سالم و مفید جامعه بود نست که فرزند خود گیلانشاه را بچنین صفات توصیه کرده است در (۴۴) باب ويک خطبه و يک خاتمه. که با صراحت لهجه و صدق بیان، از عهدهٔ مقصد بر آمده و پدید می آید، که نویسنده امیری بود سپاهی و دانشمند و مسلمان نیکو سیرت با ذوق، که در سال ۵٧۵هـ از نوشتن آن فراغ یافته است.

۴- کمی پس ازین عصر، دورۀ امام ابو- حامد محمد غزالی طوسی (۵۰۵-۴۵۰هـ ) میرسد که مرد عالم و فیلسوف و صوفی بود، و در آثار خود فلسفه خاص سیاسی را پرورانده، و دارای روش خاص مخلوطیست از فکر مدرسهٔ خراسانی تصوف و اشراق با توفیق احکام اسلامی. و در نظر او سیاست یگانه وسیلهٔ تالیف و استصلاح مردمست که بر ظواهر و بواطن آنها حاکم بوده و جامع سعادت دین و دنیاست. و چون سعادت آخرت بر نظام دین، و نظام دین هم بردنیا متکی است، و نظم امور دنیوی هم وابسته به سلطان وسیاست اوست پس وجوب امامیکه زمامدار سیاست باشد. از ضروریات شرعست (الاقتصاد فی الاعتقاده ۱۰) غزالی کتابی بنام نصيحة الملوک در اصول عدل و انصاف که آنرا از لوازم ملک داند بزبان دری نوشت و آنرا على بن مبارک (مستوفی ۵٩۵هـ) بنام « التبر المسبوک فی نصيحة الملوک » بعربی در آورد و در آن ده اصل قیام عدالت را توصیه نمود:

۱- دانستن اهمیت مقام ولایت. ۲- استعانت سلطان از عالم صالح. ۳- دفع ستمگری خود و تمام کار داران و مامورین خویش ۴- ترک تکبر ۵- در تمام امور براصل آنچه بر خود نپسندی بر دیگران مپسند ۶- کوشش رفع حاجات محتاجان ۷- قناعت دوری شهوات۸- وفق و نرمی ۹- کوشش درینکه با موافقت شریعت مردم ازو راضی باشنه.

۱۰- سیادت قانون و رضای کسی را در خلاف شرع نجستن.

غزالی برای صحت امامت شش صفت خلقی را که بکسب بدست نیاید مانند:

۱- بلوغ ۲- عقل ٣- حریت ۴- ذکوريت ۵ - نسب قریشی ۶- سلامت چشم و گوش و چهار صفت اکتسابی: شجاعت و عدت - کفایت -علم- و پرهیزگاری را لازم داند و هنگامیکه در کتاب المستظهری خویش (ص ۶۷ به بعد) این صفات را به طور اقل برای امام مطاع میشمار دو به رد باطنیه می پردازد، بمذهب خاص خود اشارتی دارد و گوید: « ومذهبنا فی الامامه » و ازین بر می آید، که وی خلافت پوسیده و ناتوان بغداد را از طرفی وسلطه شاهان سلجوقی را بر اکثریت بلاد شرقی خلافت بچشم سرمی دید و درینوقت موافق به ظروف زمان و مکان، در امر امامت دارای مذهب خاصی بود. که شرایط درجهٔ اقل را در وجود امام مطاع جستجو میکرد. پس وی مفکریست که سلسله بیانش منطقی و دارای متداست، و سیاست را در تحت عوامل دین - تجربة عصرو عناصر ارستو کراسی و روحی - و ملوکیت طوایف دولت اسلامی زمان خود تحلیل میکند.

۵- در همین عصر غزالی، کتاب سیاست نامه یا سير الملوک درسنه ۴٨۵ هـ از طرف خواجه نظام الملک حسن بن علی طوسی وزیر معروف سلجوقیان نوشته شده بود، که در حدود (۵٠٠هـ) محمد مغربی آنرا ترتیب نهایی داد. این کتاب با نشای روان و شیرین در (۵١) فصل نوشته شده، که اکثر فصول آن تعالیمیست برای شخص شاه در امورجهانداری وهر مطبلی را به حکایتی روشن و مدلل ساخته و بسا نکات تاریخی را در آن تذکر داده است، که در برخی مباحث، انحراف و اشتباهی هم بنظر می آید. ولی کتاب خواجه مکنی بر متدو مفکوره خاصی نیست. و بانو یسندگان دارای متد وروش تحلیل خاص مانند فارابی -عامری -غزالی نسبتی ندارد. و چون مراد او رهنمایی شاه و تحکیم مقام اوست، از رویهٔ قابوسنامه که هدف آن بوجود آوردن يک عضو سالم و سودمند جامعه باشد نیز دور است ولی برسالهٔ «صحابه» ابن مقفع شباهتی دارد. باین فرق که در سیاست نامه امثله و حکایات و نمونهای تجارب عصر و زمان ما بعد فراوانست ولی در هدف و غایه که تحکيم يک سازمان مطلق ارستو کراتست، با مفکوره ابن مقفع نزدیکی دارد. در حالیکه همین مقصد و غایه را در تحت روش منطقی ممزوج برو حانیت و دین و فلسفه نرم و ملایم ساخته است.