مختصات سبک خراسانی

از کتاب: ادبیات افغانستان از قدیمترین دوره ها

:۱-خالی بودن از لغات عربی: در نظم و نثر دوره سامانی که مهمترین قسمت سبک خراسانی است . لغات عربی به استثنای بعضی لغات دینی اداری و سیاسی که معادلی  در زبان فارسی نداشته است به کار نمی رود در این دوره کلماتی از قبیل حج عجهاد ؛ محتسب و امثال ان در نظم و نثردیده می شود و حتی لغات دینی که معادل فارسی داشته است آن معادل فارسی استعمال می شده مانند نماز و روزه در برابر صوم و صلوة و لغات عربی در زبان فارسی در نظم او دوره سبک غزنوی شروع می شود و مخصوصا دیوان به دست احمد بن حسن میمندی به عربی برگشت و همچنین در نثر از اواخر نیمه دوم قرن پنجم هجری که از اسلوب ساده به اسلوب فنی میل میکند به تدریج لغات دشوار از حیث تلفظ جای خود را به لغات عربی لطیف تر و روان تر می گذارد و بعضی کلمات به صورت ساده تری باقی میماند و گاهی از راه ترادف و تفنن وارد زبان پارسی می شود و در سدی که بین زبان فارسی کشیده شده بود رخنه ای پدید می آید و لغات عربی بی حد و حصر وارد زبان فارسی می شود و در دوره های بعد به جای می رسد که جز از روابط و افعال تماما عربی می گردد.  علت این توجه به لفظ آن است که در قرن چهارم و پنجم در زبان عربی پایۀ بلاغت بر قدرت لفظ استوار بود و در زبان عربی از قدیم توجه به لفظ بیش از معنی بوده است آثاری که امروز از نظم و نثر به  دورۀ جاهلیت منسوب است در کلیه ان ؛ جانب لفظ جنبۀ فنی کلام در همین دوره به وجود امده است و این توجه له لفظ در ادب عرب و علوم بلاغت این زبان به نحوی تأثیر نمود که ممکن نیست امروز در قدیم در قدیم ترین آثار بلاغت این زبان تعریفی از بلاغت یافت که از آن جانب لفظ بر معنی ترحیج داده نشده باشد. این توجه زیاد به مختصات لفظی در ادب عرب موجب شد که لفظ در بلاغت عربی مقام بلندی احرار کند و کلیه آثار بلاغت عربی در این دو قرن گرد الفاظ دور می زند و فقط عبدالقادر جرجانی است که به مخالفت این عقیدۀ مشهود بر می خیزد و در دو کتاب معروف دلایل الاعجاز و اسرار البلاغه به کلی ارزش لفظ را خارج از حدود معنی انکار میکند و برای اثبات عقیده خویش دلایل منطقی و فلسفی می آورد؛ اما این مخالفت جرجانی نیز از اهمیت لفظ نکاست. زبان فارسی با رابطه زیادی که به تدریج در طی قرون با زبان عربی پیدا کرده بود نمی توانست خود را از نفوذ آثار ادب و بلاغت عرب مصون بدارد و و به همین جهت است که می بینیم در شعر فارسی از اوایل قرن پنجم  هجری با شروع مکتب غزنوی و از نثر فارسی از اواخر قرن پنجم که مقدمات تحول به یک سبک از اسلوب ساده به فنی فراهم امده است لفظ برجستگی و قدرتی کسب میکند و در پی ان است که خارج از حدود معنی مشخص باشد و مهترین وجه تمایز دو سبک سامانی و غزنوی در شعر فارسی همین نکته است.                در شعر سامانی ؛ الفاظ غالبا از نظر معنی انتخاب می شوند و به همین مناسبت است که میبینیم شعر ساده تر مضمون ظبیعی تر استعارات و تشبیهات و کنایات ساده تر وصف به ظبیعت نزدیک تر است در حالی که در دورۀ غزنوی ها شاعر در پی ان است که ترکیبات تازه به وجود بیاورد؛ استعارات و تشبیهات و کنایات ساده تر وصف به طبیعت نزدیک تر است در حالی که دوره غزنوی ها شاعر در پی آن است که ترکیبات تازه به وجود بیاورد استعمارات و تشبیهات تازه ذوقی ابتکار کند و در توصیفات انطور که می خواهد وصف کند نه انچنان که هست و بالاخره به الفاظ هم اهنگی و قدرتی ببخشد که توجه خواننده بیشتر به لفظ جلب بشود و به تدریج هر قدر سبک غزنوی به سبک کلی عراقی میل میکند این قدرت الفاظ  در شعر مشخص تر و تمام تر می گردد این عطف توجه به لفط و تقلید از بدیع عربی موجب شد که به تدریج لغات عربی در زبان فارسی بیش از حد لازم رخنه پیدا کند و دوره ای فرا رسد که در آن مفردات زبان عربی بر فارسی غلبه نماید ؛ زیرا زبان فارسی برای تفنن لفظی مواد لازم را در اختیار نداشت و چون در این راه زبان عربی توجه تمام داشت این مواد را از آن زبان گرفت بدین ترتیب یکی از مهمترین مختصات سبک خراسانی کمی لغات عربی در آن است . از این جهت سه طریقه مشخص و متمایز می یابیم:            ۱- دورۀ اول سبک سامانی که لغات عربی در آن بیسار کم است جز لغات عربی دینی و اداری و سیاسی و لغات معانی در زبان فارسی نداشت و لغاتی که نسبت به نظیر خود ساده تر بود دیده نمی شود.     ۲- سبک اول غزنوی که اط نظر لغات عربی در حد فاصل قرار دارد.   ۳- سبک اخر دورۀ قزنوی که تقریبا مقدمه تحوال سبک خراسانی به عراقی است و در آن لغات عربی زیادتر وارد شده است که بجای خود ذکر خواهد شد.  ۲- وسعت دایره وزن :         وزن شعر پیش از اسلام هجایی بود و زن هجایی در این دوره کامل نبود و امکان داشت یکی از دو مصراع بیت یک یا دو حتی سه هجا کمتر از دیگری داشته باشد از این دوره اشعاری به دست است که تعداد هجا در آن مساوی نیست و معمولا  شعر پیش از اسلام هشت هجایی و دوازده هجایی بود و فرق بیین شعر هجایی و عروضی از لحاظ اصول ان است که در شعر هجایی تعداد بود و فرق بین شعر و عروضی از لحاظ اصول ان است که در شعر هجایی تعداد هجاها شرط است اما در شعر عروضی هم تعداد هجاها شرط است و هم اندازه آن زیرا هجاها را بد دو قسمت تقسیم  کرده اند بلند و کوتا بدین ترتیب هر شعر عروضی هجایی است اما هر شعر ممکن است عروضی نباشد ،بنابر این وزن عروضی کامل شده وزن هجایی است زیرا در آن هر هجایی کوتاه در مقابل هجایی کوتا و هجایی بلند در مقابل هجای بلند می آید و به این ترتیب ممکن است شعر عروضی را بیان کرد و از انها وزن احساس نمود در حالیکه شعر هجایی تا به موسیقی توام نباشد احساس وزن از آن نمی شود.اینجا دو عموجود است : بعضی عقیده دارند که وزن عروضی دنبالۀ وزن هجایی میباشد که کامل شده است در زبان فارسی چون وزن شعر در مرحله هجایی کامل و تمام شده بود؛ طبعا در طریق تکامل خود به بحر عروضی متوجه می شد , البته عروشی عرب د سرعت این تحول تأثیر داشت . دستۀ دیگر معتقدند که وزن عروضی در شعر فارسی تقلید ار عروضی عرب است , به هر حال  بین هجایی و رعوضی در دورۀ سامانی اشعار می بینیم که نمایندۀ تحول نظم هجایی و عروضی شمرده می شود و پیداست که شعر در زبان فارسی از حیث وزن تحوال تدریجی را پیموده است و بنابرین مقدمات عقیدۀ دسته اول  موجه تر به نظر می رسد پیش از اغاز شعر به بحر عروضی قعاتی وجود دارد که در کتب مختلف  مثل تاریخ ظبری ضبط است این قطعات از حیث وزن ؛ در حد فاصل بین شعر عروضی و هجایی قرار دارد در سبک سامانی اتفاق می افتد که گاهی دو مصراع از یک بیت بر یک وزن نیست مانند این شعر رودکی :            می آرد شرف مردمی پدید        وآزاده نژاد از درم خرید        که مصراع اول آن با دوم آن از حیث وزن اختلاف دارد اگر بعضی اشعار دوره سامانی را ارموز مشدد تلفظ نکنیم موزون نخواهد بود به هر حال دایرۀ اوزان در سبک خراسانی وسیع تراست ودر این سبک اوزانی یافت می شود که در سبک عراقی از میان رفته و چنانکه می دانیم در این دوره هنوز و موسیقی از هم جدا نشده بود غالبا در شرح حال شعرا می خوانیم که شعر خوش گفتی و چنگ تز زدی و یا «رودکی چنگ بر گرفت و نواخت ».      شاعران اشعار خود را یا خود می خواندند و راوی گرفته اند و امروز اسامی رواة بعضی از شعرای دورۀ سامانی در دست است مثلا مج یا مخ از رودکی و نظایر ان به همین مناسبت شعر در بحور سنگین و نامطبوع در این سبک رواج داشت اما از دوره سبک عراقی به بعد شعرای اوزانی را به کار می بردند که در موقع بیان کردن نیز از نظر اهنگ تمام باشد.   ۳- کثرت قصاید مطول و محکم و کمی غزل :  به طریقی که درعصرهای  شایع و معمول شد بدین معنی که اشعار سبک خراسانی بیشتر به صورت قصاید بود و در سبک عراقی بیشتر  به صورت غزل و طبعا غزل با لطافت موضوع هیچگاه نمی تواسنت اوزان ثقیل را به کار برد و کمتر سراغ داریم که شاعر در غزل سرایی از حیث وزن تفننی کرده باشد.     ۴- سادگی قافیه : قوافی در سبک سامانی ؛معمولا  و نون حروفی از این قبیل ختم می شود ؛ و به هیچ وجه تفنن در قافیه چنان که در دوره های بعد خواهیم دید در این دوره دیده نمی شود ردیف در سبک سامانی نیست و اگر باشد ردیفهای فعلی ساده است است. از اوایل سبک غزنوی تدریجا ردیفهای مشکل و قوافی نسبتا صنعتی در شعر فاری راه می یابد و دنبالۀ این تفنن در سبک عراقی به صورت ردیفهای اسمی و ردیفهای جمله ای مشاهده می شود که یکی از ارکان تفنن شعری همین ردیفها و قوافی بوده است :             ۵- عدم توجه به صنایع شعری : صنایعی  که بعدا در سبک عراقی بسیار قابل  توجه بوده است . در سبک خراسانی لفظ در شعر چندان نمودار نیست وخارج از حدود معنی ارزش ندارد چنانکه در نثر خراسانی این کیفیت نیز مشاهده می شود و به همین جهت جز در موارد بسیار محدود, توجه به صنایع به نظر نمی رسد.        ۶- سادگی معانی :توصیفات در سبک خراسانی بسیار ساده است. شاعر آنچه می بیند همانطور که هست وصف میکند بر خلاف سبک عراقی که شاعر موصوف را چنانکه خود می خواهد توصیف می نماید .وصف در سبک خراسانی غالبا با کلیۀ اجزای موصوف صورت می پذیرد به این ترتیب که شاعر مانند سبک عراقی و اواخر ان در پی ان نیست که قسمتی از موصوف را وصف کند و بقیه را باقی بگذارد مثلا در سبک خراسانی اگر توصیف کوه یا بهار دیده شود کامل و تمام است اما در سبک عراقی ممکن است بلندی کوه وصف نشود و عنوان شعر وصف کوه باشد یا از یک باغ پر گل عنوان وصف باغ و یا وصف بهار توصیف چند گل در شعر ذکر گردد همچنین در سبک خراسانی کمتبر ممکن است وصف با اغراق توأم باشد در حالی که در سبک عراقی پایه توصیفات بر اغراق نهاده شده است.   در سبک خراسانی کمتر دیده می شود که شاعر بین اجزای مختلطی که در خارج اقتران انها ممکن  نیست بریکدیگر ربط بدهد حال اینکه در سبک عراقی تمام توجه شاعر به این نکته معطوف است که اجزایی را که در خارج اقتران انها به یکدیگر ممکن نیست در شعر مقترن سازد ؛ اما زبان شعر در سبک سامانی بسیار طبیعی است . تشبیهات در این سبک محدود است به تشبیهات معموله در زبان استعارات و کنایات در شعر کمتر راه دارد  در حالیکه در سبک عراقی شاعر می کوشد کلیه تشبیهات را خود ابداع کند و چون در سبک خراساانی تشبیه بسیار ساده است در سبک عراقی بیشتر توجه به تشبیه  مصمر می شود یعنی تشبیهاتی که در ظاهر تشبیه نیست ولی در معنی تشبیه است همچنین در اواخر سبک خراسانی و اوایل سبک عراقی توجه به تمثیل دیده می شود در این صورت شاعر حالتی را به حالتی تشبیه میکند و بیان می نماید؛ مثلا حالت بر امدن خورشید را صبحگاهان از پشت کوه به حالت چراغ نیم مرده ای تمثیل میکند که اندک اندک روغنش افزون گردد در حالیکه در سبک خراسانی استثنائا تشبیهات مرکب را میبینم یعنی تشبیهات که اجزای ان با هم قابل تشبیه باشند اما اجزای در تمثیل قابل تشبیه به یکدیگر نسیتند دراواخر سبک خراسانی و اوایل سبک غزنوی شاعر برای بیان معنی تشبیهاتی ایجاد میکند که در خارج وجود انها ممکن نیست و فقط در ذهن می توان تصور کرد. ۷- عدم توجه به معانی علمی در شعر : از این حیث در شعر فارسی سه دوره متمایز میبینیم.            الف) دوره ای که به هیچ وجه معانی علمی در شعر راه ندارد و ان دورۀ اول سبک خراسانی یعنی سبک سامانی می باشد.         ب) دوره ای که شاعر بطور غیر مستقیم وتحت تأثیر اطلاعات علمی خود شعر می سازد و آن عبارت است از دورۀ سبک خراسانی یعنی سبک غزنوی؛ مثلا در این دوره عنصری شاعری است که کوشش میکند در اشعار خود مبالغه و اغراق شاعرانه را استد لالات منطقی و فلسفی ثابت کند و اگر شعر عنصر با شعر فرخی معاصر او مقایسه شود پایۀ مبالغه و اغراق در شعر عنصری درقسمت مدایح از فرخی بر تر است و اگر برتر نباشد کمتر نیست و با این همه شعر فرخی اغراق آمیز تر به نظر می رسد زیرا در اشعارعنصری استدلالات موجود است ومعلوم می شود که از دماغ فلسفی و منطقی بیرون امده است  چون میدانیم این شاعر در علم منطق و فلسفه استاد بوده است جای شک باقی نمیماند که در اشعار خود غیر مستقیم تحت تأثیر معلومات خود بوده اینکه می گوییم غیر مستقیم بدان سبب است که در شعر های عنصری به  هیچ وجه به مضامین فلسفه و منطق چنانکه شیوه شاعران سبک عراقی است تصریح نشده .ج) دوره ای که شاعر مستقیما تحت تأثیر معلومات خود قرار دارد و آن عبارت از دوره سبک عراقی می باشد اشعار شعرای این سبک غالبا ظوری است که اگر خاننده معلومات عملی نداشته باشد بسیاری از مضامین و معانی برای او حل نخواهد شد؛ مثلا برای فهمیدن اشعار خاقانی واقفیت از مبادی نجوم هندسه ،ریاضی و قسمت از تاریخ لازم است.      ۸- عدم ترکیبات وصفی طویل :در سبک عراقی  غالبا به ترکیبات وصفی طویل برخورد می شود المثل خافانی در این راه بسیار مبالغه کرده است و اصولا ساختن ترکیبات دشوار چنانک در سبک عراقی دیده می شود در سبک خراسانی معمول نبوده است در سبک خراسانی بیشتر تسلسل معانی و ترتیب و انسجام انها زیر نظرنظر است بدین معنی که شاهر از اغاز قصیده فکر و مضمون خود را دنبال میکند و ازیک معنی بی تناسب به معنی دیگر وارد نمی شود و بیشتر نماینده یک احساس متوالی است ؛ بر عکس غزل که هر فرد ان معنی مستقل دارد و شاید در بین معانی هر فرد هیچگونه تناسبی موجود نباشد.        ۹- وضاحت و استحکام الفاظ :     که در مقدمه از آن ذکر شد.