32

تفسیر ناشناخته قرآن عظیم

از کتاب: آفریده های مهجور علامه حبیبی

کاب الله قرآن عظیم ، که مشعل هدایت و مشکاة انوارالهی ورهنمای دین و دنیای مسلمانان است ، نسخ خطی آن همواره مظهر جمال و کمال بوده و در طول ده قرن اخیر به انواع خطوط شرقی آنقدر استنساخ شده که اکنون هم نسخه های خطی آن به هزاران میرسد. مسلمانان قرآن عظیم را به زبان های خود ترجمه و تفسیر و تشریح و صفحات آن را نقاشی و تزئین نمودند پشتی و وقایه های آن به دست هنر و ران آنقد رزیبا و دلکش ساخته شد که می توان آن را از نمونه های بار زهنر تجلید شمرد.

خطاطان ، متن آیات شریفه را باخطهای گوناگون آرا ستند، و نسخ آن مظهر اكمل هنر خطاطی و نقاشی است من در مدت پنجاه سال اخیر، چند هزار نسخه خطی بسیار نفیس منقوش و مذهب مجدول قرآن عظیم را دیده ام، که هریکی مظهـــــــر نفیس هنرهای خطاطی و نقاشی و تذهیب و تشعیر و تجلید بر های بسیار نفیس شمرده میشود، و اگر مدعی شوم ، که یکی از کتاب هایی که در دنیا زیاد نوشته شده، ومساعى فراوان هنروران خطاط - مذهب - مجلد - نقاش ، بر نسخ خطی نفیس آن صرف گردیده ، کتاب شریف آسمانی ،است که اگر گاهی این نسخه های نفیس را از تمام کشورهای اسلامی و موزیم های دنیا فرا هم آورند ، بهترین نمایشگاه و انواع خطوط و آرایش و پیرایش و کتاب سازی و نقاشی قاره آسیا و افریقا خواهد بود که عدد آن هم به هزارا نخواهــــــد رسید.

در آرایش این نسخه های نفیس، هنر با عقیده همدوش گردیده و قوی ترین استعدادهای هنری را با بدرقه عقیده و ایمان به کار انداخته است، که حقیقتا هنر نیرومند و بسیار زیبا و دلکشا را بوجود آورده اند و از خلال سطور این نسخ قرآنی عقیدت وارادت هنرمند با زیبایی هایی که نمایش آن مقدور خامه خطاط نقاش بوده ، باکمال و تمام می  درخشد.

تمام این گونه نسخه های نفیس ، تاکنون به موزیم ها و نمایشگاه ها نرسیده و در اکثر خانه های مسلمانان با عقیدت واهتمام خاص نگهداری میشوند، و حاضر به فروش آن در مقابل زر نبودند . آغاز ترجمه های آیات الهی به زبان دری یکی از کار نامه های نيک اسلاف ما در خراسان و ماوراءالنهر است. ایشان بنابر سوابق دینی کلماتی را در زبان دری برساند، و بنا برین چنین تفسیر ها و تر جمه ها اگر بدست آید، بهترین منابع ادبی زبان دری شمرده میشوند ، وارزش معنوی آن - و لونسخه خطی دارای خصايص جاذب مادی نباشد در خور حفظ و قدر دانی و استفاده و تحقیق است .

درین روزها، نسخه یی از يک ترجمه ناشناخته قرآن ، برای یکی از کتاب خانه های کابل هدیه گردیده که دارای ارزش های نهماراد بیست و یکی از آثار برجسته زبان دری در عصر قبل از مغل شمرده خواهد شد که چند نظیر دیگر آن در نسخ خطی کتابخانه های افغانستان با خصایص کهن لسانی و ادبی محفوظند هر یکی در خور امعان و تحقیق و معرفی است، و این نسخه نویافته تاکنون منحصر به فرد است .


این نسخه ، خوب، نگهداری نشده و در طول چند قرنی که نوشته شده رطوبت و حرارت و دود و فرسودگی کاغذ وسوء استعمال به این نسخه نفیس زیانهای فراوان رسانیده و اکنون در حالت پریشانی و فرسودگی افتاده است . که باید با کمال احتیاط از آن کار گرفت. زیرا کاغذ آن شکستنی و ریختنی است و باید باوسایل فنی نگهداری و وقایه گردد کتاب شریف دارای ۸۲۵ صفحه قطع ۲۹ × ۲۳ سانتی است که قسمت نوشته هر صفحه ۲۰ × ۱۴ سانتی باشد بین جدول شنجرفي که متن آیات به خط جلی نسخ قدیم، و ترجمه تحت الفظی دری آن هم خط ریز نسخ قدیم متمایل به تعلیق است و متن عربی آیات باترجمه در هر صفحه ۹ سطر یست: آیات کلام الله به مداد سياه وترجمه تحت السطور آن به شنجرف روشن نوشته شده، که از روی ممیزات خطی ، میتوان آن را خط زمان قبل تیمور شمرد.

اعرا ب كلمات آیات بینات ، به قلم بسیار ریز ، همین علامات مستعمل کنونی کنونی خط عربیست ، جزاینکه : علامت سكون يک دايره بسيار كوچک ، و علامت تنوین مضموم دو پیش راست به این شکل است (وو). علامات فارقه آیات و برخی از اشارات تجویدی را باز نگار نوشته و شکل فارق آیات به جای دایره كوچک ، كه در رسم الخط  کنونی قرآنی معمول است، شبیه به مربع شکسته گل آساست که در بین آن پنج نقطه شنجر فی واقع ورنگ داخل شکل زرد است .هر جایی که نام الله در متن قرآن آمده به خط قرمز است و بر حاشیه صفحات ، اشارت قرمز ركوع (ع) وربع و ثلث و نصف و غيـره دارد.

در آغاز هر سوره به خط قرمز نام و عدد آیات آن به قلــــم متوسط بین خط سیاهی نوشته شده و هر صفحه حاشیه سپیدی دارد - که گاهی بر آن به مداد سیاه به همان خط ترجمه دری تحت السطور شرحی در باره شان نزول برخی آیات ، با تفصیل کلمات و توضیح برخی از مطالب مربوط همان آیات نوشته شده که در آخر این تفاصیل حاشیوی اشارات (هـ ) یا (هـ ز) و گاهی به حوالت واضح (كشاف ) و یا مخفف آن (ک) دیده میشود . این. تشریحات حواشی گاهی به زبان دری و گاهی عر بی و بعضی به انشاء مخلوط عربی و فارسی است که خط سبک انشاء آن كاملا شبیه به متن است، و بنابرین می توان گفت که این نوشته های حواشی هم مربوط به متن و مولف اصلی این تفسیر شریف است، و دلیلی نیست که آن را ملحقات ما بعد و یا به خط شخصی دیگر غیر از متن بشماریم.

چنین به نظر می آید که این جلددوم يك تفسير دوجلدی است ، که جلد اول آن تاکنون به دست نیا مده ولی این جلد دوم هم وقتی آسیب دیده و اوراق آن از شیرازه برآمده و بعضی مفقود گردید ه بود تا که جامع دیگر این اوراق را فراهم آورد و به جای اوراق گم شده ، بر کاغذی که شبیه به اصل قدیم است، از روى يک نسخه دیگر قدیم با همان آداب و لوازم متن اصل (ولى خط جدید حدود ۱۲۰۰ ق ) تکمیل نمود.


خصایص این تفسیر

صفحه اول قسمت باقیمانده جلد دوم این تفسیر از بین آیۀ ۷ سور ه ۱۷ بنی اسرائیل فاذا جاوعدا لا خره ليسوء و اوجوهكم..." آغاز میشود که پاره ۱۵ قرآن باشد ، و ازین برمی آید ، که آغاز جلد دوم از ابتدا پاره پانزده قرآن "سبحن الذي اسرى..." بود ، و بايد يک ورق دارای شش و نیم آیت. از متن این جلد ضایع شده  باشد. از صفحه یکم قسمت باقیمانده این جلد تا صفحه ۵۶۷ همه به خط قدیم دارای ممیزات کهن است که گاهی به سبب فرسودگی حواشی آن آسیب دیده و خواندن آن دشوار است از صفحه ۵۶۹ تا ۶۲۳ ضایع گردیده و باز متن و تر جمه تحت السطو ر به خط نو تکمیل گردیده و معلو است از يک نسخه دیگر نقل شده است .

از صفحه ٦٢٤ تا ٧٦٩ باز همان خط قدیم است، که آخر این صفحه تا آیه ۳۰ سوره النباء می رسد و بعد ازین تا آخر قرآن وسوره الناس (ص۸۲۱)  باز به خط نو استنساخ شده است .

به هر صورت تلفات این جلد در موارد فرسودگی های اوراق ونم رسیدگی ها و غیره ، بسیار نیست و می توان آن را با سهولت خواندو از آن سود برد. اگر ما نصف اول این تفسیر شریف را هم به همین حجم بشماریم باید تخمین کنیم که تمام این کتاب دارای دو جلد در حدو د ١٦٠٠ صفحه بوده است.


حواشی

تاکنون دلیلی ندارم که حواشی این کتاب را مال و ملک مترجم متن ندانم. زیرا سیاق و سباق كلام و سبک نگارش و تمام خصایص متن و حواشی مشتر کست ، از آغاز تا آنجا این تفسیر پانزد پاره آخر قرآن چهار قسم حواشی با چهار علامه دارد :

۱- حواشی مختوم به اشاره (هـ) که شاید حواله به تفسیر هروی باشد ، زیرا نزد مولفان قدیم تفسیر هروی منسوب بود به خواجه عبدالله انصاری هروی . چون این حواشی همه به زبان دری است ، شاید از کشف الاسرا رمیبدی ۵۲۰ ق که امالی انصاری هم دارد اقتباس شده باشد، و این تفسیر به او منسوبست .

۲- گاهی به اشاره (هـ  ز) حواشی مشتر کی دارد ، که همان هروی و زاهدی باشد تفسیر زاهدی تالیف ابونصر احمد بن حسن بن احمد سلیمانی در واجکی متوفا ٤٤٩ق است که آن را در سنه ۱۱۲٥١٩ = ٥ م  در بخا را نوشته است.

چون تفسیر زاهدی از ماخذ مولف بوده و در حاشیه ص ٤٤٩ نام آن را صریحا نوشته و مطلبی را از آن نقل کرده بنابرین می توان گفت که رمز (ز) مخفف ، زاهد پست . ولی رمز (هـ ) تا آخر کتاب بر حواشی تکرار می،گردد، در حالی که حواله به (هـ  ز)  فقط تا (ص۵۲۱) دیده میشود ، و بعد از ص (۵۴۸) فقط ( هـ ) هست ولی (ز) نیست.

۳- چنانکه گفتیم برخی از حواشی تنها در آخر علامت (ز ) دارد .

۴- بعد از ( ص ۵۴۸)  تا آغاز پاره عم در حواشی حوالتى صریح به (کشاف) و گاهی مخفف آن (ک) و گاهی ( هـ کشاف ) و( هـ ک ) دیده میشود که تمام اعربیست، و ازین بر می آید که مولف تفسیر ، علاوه بر تفاسیر هروی وزاهدى تفسير الكشاف عن حقايق التنزيل تاليف جار الله محمود بنز مخشری ۵۲۸ ق  را هم در دست داشته و آنچه باشار (هـ کشاف) نوشته ماخوذ باشد از هروی وز مخشری که مخفف آن ( هـ ک) است مثلا :

بر حاشيه (ص ٦٢٦) حواله به كشاف. 

بر حاشيه (ص ٦٣٢) حواله به کشاف.

بر حاشيه (ص ٦٣٥) حواله به کشاف.

بر حاشيه (ص ٦٣٨) حواله به هـ کشاف.

بر حاشيه (ص۷۵۰) حوا له به ک مخفف.

بر حاشیه (ص ۷۵۲) حواله به هـ ، ک مخفف.

ناگفته نماند که برخی از حواشی دری نیز درین کتاب دیده میشود. که هیچ علامتی ندارد، که شاید اینگونه حواشی از طرف خود مترجم بدون حواله کتابی یا مفسری نوشته شده باشد، ولی خط همه حواشی ( جز اوراق نو) بهمان خط متن است و مطالب آنهم عالمانه و با انشاء پخته و متین متن مقارنست.

چون نسخه حاضره سخت آسیب دیده ، برخی از حواشـی کاهش و برشی دارند که خواندن آن سهل نباشد.


حدس من در باره زمان تالیف

سیاق کلام و سبک گفتار و انشاء در ی این ترجمه و حواشی ، شبیه است به آثار منثور زبان دری قبیل مغل ، که عصر غوریان و سلاجقه و او اخر زمان غزنویان باشد. دلایلی که این مطلب را تایید نماید اینست : 

۱- در حاشیه (ص ۴۴۹) گوید: در تفسیر زاهدی هریکی را رد ... و باید تفسیر ما ، بعد از تالیف زاهدی (۵۱۹ ق) تالیف شده باشد.

۲- اگر (هـ ) را رمزی مخفف از تفسیر هروی بشماریم، این  هم به سنه (۵۲۰) ق تالیف کشف الاسرار میبذی برمی گردد. که ترجمه تفسیر ما نحن فيه يالا اقل حواشی آن باید بعد ازین سال باشد.

۳- تاليف كشاف زمخشری نیز ۵۲۸ ق است که در حواشی تفسیر ما از آن اقتباسها موجود است. بنابر این دلایل زمان تالیف این تفسیر (یا حواشی آنرا ) در حدود (۵۵۰) ق بوسيله يک عالمي سنی ، برخاسته از سر زمین آسیای میانه و خراسان تخمین میکنیم  که سياق بيان وانشاء و نقل مطالب حواشی از روی تفاسیر اهل سنت، این مطلب را می رساند


نگاهی بزبان و خصایص ادبی

ترجمه قرآن عظیم به زبان دری از عصر سامانیان و حدود (۳۵۶ ق) به فتوای علمای ماوراء النهر و خراسان، به ترجمه دری تفسیر جامع البيان طبری آغاز شد و از آن پس ، چندین تر جمه بعمل آمد و تفسیرهای دری تالیف شد که مولفان آن معلوم و نسخ خطی کامل آن موجود اند ولی بسا از تفاسیر چنین اند كه يک قسمت آن بدست آمده و نام مولف آن مشخص نیست و از آن جمله ایــن تفسیر است.

در تفاسیر قرن ۴-۵ هـ . مولفان کوشیده اند ، که مطالب قرآنی را به زبان ساده نیامیخته دری بنويسند ، وحق المقدور كلمات خالص دری را در مقابل عربی جستجو نمایند ولی هر قدر که از آن زمان می گذرد و بدوره مغل و بعد از آن نزدیک میشویم ( یعنی بعد از ٦٠٠ ق) این تمایل خالص نویسی دری کمتر میگرد و چون مردم با كلمات كهنه آشنایی ندارند. بنابر این علما و دانشمندان دین که مقصدی جز فهمایش مطالب قرآن به مردم نداشتند از استعمال كلمات مهجور خالص دری در گذشتند، و همان كلمات مروج عربی را در تفسیرها نوشتند . و گاهی هم کاتبان در آن تصر فهای نا درست کردند و حتی دانشمندانی مانند جامی هم نوشته های کـــــن را بزبان متعارف روزگار در آوردند .

مولف تفسیر ما ، درحد وسط این دو جریان واقعست ، که نه مانند تر جمه طبری و چند تفسیر قدیم دیگر، در استعمال كلمات قدیم دری مصر است و نه بکلی از آن منصرف، و این مطلب از روی نمونه هایی که بعد ازین نقل میشود بخوبی پدید می آید در اینجا يک مثال داده می شود.

در آیت ٤٢ سوره زمر ( ص ٤٧) ويرسل الاخرى الى اجل چنین می نویسد: " و بفرستد با ردیگر سوی مهلتی نام برده " این ترجمه در تر جمه تفسیر طبری چنین است: "و بفرستد دیگر را سوی هنگا می نام زده " 

(ج ٦ص ١٥٧٥) درین ترجمه "اجل مسمى "در طبری به تعبیر خالصی دری " هنگام نامزده" ترجمه شده ولی در تفسیر مانحن فيه اجل را به مهات عربی تعبیر کرده است که کلمه مروج عربی در زبان دریست و به جای مسمی دو تعبیر نام زده و نام برده، هر دو لطافتی دارد .

وجوه افتراق این تفسیر از تفاسیر دیگر

تا جایی میسر بود، من این تفسیر را با تفاسیر قدیم دری که در دسترس است مقابله کردم ، و نتایج مطالعات خود را درینجا برای آن می آورم ، تا روشن گردد، که این تفسیر یکی از تفاسیر شناخته قدیم نیست ، و نیز در نقل نمونه ها و جوه افتراق آن از تفاسیر دیگر روشن میگردد :


تر جمه تفسیر طبری نیست :

زیرا تر جمه آیت اول سوره الجاليه "هم تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم"  در تر جمه طبری چنین است : رحم حروف معجم است 

فرو فرستاد آمد نامه از خدای عزوجل بی همتا با حکمت  ( ۶ ر ۱۶۷۳) همین ترجمه در تفسیر ما : "سوگند بحكم و ملک من ، فرو فرستادن این کتاب قرآن از خدای ارجمند استوار و درست گفتاردر کتاب خود خود" (ص ٦٧٥).



تفسير ناشناخته نمبر ٤ مشهدهم نیست :

ترجمه آیات نخستین سوره مدثر در قرآن خطی شماره ٤ مشهد رضوی که غالبا از قرن ٤ هجريست و هنوز شناخته نشده چنین است :

یا ایها المدثر قم فانذر... "یاسر بجامه اندر کشیده ! برخیز بیم کن . و خداوند خویش را بزرگ دار و جامه تراپا دار ، و از پلیدی کناره گیر، ومنت منه بسیار ، و خداوند خویش را شکیبا باش ، چون درد مند در صور، آنروز روزی باشد دشخوار."

(سوره مدثر آیه ١ تا ٩ ص ۶۰۹) در تفسیر ما این آیات بینات چنین

تر جمه شده :

"ای جا مه در سر کشیده برخیز بیم کن قوم خود را، و خداوند خود به بزرگی یادکن و جامه را کوتاه ،دار و به قولی دلرا پاک دار از گناه به توبه ، و از بت پرستی ،ببر یعنی امت را فرمای عطا مده و برانک بسيار باز طلبی و در طاعت خداوند خود صبر کن بر رنــــــــــــج کافران ، چون دمیده شود درصور، آن روز روزی باشد دشوار ( ص ٧٥٣).

اگر ما ترجمه تفسیر شریف نمبر ٤ مشهد را از قرن چهارم بدانیم تفسیر ما بايد يک قرن بعد تالیف شده باشد ، وعلامات حدث انشاء آن نسبت باین تفسیر در عبارات فوق ظاهر است مثلا :

مدثر = سر بجامه در کشیده (کهن)

جامه در کشیده (نو)

كبر = بزرگ دار                     (کهن) بیزر گی یاد کن (نو)

طهر =  پاک دار                      (کهن) کو تاہ دار (تو)

رجز =  پلیدی                         (کهن) بت پر ستــــــــى (نو )

ناهجر= کناره گیر                    (کهن) بیر      (نـــــو)

فاصبر = شکیبا باش                  (کهن) صبر کن (نو )

نقر = درد مند در صور              (کهن ) دمیده شود در صور(نو)

عسير = دشخوار                      (کهن)       دشوار              (نو)

مثال دیگر :

ولقد كذب الذين من قبلهم فكيف كان نكير ( سوره ملک آيه ۱۸ ترجمه قرآن نمبر ٤ مشهد ) : "و بدروغ داشتند آن کسها که از پیش ایشان بودند چگونه بود عذا ب من " (ص ۵۹۵).

تر جمه از تفسیر ما : "و بدرستی که منکر شدند آنانک پیش از ایشان

بودند چگو نه بود عقوبت من ."


تفسیر سور آبادی هم نیست :

آیه "وعجبوا ان جائهم منذر منهم وقال الكافرون هذا ساحر كذاب" سوره ص (آیه ٤) تر جمه سو رآبادی : "شگفتی کردند کافران مکه، که آمد به ایشان بیم کننده ای هم از ایشان ، یعنی محمد عليـه السلام ، و گفتند کافران که این محمد جا دو است نهمار دروغزن" (ص ۳۷۱ خطی ) ترجمه تفسیر ما و شگفت داشتند که بیامــــــــــــــد پیغامبری بیم کننده از ایشان و  گفتند ناگرویدگان : این جادویست دروغ ."   (ص ٤٤١) تفسیر ابوبكر عتيق بن محمد سور آبادی هروی در حدود (٤٧۰) تالیف شده ، که علامات قدمت در عبارات آن نسبت به تفسیر ما نمایان است، ولی در ترجمه تفسیر ما " و گفتند نا گروید گان به جای " و گفتن د کافران" دلالت دارد بر اینکه مولف تفسير ما ، ما خذ قدیم را در نظر داشته و گاهی كلمات خالص دری قدیم هم در آن راه یافته باشد. مثلا : تر جمه کنندگان تفسیر طبری عموما کلمات کافروه و مومن راعينا در ترجمه فارسی مـــــــــــی آورند ولی گاهی تر جمه مومنین را گروید گان » هم آورده اند، چون ترجمه " دون المومنين " بــه "از بیرون گرو ید گان ." دريک ترجمه کهن قرآن عظیم که ده و رق آن در اراک نزد آقای ابراهیم دهگان بود (۲) و هنو زشناخته نشده، کلمه کافرون به "ناگرویدگان" ترجمه شده (ص ۹ ) و ازین بر می آید که نظر مولف تفسیر ما به منابع کهنتر نیز بوده است.

مثال دیگر :

آیه ١٤ سوره احزاب واذا قالت طائفة منهم يا اهل يثرب لا مقام لكم دار جعو اويستاء ذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا عورتة ماهی بعورة، أن بريدون الا فرارا."  ترجمه سور آبادی : و چون گفت گروهی از ایشان یعنی منافقان ای اهل مدینه ! نه جای شماست اینجا که ایستاد ه اید. یعنی در حربکاه مه ایستید. باز گردید و دستوری میخواستند گروهی از ایشان باز گشتن را از پیغامبر و می گفتند: به درستی که خانه های گذاشته است نیست آن خانه های ایشان گذاشتنه ، نـمـــــــی خواهند مگر گریختن از حرب ، بها که آنرا می آرند ." (ص ۳۰۸ خطی ) ، ترجمه تفسیر ما : "آنگاه که گفتند گروهی از ایشان یعنی بني حارثه . ای اهل مدینه این نیست روی ایستادن شمارا ، پس باز گردید در خانها و دستوری میخواستند و دستوری میخواستند گروهی از ایشان از پیامبر می گفتند : بدرستی که خانها پناه ربض ندارد، گشاده اس ، دشمن را بوی راه است ، مال و عیال ما آنجاست برويم نگاه داریم. و نیست خانهاشان بی پناه و ربض نمی خواهند مگر گریختن از "جنگ" . (ص ۳۵۱)

بدين نهج بين تفسير ما وسورآبادی اگر قرب زمان موجود است.

نزدیکی تعبیر وانشاء واشتراک عبارات وكلمات نیز همین مقصد را میرساند و شايد قرب محیط وسرزمین هر دو رانیز تصــــــور کرد.


تفسیر یمینی نیز نیست :

آیه شانزد ه سوره لقمان : يابني انها ان تک مثقال حبة من خردل فتكن في صخرة او فى السموات اوفى الارض يات بها الله ان لله لطیف خبير.

ترجمه بصایر یمینی که محمد بن محمود نشابوری آنرا بنام سلطان بهرا مشاه غزنه در حدو د ۵۵۰ ق کرده است: "ای پسرک من بدان که کردار تو از نیکی و بدی همسنگ سپندان دانه ای باشد در سنگی از سنگها نهان شده ، یا در آسمانها بر رفته و از چشمه ها غایب یا در زمینها ناپیدا گشته و گم بوده باشد ، خدای تعالی بداند که از کجاست و آنرا به حشر گاه آرد، تا ترابدان پاداش دهد که خداوند تعالى باريک بين " داناست. ص ۲۸۵ نسخه خطی ) .

ترجمه همین آیت شریف در تفسير ما چنین است :

"ای پسرک من ! گناه باشد همسنگ دانه از سپندان ، پس باشد آن دانه در میان سنگ که در آن زمین است یا در آسمانها یا در زمین حاضر گرداند آنرا خدای بدرستی که خدای دوربین است آگاه از همه چیزها." 

(ص ۳۳۲) از مقابله این دو متن پدید می آید: که مولف بصایر یمینی در عین ترجمه تحت السطور برخی مطالب تشریحی را هم گنجانید . در حالی که تفسیر ما ترجمه لفظ به لفظ دارد اينک يک مقابله كلمات بين سه تفسیر:

تفسير ما                                 یمینی                            ۴مشهد

یا بنی : ای پسرک من          ای پسرک من                      یا پسرک من

متقال : همسنگ                     همسنگ                             همسنگ

خردل: دانه ای از سپندان     سپندان دانه ای دانه                ای از سپندان

یاعت : حاضر گرداند            به حشر گاه آرد                     بیارد آنرا

لطيف : دوربین                     باريک بين                          خرد بین


مقابله با تفسیر روض الجنان :

جمال الدین حسین بن علی خزاعی نشابوری مشهور به ابو الفتوح رازی ، تفسیری بنام فوق دارد، و از معتبرترین تفاسیر فارسی شیعی است که در حدو د (٥٥٦ق) تالیف شده و مقارن بازمان تفسیر ماست. آیه ۷ سوره ص: "ما سمعنا بهذا فى الملة الاخرة ان هذالا اختلاق ."

ابو الفتوح چنین ترجمه کرده: نشنیدیم این در دین بازپسین این نیست الا فرو بافتن" تفسير عدد ٤ مشهد : " نشنیدیم این اندر گرو باز پسینان این نیست مگر دروغ گفتن ." ص ٤٤٢.


مثال دیگر

آیه ٦٧ سوره احزاب : "يوم تقلب و جوههم في النار يقولون ياليتنا اطعنا الله و اطعنا الرسولا" ترجمه روض الجنان : " آن روز که بگردانند رویهاشان در دوزخ گویند: كاشک ماطاعت داشته بودمانی خدای را وطاعت داشته بودمانی رسول را . "

ترجمه قرآن شماره ۴ مشهد : 

ما آن روز که نگوسار گردانند رویهای ایشان در آتش گویند: یا خداوند ما فرمان کردیمی خدارا ، فرمان کرد یمی پیغ پیغامبر را."

تفسیر ما :

آنروز که گردانید شود رویهاشان در آتش گویند : ای کاشکی فرمان برداری کردیمی ،خدایرا فرمان کردیمی پیغامبر را  (ص۳۷۰).


نمونه حواشی دری و عربی

(۱) حاشیه باشاره ( هـ ) بر ص ٥٣٧:

ضحاک می گوید : چون دوزخیان را سوی دوزخ رانند ، در دیده

نگرند يک نظر سوى ملايكه و يک نظر سوى عرض ويک نظر سوى

آتش دوزخ (ه )

(۲) حاشیه باشاره (هـ ز) برص ٤٨١:

در شرح و یرسل الاخرى (سوره زمر) ای و ينطلق واطلاق کند، تصرف کند چون بیدار کندش از خواب وانج بخواب از وی زایل کرده است بوی باز دهد و زنده می داردش تا بگذارد اجل مسمـی بجمله معنی آنست که خداوند میراننده خلق است و خوابانند و بیدار کننده ( هـ ز).

(۳) حاشیه به تصریح حواله کشاف بر ص ٥٤٨: وجعلنالهم زخرفاً اى زينه من كل شيئى ، الزخرف : الذهب والزينه . ( هـ کشاف )

(٤) حاشيه بدون اشاره :

بر آیه و النجم والشجر يسجدان (سوره الر حمن ٦ ) و نجم و درختان سجده میکنند مرخدای را (حاشیه): نجم گیاهی را گویند که تنه او ایستاده نباشد، بر زمین افتاده و می بالايد . وشجر آنک تنه او بایستد و ببالا برمی بالاید، چنانک اشجار

(٥) حاشیه (هـ ز) بر ص ٤٨٥:

رفيع الدرجات ذو العرش ... آیه پانزد ه سوره المو منـــــــــــن بردارنده بارگاهها ( بلند کننده آسمانها بیستون ) خداوند تخت بزرگ (حاشیه ) : روا بود که این بر داشتن درجات بود در بهشت که در بهشت بلندی درجه، هر مومن را به مقدار اطاعت وی باشد.

هر چند مطیع تر در جه وی در بهشت بلند تر ( هـ ز).

تفسير

چند نمونه از متن وحواشی این

سوره احزاب (ص ٣٤٧ )

بسم الله الرحمن الرحيم : آغاز میکنم بنام خدای مهربان بخشاینده ای پیغامبر ! بر ترس خدا باش و فرمان مکن کافرانرا و منافقین به درستی که خدای هست دانا و استوار و پس روی کن انج وحی کرده شده است سوی تو از خداوند تو که خدای هست بدانج میکنند آگاهست و کار خود بخدای گذار که بسنده است خدای نگاهبان نیافریدست خداى يک مرد را دو دل در شکم او و نکردست جفتان شما که ظهار کنید از شان، مادران شما و نه کردست پسر خواندگان شما پسران شما. این سخنی است که می گویید بدهنها خود راست نیست و خدای می گوید راست. و او بیان میکند صوبرا بخوانید شان بنام پدرانشان که آن براستی نزدیکتر است نزد خدای پس اگر ندانید نام پدران ایشان پس برادران شما اندردین . . وأنک آزاد کرده شما اند، گویید مولی فلان ، و نیست بر ، و نیست بر شما بزه در انج خطا کردید شما بدان (زيد را ابن محمد خواند ) و لکن بزه در آن باشد که قصد کند دلها شما ، و هست خدای امرزگار و بخشاینده پیغامبر نیکو کارست بر مومنان از تن ،ایشان و جفتان او مادران شما اندر خویشاوندان یعنی اینان سزاوار ترین بمیراث یکدیگر در کتاب خدای از مومنان دیگر و هجرت کنندگان.

مترکه وصیت کنید خویشان و دوستان خود را ، نیکو هست این میراث برای خویشان و وصیت برای (دوستان در کتاب لوح محفوظ نبشته شده، و یاد کن آنگاه که استوار کردیم با پیغامبران عهد ایشان ، روز میثاق ، و با توای محمد و با نوح و ابراهیم و موسی و عیسی ، پسر مریم . و گرفتیم با ایشان عهدی استوار ، تا بپرسد پیغامبر آنرا از رسانیدن رسالت ایشانرا و ساختست برای کافران عذاب دردناک."(ص ٣٥٠)


حواشی این متن :

برحاشيه واتبع مايو حتى اليک ... این آیت در شان ابوسفیان وعكرمه و ابواعور آمده است، در مدینه آمدند پیغامبر را گفتند: بگذارید گفتن خدایان ما ، و بگوبت پرستیدن سود میدارد. صحابه خواستند که ایشان را بکشند و با ایشان عهد داشتند ، این آیت آمد که بترسید از شکستن عهد ، و مکشید ایشان را و بقولی بترسیدای امتان پیغامبر(هـ).

بر حاشیه و ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه ... این آیت در شان معمر بن جميل بن اسید الفبری آمدست تیز دل بود در حفظ اشعار و اخبار تعرب گفتند: دو دل دارد روز بدر بپزیمت میدوید در یک پای نعلین و دیگر پای برهنه بر سنگ تفسیده و نعلین دیگر بدست ، و بانگ می کرد : این نعلی! این نعلی ؟ خدای عزوجل این آیت فرستاد : ما جعل الله الرجل من قلبين فى جوفه گفت: از ایشان مترس! که ایشان دروغ زنانند. دو دل میگوید این چنین مرد را که وی فراموش می چیزی را که او را بوی حاجتست آن چیز بر دست وی است (هـ ز) حاشيه بر "ولیس علیکم جناح": نیست بزه در انج فراموش کنید ر سبيل عادت خوانید زید بن محمد و لیکن بزه بران کسی است که زيد بن محمد گوید (هـ)

ص ٥٦٥ آخر سوره دخان : وماخلقنا السموات و الارض و ما بينهما له عبین ... (آیه ۳۸) و نه آفریدیم آسمانها و زمین را وانج میان ایشان است بازی کنندگان یعنی بهزل و باطل . نیا فریدیم شان مگر برای کار بزرگ . و جز که بیشتر ایشان ندانند که روز جدا کردن میان بهشتیان و دوزخیان میعاد ایشان است همکان آن روز سود ندارد هیچ دوستی مردوستی را چیز،ی کافر مرکافر را یعنی و نه ایشان باز داشته شوند از عذا ب مگر آنک ببخشايد خدای و ایمان بخشد.

اوست عزیز بخشاینده که درخت زقوم خودش کافرست جون دردی نرمست (؟) چون مس و سرب کداخته میجوشد در شکمها چون جوشیدن آب گرم، فرمان رسد زبانیه را بگیریدش ، بکشیدش : سوی میانه دوزخ بس بریزید زبر سر او از عذاب سوزان .بجش این عذاب که تویی که تو در دنیا عزت می جستی، و خود را بزرگوار کریم می دانستی که هست این عذاب انج شما بدوشک می کردید . که متقیان در جایگاه باشند ایمن از رنج . در بوستان ها و جشمها جا مها بوشند از سندس ديبا تنک و استبرق دیباستبر ، روی یکدیگر آرندگان هم چنین جزا دهیم نیکو کارا نرا، جفت گردانیدیم ایشان را بحوران فراخ چشم سیاه چشمها ، بخوانند آرزو برند و بیابند در آن بهر جنسی میوه که خواهند میوه. ایمنان باشند از عذاب وزوال زوال بخشند در آن مرک را مگر نخست، بگذشت از یشان و نگاهداشت ایشانرا از عذاب دوزخ به فضل رحمت و کرم از خداوند تو این است آن رستگاری بزرگ بدرستی آسان کردیم او راخواندن قرآنرا به زبان تو ، تا مگر ایشان پند گیرند. چشم دار هلاکت ایشان را، که ایشان چشم دارندگانند. ( ص ٥٦٧)


حواشی بر همین آیات :

بر آیه یوم لا یغنی مولى عن مولی (آیه ٤١ سوره دخان، ص ۵۶۵):

قصه این آیتها در شان ابو جهل آمده است، بقول درشان وليد بن المغيره که میگفت در بطحا عرب مردی نیست عزیز تر و نرم تر از من نتوانی تو ، و نه خداوند تو که مرا گزندی رساند.

این با خویشاوندان مر مصطفی را می گفت (هـ).

 بر آيه ذق انک... (٤٩) دخان، ص ٥٦٦()

ذق برانک انت العزيز الكريم ، هي سبيل الهزل و التهكم . (هـ )

بر آيه كذلک وزو جنا هم بحور عين ۵۴ دخان ، ص ۵۶۶) بزنان سپید و پاکیز باشد ، وقيل : زنانی که سپیدی چشم ایشان سخت سپید و سیاهی چشم ایشان سخت سیاه باشد . و قیل نانی که چشم ها حیران گردد از روشنی جمال ایشان (هـ).

بر آیه فار تقب آنهم مرتقبون (٥٩ دخان ، ص ٥٦٧) فانتظر ما يحل بهم آنهم مرتبنون ما يحل بک متربصون بک الدواير.

(هـ کشاف )


کلمات دری در مقابل عربی

اکنون که این ترجمه ناشناخته قرآن را به زبان دری شناختیم باو جودی که مترجم آن معلوم نیست و نام کتاب راهم نمی دانیم باز هم آنرا يک ذخيره بسیار غنی لغوی برای زبان دری باید شناخت واينک چند لغتی از آن بالغات عربی می آوریم . تـــــــا اصالت ادبی و ارزش لسانی آن روشن گردد.

كلمات عربی قرآنی تر جمه آن به دری )

سندس           ديا تنک ص ٥٦٦ لاعبين          بازی کنندگا ن ص ۵۶۵

اسبرق          ديباء ستبر ص ٥٦٦   لكن          جزکه ص ٥٦٥

عين        فراخ چشم ص ٥٦٦ اجمعین              همگان ص ٥٦٥

فاكهه            میوه ص ٥٦٧ طعام                    خورش ص ٥٦٥

لايذ و قون         نبخشندص ٥٥٧ حميم          آب گرم سوزان ص ٥٦٦

كلمات عر بی قرآنی تر جمه آن به دری 

فوز              رستگاری ص۵۶۷           اعتلوه        بکشیدش ص٥٦٦

لعل            تا مگر شاید ص ٥٦٧           فوق          ذبرص ٥٦٦

ارقب           چشم دار ص ٥٦٦              مقلم         جایگاه ص ۵۶۶

لاقطع         فرمان مکن ص ٣٤٧          جنات         بوستا نهاص ٥٦٦

علیم               دانا ص ٣٤٧                 مرح          شاد خرامانص ۹

حکیم            استوار ص ٣٤٦             مدحور    رانده از رحمت ص ۹

اتبع          بس روی کن ص ٣٤٧   افاصفيكم ابربر   کرید شمار اص ۹۷

کفی             بسنده است ۳۴۸              حصير             زندا ن ص ۱

الیک          سوی تو ص ٣٤٧              املاق          درویشی ص ۷

اهش           برک میافافشانم ص ۷۷        جوف          شكم ص ٣٤٨

لازب          بر جسفنده ص ٤٢٣            ازواج          جفتا نص ٣٤٨

يستهزون       فسوس کنند ص ٤٢٣         ادعياء    بسرخواند گان ٣٤٨

مکرمون         گرامی کردکان ص ٤٢٦       حق        راست ص ٣٤٨

قاصرات الطرف          فرو گیرندگان چشم را ص ٤٢٧

اقسط         براستى نزديک تر ٣٤٨                 چشم خوابانیده ص ٤٥٢

مولی      آزاد کرده ص ٣٤٨               افمانحن         ای نه ماص ٤٢٨

جناح       بزه ص ٣٤٨                          اذلک         ای آن ص٤٢٨

غفور           امرز گارص ٣٤٨           افلا تذكرون اجرا بند نمـــــــــــی

گیرند                ص ٤٣٦                     اولی  سزا وارترین ص ٣٤٨

المسبحون        بیاکی یاد کنند                      گان              ص ٤٣٧

الاحزاب           گروههاص ٤٤٣    تبارک    همیشه بود و باشدص ١٩٦

عشی                شبانگاه ص ٣٤٤     المصير     بازگشتن جای ص۱۹۱

اشراق               چاشنگاه ص ۳۴۴    زجاجه      قندیل ابکینه ص ۱۸۲

المفسدين            تباهمکاران ص ٤٤٨       تتری    بس یکدیگر ص١٥٤


كلمات عر بی قرآنی تر جمه آن به دری

الملاء الاعلى         فریشتگان           بزر گوارا ن             ص ٤٥٤

صوامع             صو معها زاهدان           جهودان             ص ١٣٤

عالین              برتران ص ٤٥٥              بيع    کلیسا ترسایان ص١٣٤

لعنت                نفرین ص ٤٥٥          صلوا  کنشتهاء جهودان ص١٣٤

منظرین زمان داد کانی ص ٤٥٥       عجلا جسدا    گوساله تناور ص ۸۹

اجل مسمى       فرمانی نامبرده ص                              ۴۵۹

خوار                  بلنک كاوص ۸۹         منيب   باز کردند ه ص ٤٦٠

حفی                    مهربان ص ٦٥     ساجد  سر بر زمین نهنده ص۴۶۱

نخیل          خر مابنان ص۲۱                قانت        فرمان بردار ۴۶۱   

تفجيراً       روان کردنی ص ۲۱           خاسرین      زیان زدگان ۴۶۳

جلابیت          چادرها ص ٣٦٩              غرف      بارگاههاص ٤٦٤

یالتنا           ای کاشکی ماص ۳۷۰

عوج

کژی                    ص ٤٦٧          هون           خوار یص ٥١١

شركاء          انبازان ص ٤٦٧     يوزعون     باز داشته شونده ص ۵۱۱

كبر مقتا بزرک شمنا یکی است                             ص۶۹۹

ذكر بند گرفتن       ص ٦٤٨           لعزيز الحكيم بی همتا درست

گفتار                   ص۶۹۹            صيحه       بانگ ص ٦٤٧

التجارة  سود بازرگانی ص اولو الابصار خداوند خرد ص ٦٩٦

                                    ۷.۶

عجوز عقيم       بیرزنی نازایند ه                     ص ٦٢٥

فاسق               تباه کار ص٦٩٢                          ۴۵۸

قوم                    کروه ص ٤٩٣        متسدع         شگافته ص ٦٩٢


كلمات عر بی قرآنی تر جمه آن به دری

صرح                 كوشک ص ٤٩٢          الصور نگارنده صورتهاص

٦٩٣

الكافرون              نا كرويد كا ن ص                                      ۴۷۹

ارحام                خویشا وندان ص  ٦٩٤      مثوى       جایگاه ص ٤٧٩

ولاياء تين          برنسازند ص ۶۹۸   المتكبرين    گردن کشان ص ٤٧٩

مرصوص       بیکدیگر نهاده ص   ٦٩٩ يشركون      انبازی میآرند ص

٤٧٨

سحر                 جادوی ص۷۰۰          نجزی      پاداش کنیم ص ٤٣١

حمار             دراز گوش ص ٧.٤       المحسنين   نیکو کاران ص ٤٣١

شکور            سپاس دارنده ص ۷۱۳    المومنات زنان گرویده ص ٤٦٣

حليم             بردبار ص  ص۷۱۳     تبرج        آراسته بیرون آمدن ص

٣٥٨

وقود    افروزش ص ۷۲۰

مختال فخور خرا منده نازنده           ص                            ۳۳۳

التشور          بر انگیخته شدن ص                                    ۷۲۵

ضلالت   کوردلی ص ٣٢٥              فسحقاً       بس دوری بادص ٧٢٥

الملاء        مهتران قوم ص ٢٤٦        لجوا               ستهیدند ص ٧٢٦