32

رتبیلان زابلی آیا شکل صحیح کلمه رتبیل است یا زنبیل ؟

از کتاب: آفریده های مهجور علامه حبیبی

مور خان عرب در ذکر فتوح اسلامی از قرن اول هجرت ، در زاولستان و سیستان نام ملوک مقامی اینجا را که با فاتحان تازی مقابل بودند و تبیل میبرند، و چنین بنظر میآید که این نام يکپادشاه نبوده بلکه دود مانی بود. زیرا از اوایل قرن اول تا او اخر قرن سوم هر یکی از شاهان این سرزمین بنام رتبیل ذکر شده و اگر يک شخص بودی مدت سه قرن دوام داشتی.

دلیل این سخن تصریح بلاذری و مسعودی است که بعد از ذکر فتوح نخستین لشکر اسلامی تا کابل که از حدو د سنه ۳۰ ه تا ۶۵ م دوام  داشت ، در شرح فتوح عهد عبد الملک بن مروان (۶۵ – ۸۲ ه ) مینویسند که رتبیل شاه نواحی بست بعد از رتبیل مقتول سابق ، بالشكر عرب جنگ کردی، و ازین پدید می آید که دودمان شاهان زابلستان و سیستان را رتبیلی گفتندی .

متاسفانه در ماخذ غیر عربی و فارسی و مسکوکات و کتیبه های مکشوفه ، تاکنون بنام رتبیل بر نخورده ایم و نه در منابع  عربی و فارسی نام یکی ازین شاهان جز همین لقب دودمانی تصريح بنابر این ماروایات مورخان عرب و عجم را فراهم آورده و نتایج لازمه را از آن میگیریم :

احمد بن يحيى بن جابر معروف به البلاذری (متوفی ۲۷۹ ه .) از سنه سی هجری. ذکر فتوح زرنج و بست و داور و رخج و زابل و کابل اورده  و در عهد امارت ربیع بن زیاد حارثی که از طرف معاویه حکمران سیستان بود بين ( ۵۰ و ۶۰ ه  ذکر رتبیل دارد بر زابلستان و رخج ) (کندهارکنونی  تابست دست یافت) و با عبيد الله بن ابى بكره بدادن يک مليون درهم صلح کرد ، وی در دیار خویش با اعراب تا عصر عباسیان مقاومت نمود ، تاکه در عهد مامون این سر زمین تا کابل مفتوح گشت و بست (برید) به آن شهر پیوسته گردید . 

مورخان ما بعد مانند احمد بن واضح يعقوبي (حدو ۲۹۲ ه ) و محمد بن جرير طبری ( ۲۲۳ ر ۳۱۰۰ ه ) و علی بن حسن مسعودی (متوفی ۳۴۶ ه  و مطهر بن طاهر مقدسی (٣٥٤ه ) وابن خلكان  ( ۶۰۸ ر ۶۸۱ ه ) و همچنین کتاب فارسی مانند تاریخ سیستان و مجمل التواريخ وال قصص  وزین الاخبار گردیزی و جوامع الحکایات اوفی و غیره از رتبیلان زابل ذکر ها و داستانها دارند، که از سنه بیست و يک هجری و اوایل زابل ذکر ها ورود عرب بدین سر زمین تا سال (٢٥٨ ه) که یعقوب لیث برایشان دست می یافت، در شهرهای زرنج، و بست و پنجوایی و كوهک بوده اند ، و بقول بیهقی همین كوهک كنونی واقع غرب کندهار بر کنار چپ دریای ارغنداب شارستان و تبیل بود .

از روی ما خذه موجوده میدانیم که رتبیلان از آغاز دوره اسلامی تا ٢٥٨ه سمت حکمرانی و شاهی بلاد زابلستان را داشته اند و البته به صورت فجایی خلق نشده اند و از بقایای ملوک دوره قبل ازاسلام اند. ولی چون از زمان قبل از اسلام سندی از احوالاین دود مان نداریم  بنابرین از روی ماخذ عربی و فارسی وجود ایشان را تا ۲۵۸ ه ثابت می دانیم و اگر به قرار حکم مور خان كه يک قرنرا برای سه نسل تعین کرده اند در دونیم قرن عهد اسلامی عدد شاهان این خانواده را بر شماریم، باید کم از کم هفت و هشت نفر ازین دودمان زندگی کرده باشند بدین موجب:

۱- رتبيل عصر خلفای راشدین از ۱ تا ۳۳ ه به قرار روا یت طبری همانست که برادرش شاه، ازو به آمل گریخت و بقول مجمل التواريخ والقصص خودش کشته شد. 

۲- رتبيل مقتول عصر امويان: از ٣٤ تا ٦٦ ه به قرار ذکر بلاذری و طبری و تاریخ سیستان.

۳- رتبیل دیگر عصر اموی از ۶۷ تا ۱۰۰ ه . بقول بلاذری و یعقوبی و طبری و مقدسی و مسعودی و گردیزی و تاریخ سیستان در بست به دادن يك مليون در هم مسلمانان صلح کرد و در سنه ۸۵ ه ابن اشعت را به حجاج سپرد ، وی بقول طبری رتبیل اعظم است.

۴-  رتبيل اواخر عصر اموی از ۱۰۱ تا ۱۳۳ ه . بقول بلاذری و يعقو بی و تاریخ سیستان بدر باراموی باز نمیداد.

۵-رتبیل اوایل عصر عباسی از ١٣٤ تا ١٦٦ه معاصر خنچل کابلشاه، که دامادش ماوند به بغداد فرستاده شد. وی مطیع در بار عباسی بود .

٦- رتبیل دیگر عباسی از ١٦٧ تا ۲۰۰ ه . در عصر الهادی عباسی سنه ١٦٩ ه برادرش اسیر شده و او را به عراق فرستادند .

۷- رتبیل سوم عصر عبا سی از ۲۰۱ تا ۲۵۰ ه که در جنگ یعقوب لیث صفاری کشته شد و برادرش بزنهار یعقو ، و کاکازاده اش صالح بن حجر حكمران یعقوب درخد بود که در سنه ٢٥٢ ه عاصى شد و خود کشی کرد، واونام اسلامی داشت. این رتبیل همانست که در تاریخ سیستان در قصیده محمد بن و صیف دیبر دربار یعقوب لیث نامش آمده است.

۸- پسر رتبیل (٢٥٠ - ٢٥٨ه ) وی پسر رتبیل سابق الذکر بود و تاریخ سیستان او را گبر گوید (اگر قرائت نسخه واحده مورد اعتماد باشد) بعد از قتل پدر در بست محبوس بود ، و درسنه ٢٥٥ بگریخت و سپاه فراهم آورد و رخد بگرفت ولی یعقوب او را شکست بگرفت ولی یعقوب او را شکست داد و به کابل گریخت ، تا در سنه ٢٥٨ ه يعقوب او را در حصار نای (اجرستان) بگرفت و بندبر نهاد و درینجاست که دود مان قدیم و تاریخی رتبيلان زابل از بین میرود، و بعد ازین نامی ایشان در تاریخ دیده نمیشود.


ضبطهای مختلف نام رتبیل واصل آن :

نام رتبیل در کتب عربی و فارسی به املاهای مختلف ضبط و نقل شده و کاتبان كتب خطی آنرا هم بانواع مختلف رتبیل - رتپیل - رتبال - زنبیل زينل وحتى روسل و تلپل (؟) هم آورده اند، و همین املاهای عجیب و

غریب بود که موجب سوء تفاهم محشی فاضل تاریخ سیستان مرحوم بهار خراسانی( روانش شاد باد) گردیده و این کلمه را از ریشه (رنده پیل) فارسی پنداشت و اصل آنرا از نتبیل یا زنبیل گفت و برخی از نویسندگان دیگر هم همین نظر را پذیر فتند. راورتی محقق معروف افغان شناس انگلیسی گوید : که این نام اصلا در هندی رتن پال بوده و تصحیف شده است و لیمور مانند بلاذری و یعقوبی و مسعودی این کلمه را باتفاق (رتبيل) ضبط کرده و جمع آنرار تابله نوشتهاند ، که قیاس است بر جموع قیاصره - نمارده - اکاسره - فراعته - تراکمه - افاغنه، که این وزن جمع مکسر در عربی همواره در مورد اسمای ملوک و ملل مستعمل بود.

این کلمه طوریکه مرحوم بهار حدس زده زنده پیل = به زنبیل نیست ، و برای این مطلب چندین دلیل موجود است : اولا : مسعودی مورخ دانشمند و جهانگرد عربی مکررا این نام را رتبیل ضبط میکند ، در حالیکه همین مولف در همین کتاب الزندبیل را جداگانه استعمال کرده است. و هر دورا خلط نمیکند. و هم کلمه زنبیل که اصلا عربیست در کتب لغت ، جدا از الزندبیل آمده است ، و همین کلمه موخر الذکر را عربها با مفهوم آن کاملا به حیث کلمه دخیل و معرب می شناختند.

وزندبیل بروزن خندریس به معنی پیل عظیم ، معرب است. مثلا کلمه زندبیل را بهمان معنی که فردوسی گفت: "بتن زنده پیل و بجان جبرئيل" یکنفر شاعر عربی زبان ملتانی در قصیده عربی استعمال کرده ، که در مروج الذهب (۳ ر ۱۴) موجود است ، و نویری در نهایة الادب (۹ ر ۳۱۱) از مروج نقل کرده است. همچنان مطیع بن اياس شاعر عرب زند بیل را در اشعار خود آورده ، وابو منصور موهوب بن احمد جوالیقى (٤٦٥ ر ٥٤٠ ه ) زبان شناس عر ب تصريح میکند ، که الذندبیل کلمه فارسی معر بست و نویسندگان قاموس ولسان العرب هم آنرا به معنی فیل عظیم و معرب زنده پیل میشناخته اند.

همین جوالیقی که کلمه زندبیل را با تمام کیفیت آن میشناختنه در کتاب المعرب خود رتبیل را به معنى ملک سجستان ضبط کرده، که در نسخ خطی به فتحه را نوشته شده است . وازین بر می آید که لغو يون عرب هر دو کلمه را جدا گانه شناختندی ثانيا : کلمه رتبیل را شعرای عرب به همین معنى ملک سيستان شناختند، مثلا فرزدق یکنفر شاعر معاصر و تبیلان (۲۰ ر ۱۱۰ه ) در مدح سليمان بن عبدالملک اموى (۹۶ ر ۹۹ ه ) گفت:

وتراجع الطرداء اذ و شقوا

بالا من رتبيل و الشحر

ازین بیت شاعر معاصر رتابله ثابت میشود ، که اصل کلمه رتبیل بود ، نه زنتبيل (كماز عم) زیر از نتبیل و زنا و عروضا در آن نمی و هم زنبیل در نزد عرب مخفف زنتبیل و کلمه دخیل نیست بلکه اصلا عربیست.

ثالثا : تازیان داستانهای مقاومتها و پیکارهای رتابله را در سیستان و رخد و زابلستان شنیده بودند که بقوت وصلابت تام ، لشکرهای متهاجم تازی را محو میکردند ، و در سنه ۸۰ ه جيش الطو راویس عرب را از بین بردند چون این نام بطور اسم هیرو شهرت یافته بود، تازیان آنرا بر فرزندان خود نیز می نهادند چنانچه یکنفر محدث معروف رتبيل بن صالح نیز و جود داشت ، که علامه زبیدی در شرح قاموسس تحت ماده الرتبیل ذکر او را آورده و علامه ذهبی احادیث فراوان از او نقل نموده است . از تمام این دلایل لغوی وادبی ثابت میآید، که اصل نام رتبیل زیرا کلمه ثقیل زنبیل که مرحوم بهار آنرا اصل کلمه پنداشته در وزن عروضی بیت و قصیده مذکور نمی گنجد. و اگر آنرا زنبیل فرض کنیم پس در تحت ماده الرتبیل نمیآید و چنانچه گذشت لغویان عربی زنبیل را جداگانه آورده و در آن علمی را به شکل زنبیل ذکر کرده اند.


حدسی در تحلیل این نام:

چون کلمه رتبیل از عرب یا هندو ماورالنهر نیامده و ریشه آن داخلی است بنابرین تحلیل آنرا در السنه این سرزمین جستجو باید کرد و چنین حدس میتوان .زد که جز و آخر این کلمه پیل میباشد وطوری که راورتی گوید با(پال) که در آخر اسمای پشتو و هندی می آید هم ریشه خواهد بود و بدین صورت املای اصلی آن رد پیل باشد ، که بنابر عدم وجود فرق (ب و پ) در املای عربی و فارسی كلاسیک همواره ردبیل به با موحده نوشته شده است . در برخی اسمای قدیم کلمه پال از پالل و پیلل پشتو آمده که در هندی سانسکریت هم پالنا به معنی پروردن بود  و در پشتو نظاير آن مینه پال یعنی ( وطن پرور) و خپل پال (خویش پرور ) و در هندی رتن پال و گوپال و انندپال وجی پال و غیره است.

اما جزو اول کلمه در رتوهندی و اوستا دیده میشود ، که در گاتها Rati به معنی سرور روحانی و بزرگ مینوی آمده و به طور صفت حضرت زردشت هم استعمال شده ، که آنرا رد جهان ترجمه کرده اند و گویند اولین کسیکه به نظر زردشت آمد ، فرشته نیکی و هومنه بود ، که اعتقاد به ریتا Rita و اشا Asha یعنی مظهر عدالت و نظم عالم معنوی را از او آموخت و این ریتاریشه قدیم جز و اول کلمه رت پیل خواهد زیرا در اسمای قدیم مردم این سرزمین همین کلمه خیلی مروج بود در زبان اوستا اصل نام رستم پهلوان داستان سیستان : راته + ستخمه 

Raotha + Staxma است ، که در ادبیات پهلوی در کتاب درخت اسوريک رتو ستخمه آمده. و بقول کریستین سین این جزو اول کلمه با اسم مادر رستم رت جمع اپت (رود ابذ) یا بقول فردوسی رودابه دختر شاه کابل یکسانست. زیرا بنابر عادت قدیمی که در تشکیل اسامی وجود داشت عادتا اسم پدر یا مادر بنامهای پسران می آمد .

در فارسی نیز کلمه رت مفهوم هوشیار و خرد مند داشت که ریشه آن رتو اوستاست. فردوسی گفت بپوشید درع سیاوش رت زره را گره بر کمر بند زد از همین مقوله است، که در سنسکریت ... Ratu رب انوع محبت و ستاره زهره و عشق و دوستداری بود . در پشتو ریشه این کلمه در اسم زنان را تو با قیماند که به معنی محبوبه روحانی و معشوقه مینوی است. در اسمای مردان راتگل از همین ریشه است . رات =رت = رد یعنی سرور روحانی و محبوب گل از ریشه کلمه تاریخی کول مساوی کهولا = کهول که معنی مجموعی این نام (از خاندان سرور محبوب ) است . ولی برخی در تحت تمایلات تعرب ، این نامها را معرب کرده را حتو و راحت گل نویسند که ریشه قدیم و اصالت تاریخی آنرا گم کرده اند پس بنابر این تحلیل لغوی حدس کرده میتوانیم که رت پیل نام بسیار زیبا و پر معنای داخلی این سرزمین است. به معنی پرورنده عشق و سرور پرور یا پرورنده رب النوع محبت یا پرورنده رادان و خرد مندان ولی این حدس لغوی محتاج قرینه خارجی و دلیل قوی دیگریست که آنرا ثابت گرداند.

على اى حال با دلایل گذشته صورت صحیح کلمه رت پیل است نه زنبیل، مذعوم یا اشکال ممسوخ دیگر آن ، وتاوقتیکه سند قاطع در مقابل این تواتر لغوی و تاریخی بدست نیاید باید شکل ردبیل را قبول کرد، و با حدس و ظن نمیتوان کلمه دیگری را به جای آن نشاند . البته اگر مسکوکی یا  نوشته یی یاسندی قویتر از آن عصر بدست آید ، در تغییر این نام مدار اعتبار تواند بود.