عبدالرشید پسر سلطان محمود و طغرل کافر نعمت
در لقب این پادشاه اختلاف است منهاج سراج لقب او را سلطان بهاءالدوله حمدالله مستوفی مجدالدوله ابو منصور ابن اثیر شمس الدین الله سیف الدوله یا جمال الدوله و ابو القاسم فرشته زین المله ضبط کرده است.
به اتفاق عامه مورخان وی پسر سلطان محمود است تنها صاحب روضة الصفا
بسهو او را پسر مسعود دانسته است. عبدالرشید مردی فاضل وعاقل بود و سماع حدیث نموده بود وحدیث روایت میگردد. روزگار سلطان محمود ومسعود بناز وتنعم می گذرانید در روز دندانقان و ماریگله در هر دو حاضر بود و در ماریکله نظر بخواهش و عهد مودود بی طرفی اختیار کرد مودود او را در یکی از قلاعی که میان بست وا سفر این است محبوس نموده بود ابن اثیر میگوید این قلعه (میدین) نام داشت و بر سر راه بست بود چون علی ابن مسعود نتوانست امور سلطنت را اداره کند خواجه عبدالرزاق پسر احمد ابن حسن میمندى وسیله شد و عبدالرشید را از آن قلعه برآورده بغزنه آورد چون ابوالحسن منهزم و گرفتار شد عبدالرشید به تخت سلطنت جلوس نمود . اما چنانکه باید قوت دل و شجاعت نداشت از آثار گمشدۀ بیهقی که در مجمع الانساب شبانگاره ئی نقل شده معلوم میشود که در واقعه خلع ابوالحسن علی بن مسعود و بیعت مردم به عبدالرشید فتنه عظیم در غزنه بپاشد و چندین تن از سران عزنه در این هنگامه فدا شدند .
در ایام سلطنت او داؤد سلجوقی در طمع اشغال غزنه افتاد خودش به بست آمد و الپ ارسلان پسر خود را با لشکر گران براه طغارستان بقصد غزنه فرستاد. عبدالرشید لشکر گران ترتیب و طغرل را که از بندگان سلطان محمود و از مردان دلاور بود برانها سالار مقرر کرد طغرل درحد درۀ خمار الپ ارسلان را شکست داد ابن اثیر ومولف حبیب السیر و فرشته برانند که خواهر او در نکاح سلطان مودود بود . ابن اثیر در این باب تفصیل بیشتر دارد او می نویسد:
طغرل در بارگاه مودود تقدم و حشمت فراوان داشت و در زمان عبدالرشید نیز چنان بود و رتبه حاجب الحجابی داشت چون سلجوقیان به بست لشکر کشیدند طغرل خواهش نمود که ویرا مقابل آنها بفرستد در اول عبدالرشید استبعاد کرد اما چون طغرل الحاح نمود او را فرستاد هنگامی که طغرل حرکت می کرد ابوالفضل از جانب بیغو بر سجستان نائب بود طغرل در حصار قلعه طاق اقامت کرد و ابوالفضل را باطاعت عبدالرشید دعوت نمود ابوالفضل ابا آورد و گفت این از مردمی دور است که با بیغو خیانت کنم بهتر است تو اول کار بیغو را بسازی سیستان را از من بستانی.
طغرل از اقامت در حصار به تنگ آمد و خواست بصورت پنهانی بشهر حمله کند که او را کس نه بیند پس در موضعی کمین نمود و منتظر فرصت شد ناگهان آواز آمدن سواران بگوش وی آمد دانست که بیغو رسید یاران خود را دلداری داد و بمقابل بیغو حمله آورد بیغو سواران خود را فرمود که با وی قتال کنند اما طغرل به آن ها متوجه نشد و اسپ خود را در نهر افگنده مستقیم بخود پیغو حمله کرد و او را شکست و مال فراوان بدست آورد و این خبر را به عبدالرشید ابلاغ کرد وقوت مزید خواست که بخراسان حمله کند عبدالرشید سپاهی دیگر فرستاد ولی طغرل بجای اینکه بخراسان رود بغزنه بازگشت وعبدالرشید را گرفتار نمود و بقتل رسانید و خود بر تخت محمودیان نشست. حمدالله مستوفی مینگارد که دختر جغر بیگ بکین على شوهر خود برعلیه عبدالرشید لشکر کشی کرد و طغرل از غلامان محمود که امیر الامرا بود با آن لشکر متفق گردید و عبدالرشید را مغلوب و اسیر نمودند .
طغرل چون بر غزنه مستولی شد عبدالرشید را اول در زندان افکند و بعد از ان بقتل رساند و دختر مسعود را که خواهر مودود باشد و ولی نعمت او و شهزاده مشرق بود به کره در نکاح خود آورد .
بدین ترتیب سلطنت عبدالرشید بپایان رسید و بعد از دو سال وبقولی یک سال سلطنت و سی سال عمر کشته شد.
عبدالرشید چنان ساده دل و بی کفایت بود که چون اور اطغرل محبوس کرد زندان او در کنار میدان غزنی بود گویند روزی طغرل در میدان چوگان می باخت عبدالرشید از جا برخاسته تماشا میکرد و تحسین مینمود. از طغرل پرسیدند ترا چه جرئت بخشید که عبدالرشید را گرفتار نمائی گفت روزی که مرا جانب سیستان میفرستاد و دست بر دست می نهاد که عهد کند خوف جان چنان بروی غالب شده بود که آوازۀ لرزه از استخوان های او شنیده میشد من با خود گفتم چنین کس پادشاهی را نشاید.