یونانی ها در آریانا

از کتاب: مقالات پراگنده

بسم الله الرحمن الرحیم

معمولاً حین مطالعات تاریخ باستانی مناطق آسیای مرکزی هر شخص به اسمای "آریا Aria"، "آریانا Ariana" و "بکتریا Bactria" برمیخورد لیکن اشخاص بسیار کم بصورت دقیق از مقاماتی که به این اسماً یاد میشدند و بلاخص از وقایع تاریخی آنها باخبر اند .(1) مولفین قدیم یونان و رومن بعضی یادداشت های مبهم و پریشان راجع به سلاطینی که این اراضی را تسخیر و در آن سلطنت نموده اند، داده اند. ولی آنهم اتفاقی و فقط در مواقعی که سلاطین مذکور با ممالک مغرب زمین تصادف نمودهاند و الا بصورت مستقیم ابداً در گزارشات خویش از آنها و سلطنت های ایشان حرفی بمیان نیاورده اند پس اگر ما خواسته باشیم نسبت به خانواده هائیکه در مدت هزار سال بعد از فتوحات و استقرار اسکندر پسر فیلیپ، جلوس و سقوط نموده اند فتوحات نموده و یا مغلوب شده اند، نظریه صحیح و مناسبی بدست آریم و یا اقلاً معلومات ثابتی نسبت به نژادها و خانواده هائیکه در ین مدت مدید آمده و رفته اند، بدست آریم ممکن نخواهد بود و کوششات ما بهدر خواهد رفت .

حقیقت مسلم است که تا 200 سال بعد از فتوحات اسکندر سلاطین بکتریا و آریانا یا افغانستان همه اسماً و نژاداً یونانی بودند (2) و زبان یونانی در ضرب مسکوکات و تحریر اسناد رسمی ایشان استعمال میشد اما بی علاقگی و اشکال مراودات بین مغرب زمین و این مستعمرههای شرقی بحدی بود که رشته رابطه متینی بین آنها وجود نداشت. اگر چه زبان مشترکی بین آنها معمول و با مللی از یک منبع منشعب شده بودند که در تفوق و ذكاً و مدنیت خویش در آن عصر ممتاز و بر همگان فخر میکردند مگر بر خلاف توقع اراضی مسکونه آنها چنان مجهول ماند که عده اشخاصی که از چگونگی حقایق آن اطلاع دارند، خیلی محدود است .

در تمام دوره ئیکه یونانی ها به بسط نفوذ خویش در این نواحی مشغول بودند، واضح است که تمام آسیای غربی و مرکزی صحنه مجادله و کشمکش های دایمی بوده است . واقعۀ بزرگی که در ین وقت در عالم بوقوع پیوسته است از مغرب نشئت نموده و اهمیت آن تا اندازه ئی ما را از تذکار منازعات روئسا و مستعمره های متجزی شرقی که هر یک برای بسط اقتدار خود میکوشیدند، بی نیاز میسازد . اما معلوماتی که برای ما از اجراآت و ارسال قشون سلاطین غربی و حتی از لشکر کشی های خود اسکندر رسیده است، خیلی محدود و ناقص است و علت بروز وقایع مذكور ابداً مفهوم شدنی نیست . کسانیکه آثار و مطبوعات قرن 19 را زیر و رو کرده میخواهند نسبت به کارنامه ها و علل اقدامات شخص بزرگ اسکندر معلومات صحیح بدست آرند اولاً از ین متعجب میشوند که فقط نسبت بیک واقعهٔ تاریخی محلی چقدر اختلاف نظر موجود است و ثانیاً این مسئله بر تحیر شان افزوده است که قدما چقدر نسبت به وقایع آریا و بکتریا و حتی نسبت به وقایع لشکر کشی "اسکندر Alexander"، "سیلوکوس Seleucus" و "انتیوکوس Antiochus" بیعلاقه بودند .

بلى حقیقتاً خیلی جای شگفت و تعجب است که هیچ تفصیلات و معلومات صحیح نسبت به تصمیمات و کارنامه های این سلاطین نامدار و مخصوصاً فاتح اول الذكر كه فوق العاده در راه انبساط سلطه و مدنیت یونانی صرف مساعی نموده است، در دست نداریم حال آنکه "تیوسیدیدس Thucidydes" تاریخ صحیحی نوشته و خود اسکندر چقدر تکالیف را بر خود گوارا نمود تا اذهان علمای یونانی را پرورش داده برای شهرت نام و نشان خود ادبیات را ترقی دهد. در عالم تاریخ اگر شخصی از چیزهای بی حقیقتی که به او نسبت شده و یا اینکه اعمال و صفات اخلاقی او کماحقه معرفی نشده است اعتراضی داشته باشد اسکندر است . تنها عدالت و انصافی که در قضاوت شخصیت اسکندر ملحوظ داشته اند، عنوان "کبیر" است که به او دادهاند و تا ابد به اسم او ملحق خواهد بود. اراجیف و لاطائلات بی معنی که نسبت به او منتشر شده است از طرف حزبی بوده که سلطه و اقتدار اسکندر دست ایشان را از حاکمیت و سلطنت کوتاه نموده بود و الا حقیقت طور دیگر بوده و نوع بشر بایست حین قضاوت شخصی که علو مقامش در میان یونانیها بیشتر از شهرت ژول سزار در میان رومنها بود و حتی "سزار" هم بمراتب شهرت مقام او حسرت میخورد، انصاف نمایند .

ما در اینجا طوریکه "پلوتارک Plutarch" و بعضی هائی دیگر نسبت به اخلاق و رویه آوان صباوت اسکندر از وضع کودکانه خشونت و شدت طبع، هوس و مستی و تمایل او به افتخارات مصنوعی تذکراتی داده اند، بحث نداریم بلکه تصمیمات بزرگ این فاتح معروف و کامیابی های او را با تبدلاتی که در ساختمان و اوضاع اجتماعی عالم و صورت حیات ساكنین جهان وارد نموده است ، تقدیر میکنیم .

در تشریح تاریخ مستعمراتی که اسکندر در شرق تشکیل ،نمود، اولین اشکالاتی که یادداشت های ناقص برپا میکند این است که فاتح معروف یونان چطور و بچه معنی و اساس این مستعمرات را تجویز نمود تعداد آنها چند و موقعیت آنها چطور بود، چه ترتیباتی برای اداره داخلی آنها وضع نموده بود و علی الخصوص آنچه که درک آن از همه مهمتر است این است که آیا سلوک و رفتار یونانی ها با ساکنین بومی ممالک مفتوحه چطور و به چه منوال بوده است .

طوریکه "پروفیسور لئسن Lassen" به کمال صحت ملاحظه نموده است، چون "بکتریا" و "آریا" (3) به دو طرفهٔ هندوکش بین رود "اکسوس" و "اندوس" واقع و راه های علیای فتوحات آسیائی از آن ،میگذرد طبعاً میدان محاربه هر قوم و ملتی واقع شده است که برای تسخیر شرق کمر بسته اند اگر یک سلسله تاریخ لا ینقطع و مکمل این سرزمین پرشور بدست میبود ، بملاحظه میرسید که چه واقعات بارز در آن پدید آمده و چه انقلابات بزرگی در اثر محاربات و فتوحات و اختلاط اقوام و نژادهای مختلف در ،زبان ،مذهب ،دیانت مدنیت و طرز حکومت آن تولید گردیده است که در سطح کره زمین ممالک دیگر نظیر آنرا کمتر دیده اند. برای احیای این تاریخ و فی الجمله برای روشن کردن عصر یونانی که سلطه و زبان آنها تسهیلات و ذرایع زرنگی برای وقایه حوادث تاریخی فراهم کرده بود، علمای عصر جدید داخل حدسیات شده آهسته آهسته پردههای تاریک مبهمات را از هم دریدند و در نتیجه پاره حقایقی را که بصورت پراگنده بفواصل بعیده افتاده بود، جمع نموده از روی مسكوكات رسم الخط و عادات نتایجی استنباط کردند که بر شالوده آن اساس کاخ تاریخ باستان این مملکت کهن گذاشته شود .

کمی متجاوز از یک قرن قبل (1738)م. "بی یر Bayer" رساله ئی در زبان لاتینی راجع به مستعمره یونانی "بکتریا" نوشته و ضمنناً تذکار نموده است که نویسندگان دورۀ قدیم عموماً از نگارش وقایع این مملکت غفلت نموده اند. وی در رساله خویش فقط از شش نفر شاهان یونانی نژادی اسم میبرد که در این مناطق سلطنت کرده اند اما تاریخ جلوس و وفات و حتی مقامات و اماکن حکمرانی چند نفر آنها هنوز غیر محقق و مجهول مانده است پس این نقایص تاریخی را تنها تا درجه ئی مسکوکات ، اشیای عتیقه و نوشته هائی رفع کرده میتواند که از توپ ها و تپه ها بدست میآید و باین وسیله امید میرود افق تاریخی ازمنه گذشته این مناطق از اندازه که "بی یر Bayer" واصل شده بود ، وسیعتر گردد .

ناگفته نماند که باز این پیشرفت ما در زمینه اکتشافات تاریخی و توسیع افق آن محدود به فهرست طویل اسمای سلاطینی خواهد بود که قبلاً از آن ها نام و نشانی بمیان نبود و مسکوکات ایشان را به دنیا معرفی نموده است. خیر، علاج این نقایص هم تا درجه ئی امکان پذیر است زیرا ،مسکوکات، حتی مسکوکات همجنس و مسکوکاتی که متعلق بیک خانواده سلطنتی هم باشد، از روی ساختمان خواص ضرب، شکل ،علامه عنوان و نوشته هایش فرق میشود و در نتیجه از ین راه ارتباط سلاطین با یکدیگر یا با خانوادههای سلطنتی معروف مغرب زمین هویدا خواهد شد. علاوه برین تعداد مسکوکات و مقامی که از آنجا کشف میشوند هر کدام بجای خود معلوماتی است که از آن نسبت به طول سلطنت و مقر آن دلایلی میتوان استنباط .کرد خلاصه مسکوکات موثق ترین حقایقی است که ذریعه آن میشود احتیاجات تاریخی را رفع و در قسمت هائیکه تاریخ بیخبر افتاده زمینه جدیدی تشکیل نمود علاوه بر مسکوکات بعضی نوشته ها هم بدست افتاده لیکن چون رسم الخط آنها بزبان جدید (آریائی Arian) (4) میباشد قرائت و تشریح آن در آتی بعمل خواهد آمد.

در نگارش این کتاب منظور نظر ما تشریح جزئیات تاریخ کشفیات مسکوکات بکتریان [باختر] نیست زیرا پروفیسور "ولسن Wilson" این منظور را به رویه بهتری در کتابی که خودش تصنیف و از طرف "کمپنی هند شرقی" شایع شده است برآورده و بدان وسیله اسباب معرفی شخص منوری چون مستر "مسن Masson" (5) و کشفیات او در افغانستان گردیده است. در این مورد فقط اینقدر تذکر میدهم که در دوره ده سال اخیر (6) ترقی کشفیات محدود به تذکار اتفاقی بعضی سکه های بی ترتیبی بود که روی آنها اسمای یونانی نقش و دست بدست راهی بطرف مرکز اروپا پیدا کرده بودند و علما محض بجهت اینکه آنها از بکتریان یا نواحی مجاور آن پیدا شده و بکدام خانواده سلطنتی معروف دیگر نسبت نمیشد، بنام "مسکوکات بلخی" حدس میزدند اما بعد از اینکه هیئت "سر الکسندر برنس Sir Alexander Burnes" در سال 1831-1832 عازم کابل بخارا گردید، در اثر تفحصات این صاحب منصب و کسانیکه با او در ین هیئت و هیئت آینده همراه بودند و بالاخص در اثر تحریک و هدایات و تحقیقات دیگرانی که نسبت به خود "برنس" موقعیت خوبتری برای اجرای نظریات خود داشتند، روشنی جدیدی باین شعبه عتیقه شناسی تابید . ما در اینجا بصورت اختصاص از میان صاحب منصبان اروپائی که در خدمت "رنجیت سنگ" ، راجای پنجاب و پشاور منصوب بودند جنرال "ونچورا Ventura" ، "الارد Allard" و "کورت Court" را متذکر میشویم که با زرنگی و اشتیاق تمام به چنین تفحصات تن در داده اند. جنرال "ونچورا" در ماه اپریل و می 1830 راشک (7) "مانی قلعه Many Kyala" را شگافته و از آن بعضی مسکوکات و اشیای عتیقه عجیبی بدست آورد.

سپس به تعقیب او جنرال "کورت" در مجاورت مقام فوق چندین راشک دیگر را باز نمود این صاحب منصبان در ازای زحمات خویش به پاداش خوبی رسیده فوراً نتایج واصله را شایع و بدین وسیله به ترقی و انبساط دامنه اکتشافات کمک بزرگی نمودند بعد از آن داکتر "هونیگ برگر Hoenigberger" که منصوب بهمین اداره حفریات بود در 1832 از راه کابل، بلخ و بخارا طریق "اورنبورگ Orenburg" (شهری در سرحد روسیه و قزاقستان در کنار رودخانه اورال) را پیش گرفت . وی کولکسیون مسکوکات و اشیای عتیقه را که در امتداد راه کابل - بخارا و از حوالی پنجاب تشکیل داده بود اول در جرمنی و بعد در پاریس طرف نمایش عمومی قرار داد . بدین منوال "هونیگ برگر" برای اولین بار توجه اروپائیان را نسبت به کثرت آثار عتیق و اهمیت مقامات و ساحات تاریخی افغانستان کشانید و کولکسیون هائی را که در معرض نمایش قرار داده بود ، کنجکاوی و حدسیات علمای اروپائی را برانگیخت .

علاوه بر همه در زمینه تفحصات مستقیم و کشفیات کامل محلی که در مناطق مختلف افغانستان بعمل آمده است کشفیات مستر مسن خیلی مهم است . وی سیاح خصوصی ئی بود که مدت مدیدی در کابل اقامت نموده و در اثر رفاقت با نواب جبار خان و برادرش امیر دوست محمد خان طور دلخواه کشفیات نموده است. مسن در اثر مساعدت و حمایت این برادران توانست مدت چند سالی بقایا و آثار خانواده های یونانی را که در عصر ماضی در درۀ کابل سلطنت نموده اند، جستجو .کند وی اماکن فرضی چندین شهرهای مختلف را معاینه نموده خرابه ها و مقامات عتیق و پایتخت های سلطنت های مضمحل و از بین رفته را تدقیق نمود. برعلاوه یک تعداد زیاد راشکها و تپه های "درونته" و "جلال آباد" وغیره نقاط این ناحیه را گشوده از میان آنها هر گونه اشیای عتیقه مقدسه و بدست آورده است . بدین قرار مسن در مدت 6 تا 8 سال اقامت خویش در افغانستان به کولکسیون و اجتماع آثار عتیق دوره سلاطین یونانی و "سیتی Scythian" مصروف گردید (8) آنچه آثاری بدست آورده بود به موزه هند فرستاد چنانچه فعلاً آثار مذکور در آنجا موجود و طرف استفاده مدققین و دانشمندان قرار گرفته است .

تجسساتی را که در بالا شرح دادیم قبل از اینکه قشون انگلیس وارد کابل شود اجرا شده و نتایج آن بمعرض اشاعه گذاشته شده بود آمدن قشون انگلیس به کابل مخصوصاً خدمات زیادی در توسعه معلومات جغرافیائی ساحات باستانی نموده و در سائر شعب علوم محض اندکی به توسعه کشف مسکوکات کمک کرد. حینی که قشون مذکور وارد مملکت شد بساط حفاری و ثمرههای آن قبلاً برداشته شده بود و مشغولیت های جنگ و سیاست آنقدر حواس و رفاه خاطر برای آنها باقی نگذاشته بود که بصورت دقیق دامنه تجسس و پالش را توسعه داده و چیزهائیکه از نظر دانشمندان و باستان شناسان ایشان فرار کرده بود، جمع نمایند .

علاوه بر عدم فراغت و وقت علت وقفه ناگهانی پیشرفت اكتشافات حین ورود قشون بریتانیا به افغانستان چیز دیگر هم بود در 1838 هنگامیکه قشون مذکور بطرف افغانستان رهسپار بود شخص منوری در هند در اطراف كشفیات واصله تدقیقات و در هر شاخه کشفیات قوای استدلالی فوق العاده بخرچ داده ، مقایسات و مطالعات عمیقی در آن موارد مینمود و بدین وسیله بعد از غور و مطالعه مکتشفات قدمی در توسعه دامنه تاریخی جلو میگذاشت و در نتیجه کاشفین را در راه تعقیب مشاغل اكتشافات شان سرگرم و جرئت افزائی مینمود، در اثر علالت ناگهانی وفات نمود. نشریه انجمن آسیائی که از طرف مستر "جیمز پرنسپ James Prinsip" فقید مزبور در شهر کلکته تأسیس و اداره میشد، از سنه که فوقاً متذکر شدیم به بعد طبعاً تغییر رویه و مسلک نموده بعد از وفات مؤسس خود از تشویق تعمیل تجسسات در مناطق مذکور باز ماند .

در همین سال (1838) اروپا موسیو "ژاکت Jaquet" یکنفر دانشمند عالیمقام پاریسی، باستان شناس مقتدری را از دست داد که در شعب حفاری و تدقیقات باستان شناسی شرق با کشفیات جیمس برنسپ در هند رقابت و بعضی اوقات از او سبقت میجست معذالک تمام کسانی که در ین شعب حایز مطالعات مکفی میباشند، از بین نرفته اند و از نتیجه زحماتی که پروفیسور "لئسن" و "ولسن" بر خود گوارا نموده اند انتظار زیاد میرود این دو نفر که با "جیمس برنسپ" رفیق بودند و از نتایج مطالعات او بهره برده اند میتوانند حتماً در توسعه افق تاریخی پیشرفت های قابل قدری نمایند .

چون فعلا اوراق و اسناد مختلفی که از طرف پروفیسور "ولسن Wilson" در مجله انجمن آسیائی مبنی بر نمایش اکتشافات و تجسسات مستر "مسن Masson" شایع شده بود، در دست داریم و از طرف دیگر نتایج عملیات پروفیسور "لئسن Lassen" و تاریخ "هندوسیت Hindu-Syth" هم ترجمه و در جورنال هندی شایع شده است، در تدوین نتایج اکتشافات کمک خوبی بما کرده میتواند و البته ترقى موضوع کشفیات منوط به دقت آتی و محتاج به یک سلسله اجتهادات و تفحصات دیگر میباشد در اینجا ما به اساس اسنادی که در دست داریم، سعی میکنیم تا از اجتماع نتایج آن خلاصه عمومی برای دانشمندان باستان شناس و علاقه مندان ترتیب نمائیم .

پروفیسور "ولسن" در کتابی که راجع به اکتشافات "مسن" (9) نوشته است، یک باب را وقف اجتماع یاد داشت هائی نموده است که نویسندگان قدیم راجع به "آریا" و "آریانا" نوشته اند و بدین رویه در ین کتاب که نتیجه مساعی و تفحصات زیاد میباشد تمام آرزوهای شایقین بلکه بیشتر از آن را تهیه نموده است. وی بکمال صحت مینویسد که برای اینکه وقایع عصر یونانی فهمیده شود حتمی و لازمی است که خط حرکت و نقاط توقف اسکندر در ین مملکت [افغانستان] تعقیب شود معذالک باز ما این مسئله را نفهمیدیم که چرا پروفیسور در حالیکه اسکندر را از مناطق جنوب "ایماپوس Jmaus" یا هندوکش عبور داده بشهر اسکندریه بگرام نزدیک کابل توقف میدهد، در کتابش (10) عملیات دو موسم او را در بکتریا که بطرف شمال این سلسله کوه واقع است فراموش میکند و آنگاه سوقیات اسکندر را بطرف رود اندوس تعقیب میکند طوریکه گوئی این سوقیات او بطرف بلخ بمیان هم نیامده باشد حال آنکه حقیقت مسلم است که قوای یونانی در بکتریا با منتهای متانت استقرار یافته بود و اگر بدواً این منطقه مغلوب و محکوم نمیشد، سوقیات پنجاب غیر ممکن و یا اقلاً پرخطر میبود . اگر "بسوس ها" سیت ها" منطقۀ بكتریا بدواً محکوم نمیگردیدند خطر آن میرفت که روی خط مراوده "مدیا Media" و یونان حمله کنند و در نتیجه راه حمله پنجاب را مغشوش  و خطرناک سازند .

حالا ما هم در ین مورد بصورت مختصر خط حرکت اسکندر را ترسیم مینمائیم اما طوریکه سوقیات شمالی او هم ناگفته نماند در میان اراضی ئی که یونانی ها بدست آورده بودند خاک بین هندوکش و سردریا یا "اگزارتس" ثروتمندترین و مهمترین استملاکات آنها شمره میشود زیرا قرار عقیده "جوستن Justin" این اراضی حایز هزار شهر پر جمعیتی بود که برای مقابله آن در میدان جنگ 15 هزار نفر لازم بود . حقیقتاً زمانیکه اسکندر به تهاجم هند رهسپار میشد، قشونی به این تعداد تحت اداره "امیان تاس Amyantas" برای محافظه بکتریا و امداد اتباع یونانی خویش باقی گذاشت . مسلم است که برای پاسخ دادن مظاهرات دائمی قبایل سرحدات شمال و برای دفاع حملات ارتجاعی آنها چنین قشونی لازم بود . وقتیکه بکتریا در اثر اعلان مخالفت از اطاعت شاهان یونانی شامی گردن میکشد، "آریا" و "آریانا" یا افغانستان یکجا در ین جنبش و نهضت قومی سهیم شده متعاقباً اعلان حریت میکنند . تاریخ این دو منطقه افغانستان چنان با یکدیگر مخلوط است که نمیتوان بسهولت گزارشات و کارنامه های سلاطین آنها را در دو دوره انفصال و وحدت از هم مجزی نمود . ناگفته نماند که در اتحاد و نهضت های ملی تنها بکتریا (بلخ) با آریا (هرات) کاملاً متحد و هم دست نبود بلکه "پارتیا Parthia" [صورت درست تلفظ آن پارتیا میباشد[ هم در آن شامل است و به عقیده ما جلوس و سقوط خانواده "ارساسید Arsacides" (اشکانی) از مسایل تاریخی هر سه این مناطق شمرده میشود زیرا نه تنها استقرار این خانواده با شورش و نهضت آریا و بکتریا هم عصر و رابطه بین این هر سه علاقه همیشه برقرار بود بلکه اکثر سلاطین پارتی اقتدار و نفوذ خویش را بهر سه این مناطق بسط داده بود چانچه در میان مسکوکات و اشیای عتیق که تازه کشف شده و شالوده اساسی تاریخی جدیدی است که این رساله در احیای آن صرف مقدرت میکند، اسمای شاهان پارتی (اشکانی) و شاهنشاهان ایشان موجود است.


خط السیر : 

اسکندر حینی که "آرین Arryan" (11) مبدأ کشورگشائی اسکندر و اساس گزارشات استعمار جوئی او را در این مناطق تشریح میدهد مینویسد : "اسکندر کبیر بعد از فرار و مرگ "داریوش Darius" برای تکمیل تسخیرات "هیرکانیا Hyrcania" و "ماردی Mardi" به غدیر کسپین مراجعت نمود چنانچه تاریخ این واقعه به ماه جون یا جولای سال 330 ق.م مصادف است . اتباع یونانی که اینجا جاگزین گردید مبدأ و مدار قوای معین سلطنتی شد که 80 سال بعد "ارساسس Arsaces" بنام "پارتیا" اساس آنرا گذاشت . در ماه آگست یا سپتامبر همان سال اسکندر بطرف "آریا Aria" حرکت نموده قشون و حاکم بومی نژادی در مقام "سویزا" پایتخت آن والا تعین و منصوب نمود ." پروفیسور ولسن روی نقشه بطرف قسمت صحرائی کوهستانات غرب هرات مقامی موسوم به "زوزان Zuzan" یافته و آنرا "سوزی Susia" قدیمی فرض میکند که "آرین" از آن تذکر داده است .

داکتر "تیروال Thirwall" در کتاب تاریخ اش محال "سوزیا" را "توس Toos" تعین کرده که داخل خاک پارتیا .میباشد بعقیده ما شهر "سوزیا" قدیم عبارت از شهر "سبزوار" یا "سبزار" حالیه است که بطرف جنوب هرات در منطقه زرخیزی واقع میباشد زیرا نسبت به دو مقام اول الذکر موقعیت "سبزوار" برای پایتخت مناسبتر و احتمالات حتماً در آن بیشتر دلالت میکند . قشونی که در این مقام از طرف یونانیها برای تامین حاکمیت ایشان گذاشته شده بود، تاب نیاورده بمجردیکه اسکندر کوهها را عبور و به تعقیب "بسوس Bessus" شتافت زبون و مضمحل گردید . چانچه اسکندر بسرعت عنان خویش را گردانیده شهر مذکور را دو باره فتح و شهر "ارتاچاونا Artachaona" را (12) که بطرف تپه زارهای شرقی "سوزیا" پناهگاهی بود محاصره .نمود آنگاه عملیات سوق الجیشی خویش را بطرف جنوب به "پونتوس Pantus" تا دریاچه داخلی که رود هیرمند بدان منتهی میشود، ادامه داد چون شهر سبزوار روی خط مستقیم چنین خط حرکت واقع است، حایز مزیت دیگری میشود که آنرا برای احراز مقام پایتختی علاقه آریا ممتاز میسازد. حالا دیگر موقع آن است که اسکندر عملاً تمام اراضی جنوب "پاراپومیزوس Parapamisus" (هندوکش) را فتح نموده حکمرانان خود را در "سیستان" و "اراکوزیا" که عبارت از قندهار و یا قرار عقیده پروفیسور "ولسن" و دلایل خوبتری "جلگه ارغنداب" باشد تعین و برقرار نمود. اسکندر در یک شهر جدیدالاحداث که برای مراقبت و کنترول ساکنین آریا آباد شده بود هم عده اتباع خویش را متمرکز ساخت و تمام قراین موثقه باین نظریه موافق است که این شهر عبارت از "هرات" مشهور است .

اسکندر از ین نقطه در آخر ماه اکتوبر حرکت نموده از میان منطقه ئی که ساکنین هندی (12ب) در آن بود و باش داشت ، بطرف درۀ کابل روان شد و در مجاورت اراکوزیا قشون او فوق العاده بعلت عدم خوراکه برف و سرما تکالیف کشید . عقیده ما در اینجا چنین است که خط حرکت اسکندر درین قسمت راه علیا یا راه کوهستانی هرات بوده و این خط از میان پشتههای سلسله کوه "پاراپومیزوس" به ناحیه ئی واصل میشد که قرار تمام قراین نژاد هندی در آن مسکون بود . از طرف دیگر در صورتیکه این خط حرکت اسکندر تصدیق شود به حقیقت دیگری که "آرین" بما میدهد نیز واصل میشویم و آن این است که اسکندر بمجردیکه از بکتریا برگشته جبال هندوکش را عبور نمود اولین اقدامش تغییر حاکمی بود که در "پاروپامیزوس" مقرر نموده بود این مسئله ثابت میکند که قبلاً اسکندر از اینجا گذشته و این ناحیه کوهستانی را مغلوب و رعیت خود ساخته بود. علاوه برین چون موسم موسم آخر سال یعنی ماه اکتوبر بود وقت برای حرکت کافی و مساعد نبود و اگر اسکندر از راه قندهار عازم شده و در حوالی آن ولا به برف تصادف نموده باشد از روی تجارب حزن انگیزی که داریم حتماً گفته میتوانیم که راه و کوتل های غزنی كاملاً مسدود بود .

قشون اسکندر زمستان سال 329 - 330 ق.م. (قبل از میلاد) را در شهر اسکندریه قفقاز (13) گذرانید . محل این شهر را در جلگه بگرام نزدیک چاریکار تقریباً به 40 یا 50 میلی شمال کابل تعین کرده اند . از این جاست که نسبت به سایر محلات به تعداد فوق العاده زیاد مسكوكات سلاطین "گریک و بکتریان -Greco Bactrian" (یونان و باختری) و جانشینان سیتی آنها یافت شده است و احتمال زیاد میرود که این مقام پایتخت علاقه رود "کوفن Kophen" یا کابل بوده باشد .

در اوائل سال 329 ق.م. اسکندر هندوکش را عبور نموده و "دراپساکوس Drapsacus" یا «"اندراب" را فتح نمود . سپس بطرف جلگه اکسوس نزول نموده در نواحی بین رودخانه و کوهستانات دسته قشونی تعین و برقرار نمود. در ین وقت "بسوس" به طرق شمال فرار نموده از مقام "نوتاکا Nautaka" یا "کارشی Karshi" رود اکسوس را عبور نمود. "پتولمی Ptolmy" او را تعقیب نموده و در نتیجه او را اسیر نمود. بعد اسکندر بطرف "مارکندا Markanda" یا "سمرقند" حرکت نموده "سیتی ها" را مقابل خویش بطرف رود "سر دریا" یا "ایگزارت Jaxartes" پیش نمود تا بالاخره از رودخانه مذکور عبور و در کوهستانات جنگ بزرگی را در مقام "خوجند Khojand" فتح .نمود اسکندر مدتی در جلگه رود "ایگزارت" و نواحی قریب آن توقف نموده برای انسداد تهاجمات و شورش سیتی ها عده نفری برای دفاع کوتل ها و دره هائی که رودخانه مذکور از آن عبور میکند تعیین .نمود اثنائی که اسکندر به استحکانات اراضی مفتوحه و سائر امورات اداری مشغولیت تام داشت "اسپیتامنس Spitamenese" از مقام "قزل" دشت قم به "مارکندا Markanda" به دسته قشون پیش قراول یونانی حمله نمود و قشون یونانی را منکوب و پریشان ساخت. در ین فرصت اسکندر عنان گردانیده "کوروپولیس Kuropolis" را که قرار فرضی "کش Kesh" قدیم و "شهر سبز" امروزی باشد، تصرف شده تمام دره "زرافشان" ، «"پولی تی میتوس Polytimetus" و جلگهٔ رودخانه سمر رقند را چور و یغما نمود. چون سال 329 ق.م. به آخر رسیده بود ، اسکندر بعد از ختم این فتوحات قشونش را زمستان در "آریاسپ Ariasp" یا "زاریاسپ Zarias" توقف داد این محل را از چندین لحاظ به مقام "هزار اسپ" میتوان نسبت داد . اولاً به لحاظ موقعیت مناسب حربی که در عین زمانیکه بر علیه تهاجمات "اسپیتامنس Spitamenese" سد خوبی میباشد، چون کنار دشت واقع گردیده با رود اکسوس آذوقه به خوبی در آنجا تهیه میشود. ثانیاً چون این محل نزدیک سرحدات خوارزم بود اسکندر بسهولت میتوانست با خوارزمی ها ارتباط و علایق پیدا کند .

در بهار سال 328 ق.م اسکندر برای مغلوب ساختن تمام اراضی واقع بین اکسوس و ایگزارت در پنج محاذ جنگ را شروع نمود. در اوائل محاربه "اسپیتامنس" شکست خورده مقتول شد . آنگاه به "آریاسپ" که آنرا میتوان یقینناً "هزار اسپ" تعین نمود، حمله نموده ابتدا چندان پیشرفتی ننموده حملات یونانی ها عقیم ماند. اما بالاخره شهر موصوف هم مغلوب گردید بقیه فصل به انحصار قلعه های جنگی متعدد قسمت علیای "سوگدیانا Soghdiana" و ماورالنهر و استقرار نفری و قشون برای حفاظت امنیت و تابعیت داری آنجاها صرف گردید. زمستان 327-328 ق.م. را در "نوتاکا Naukata" یا "کارشی Karshi" گذرانیده در بهار سال 327 ق.م. اسکندر مجدداً هندوکش را عبور و از شهر اسکندریه قفقاز سوقیات عسکری و تسخیر اراضی بین این سلسله کوه و جبال سفید کوه را که عبارت از کوهستان فعلی و درۀ کابل تا اندوس ]رودخانه سند] باشد، شروع نمود . اینجا سوقیات اسکندر به دو محاذ منقسم گردید خودش با دسته قشونی بطرف شمال رود کوفن یا رود کابل (از راه نجراب و تگاب و لغمان)(14) ، "هفسیسشن Hephsestian" یکی از قوماندانهای او با "تاگزیلس Taxiles" پادشاه هند که به استقبال او حاضر شده بود راه جنوب را تعقیب نمود دستۀ اخیر الذكر اول به "اتک" رسیده مشغول بستن پلی از کشتیها روی اندوس شد تا عندالزوم قشون اسکندر از آن عبور و رهسپار پنجاب گردد . پروفیسور "لئسن" و "ولسن" موشگافانه محل عبور اسکندر را از اندوس معلومات و تدقیقات نموده، راپور آرین را در ین زمینه قبولدار شدهاند چنانچه وضعیت جغرافیائی محل مذکور طوریکه برای ما معلوم است سراسر به تشریحات راپور فوق الذكر مطابقت میکند. برای تکمیل مرام حالیه ما کافی است که مختصراً متذکر شویم که تمام این نواحی مانند بکتریا در ماه اپریل و می 327 ق.م. مغلوب و مفتوح گردید . در ماه جولای 327 ق.م. "پوروس Porus" در سواحل رود "جهلم" پس پا شده و ماه های آینده به استعمار و فتح پنجاب و ساختمان سفاین برای مراجعت از راه اندوس صرف گردید .

قسمت بزرگ سال 326 ق.م صرف تهاجمات درههای تحتانی این رودخانه استیلای نژادهای مختلف سواحل آن گردید در اختتام موسم بارانی تقریباً در حوالی سپتامبر یا اکتوبر سال 326 ق.م اسکندر بنای مراجعت را گذاشته عمله و قشونی را که با او مراجعت میکرد به سه دسته تقسیم نمود.

یک دسته را با لوازم سنگین بار تحت مراقبت "كراتروس Craterus" از راه اراکوزیا و سیستان فرستاد یک دسته دیگر به سرکردگی خودش راه سواحل بحر را از بین بلوچستان و "مکران Makran" تا "کارمانیا Karmania" (کرمان) دسته تعقیب نمود و دسته سومی تحت ریاست "نراكوس Nerachus" از راه بحری غیر معلوم خلیج فارس اعزام شد هر سه این دسته ها در حوالی آخر سال 325 ق.م. در مقام "سوزا Suza" بهم ملاقی شدند و چون اسکندر صحراهای خشک و بی آب و علف جنوبی ایران را عبور نموده بود از همه بیشتر تکلیف و اذیت دیده بود . 


نتایج لشکر کشی اسکندر:

نتایج این همه عملیات کشورگشائی محض این نبود که قشون فاتح سطح وسیع آسیا را پامال منظور حربی خود نموده مانند تیمور چنگیز و آتیلا رفتار نموده اراضی ئی که از آن عبور میکردند چور و یغما و پشت سر خود یک رسته خساره تولید کنند ، بلکه تمام اراضی وسیعی که از سواحل مدیترانه تا کنار اندوس و از ایگزارت و کسپین تا بحر هند انبساط داشت چون یکی بعد دیگری بلافاصله مسخر میشد قشون یونانی در تمام نقاط آن منتشر گردیده به مدت قصیری این اراضی وسیع امپراطوری یونانی واحدی تشکیل و به تمام معنی امپراطوریت در شرق عرض وجود نمود . ما در هیچ جا نشنیده ایم که ساکنین بومی بعد از ینکه یک بار قوای یونانی بر آنها مسلط گردیده بغاوت نموده و سر از جاده اطاعت یونانی ها کشیده باشند و یا قشونی را که در نقاط مختلف از طرف یونانی ها برقرار شده بود مغلوب نموده باشند به استثنای پنجاب که تقریباً 30 سال بعد از وفات اسکندر شورش نموده خود را از تحت تسلط یونانیها بیرون نمودند . در تمام نقاط امپراطوری قشون یونانی منقسم و تمام ترتیبات قوای اداری بر اصول "هلنیزم" وضع شده بود همین عامل احفاد یونانی را در راه وقایه حاکمیت شان در ین نواحی تا مدت مدیدی کمک نمود .


وفات اسکندر :

 اسکندر در بهار سال 323 ق.م. یعنی در سال دوم مراجعتش به شهر بابل پایتخت شاهان آشوری و شاهان قدیم فارس وفات نموده بعد از مرگش فرزندی در خانه اش تولد شد که یگانه پسر او میباشد . اسکندر زمانی که میخواست در مرکز امپراطوری وسیع اش پایتخت جدیدی طرح کند در اراضی باطلاقی بین النهرین به ملاریا دچار و در نتیجه پدرود حیات گفت . آیا اگر دامنه حیات این شخص از اندازه اوسط و معمولی عمر انسان طویلتر میشد و یا یکنفر جانشین ماهری برای تکمیل ترتیبات با عظمتی که شروع نموده بود، میداشت تا اساس موضوعه او را تحکیم ، تحفظ و هلنیزم را درین مستعمره بزرگ تقویت میداد، این امپراطوری عظیم الشان چه میشد و سر با عظمت آن بکجا .میکشید لیکن امپراطوری اسکندر ده سال عمر نموده و از هم پاشید اما فراموش نباید کرد که مدت ده سال اگر چه عصر کوتاهی بود مگر اتباع یونانی عمرانات و مؤسسات زیادی بمیان آورده صنعت، عمارات و زبان آنها در روحیات مردم ریشه دوانیده آنقدر هلنیزم در مرکز آسیا انبساط یافته بود که اقلاً مدت تقریباً 500 سال بعد از وفات فاتح كبیر اثرات آن دیده میشد حالا که سخن بدینجا رسید اینک متذکر میشویم که مرام مخصوصه این رساله مختصر این است که حتی المقدور اجراآت "هلنیزم" و مقاومت های آنرا با "بربریزم" در این مناطق تشخیص و بلاخره اضمحلال اسفناک آنرا تشریح نمائیم .


انقراض امپراطوری اسکندر :

طوریکه پیشتر متذکر شدیم چون بعد از وفات اسکندر اقارب و در عین زمان جانشین دیگری به استثنای برادرش "اریدوس Aridaeus" و فرزندی که بعد از وفات او از خانم اش "روشانه Roshauna" یا "روگزانا Roxauna" تولد شده بود که بعد از مرگ پدرش به ندرت اسکندر خوانده میشد در میان نبود، نتیجه این شد که تمام مارشالها اشخاص بانفوذ هر یک مستقل گردیده هر یک از اطاعت و همقطاران و یا کدام مرجعی که در رأس چنین اشخاص قرار میگرفت سر کشیدند .

اصول حکومتی که اسکندر وضع نموده بود سیستم سوقیات حربی و یا بزبان دیگر عبارت از حاکمیت حربی بود حقیقتاً حکمران نظامی هر ناحیه حاکم ملکی آن ناحیه هم بوده و تحت مراقبت او سائر مصادر امور محلی اجراآت مینمودند. زمانیکه اسکندر حیات بود قوای اجرائیه مطلقه بوده و ممیزانه اجراآت میکرد و حکمرانان را طوری عملاً تحت مراقبت گرفته بود که هیچ کدام جرئت نداشت که بکدام آواز شکایت آمیزی گوش ندهد و یا از اعمال مشکوک کسی اطلاعی نگیرد. اما بعد از مرگ او قوای مراقبت و کنترول که در امتیاز نام برجسته و باعظمت این شخص فاتح قایم بود فوراً از بین رفت. درین وقت اصول کنترول حاکمیت قوای اجرائیه، و سزای حکام بداندیش وجود نداشته حکمرانان عساکر رقیب مجاور را بر علیه یکدیگر تحریک میکردند چنانچه بدین رویه "ایومنئس Eumenes" حکمران "کاپادوسیا Cappadocia" را در سال 322 ق.م. بر علیه "کراترس Craterus" تحریک نموده اول الذكر بواسطه بطالت شکست خورد . مقدونوی ها چون "کراترس" را دوست داشتند "ایومنئس" را بواسطه پیشرفتش تبعید نمودند و در سال 320 ق.م. "انتی گونوس Antigonus" رت هم بهمین اساس بمقابل او برانگیختند کار "ایومنئس" در وقت مراجعت بدتر شده از آسیای صغیر در سال (317 - 318 ق.م.) تبعید گردید . اما حسد و بخلی که نسبت به انتی گونوس در دل داشت او را به هیجان آورد بر آن وادارش نمود که دوباره در مقابل این رئیس بجنگد چنانچه دامنه مبارزه آنها بین "مدیا" و "پارتیا" سر کشیده و ایومنئس مدت دو سال باوجود بدخواهی مقدونوی ها به زرنگی و حسن کامیابی مقابله نمود. در جنگ سومی (315 ق.م.) اگرچه فتحی هم اولاً نصیب او شد قشون خودش او را دستگیر و به دشمنش تسلیم نمودند و در نتیجه انتی گونوس امپراطور آسیا شده آشکارا عنوان امپراطور را بر خود نهاد . بعد از اضمحلال دشمن اولین اقدام این بود تا "ارگی راسپیدس Argyraspides" و "سلور شیلدس Silvershields" طرفداران "امئرتی Emereti" را به اراکوزیا فرستاد تا بواسطه اشکالات راه و غیره تلف شوند و گویند که این سزا در اثر خیانتی بود که ایشان به شاه خود "ایومنئس" نموده بود "سیلوکوس Seleucus" (314 ق.م.) حکمران بابل کمی بعد از جاده اطاعت انتی گونوس سر کشیده بطرف مصر نزد "پتولمی Ptolumy" فرار نموده و او را به مقابل "انتی گونوس" تحریک نمود. در نتیجه هر دوی ایشان از مصر به سیریا و فنیسیا حمله کردند (312 ق.م.) و تا درجه پیشرفت نمودند آنگاه سیلوکوس با 1000 نفر به بابل که ساکنین آن به او بسته بود، حمله نموده شهر را متصرف شد. سپس نفوذ او در "مدیا" و "پرسیا Persia" (فارس) سر ایت نموده و چون خود انتی گونوس مشغول جنگ "پتولمی" بود، حکمرانان او را از نقاط فوق الذکر اخراج نمود انتیگونوس چند نفر صاحب منصب کوچکی را بر علیه او فرستاده در نتیجه مغلوب شدند . در سال 305 ق.م. سیلوكوس فتح دیگری در مقابل "نیکاتور Nicatur" یکی از کرنیل های نظامی

نموده متعاقباً یکی پی دیگر تمام مدیا Media"، "هیر كانیا Hyrcania" ، "پارتیا Partia"، "بکتریا Bactria" و "آریا Aria" و تمام اراضی دیگر را تا سواحل رود اندوس جزء قلمرو خود نمود . در سال 303 ق.م. برای محاربه با "چندراگوپتا Chundragoopta" یا "ساندراکوتوس Sandaracottus"  رود اندوس را عبور نمود چندراگوپتا در حین حلول این مجادله و گیر ودار عساکر یونانی، یونانی ها را از پنجاب اخراج نموده و از شاهان بومی هندی خواست شاهی برای این مملکت تعیین کند، زیرا انتی گونوس باز بنای تجاوزات را گذاشته بود. سیلوکوس از محاربه با چندرا گوپتا صرف نظر نموده فوراً با او صلح و تمام علاقه پنجاب را تا اندوس (15) به او داد در ازآ 500 فیل از او دریافت نمود . چون انتی گونوس در ین جنگ از سه طرف محاصره شده یعنی از طرف "تهراس Thrace" ، "لیسی ماکوس Lysimachus" و از جانب مصر "پتولمی" با "سیلوکوس" همدست شده بودند در مقام "فریجیا Phrygia" شکست خورده و در سال 301 ق.م. بدست سیلوكوس بقتل رسید .

از ین تاریخ به بعد دامنه امپراطوری سیلوکوس وسعت گرفته آهسته آهسته سائر رقبای یونانی خود را از پا درآورد چنانچه در سال 280 ق.م. "پتولمی سیرانوس Ptolemy Ceranus" را در جنگ بزرگ "غزه Gaza" شکست داده بقتل رسانید و سپس در جنگ دیگر بر "لیسی ماکوس Lysimachus" هم غالب آمده و این شاه هم بقتل رسید و تمام آسیای میانه از اندوس تا ایگزارت تحت تسلط سلطان شامی درآمد. پسر سیلوکوس ، "انتی کوس سوتر Antiochus Soter" از 280 تا 261 ق.م. بلاتشویش بالی اراضی مفتوحه پدرش سلطنت نمود و بالاخره آنرا به پسرش "انتی کوس تئوز Antiochus Theus" واگذاشت . چون پادشاه اخیر الذکر دچار مشکلات جنگ با "پتولمی فیلادلفوس Ptolemy Philadelphus" و جانشین او "اوئر جیتس Euergetes" گردید به اداره حصص شرقی امپراطوری خویش رسیده نتوانست چنانچه بکتریا تحت قیادت "تئدوتوس Theodotus" یا قرار تذکر "بئیر Bayer" "دیددوتوس Diodotus" در سال 256 یا 255 ق.م. اعلان استقلال نمود . پارتیا در حوالی 250 ق.م. به تعقیب تمثال حریت خواهانه بکتریا بر علیه امپراطور شامی بنای بغاوت را گذاشت علت آن این بود که "اگاتوکلس Agathoches" حاكم محلی بر تری "دیتس Tiridates" یکی از نجبای جوان تعرض نموده بود چون برادرش این شخص "ارساسس Arsaces" از صورت قضیه اطلاع یافت بغضب شده در اثر سارشی حاکم را بقتل رسانید و بدین منوال آتش بغاوت در پارتیا افروخته شد ارساسس ابتدا خیال سلطنت نداشته محض برای تامین حیات خویش زمام امور حکومت را متصرف شد آنگاه آهسته آهسته به تحکیم قوای خویش مداومت داد تا اینکه در سال 241 ق.م. بدرجهٔ اقتدار کرد .

که "هیرکانیا Hyrcania" را به حکومت اصلی پارتیا خویش که عبارت از علاقه خراسان یعنی منطقه بین هرات و کسپین باشد مربوط نمود .

وطن بومی "ارساسس" محققاً معلوم نیست بعضی ها او را یکنفر "داهی Dahian" یعنی یکنفر از بومیان "سغد Soghd" حساب میکنند و بعضی های دیگر از اهل بکتریانش (باختری) میخوانند. "موسی خورنی Moses of Chorene" مؤرخ ارمنی که در قرن 5 مسیحی میزیست هنگامیکه خانواده ارساسید تازه از پارتیا و ارمنیا پس پا میشدند اظهار میدارد که "ارساسس اول" اصلاً بلخی بود . مؤرخ مذکور علاوه برین میگوید : "از زمانیکه بزرگترین پسر ارساسس، "میتریداتس Mithridates" بلخ را به پارتیا ملحق نمود و آنرا پایتخت این مملکت قرار داد خانواده "ارساسید" (اشکانی)، "پاله ونس Palhavenses" یا "پهلوین Pahlaveean" نامیده میشد "استرابو Strabo" میگوید که ارساس شخصی از اهل بکتریا بود و چون حزب مخالف "تئودوتوس Theodotus" به شهر بومی او تسلط و نفوذ یافت به پارتیا فرار کرد و چنانچه این قضیه با تواریخ ارمنی ها هم مخالف نمیباشد در ذیل در پاورقی صفحه هذا عین ترجمه كلمات لاتینی موسی خورنی را مینگاریم زیرا جملات یادداشت او خیلی عجیب و شامل نکته ایست که در دیگر جاها نسبت به بلخ دیده نشده حتی به اسمی که این شهر افغانستان را یاد میکند هم در دیگر تذکره ها به ملاحطه نرسیده است. علاوه برین از ین مضمون معلوم میشود که طوریکه بعضی ها فرض میکردند بلخ و آریاسپ اطلاق به یک شهر نمیشود .

بهر جهت وطن بومی و نژادی "ارساسس "Arsaces هر چه بوده باشد، قراریکه بملاحظه رسیده در مسکوکات و مکاتیب عامه و مراسلات او تنها زبان یونانی استعمال شده و در هیچ یک از مسکوکات او که در پارتیا ضرب زده شده علامه ضرب آن مملکت را دارد زبان و حروف الفبای کدام زبان دیگر یافت نشده. بهر صورت ناگفته نماند که اخیراً بعضی مسکوکاتی بملاحظه رسیده است که روی آنها اسامی شاهان پارتی و نوشته هائی به دو زبان مرقوم است چنانچه از ین نوع سکه جدیداً در افغانستان بنام خود ارساس یکی کشف شده است. قراریکه از ین مسکوکات معلوم میشود شاهان پارتی عنوان شهنشاه را برای خود اتخاذ نموده بودند اما هنوز این مسئله مشکوک است که آیا این مسکوکات از شهنشاهان پارتی است یا از "استراپیسها Strapis" ، یعنی حکمرانانی که استقلال خود را اعلان کرده و این عنوان عالی را اتخاذ نمودهاند. اگر بعضی از ین مسکوکات را خود شاهان حقیقی پارتیا ضرب زده ،باشند ضرب های محلی بوده که برای رواج استفاده محلی آریانا ضرب زده شده اند .



مسکوکات خاندان ارساسید (اشکانی) :

مسکوکات شاهان خانواده ارساسید که مخصوص و رائج در خود پارتیا بود در یکطرف بدون کدام نوشته حایز نقش سر پادشاه و بطرف دیگر تصویر نشسته منقوش است که تیر را در خانه کمان آماده گرفته است و چهار طرف آن قسمی بزبان یونانی نوشته است که در روی سکه مربعی تشکیل میدهد. (17)

در این نوشته ها چیز دیگری جز نام خانوداه ارساس به عنوان "باسی له یوس BAEIAEL" (شاه) یا "باسی له یوس باسی له اونBAEIAEY BAEIAEQN" (شاهنشاه) صفات مختلف 

AIAIOΣ , EIIIQANHΣ , EEEIITETHΣ , EOIIATHP , PIAAHNOΣ METAΣ , وغیره معلوم نمیشود . تمام مسکوکات شاهان خانواده ارساسید صاف یونانی و عموماً بحالت و سلیقه اولی باقی مانده . فقط از مسکوکات این خانواده یک سکه که در افغانستان کشف شده به دو زبان نوشته دارد و حایز اسم ارساسس میباشد . این سکه طوریکه اتیاً نشان میدهیم از سایر جهات با مسکوکات معروف تیپ ارساسید فرق ..دارد طبقه بندی و تشخیص مسکوکات شاهان معروف خانواده ارساسید پارتیا سهل نیست زیرا به ترتیبی که قبلاً متذکر شدیم اسم ارساسس در تمام آنها مشترک است و زبان تاریخ از تذکار این موضوع قاصر است که آیا این صفات و عناوین مخصوصی را که ما روی مسکوکات میبینیم اصلاً مربوط به کدام دسته این خانواده بوده است. تنها یک چیز تا اندازه ئی در میان آنها فرق میگذارد و آن عظمت و جبروت و یا تحقیر صفاتی است که شاهان هر یک برای خود اتخاذ کرده اند چنانچه عنوان "شاه Basileus" و صفات عادل و مشهور شاهانی را که بعدها به سلطنت رسیده اند، با شاهان اولیه این خانواده که صفات محقری را دارا بوده اند از هم تمیز میکنند . عنوان شاهنشاه کبیر عنوانی بود که "میتری داتس دوم Mithridates II" اتخاذ نموده بود و این عنوان را قرار معمول وقتی اتخاذ میکردند که تمام آریانا (افغانستان) را تا سرحدات هند متصرف میشدند چنانچه در مسکوکات سلاطین "سیتی" آریانا که در یک عصری مالک تمام این اراضی بودند، این عنوان یافت میشود. لذا اگر مبدأ ظهور این عنوان را هندی بدانیم مرتکب اشتباه نخواهد شده باشیم .

در موزه "هند India House" یک کلکسیون کامل مسکوکات سلاطین ارساسید موجود است این مسکوکات را سر "ویلکاک Sir H. Willcock" که حال نماینده کمپنی هند شرقی میباشد به موزهٔ مذکور اعطا نموده است و گمان نمیرود که موزه دیگری بدین کثرت از ین مسکوکات داشته باشد .


عصر

از روی تحقیقاتی که نسبت باین مسکوکات بعمل آمده معلوم میشود که مسکوکات اوائل عصر سلطنت این خاندان در روی راسته خود نقش سر شخص جوانی را با کسک آهنی بدون کدام نوشته نشان میدهد و در روی چپه آن شخصی که فوقاً متذكر شدیم با کمان خود نشسته و بدور او این نوشته مختصر ثبت است: APΣKOEBAΣIAEΣ این سکه را بلاتردید میتوان به ارساس اول اختصاص داد . سپس روی سکه دیگر همین سر با کلاه کسک فولادی در روی راسته و در روی چپه آن شکل نشسته و این مضمون 

BAΣIAEQΣMETAQOY ΑΡΣΑΚΟΥ نقش است این سکه را نیز میتوان بهمین پادشاه یعنی ارساس اول اختصاص داد لیکن اینقدر ملتفت باید بود که سکه دومی را از آن سلطنت او باید حساب کرد که ارساس اول "سیلوكوس" را شکست داده اسیر نمود و صفت METAQOY را به عنوان شاهی خود افزود. در سکه دیگر در طرف چپه عین همین مضمون در طرف راسته سری موجود است که با فیته بسته شده و طوریکه سلاطین این خانواده عادت داشتند موهایش روی شانه ها افتاده است . در طرف راسته یک سکه دیگر همین قسم سری با فیته بسته و طذف چپه آن شبیهه به سکه اخیرالذکر میباشد لیکن این مضمون را هم دارد APΣAKOY BAΣIAEQΣ EIIIQANOYΣ یک سکه پنجمی که نقش راسته و چپه آن تقریباً شبیهه به سکه فوق است این مضمون را 

QIAOIIATPOE BAEIAEQΣ METAQOY ΑΠΣΑΚΟΥ حائز است که کلمه Philopater آنرا علمای سکوک شناس علامه اجتماع و اشتراک پسر با پدر حین حیات شاهی میدانند لیکن تاریخ در این مورد خاموش است و معلوم نمیشود که آیا کدام یک از شاهان اولیه ارساسید را در ین مورد حساب کرد از همین قبیل مسکوکات یک سکه ششمی دیگر قرار آتی حایز یکنوع مضمون دیگر میباشد : 

APEAKOY ΘΕΟΠΡΟΠΟΥ ΒΑΣΙΛΕΩΣ ΜΕΓΑΛΟΥ

اگر ما این شش نوع مسکوکات مختلف را به شاهان متقدم "میتریداتس Mithridates II" (18)  دوم (مهرداد دوم) اختصاص دهیم مشارالیه اولین شنهشاه این خانواده خواهد بود و چون زمان سلطنت او یکی از بزرگترین دوره اقتدار و افتخار خانواده ارساسید را نشان میدهد بشهادت مسکوکات نظریه تاریخ را تصدیق و تحکیم میکند مسکوکاتی را که قبلاً متذکر شدیم ویلانت Vaillant مسکوک شناس فرانسوی هم تذکر نموده و میانت Mionnet در کتاب بزرگش در ین موضوع نگارشی نمود اما انتخابات و نظریه که مسکوک شناس فرانسه در موضوع مسکوکات شاهان این خانواده ابراز نموده صحیح است .

ویسكوتی Viscouti و چند نفر مسکوک شناس دیگر خارجی هم خود را وقف مطالعات این موضوع نموده اند لیکن تا حال معلومات تازه و اساسی که قابل تذکر باشد بدست کسی نیامده پروفیسور ولسن هم در نظر داشت در کتاب "آریانای باستان Ariana Antiqua" خود عده مسکوکات ارساسیدی را که بدانها اشاره شد بیافزاید و بدین نوع کتابش را تکمیل کند مگر چون مانند مسکوکات شاهان ساسانی کتلاک مخصوصی برای شاهان ارساسید هم لازم بود، از این نظریه صرف نظر نمود .

ما موضوع بحث مسکوکات خانواده ارساسید را قطع کرده نمیتوانیم تا اینکه از دو سکه شاهان این خانواده که سلاطین تاریخی خیلی عجیب میباشند، سحن نرانیم . یکی از این مسکوکات در روی راستهٔ خود حایز سر معمولی فیته دار و حلقه های پرمو میباشد و نوشته ئی درین طرف خود ندارد اما بطرف چپه آن شکل نیم تنه عالیشان رومن و این مضمون : OEPMOYΣ BAΣIAIΣΣ OEAΣOYPANIAΣ موجود است . این سکه در حقیقت سکه فرهاتس میباشد که کنیزی "انسیلا Ancilla" نام را که ترموزا Thermusa معرف شد و "انتونی Anthony" به او معرفی نموده بود عروسی نموده و به درجه تحت نفوذ این ملکه درآمد که هر چهار پسر دیگرش را قسم یرغمل نزد "اگوستوس Agustus" فرستاد تا بعد از پسرش "فرهاتس Farhatis" راهی برای جانشینی آنها باز نموده باشد .

سکه عجیب دیگر سکه "ونونس Vanonus" است و از آن سه دانه موجود است . پروفیسور ولسن یک رسم آنرا در لوحه 15 کتاب آریانای باستان Ariana Antiqua خویش برای مقایسه با سکه و نونس که از افغانستان یافت شده است ، داده است . در یک طرف آن نقش سر "ونونس" با مضمون ساده 

ONQNHC ΒΑΣΙΛΕΥΣ موجود است که بر طبق سلیقه رومنها عنوان شاه قبل از اسم او تذکار یافته است. در طرف چپه آن رب النوع فتح با مضمون ذیل BAΣIAEYCONQNHC  NEIKHCAC APTABANON نقش است . از روی این مضمون او را میتوان پسر فرهاتس تعین کرد که از روم Rome بر علیه "ارتابانوس Artabanus" تحریک شده بود و ابتدا هم در مقابله کامیاب برآمد اما کمی بعد ضعیف شده تبعید شد چون دیگر مسکوکاتی از ین شاه دیده نشده انچه که "تاسیتوس Tacitus" نسبت به کوتاهی مدت سلطنت او بیان میکند ثابت میشود .


شاهان خاندان ارساسید (کاشانی)

قراریکه وعده داده بودیم مختصراً در آتی ذکری از شاهان خانواده ارساسید نموده یادداشت هائی که مولفین یونانی و رومن نسبت به هر کدام آنها داده بودند حتی المقدور بهر موقع متذکر میشویم باین ترتیب صفحات آتی ما عبارت از یک رشته تاریخچه مسلسل است که تا حد امکان نسبت به شاهان این خانواده که سلطنت شان به ثبوت رسیده بحث میراند ناگفته نماند که چون سلاطین پارتی بیشتر با شاهان اروپا و حصص غربی آسیا مراودت و تصادم داشتند مولفین کلاسیک یونان و رومن نسبت به بکتریا و آریا در خصوص پارتیا بیشتر یادداشت و تذکر داده اند .


ارساسس اول Arsaces I 254 - 250 ق.م. : 

این شخص اصلاً بلخى و مسقط الرأس اش بکتریا بوده و بر علیه "انتیوکوش تئوز Antiochus Theus" محالفت نموده "اگاتوکلس Agathacles" نایب الحکومه پارتیا را بقتل رسانید در سال 241 ق.م. "هیركانیا Hyrcania" را متصرف شده و بر علیه تهاجمات احتمالی مشترک سیریا و بکتریا آمادگی نمود لیکن چون "تئودوتوس Theodotus" بکتریا وفات نمود اتحاد متینی با "تئودوتوس" دوم نموده و بدین قرار منتظر سیریا شد در 236 ق.م. چون "سیلوکوس کولونیکوس Seleucus Kollinicus" با مصر صلح نمود برای اولین دفعه دسته قشون محدودی در مقابل پارتیا فرستاد. در سال 230 ق.م بار دوم قشون فرستاده ابتدا "ارساسس" را به خوارزم عقب نشاند اما بعد شکست خورده محبوس ارساسس شد . در اثر این فتح و ظفرمندی "ارساسس" عنوان "شاه بزرگ Megas Basilicus" را اتخاذ نمود . قراریکه میگویند ارساسس در مقابله از طرف "آریاراتس کاپادوسیائی Ariarathes of Cappadocia" کشته شده است لیکن تاریخ و موقع و چگونگی قتل او معلوم نیست (19) و قراریکه بعضیهای دیگر میگویند در نتیجه افتادن از اسپ وفات نموده است .


ارساسس دوم Arsaces II مقارن 220 ق.م. (20) : 

این پادشاه پسر ارساسس اول است مشارالیه به انبساط دامنه امپراطوری پارتی صرف مجاهدت نموده زمانیکه "انتیوکوس ماگنوس Antiochus Magnus" با مصر مصروف جنگ بود، مدیا را به امپراطوری خود افزود. کمی بعد "انتیوکوس ماگنوس" دست "ارساسس" را از پارتیا کوتا و فقط "هیرکانیا" را برای او باقی گذاشت در سنه 210 ق.م. "انتیوکوس" ، "سیرنجیس Syringes" یک شهر "هیرکانیا" را تسخیر نمود اما "ارساسس" از "سیتی ها" استعانت خواسته با 100000 نفر مجدداً سرگرم جدال شد تا اینکه در سال 208 ق.م. انتیوکوس با او صلح نموده به چشم داشت اینکه او را در جنگ بکتریا و آریا کمک کنند. پارتیا و هیرکانیا را به او مسترد نمود "پولی بیوس Polybius" پادشاه مقابل انتیوکوس را ارتبانوس Artabanus مینامند اما سائر قرائن موثق او را ارساسس دوم پسر ثانی خانواده ارساسید تعین میکنند تاریخ وفات او محققاً معلوم نیست .


ارساسس پریاپاتیوس Arsaces Priapatinus یا فریاد اتیوس Phriadatius 196 ق.م. :

ارساسس پریاپاتیوس یا فریاداتیوس پسر شاه اخیرالذکر میبشاد. وقایع سلطنت این پادشاه برای ما معلوم نیست فقط اینقدر میدانیم که سال اخیر پانزدهمین سلطنت او خیلی آرام و شهرت خوبی داشت از ین پادشاه سه پسر باقی مانده که هر سه بسلطنت رسیده اند اسمای شان عبارت است از "فرهاتس Phrhates" ، "میتریداتس Mithriadates" و "ارتبانوس Artabanus" و شرح سلطنت ایشان قرار ذیل است .


ارساسس فرهاتس اول Arsaces Phrahates I 181 ق.م . : 

اگرچه در زمان سلطنت خود ماردی را منکوب و مغلوب ساخت لیکن دوره سلطنتش کوتاه و حایز شهرت و جلالی نبود .


ارساسس میتریداتس اول Arsaces Demetidates I 177 ق.م. : 

تارخ جلوس او غیر معلوم است. بعضی ها 180 ق.م. و دیگری در حوالی 165 ق.م. مینویسند . موسی خورنی Moses of Choren حینیکه از ین پادشاه سخن میراند مینویسد که به برادرش آرمینیا را تفویض نمود تا در آنجا حکومت کند. سپس برادرش بلخ را مطیع و مرکز حکومتش را در آنجا برقرار نمود. زمانی تمام مدیا و ایران هم مطیع فرمان او گردیده و بابل را مسخر نمود. در سنه 140 ق.م. "دیمتریوس نیکاتور Demetrius Nicator" با یک عده یونانی هائی که تازه "متریداتس Mithridates" آنها را مقهور و منکوب نموده بود ملحق شده بر پارتیا حمله و تا حدی کامیاب هم شدند اما در جنگ دومی قرار عقیده جوستن در اثر خیانت محبوس گردید. اگر چه پادشاه با او رفتار خوب نموده و یک دختر شاه پارتیا را هم به ازدواجش داد اما تا زمانیکه ده سال بعد از شکست "دمتریوس" ، "میتریداتس" قشونی به هند فرستاد و در محاربات کامیابی خوبی حاصل کرد. مشارالیه قبل از حمله هند یک حصه بزرگ امپراطوری "ایوکراتیدس" امپراطور معاصرش بعضی حصص غربی بکتریا آریاریال یسیتان و اراکوزیا را تصرف نمود اما سیتی ها سغدیان را قابض گردیدند .



ارساسس فرهاتس دوم Arsaces Phrhates II 139 ق.م. :

 ارساسس فرهاتس دوم پسر "میتریداتس" میباشد و کمی بعد از ارسال قشون به هند جانشین پدرش گردید اما بطور صحیح تاریخ جلوس او در هیچ جا ذکر نشده. در سال 131 ق.م. "انیوكوس سیدتس Antiochus Sidetes" اولاً بعلت اینکه به "دیمتریوس Demetrius" مساعدت نموده بود و گذشته از این چون شاهان یونانو - بودائی که از پارتیا متنفر بودند با او دوستی و مساعدت داشتند، در جنگ پارتیا بدواً بسیار پیشرفتها نمود لیکن در 130 ق.م. در جنگ بزرگی شکست خورده و بقتل رسید. چون فرهاتس درین جنگ از سیتی ها کمک خواست، ایشان وارد بگتریا شده مخالفین فرهاتس را بسزا رسانیدند. خود شاه هم در جنگ کشته شد. در اثر این ملاحظات اگر باور نمائیم که در زمان سلطنت او سیتی ها كاملاً بکتریا را متصرف شده بودند درست است .


ارساسس ارتبانوس Arsace Artabuns 126 ق.م. : 

این شخص که عموی فرهاتس و کوچکترین پسر "پریاپاتیوس Priapatius" بر تخت جلوس نمود اما ی و هم در جنگ سیتی های تخارستان زخم برداشته و در اثر آن وفات نمود .


ارساسس میتریداتس دوم Arsaces Mithridates II 115 ق.م. : 

پسر ارتبانس که بعنوان "ارتبانس كبیر Artabanes The Great" هم یاد میشود بر تخت جلوس نمود . وی مفاد خود را در آن دید که با سیتی ها بعضی ترتیبات تصفیه کارانه وضع کند. چنانچه در اثر کمک آنها خود را شاه حصص غربی بکتریا، آریا و چند وقت بعد سلطان تمام حصص جنوبی آریانا تا رود اندوس ساخت. معذالک چنین فرض میشود که سیتی ها در زمان سلطنت "آزس Azes" و چانشین او دست تسلط در بلخ و کابل پیدا کرده سپس پنجاب را تسخیر نموده باشد. تخارها Tachari پوچی ها Yeutchi و هن های Huns سفید تحت زمام شاهان آسیائی در "سغدیان Soghdiana" مملکت کوهستانی شمال اکسوس مقیم بودند. در عصر این پادشاه مکتوبی به روما Rome فرستاده شده و سفیری از طرف میتریداتس به دیکتاتور "سیلا Sylla" فرستاده شد میتریداتس در حوالی 85 ق.م. وفات نموده اما تاریخ وفاتش غیر محقق است .


85 ق.م. :

این عصر، عصر نزاع و جنگهای داخلی میباشد و اگر شاهان پارتی نژادی که مسکوکات آنها در افغانستان پیدا شده است و تیپ صاف یونانی دارند، خانواده سلطنتی جداگانه باشند احتمال قوی میرود که درین عصر استقلال خود را اعلان نموده باشند.


مناسکریس Mnaskires و فرهاتس Phrahates : 

این دو شخص را دشمنان تخت و تاج پارتیا مینویسند اما معلومات مفصل تری نسبت به ایشان در دست نیست در طی این اغتشاشات سیتی ها بر قوای خود افزوده و در سال 77 ق.م. شاهی از ایشان بر تخت پارتیا جلوس نمود.


سناتریوكس Sanatroikes یا ارساسس سیناترو Arsaces Sinatraux 77ق.م. :

طوریکه در مسکوکاتش نقش است شاهی به چنین اسم از قبیله سیتی ها بر تخت سلطنت جلوس نمود . گویند وی مکتوبی روی پارچه به میترادیتس پونتوس نوشته است اما صحت آن در شک است و چنین حدس مرود که خود رومن ها آنرا ساخته باشند در زمان سلطنت این پادشاه واقعل قابل ذکری رخ نداده است.


ارساسس فرهاتس سوم Arsaces Phrahates III 67 ق.م. : 

این پادشاه پسر "سیناترو" میباشد . بعد از پدر خویش چون به تخت سلطنت صعود نمود فوراً داخل عقد معاهده با پومپی Pompy شده و در طی جنگ روم واخل معاهده با "تیگرانس Tigranes" ، ارمینیا Armenia (ارمنستان) گردید . وی مدت ده سال بکمال آرامی سلطنت نمود تا اینکه در سال 56 ق.م. دو پسرش اورودس Orodes و میتریداتس اتحادیه مخفی بر علیه او ترتیب داده و او را بقتل رسانیدند. سپس این دو برادر در باب مسئله سلطنت شروع به مجادله نموده در نتیجه اوردوس غالب شده و میتریداتس نزد گابینوس Gabinus نایب پومپی پناه برده از او استمداد نمود لیکن چون گابینوس به مصر احضار شد، میترداتس به تنهائی مصروف خلع برادر خود گردید اما در نتیجه اسیر و محکوم به مرگ شد .


ارساسس اورودس Arsaces Orodes 55 ق.م. : 

هنگامیکه "کرازیوس Crasius" کشته شد ارساسس اور ودس مشغول سلطنت و حکمفرمائی بود . این پادشاه با "ونتیدیوس Ventidius" نایب "انتونی Anthony" هم مخالف بود و پسرش "پاکورس Pakores" که در عین زمان وارث شاه تعین شده بود در مقابله این جنرال پس پا شده و در 39 ق.م. از دست او کشته شد. اورودس از ضیاع فرزندش خیلی متاثر شده پسر دیگرش فرهاتس را وارث خویش تعین نمود. این پسر آخر او را بازی داده باعث قتلش شد .



ارساسس فرهاتس Arsaces Phrahates 37 ق.م. :

 اگر چه حزبی مخالف ارساسس فرهاتس برخواسته بمناسبت جرم پدرکشی میخواستند حقوق سلطنت این شهزاده را سلب کنند لیکن مشارالیه بکمک سیتی ها بر تخت سلطنت جلوس نمود درین فرصت انتونی Anthony بر پارتیا هجوم نموده 300 میل انطرف سرحدات ارمنیا (رود خانه کر Kur) پیشرفت نمود و "پراسپا Prasapa" را محاصره نمود و چون در محاصره ناکام برآمد حین مراجعت خسارات زیاد وارد کرد بعد از مرگ انتونی یک برادر و رقیب فرهاتس موسوم به "تیریداتس Tiridates" بنزد "اگوستس سزار" پناه برد و از او استمداد نمود . "اگوستس" از موقع استفاده نموده چهار پسر شاه را تربیه و به قسم یرغمل در روما درخواست نمود اما پسر پنجم فرهاتس با کمک "ترموزا Thermusa" ملکه ایتالیا برخلاف پدر خویش اتحادیه مخفی نمود در سال 4 م . او را زهر خورانید اما موفق به اشغال تاج سلطنت نگردید .


ارساسس اورودس دوم Arsaces Orodes II 4 م. :

 بعد از مرگ "فرهاتس" اغتشاش و تشنج در مملکت حکفرما گردید. "اورودس" که در ین وقت پسر جوانی بود به مقام سلطنت ترفیع نموده و جنگ های داخلی را با برادرش که بجرم پدرکشی اقدام نموده بود تقریباً تا ده سال دوام نمود. "اورودس" در نتیجه بی رحمی و ظلم در حوالی 14م بقتل رسیده و یکی از

پسران "فرهاتس" از روما برای اشغال تخت سلطنت احضار شد .


ارساسس ونونس اول Arsaces Vonones I 14 م. : 

در اثر درخواست یک حزب پایتخت پارتیا "تبریوس سزار Tibrius Caesar" ، "ارساسس ونونس اول" را به پارتیا فرستاد و چون این شهزاده در محاربه بر "ارتبانس" ظفر یافت و در "سلوسیا" به مقام سلطنت ترفیع یافت لیکن بعلت عادات غیر آسیائی که در او مشاهده میشد در میان مردم شهرت و مقام خود را از دست داد. لذا "ارتبانس" از موقع استفاده نموده دوباره مراجعت نمود و او را مجبور ساخت تا از مملکت خارج شود چنانچه ترک سلطنت گفته و در آرمینیا گناره گیری اختیار نمود اما از آنجا نیز او را خارج نمودند و در سیریا مرد .


ارساسس ارتبانوس مدیا Arsacess Artabanus 18 م. : 

قرار بیانات "تاسیتوس Tacitus" این شهزاده تنها از طرف مادر اولاده ارساسس بوده و در میان سیتی ها پرورش و تربیت شده بود و بکمک همین قوم به مقام سلطنت رسید. اگرچه ظلم و بیرحمی مردم را از او متنفر ساخته بود معذالک بهمین رویه مداومت نمود در سال 35م . یک پسز دیگر فرهاتس را که بهمین اسم یاد میشد فرستاد در نتیجه "ارتبانوس" مجدداً از "«سلوسیا" تبعید شده مدتی در منتهای کشقت در صحراهای هیرکانیا بسر برد آنگاه دوباره مراجعت نموده دشمن خود را اخراج کرد قرار عقیده "ژوزفوس Josephus" بعد از مرگ او هفت اولاد از او باقی ماند که قرار ذیل اند : داریوس Darius، باردانس Bardanes گوتارزس Gotarzes اورویس Orodes، ولوجزس Vologeses پاکورس Pakores و تیریداتس Tiridates . قرار عقیده همین مولف از میان این پسران باردانس را جانشین خود تعین نمود لیکن قرار گفته "تاسیتوس Tacitus" برادرش "گوتورزس" او را کشته و تخت و تاج سلطنت را متصرف شد .


ارساسس باردنس Arsaces Bardanes 41 م. : 

این پادشاه روم متحد .بود قرار عقیده "ژوزفوس Josephus" برادرانش مقام سلطنت را به تسلیم کردند اما سائر مولفین میگویند که بعد از جنگ داخلی بر آنها غالب آمده مقام سلطنت را اخراز نمود (21) بهر جهت سلطنت او باشکوه اما کوتاه بود. قرار روایت "تاسیتوس" دامنه متصرفات خویش را تا رود سند، سزحدات مملکت داهی Dahae که عبارت از مناطق جنوب اندوس از طرف شمال شرق تا "سغدیان Soghdiana" بود آنوقت در تصرف بومی های سیتی یعنی یوچی ها که داهی ها را مغلوب نموده بودند، انبساط داشت .


ارساسس گوتارزس Arsaces Gotarzes 47 م. : 

برادر دیگر شاه قبل الذكر به سلطنت رسید وی قرار تذکار تاسیتوس خودش را پرستنده "هرکولس Hercules " اعلان کرده و سیتی ها به او کمک نمودند .

"کلودیوس  Claudius" امپراتور "مهرداتس  Mihardates" پسر "ونونس Vanones" شاه مرحوم را با تمام قوای خود کمک و تحریک به اشغال تخت "پارتیا" نمود اما وی در حمله ئی که برای تصرف تخت پارتیا نمود ناکام بر آمد و "گوتارزس" کمی بعد بمرگ طبیعی مرد .


ارساسس ونونس دوم Arsaces Vanones 49 م. : 

عصر سلطنت این شاه هم کوتاه و خالی از شوکت و جلال بود . مسکوکات ONNOY که از افغانستان پیدا شده است و در آنها به زبان و حروف آریائی و یونانی عنوان شهنشاه تحریر است، قرار فرضیات علما از همین پادشاه میباشد . اما معلومات از مجاری سلطنت و شخصیت او که عامل تصدیق این فرضیات شود چیزی در دست نیست. سلطنت و حیات هر دو را در دو جنگ با "ولوجیزس Vologeses" پدرود گفت .



ارساسس ولوجیزس Arsaces Vologeses 52 م. : 

پسر گوتارزس این پادشاه برای تصرف ارمینیا با روم داخل جنگ شده قشونش پیشرفت نمود و برادرش را در آنجا مقرر نمود وی در هیرکانیا با سیتی ها مشغول جدال بود. قراریکه پروفیسور "لئسن" فرض میکند وی کابل و قندهار را از تصرف شاهان خانواده "کدفیزس Kadaphises" که از آن جمله یکی "اهاگاسوس Ahagasus" باشد و مسکوکاتش در دره کابل یافت میشود، نجات بخشیده است. "ولوجیزس Vologeses" پادشاهی است که او را "وسپاسی Vespasian" هم خطاب نمودهاند و عنوان شهنشاهی هم اتخاذ نموده است. سلطنت او با حشمت و شکوه و تا اندازه ئی طویل بوده است .


ارساسس ارتبانوس سوم Arsaces Artabanus III 85 م. : 

پسر "ولوجیزس Vologenes" بر تخت سلطنت صعود نمود اما بدبختانه از او و سلطنت اش معلومات زیادی در دست نیست .


ارساسس پاکورس Arsaces Pakores 99 م. : 

این سلطنت هم اگر چه طویل بود اما حوادث قابل ملاحظه ئی در آن نگذشته است. "پاکورس" خود را دوست روم و متحد با "دسیبالوس Decebalus" شاه "دسی Deci" اعلان نمود مسکوکاتی که از پاکورس بدست آمده و نوشته بزبان آریائی هم دارد ممکن است از همین پادشاه باشد از اینجا معلوم میشود که در مشرق دامنه استملاک او وسیع بوده اما احتمالات قوی بر آن دلالت میکند که این سکه از یکی از نایب الحکومه هائی باشد که بعدها مقام پادشاهی را احراز کرده است .


ارساسس مکرینوس Arsaces Macrinus (خسرو ایران) 115 م. :

 بعد از پاکورس برادرش خسرو که معاصر "تراجان Trajan" میباشد به تخت سلطنت رسید. "خسرو Macrinus" نایب امپراطور تراجان را در بین النهرین شکست داد آنگاه تراجان قشون زیادی اعزام نموده برای رودخانه فرات سفاین ساخت و تمام وادی این رودخانه و دجله را تا بحر تسخیر و در شهر "سلوسیا" و "دجله Tigris" که پادشاه دیگری مولفین رومن او "پارتناسپاتیس Parthanaspatis" ،مینامند برقرار نمود بعد از مرگ "تراجان" خسرو مجدداً بین النهرین را متصرف شده و "ادریان Adrian" با او صلح نموده تمام اراضی شرق فرات را به او واگذار نمود این سلطنت هم طویل بوده است.


ارساسس ولوجزس دوم Arsaces Vologeses II 160 م. : 

پسر بزرگ خسرو جانشین پدر گردید . وی با "الم Alam" صلح و اتحاد نموده عساکر رومن را که در آرمینیا مقیم بودند، پراگنده و پریشان نمود اما "پریسکوس Priscus" و "کازیموس Cassimus" جنرالهای رومن تلافی این حادثه را نموده با فارس بجنگ درآمدند و در زمان "وروس Verus" ، "انتیونوس Antionus" بابل و سیلوسیا را مسخر نمود و بالاخره "انتیونوس" بعد از مرگ "وروس" با فارس صلح نمود .


ارساسس ولوجزس سوم Arsaces Vologeses III 195 م.: 

پسر "سیناترو Sinatraux" برادر شاه اخیر الذکر بر تخت شاهی نشست . این پادشاه هنگامیکه بر بین النهرین هجوم نمود "استیسیفن Ctisiphon" را تصرف نموده با "سروروس Serverus" مخالف بود . سپس با "ارتبانوس Artabanus" داخل جنگ داخلی شده و در طی آن بمرگ طبیعی مرد .


ارساسس ارتبانوس Arsace Artabaus 215 م. :

 تنها پادشاهی است که با روم داخل جنگ شده و "کارا کالا Caracala" بمقصد ازدواج دختر او بنا داشت او را محبوس ساخته و در آنجا بقتل برساند چنانچه در ین راه بسیار از نجبای پارتی بقتل رسید. اما خود "ارتبانوس" نجات یافت و بمقصد انتقام با دشمن خویش جنگ را شروع و قتل و غارت زیاد نمود. چون "خسرو Macrinus" بر علیه او برخواسته بود یک روز کامل جنگ شدید و خون ریزی بین طرفین جریان داشت حینیکه فردا "ارتبانوس" برای شروع مجادله تدارکات میدید خبر مرگ دشمن اش "کاراکالا" به او رسید . آنگاه از خسرو امتیازی گرفته و بجنگ خاتمه داد .

در این وقت حادثه مهمی بمیان میاید که عبارت از تغییر خانواده سلطنتی است که صورت وقوع آن قرار آتی است : "اردشیر بابکان Ardeshur Babakan" یا "ارتاکزرسس Artacserces" یکی از صاحب منصبان قابل ملاحظه قشون پارتی است که به جسارت و شجاعت معروف وقت بود. چون از طرف "ارتبانوس" بی اعتنائی و تحقیری نسبت به او شده بود، بنای شورش را نهاده در نتیجه "ارتبانوس" را مقتول و مملکت او را متصرف گردید با قتل این شاه سلسله خانواده شاهی "ارساسید" (کاشانی) به آخر رسیده و خانواده "اردشیر" که در تاریخ به اسم خانواده "ساسانی" یاد میشود، در سال 235 م. شروع به حکمرانی نمود چون آخرین فتح وی بر علیه قوای شاه فوق الذکر در بلخ رخ داده بود، قرار روایات فارسی ها در این شهر تاج سلطنت بر سر نهاد (22) .

بدین منوال دست تسلط و با آن انبساط تصرفات شاهان "یونانو- پارتی -Greco Parthian" بعد از تقریباً 500 سال سلطنت مسلسل از آسیای مرکزی کوتاه و ختم گردید . در زمان "سیزارCaesars" پایتخت شهر "سیلوسیا Seleucia" کنار رودخانه دجله بود و علت انتقال پایتخت از علاقه اصلی آن که عبارت از "طوس" در "خراسان" باشد امر اجباری و خطر ازدیاد قوا و تجاوزات "سیتی" ها بوده است . "سیتی" ها به تدریج در اثر مهاجرت های متوالی به آریانا، به قوای خویش افزوده اقتدار پادشاهان این خانواده پارتی را از ایالات شرقی خاتمه دادند اصول حکومت پارتی ها کاملاً آسیائی یعنی عبارت از یکعده ستراپ ها یا سلاطینی بود که هر کدام در ایالت خود نسبت به تمام مال و جان رعایا اقتدار مطلقه داشتند و سر و مال ملت از آنها شمرده میشد. چون انسان این موضوع را در نظر بگیرد از اعلان استقلال پارتیها و عناوین با عظمت و تکبری که در آریانا اختیار و آنرا در مسکوکات خود ضرب زده اند، تعجب نخواهد کرد .

منظور نظر و علت اساسی احتیاج ما بشرح مختصر "پارتی ها" در دوره انتقال آنها از "هلنیزم" به رویه صاف آسیائی و شرح چگونگی حیات اجتماعی آنها این بود که تا اگر بصورت دائمی از وضعیت و روابط آنها با ممالک همجوار نتایجی استنباط و اخذ نشود دریافت شرایط وجود "بکتریا"، "آریا" و "کابلستان" یعنی اراضی رودخانه "کوفن Kophene" و حقایق تاریخی آن غیر ممکن خواهد بود .

اینک در طی سطور آتی آنچه را که مدققین مغرب زمین در اثر تجسسات خویش از نویسندگان قدیم و کشفیات جدید راجع به این مناطق استخراج نموده اند، متذکر شده ضمنناً طور تبصره یاد دهانی میکنیم که در میان نویسندگان معاصر (قرن 19) آنکه بیشتر در این موضوع صرف مساعی نموده، سنوات تاریخی را بصورت عمومی تعین کرده و از روی علائم تاریخی اسامی شاهانی را که مرتباً خانواده وار روشن و آشکار است طبقه بندی نموده پروفیسور "لئسن Lassen" (جرمنی) است (23) . سائرین عموماً این موضوع را تماماً از روی مسکوکات شرح و بسط داده اند و نسبت به وقایع احتمالی تاریخی که اسماً به مضروبه مسکوکات توأم بوده از خود مسکوکات بیشتر صحبت کرده اند، چنانچه پروفیسور "ولسن Wilson" این رویه را ترجیح داده است بلاشبهه در اصول پروفیسور "لئسن Lassen" یک چیز خیلی ملی و جرمنی مشاهده میشود که خودش را متهورانه در اقیانوس بی پایان حدسیات غوطه داده، رشته معلومات خویش را بزرگ و گسستگی های آنرا بهم پیوند نموده است. در نتیجه بدون اینکه برای یک اساس تاریخی مادتاً مواد موثقی موجود باشد شالوده تاریخی برای خانواده های سلطنتی، ملل و نژاد شاهان مختلف این سرزمین گذاشته است. نگارشات این پروفیسور آلمانی از حملات انتقادی مبری است زیرا وی برای تائید استنباط ها و تشخیص سنوات اعصار سلاطین مختلفی که در تاریخ بمناسبت تاریکی و عدم معلومات از آنها اسمی نرفته از نظریات "میانت Mionnet" ، "ویسکوتی  Viscouti" و

"روشت P. Rochette" اقامه دلیل و باز از روی ساختمان مسکوکات سلاطین و تشابهات علائم مسکوکاتی و نشانی هائی که بین مسکوکات سلاطین یک مملکت و مملکت دیگر موجود است قضاوتها نموده است .

بهر صورت ما معترفیم که در اینجا بسا مطالب را از روی حدسیات پروفیسور "لئسن" اقتباس نموده ایم . باقی اگرچه گمان میکنم پلان ترتیبات اصولی را که وی اتخاذ کرده ، خوانندگان عزیز طرفدار نخواهند بود معذالک بشرح قسمت های عمده این طبقه بندی اقدام کرده و اختلافات مهمی را که در ین موضوع بین معتقدات او و پروفیسور "ولسن" موجود است ادا خواهیم نمود. آنگاه ضمنناً معلوماتی را که متعاقباً بعد از تحریر کتب پروفیسورهای موصوف در ضمن کشفیات جدید نسبت به یک خانواده شاهی سیتی بدست آمده به رویه نظریات شخصی خویش علاوه خواهیم کرد .

پروفیسور "لئسن" شاهانی را که اسامی شان را مولفین قدیم تذکر داده اند، بقسم حوادث موثق با کیفیاتی ذکر و ایشانرا یا به علاقه های مخصوص مربوط میکند و یا با تاریخ های معین و حوادث معروف ملتصق میسازد آنگاه شاهان جدیدی را که مسکوکات آنها تازه مکشوف شده به اصولات قبل الذكر یا اصلی یا اتخاذی از کدام باستان شناس پیشینه و یا قرار قواعد استدلالی بقسمی ترتیب میدهد که قابل قبول باشد .


اول :

یک یا دو سکه که تا حال از "تئودوتوس Theodotus" کشف شده مسکوکات و "ایوتیدموس Euthydmus" و "دمتیریوس Demetrius" شاهان اولیه بکتریا و آریانا میباشند به مسکوکات خانواده "سیلوسید" یا شاهان "یونانو- شامی -Greco Syrian" شباهت دارد صورت ساختمان و کار این مسکوکات اعلی و در طرف راسته آن نقش سر قشنگ و در طرف چپه آن بعضی علائم میتولوژی یا اساطیر یونانی و عنوانی که عموماً فقط بزبان یونانی منحصر میباشد، منقوش است . این است خواص مسکوکات قدیم اولیه که با بعضی تشابهات مسکوکات دیگری که ممکن با نام های جدید یونانی و عناوین ساده یافت شوند فقط متعلق بهمین خانواده و همین عصر خواهد بود مسکوکات مکشوفه "هلیوکلس Heliocles" ، "انتیماکوس Antimachus" ، "اگاتوکلس Agathochles" و "ایوکراتیدس Eucratides" بکمال خوبی به تعریفات فوق مطابقت دارد اما نوشته های این مسکوکات تماماً به دو زبان میباشد حال آنکه مسکوکات شاهان اولی تا حال هر چه یافت شده است، منحصر بزبان یونانی بوده است. بنا بران این شاهان یا بعضی از آنها که عبارت از دو نفر اخیرالذکر باشند در ایالاتی که زبان اهالی فقط یونانی بوده مسکوکات متقدمین خود را قبول و رائج کردهاند و احتمال قوی میرود که در بعضی حصص مملکت خود آنجائی که زبان جدید زبان مادری شمرده میشد آنرا نیز در مسکوکات داخل کرده .باشند سلطنت آنها هم باید از سلطنت شاهانی که فقط مسکوکات آنها به دو زبان تحریر دارد، مقدمتر باشد، الا شاه اخیر الذكر كه دست تسلط بر چندین مملکت داشت ما زبان جدید را آریائی ، باختری یا کابلی نامیده میتوانیم لیکن اسم اول الذکر را که عبارت از "آریائی Arian" است و بر خلاف دوی دیگر تمام افغانستان را در بر میگیرد ترجیح میدهیم. تمام سلاطینی که این زبان را برای ضرب مسکوکات خویش اتخاذ کردهاند، آنرا در طرف چپه سکه استعمال نمودهاند و طرف راسته را برای زبان اصلی یونانی و نقش سر و مجسمه تخصیص داده.اند "ایو کراتیدس Eucratedis" یکی از شاهان معروف معاصر "میتریداتس اول Mithridates I" (مهرداد اول) پارتیا میباشد و سائرینی که فوقا اسامی شان ذکر رفت جدیدتر اند .


دوم :

یک نوع مسکوکات دیگری موجود است که فقط حایز نوشته یونانی بوده کار و صورت ساخت آن پست تر است و اسامی بربر هم دارد . بعضی از ین مسکوکات عناوین صاف یونانی از قبیل THP, METAE, AIKAIOS وغیره و بعضی های دیگر عناوین و اسم بربری هر دو را دارد پروفیسور "لئسن" تمام این مسکوکات را به خانوادههای سلطنتی سیتی نسبت میدهد زیرا هویدا است که "سیتی" ها در قرن دوم ق.م. از مناطق "سغدیانه" و "بکتریا" گذشته و در نتیجه در آنها توقف و به تشکیل سلطنت و حکمفرمائی پرداختهاند. وی اقسام مختلف این قبیل مسکوکات را به خانواده ها و ادوار مختلف سلطنتهای سیتی اختصاص داده ضمنناً در آن موضوع داخل حدسیات هم شده و از منابع چینی، منگولی و مولفین کلاسیک برای تقویت کلام خویش ذرایعی بدست آورده است .


سوم :

یک عده فوق العاده زیاد مسکوکات جدیدیکه به دو زبان در آنها تحریر است، از حیث صورت ضرب و شکل ساختمان خود اعلی میباشند. اغلب این مسکوکات در یکطرف سر یونانی با نوشته ساده و در طرف دیگر بعضی اشکال رب النوع اساطیر یونانی از قبیل "ژوپیتر Jupiter" ، "مینرنا Minerna" ، "هرکلس Hercules" ، "دیوسکوری Dioscuri" و غیره نقش دارد . بعضی ها در طرف راسته شخص اسپ سوار و رب النوع فتح بالدار یا شکل فیل و یا اشتر بلخی دارد. بعضی های دیگر اشکال فوق الذکر را در طرف چپه خود نشان میدهد و بالاخره یکدسته دیگر در هر دو طرف حایز اشکال فوق الذکر میباشند اما اسامی شاهان بزبان صاف یونانی تحریر است و نوشته های این مسکوکات عموماً ساده میباشد. برعلاوه چیز مهمی که در این مسکوکات بنظر رسیده این است که در طرف چپه آنها در اثر تجزیه کلمات اسم ها، رسم الخط جدید دیگری مکشوف گردید . این اسامی را میتوان کلید کشف و قرائت الفبای رسم الخط مذکور اتخاذ کرد. بعد از ینکه قرائت رسم الخط این زبان بدست ،آمد ثابت شد که این زبان "سانسکریت" یا بهترتر تعریف نمائیم زبان "پراکریت Pracrit" یعنی مادر زبان سانسکریت میباشد که مانند السنه "سمیتی" از راست به چپ تحریر میشد این مسکوکات که در ضرب آنها دو رسم الخط و دو زبان مختلف بکار رفته مانند مسکوکاتی که در آنها زبان صاف یونانی استعمال شده متعلق به چندین خانواده سلاطین میباشند. در بعضی سکه ها اسم و عناوین یونانی صاف میباشد که کلمات زبان آریائی آن کاملاً با یونانی مطابقت میکند . از بعضی دیگر اسامی شاهان پارتی و عناوین یونانی و نوشته های آریائی بصورت کامل با یونانی آن مطابقت .نمیکند. در یکعده دیگر باز نام ها بربری اما عناوین یونانی است که با صحت تمام به زبان آریائی ترجمه شده است. اما دسته مسکوکات چهارمی که در دست داریم طوری است که اسامی آن بربری و عناوین آن بحروف خوانای یونانی میباشند اما بر علاوه نوشته آریائی دارد که با یونانی آن مطابقت نمیکند و تا حال خوانده هم نشده اند. حقیقتتا مسکوکاتی بدین اختلافات طبعاً متعلق به نژاد و خانوادههای مختلفی است که در ترتیبات و طبقه بندی سلاطین آن بصارت عمیقی لازم است .


چهارم :

باز یکعده مسکوکات مسی داریم که شکل و صورت ساخت آن هم بد نمیباشد. در یکطرف آنها نوشته و نامهای یونانی و در طرف دیگر اسم شاهان بدون کدام عنوان و صفت در حروف سانسکریت قدیم تحریر است که کاملاً با حروف نوشته جات "آشوکا" که در سنگهای "جرنار Girnar"، "کتک Cuttack" و در منارهای سنگی دهلی "بیهتاری Bhitari" ، اله آباد نقش است مطابقت دارد . قرار معلوم شاهانی که باین رسم الخط سکه ضرب زده اند دو نفر اند یکی "اگاتوکلس Agathocles" و دیگری "پنتالیون Pantaleon" اول الذكر تنها به زبان یونانی هم سکه زده است .

پروفیسور "لئسن" دلایل مقرون به صحت آورده میگوید چون زبان صاف یونانی را خانواده های شاهی "سیتی" در مسکوکات خویش استعمال نموده اند و اولین دفعه رسم الخط زبان "آریائی" را یونانی ها طرف استعمال قرار داده اند نه "سیتی ها" معلوم میشود . که اصل و مبدأ زبان جدید "سیتی" نبوده است . گذشته از ین چون این زبان در مناطق مخصوص مسكوكات سلاطین "گریکو سیتی" معمول نبود و در مناطق بکتریا و سوگدیانا که شاهان یونانی معروف آن "تئودوتوس" و "ایوتیدموس" و غیره میباشد مانند "سیتی" فقط بزبان یونانی سکه زده میشد و علاوه برین چون این زبان تا هر جائی که تا امروز تجزیه و خوانده شده با وجودیکه از راست به چپ تحریر میشود، سانسکریت ثابت شده است . پروفیسور "لئسن" رواج آنرا در دره کابل و "پاروپامیزوس" اختصاص میدهد (24). زیرا قرار معلوم ساکنین این مناطق قبل از کشور گشائی اسکندر هندی بوده اند. مسکوکاتی را که تحریر آنها بحروف رسم الخط سانسکریت عصر "آشوکا است به مناطق قرب سواحل رود "اندوس" و بیک عصری اختصاص میدهد که هنوز زبان آریائی در آنجا معمول و مروج نشده . قراریکه قبلاً اشاره نمودیم مسکوکاتی که به دو زبان تحریر دارد حایز اهمیت مخصوصی میباشند زیرا اگر به تجزیه و خواندن حروف آن کاملاً موفق شویم، کلید قرائت زبان جدید بدست ما خواهد آمد که بعلاوه قرائت و تشخیص مسکوکات اسرار کتیبه های سنگ روی اشیای عتیقه با حقایق تاریخی موثق و چگونگی احوالات خانواده های سلطنتی که آنرا معمول ساخته اند آشکار و بدین وسیله باب جدیدی در تاریخ و ادبیات قبل از اسلام کشور کوهستانی افزوده خواهد شد .

مستر "جیمز پرنسپ" مؤسس ژورنال انجمن آسیائی کلکته که قبلاً از روی زبان شاهان قدیم هند صورت مراودات و معاهدات آنها را با "سکوس ها" و "انتیوکوس" خوانده است برای قرائت زبان جدید لیاقت و موقعیت مساعدی داشت. وی نام هائی را که روی این قبیل مسکوکات تحریر بود کلید کشف الفبای زبان "آریائی" قرار داده و دامنه معلومات خود را بیشتر در میان عناوین و صفات ملحقه اسامی سلاطین وسعت داده است. اگرچه طوریکه قبلاً اشاره نمودیم مستر "جیمز پرنسپ" مذکور در این راه چندین رقیب اروپائی هم داشت لیکن ناگفته نماند که اگر وی در این راه از علمای مذکور سبقت نه جسته، عقب هم

نمانده است .

هرچند در این رشته اختصاصی یعنی قرائت زبان "آریائی" پیشرفت هائی هم بعمل آمده باشد باز هم بعقیده ما هنوز اكتشافات به حد رضایت بخشی نرسیده و تا اینکه نوشته های "آریائی" روی سنگ ها و اشیای باستانی توپ ها و لوایح عمرانات مذهبی خوانده نشود نمیتوان گفت که اکتشافات بحد کمال رسیده زیرا برای روشن کردن حقایق تاریخی باستانی آریانا یا مملکت افغانستان امروزی با اقامه اسناد چشم انتظار ما فقط بسته به این چیزها است امید میرود که در اثر قرائت نوشته جات اسناد معتمد تاریخی برای تصدیق حدسیات که تا حال تنها رهنمای ما در عالم ظلمت ،میباشد بدست آید برای بدست آوردن حقایق حوادث عصر باستان این نواحی بی لزوم ادبیات هند قدیم را تفحص نموده اند. کتب سانسکریت نسبت به کتب کلاسیک اروپا در این راه قاصرتر است. معذالک حقایق نایاب قدیم این ناحیه را تا درجه ئی مؤرخین چینی روشن نموده اند ولی آنهم مشکوک است. پروفیسور "لئسن" برای تفصیلات رساله "تفوق سیتی ها" خویش از ین منبع استفاده نموده اما این یک نور ضعیفی است که ناگزیر ما هم در نقاط تاریک بکار برده.ایم حالا که مختصراً در فوق چند دسته مسکوکات شاهان این مملکت را گوشزد نمودیم میتوان طبقه بندی تاریخی سلاطین این سرزمین را قراریکه پروفیسور "لئسن" و "ولسن" مرتب نموده اند، متذکر شد:


تئودوتوس اول Theodotus I یا دیودوتوس اول Diodotus I 256 ق.م. : 

در مسکوکات او نوشته ساده ΔIO ΔOTOY BA ΣI ΛE ΩΣ یافت میشود . بعقیده مؤرخین یونانی و لاتین استقلال خویش را در همین وقت یا کمی پیشتر از زمانی که "ارساسسArsaces" در "پارتیا" شورش نمود ، اعلان نموده است . اگر به سخن استرابو که میگوید علت فرار ارساسس از بلخ به پارتیا این بود که مخالفت های رقیبانه "تئودوتوس" در آنجا نفوذ نموده بود، اعتبار شود، حرکت استقلال خواهانه بکتریا چند سال پیشتر بوقوع پیوسته است سلطنت "تئودوتوس" تا بعد از اینکه ارساسس هیرکانیا را تسخیر ،نمود دوام داشت زیرا شاه اخیر الذکر از اتحاد شاه بکتریا با شاه سیریا بخوف بود و چون "تئودوتوس" وفات نمود از ترس رهائی یافته با پسر و جانشینان او که بهمین اسم یاد شده اند، داخل اتحاد متینی گردید .


تئودوتوس دوم Theodotus II 250 ق.م . : 

از اخلاق اعمال و حوادث سلطنت این پادشاه معلوماتی در دست نداریم و از چند سکه ئی که تا حال کشف هم شده بین پدر و پسر تمیز کرده نمیتوانیم انبساط دامنه خاک مملکت او هم غیر معلوم است. واضح است که سائر اتباع یونانی بقیه آسیا هم به تمثال بکتریا و آریا برای استقلال خویش دست و پا زده اند. لیکن آیا آریا، اراکوزیا و پاروپامیزوس معۀ کوفن یا درۀ کابل خود را تحت قیادت "تئودوتوس Theodotus" قرار داده اند یا برای خود شاه دیگری انتخاب نموده اند. در ین مورد هیچ معلوماتی در میان نیست چون درین فرصت اسم هیچ یک پادشاه طاغی و انقلابی در تمام این سرزمین ذکر نرفته و از طرف دیگر هویدا است که "ارساسس" فقط شاه پارتیا و هیرکانیا بود میتوان نتیجه استنباط کرده بگوئیم که "تئودوتوس" به تمام مملکت شرق پارتیا سلطنت داشت  .


ایوتیدموس Euthydemus 220 ق.م. :

سکه این پادشاه فقط در طرف چپه BAΣIΛEΩE EYΘYHMOΣ و هیکل "هرکلس Hercules" را ایستاده یا نشسته نشان میدهد فقط در طرف چپه یک سکه دیگر او اسب وحشی بکتریا با نوشته فوق نقش است. استقرار این پادشاه مصادف به عصر قشون کشی انتیوکوس كبیر یعنی 212 ق.م. میباشد. "انتیوکوس" شاه شامی "ایوتیدموس" را در جنگ "ارساسس" کمک ننمود و بعد از اینکه صلح بین این دو حریف بمیان آمد شاه بلخی در مقابل قشون و قوای متحد شامی و پارتی تلاقی شده و پس پا گردید . جنگ نزدیک "مرو" حالیه که محل فرضی شهر "انتیوکا Antiochia" قدیم میباشد بوقوع پیوست و در نتیجه "ایوتیدموس" به "آریاسپ Ariaspe" فرار نمود. موقعیت "آریاسپ" یا "هزارسپ Hazarasp" آنطرف صحرا بصورت یقین چنین متقاضی بود که شاه بلخی بعد از شکست خود به آنجا فرار کند زیرا آنجا بین "ایوتیدموس" و فاتحین صحرا حایل بود و ساكنین "سوغدیانه" و "سیتى ها" قوت الظهر بشمار میرفتند .

مینویسند که "ایوتیدموس" از "هزارسپ" پیغامی به "انتیوکوس" فرستاده و به او حالی نمود که مقصد از لشکرکشی او طغیان و بریدن علاقه از سیریا نبوده بلکه میخواست خانواده را که مقصر این عمل بود یعنی (خانواده دیودوت) توبیخ و سرزنش نماید . از طرف دیگر چون "انتیوکوس" و "ایوتیدموس" هر دو نژاداً یونانی بودند ، مفاد "انتیوکوس" در ین مضمر بود که عوض ضعیف ساختن یک شاه یونانی نژاد آنرا قوی و طرفدار خود سازد و بدین منوال به تقویت او بکوشد تا اینکه یونانیها بیش از پیش در مقابل "سیتی هائی" که "ارساسس" بکمک خود دعوت نموده بود مقابله بتوانند بدین قرار "انتیوکوس" اتحادی با شاه بلخی قایم نموده دامنه تصرفات یونانی را بر تمام اراضی که "سیلوکوس اول Sylochus I" در دست داشت، تا "اندوس" انبساط داد قرار معلوم پسر "ایوتیدموس"، "دمیتریوس" که جوان و جیهی ،بود نظریات اتفاق خواهی و یکجهتی یونانی ها را قراریکه فوقاً شرح دادیم به "انتیوکوس" پیش نمود چون صورت نظریات اساسی او بمفاد یونانی ها ختم میشد کلامش در انتیوکوس اثر نموده بصورت فوری طرف نوازش او قرار گرفت و برای پدر خویش وعده مساعدت بدست آورد. آنگاه قشون شامی را از بکتریا و راههای کوهستانات شمال به دره کابل رهنمونی نمود. در سال 206 ق.م اندوس را عبور نموده در آنجا انتیوکس با "سوفاگاسینوس Sophagasenus" (آشوکا) صلح نمود . چنانچه احکام این پادشاه را در احجار و ستونهای سنگی نقاط مختلف هند به حروفی که کاملاً به رسم الخط نوشته های مسکوکات "اگاتوکلس Agathocles" (25) شباهت دارد، نقش مییابیم . در سال 205 ق.م. "انتیوکوس" از راه "اراکوزیا" و "کرامانیا Kramania" (کرمان) یعنی همان راهی مراجعت نمود که حین بازگشت اسکندر، "کراتروس Craterus"، یکی از جنرالهای او تعقیب نموده بود قرار معلوم وی در راه از طرف اهالی هیچ اشکال و مقاومتی ندید بلکه برعکس طبعاً اتباع یونانی این مناطق با رضائیت تمام عملیات کشورگشائی قشون و پادشاه هم نژاد خود شانرا به حسن نظر تلقی نموده و از عبور آنها اخذ قوا و مساعدت نمودند .

پروفیسور "لئسن" بدون دلیل از روی احتمالات فرض میکند که "انتیوکوس" بکتریا را در تصرف "ایوتیدموس" واگذاشت و سپس کابل و هرات یا "آریا" را به تصرفات او علاوه نمود و "دمتریوس" را که به او دختر خود را به ازدواج داده بود، حکمران "اراکوزیا" و "سیستان Drangiana" در(انجیانا) مقرر نمود. بعد از آن پروفیسور موصوف فرض میکند که هنگامیکه "انتیوکوس" در اضطراب و کشاکش جنگ رومنها گرفتار شد ، "دمتریوس" حین حیات پدر خویش عنوان شاهی را اتخاذ نمود و در اثر کشورگشائی دامنه تصرفات خویش را تا "سند Sindh"، "کچ Cutch" و "گجرات Gozrat" انبساط داد و از ین جهت تذکره های تاریخی او را "فاتح هند" یاد نمودهاند. بهمین علت "بئروچ Baroach" و "سورت Surat" در همین عصر در تصرفات یونانی درآمده است .


دمتریوس Demetrius 190 ق.م. : 

روی مسکوکات این پادشاه این مضمون "دمتریوس بازیلیوس ΔHMHTPIOS BAΣIΛEΩΛ" (دمتریوس پادشاه) ثبت است و چپه و راسته آن با مسکوکات پدرش "ایوتیدموس" اختلافات زیاد دارد. سری که در مسکوکات این شاه نقش است بعضی اوقات با فیته بسته است و بعضی اوقات کلاه عجیبی دارد که شکل سر فیل در آن نصب است. در یک سکه دیگر عوض سر پادشاه، سر فیل در طرف راسته سکه نقش است. در طرف چپه مسکوکات این شاه "هرکلس Hercules"، "اپولو Apollo" و "مینوروا Minerve" بصورت ایستاده مشاهده میشوند . در یک سکه "مركیور Mercur" هم بملاحظه رسیده است .

تاریخ وفات "ایوتیدموس" معلوم نیست . پروفیسور "لئسن" تاریخ وفات او و جلوس پسرش "دمتریوس" را در سال 190 ق.م نسبت میکند . "جوستن Justin" و سائر مؤرخین غربی مینویسند که "دمتریوس" بعد از وفات پدرش برای تصرف بکتریا با "ایوکراتیدس Eucratidmus" داخل مجادله میشود و اخیر الذكر با چند صد نفر تابعین اش محاصره میشود اما بالاخره محصورین "دمتریوس" را پس پا و متصرفات او را معه هند قبض میکنند این بود آنچه ما از ین پادشاه و ایوتیدموس معلومات داریم معلوم میشود که جلوس شاه اخیر الذكر معاصر سلطنت "میتریداتس اول Mithridates" (مهرداد اول) شاه پارتیا بوده است. سنه شروع سلطنت او را فوقاً در طی تشریح تاریخچه شاهان "ارساسید" به سال 177 ق.م. نسبت دادیم معذالک در باب یادداشت "جوستن" که قرار ذیل ترجمه آنرا میدهیم، مباحث زیاد است . "تقریباً در همان عصری که "میتریداتس" در "پارتیا" حکمفرمائی داشت، "ایوکراتیدس" در "بلخ Bactra" سلطنت مینمود و هر دو اشخاص بزرگی بودند. اما "پارت ها" خوش قسمت تر بودند و زمامداران ایشان آنها را به مدارج بلند سوق داد. برعکس چون بلخی ها را محاربات متعدد با "سغدی ها"، "Arachator" و هندی ها خسته نموده بود ، سلطنت و آزادی هر دو را از دست داده و پارتی ها ایشان را کاملاً مضمحل نمودند .

معذالک "ایوکراتیدس" چندین جنگ بزرگی نمود و چون در نتیجه خسته شده بود، "دمتریوس" او را محاصره نمود اما با سه صد تن خود را از محاصره نجات داده 60 هزار عسکر دشمن را مغلوب ساحت و بعد از 5 ماه هند را مطیع خود ساخت .

حین مراجعت از هند در راه از دست پسرش که او را در آخر مملکت داری شریک ننموده بود هلاک گردید فرزندش جنایت پدرکشی خود را مخفی نداشته هویدا میگفت که او را نه به عنوان پدر بلکه بعنوان دشمن هلاک نموده است حکم داد که عراده بالای نعش او گذرانیده و جسدش را دفن نکنند."


ایوكراتیدس Eucratides 178 ق.م. :

با وجود حقیقت مسلم فوق که جلوس "ایوکراتیدس" و "متریداتس" را همعصر نشان میدهد به تاریخ دقیق دو حادثه فوق اختلاف عقاید زیاد است. "بایر Bayer"181 ق.م. میگوید و پروفیسور "ولسن Wilson" هم این نظریه را قبول کرده است و "ویسکوتی Viscouti" 165 ق.م مینویسد. پروفیسور "لئسن Lassen" وسط این هر دو 175 ق.م.یعنی سالی را میگوید که نزدیک به تاریخی میشود که ما برای پادشاه پارتی تعین نموده ایم . از طرف دیگر این هم معلوم نیست که قدیمتر از ین دو پادشاه کدام است پروفیسور "لئسن" ده سال برای جنگ های او با "دمتریوس" اجازه داده و در نتیجه آن "ایوكراتیدس" مضمحل گردیده است . سپس پروفیسور کوصوف فرض میکند که در حوالی 165 ق.م. بر دشمن خود غالب آمده و قشون علیحده به هند فرستاده و در وقت مراجعت از آنجا از دست پسرش بقتل رسید . بیانات "جوستن" نسبت به دست یافتن "ایوکراتیدس" بر هند و محاربه او با "دمتریوس" ما را به جائی میکشاند که بگوئیم وی ابتدا در طی عملیات مجادله با دمتریوس محاصره شده بود اما خود را از محاصره نجات داده علاقه کابل و پاروپامیزوس را متصرف شد چون خانواده دمتریوس در پنجاب سلطنت مینمود بصورت دقیق معلوم نیست که اراضی سواحل قریب دو طرفه رود اندوس متعلق به کی بود .

مسکوکات "ایوکراتیدس Eucratides" که در بکتریا و سائر نقاط افغانستان کشف شده است، خیلی متعدد و شکل و علامه اختصاصی سکه آن مختلف است. تعداد سکه دلیل بر طول سلطنت و اختلاف علامه سلطنت آشوب و حادثه او را ثابت میکند. در مسکوکات او عیننا مانند مسکوکات "دمتریوس Demetrius" و "ایوتدموس Euthydmus" در یکطرف یک سر فیته بسته و در طرف چپه سکه نوشته یونانی با هیکل یک "اپولو Apollo" نقش میباشد در ین مسکوکات شاه BAΣIΛESΩΣ EYKPATIΔOΣ "ایوکرتید پادشاه" ضرب زدع شده است . در بعضی مسکوکات دیگر یک سر با کلاه کسک فولادی بطرف راسته بدون کدام نوشته و در طرف چپه آن دیوسکوری Dioscuri با این نوشته یونانی نقش BAΣIΛEYΣ METAΣ EYKPATΔHΣ است . در بعضی مسکوکات دیگر باز همان سر با کلاه کسک و دور آنرا نوشته یونانی احاطه کرده و نوشته "آریانا" بدور "دیوسکوری Dioscuri" طرف چپه را اشغال کرده است . این لى قب مسكوكات عموماً مربع شکل میباشد و نوشته آریائی آن عبارت از Meharajasa Mahatasa Eukratidasa) (ایوکراتیدس شاه بزرگ) میباشد . علاوه برین یک سکه مخصوص و عجیبی از ین شاه بدست آمده (26) که در طرف راسته این سکه یک tetradrachume با هیکل "ایوکراتیدس" بوضعیت نشسته كلمات و BAEIAEYE METAL EYKPATAHE و در طرف چپه آن دو سر مرد و زن با كلمات HAIOKAEOYE KAIAHOAIKHE نقش است. پروفیسور "ولسن" این سکه را بواسطه وجود شکل شاه و ملکه توأم با سکه "هلیوكلس Heliocles" تصور میکند . اما اگر به ساختمان طبیعی بیشتر دقت شود کلمه "YIOL" فهمیده میشود و طرف چپه سکه اسامی پدر و مادر شاه را میدهد هیچ کدام از سرهائی که فوقاً متذکر شدیم نه علامه شاهی یعنی نه فیته دور خود و نه کدام عنوان و صفتی بخود ملحق دارد .

حالا که مسکوکات مختلف و عجیب ایوتیدس قرار فوق از نظر گذشت نتیجه ذیل را از آن استنباط : میکنیم اولاً طوریکه پروفیسور "ولسن Wilson" فرض میکند "ایوکراتیدس Eucratides" بعد از "ایوتیدموس Euthydmus" در بکتریا سلطنت نموده زیرا مسکوکات شاه اخیر الذكر تنها بزبان صاف یونانی بدون صفت "شاه کبیر" میباشد و نوشته "آریانا" هرگز در هیچ سکه بدون صفت باعظمت و جلال یافت نشده است دوم اینکه عنوان "شاه کبیر" احتمالاض بعد از تصرف مناطق جنوب هندوکش و ایالت کابل اتخاذ میشد و "ایوکراتیدس" اولین شاه یونانی است که به دو زبان یونانی و آریائی سکه زده است. پروفیسور "لئسن Lassen" فرض درستی میکند که "اگاتوکلس Agathocles" معاصر او بوده و با او یکجا حین مرگ "ایوتیدموس" قد علم نموده خود را حکمران کابل و کوهستانات علاقه رود "اندوس Indus" و آنطرف هندوکش تا رود "اکسوس Oxus" اعلان نموده است . در ین صورت اولیت و تقدم در ضرب مسکوکات به دو زبان ثانوی مسکوکات "اگاتوکلس" سانسکریتی بوده مانند مسکوکات "ایوكراتیدس" از ین ملاحظه بصورت احتمال معلوم میشود که اگاتوکلس از طرف "انتیوکوس Antiochus" حکمران کابل بوده و بعد از ینکه "آشوکا Ashuka" علاقه اندوس و حصه جات رود "کوفن Kophin" را به "انتیوکوس" واگذار شد مشارالیه مناطق شمال هندوکش را قراریکه اصلاً هم تحت حکمرانی "ایوتیدموس" بود به او واگذار شده و در قسمت جنوب هندوکش "اگاتوکلس" را نایب الحکومه مقرر نموده باشد . بهر جهت این هم یک حدس است .

از آن حصه یادداشت "جوستن" که از جنگهای متعاقب "ایوكراتیدس" ذكر میکند چنین حدس استنباط میشود که بالاخره بر "اگاتوکلس" غالب آمده باشد . از طرف دیگر وفور مسکوکات ایوکراتیدس که به دو زبان ضرب زده شده و اكتشاف آن در نقاط مختلف با ندرت مسکوکات که محض بزبان یونانی به ضرب رسیده و فقط با اسم حایز صفت "شاه" میباشد یکجا شده حدس فوق الذكر ما را مبنی بر اینکه "ایوکراتیدس" تقریباً از اوائل سلطنت خود بر کابل و پاروپامیزوس حکمفرمائی نموده تقویت میکند از این هم گذشته دو دلیل موثق فوق الذكر برین هم دلالت میکند که بعد از محاربه که قرار گفته جوستن 5 ماه دشمن را محاصره نموده بود دمتریوس مضمحل گردیده به هند فرار نمود و ایوکراتیدس آریا و بکتریا و کابل یعنی تمام خاک افغانستان امروزی را تحت قیادت خود درآورد. سپس هند را برای اولین دفعه یا دفعه ثانی تسخیر نموده دوباره آنرا بر متصرفات "آریانا"ی خویش افزود و بدین قرار به تنهائی پادشاه تمام اراضی که از "پارتیا" تا "اندوس" معۀ پنجاب و سند باشد گردید . اما این قسمت سلطنت او طول زیاد نکشید زیرا از قرائن موثق معلوم میشود که حین مراجعت از هند از دست پسرش مقتول میشود معذالک هیچ یک از مولفین نه اسم و نه وقایع پسر او را که به کمک آن تاریخی مشخص شود ذکر کرده اند . جوستن اظهار میکند که پسر در امر سلطنت با پدر خویش شریک بود اما تا حال هیچ سکه برای ما به این مطلب اشاره ننموده تا حقیقت چنین اشتراک را تقویت مینمودیم زیرا اگر سکه را که در آن دو سر نقش است شاهد این مدعا بگیریم این مسئله لاینحل میماند که سر طرف چپه نه فیته نه علائم و نه عنوان شاهی دارد.


هلیوكلس Heliocles 155 ق.م. :

ΗΛΙΟΚΛΕΟΥΣ ΒΑΣΙΛΕΩΕ ΔΙΚΑΙΟΣ

این پسر پدرکش را بعضی فرض میکنند که اسم پدر خود "ایوکراتیدس" را حایز بود اما پروفیسور "لئسن" قرار نظریه "میونت Mionnet" چنین خیال دارد که در میان شاهان مجهولی که تا حال اسم و نشانش کشف شده «هلیوکلس» پسر او باشد. پروفیسور "ولسن" هم این را قبول نموده و تاریخ جلوس تشددکارانه او را به 147 ق.م. نسبت میدهد. اتخاذ عنوان "دیکایوس AIKAIOS" ناقص نیست و اگر تفسیر سکه که دو سر نقش دارد راست باشد عادت یونانی و آسیائی است که بعد از پدر اسم او را اتخاذ مینمودند مسکوکات مکشوفه "هلیوکلس" تنها به زبان صاف یونانی و به دو زبان یونانی و آریائی هم ضرب زده شده است. زمان سلطنتش اگر چه کوتاه بود ولی مانند عصر پدرش دامنه تصرفاتش به بکتریا و پاروپامیزوس که در آنجا زبان آریائی زبان مادری شمرده میشد، انبساط داشت .


انتیوکوس Antiochus 150 ق.م. :

ΑΝΤΙΜΑΧΟΣ ΒΑΣΙΛΕΩΣ

 ΑΝΤΙΜΑΧΟΣ ΒΑΣΙΛΕΩΣ ΘΕΟΣ

ΒΑΣΙΛΕΩΣ ΝΙΚΗΦΟΡΟΣ

شکل طرف چپه سکه های یونانی ساده و قرار فرضی "نیپتون Neptune" را نمایش میدهد . اما این خیلی مشکوک به نظر می آید. اگر چنین حساب کنیم که "ایوکراتیدس" از 175 ق.م گرفته 25 سال سلطنت کرده باشد (پروفیسور لئسن تاریخ جلوس او را داده است) وفات او در سال 150 ق.م. واقع شده است . معذالک پروفیسور زمان سلطنت او را محض 5 سال حساب میکند و به این اساس به 160 ق.م. ختم میشود داکتر "ولسن" به تعقیب "بیئر Bayer" سلطنت او را از 181 تا 147 ق.م. دوام میدهد و "روشت P. Rochette" این سلطنت را به 155 ق.م. اختتام میدهد و چون حد وسطی تمام نظریه های فوق میباشد ما آنرا قبول نموده ایم میدانیم که "دمتریوس نیکاتور Demetrius Nicator" شامی در سال 140 ق.م. قشونی بر علیه پارتیا فرستاده و در ین جنگ مستعمرات یونانی بکتریا هم که جدیداً تحت تصرف پارتیا رفته بودند و پارتیا را به نگاه دوستی نمیدیدند با او کمک نمودند. نظریه فرضی پروفیسور "لئسن" تاریخ وفات "ایوکراتیدس" را 160 ق.م. تعین میکند و 20 سال دیگر را برای یک عده شاهانی که بعد از ایوکراتیدس در بکتریا سلطنت نموده اند وقف میکند . ولی بئیر و پروفیسور ولسن بحد اکثر 17 سال برای چنین شاهان تعین مینمایند که بعد از ایوکراتیدس تا زمانی سلطنت نموده اند که "میتریداتس" پارتیا را محکوک ننموده بود و چون مسکوکات این قبیل سلاطین حائز علائم مسکوکات صاف یونانی و عناوین یونانی میباشد معلوم میشود که سلاطین مذکور جانشینان ایوکراتیدس در بکتریا میباشد این شاهان عبارت اند از "هلیوکلس  Heliocles" "انتی ماکوس Antimachus" و "اگاتوکلس Agathocles" زیرا مسکوکات شان به شرایطی که متذکر شدیم مطابقت میکند و نوشته مسکوکات دو شاه اول الذکر در دو زبان میباشد . (27) یعنی با زبان یونانی زبان رومن هم میباشد در مسکوکات شاه اخیر زبان یونانی و علامه های قدیم سانسکریت بکار رفته است .


اگاتوکلس Agathocles 190 ق.م. :

ΒΑΣΙΛΩΣ ΑΓΑΘΟΚΛΕΣ

 Agathoklayaja

پروفیسور "لئسن" این پادشاه را طوریکه ما قبلاً متذکر شدیم پادشاه کابلستان تا سواحل اندوس تصور میکند و اراضی ماورای هندوکش را هم تا اکسوس در تصرف داشت پروفیسور موصوف او را مخالف ایوکراتیدس فرض میکند که بالاخره او را مغلوب میسازد و پانتلیون که با یونانی و اساطیر سانسکریت سکه میزد و تا حال هیچ سکه با علامت صاف یونانی و سکه در دو زبان یونانی و آریائی پیدا نشده است قرار فرض پروفیسور "لئسن"بعد از اگاتوکلس در اراضی قریب اندوس به استثنای کابل سلطنت نموده است کابل را به این جهت مستثنا نمودیم که بعد از غلبه ایوکراتیدس بر اگاتوکلس جزء متصرفات او شده بود. اگر این فرض قبول شود در فاصله بین ایوکراتیدس و فتح متریداتس در بکتریا فقط "هلیوكلس Heliocles" و "انتى ماكوس Antimachus" به سلطنت رسیده اند این هر دو ممکن است در این اراضی و علاقه پاروپامیزوس در این مدت سلطنت نموده باشند. اما بهیچ صورت فرض کرده نمیتوانیم که کدام یک بیشتر سلطنت کرده است. بنابرین به هیچ دلیل نمیتوان برای "انتی ماکوس" در "درانجیانا" سلطنت علیحده تفحص کرد زیرا وی در دو زبان سکه زده است. اگر او را جانشین فوری "دمتریوس"طوریکه مدت خیلی قصیری هم در ین ناحیه سلطنت نموده باشد، فرض کنیم باز با مسئله ضرب مسکوکات در دو زبان مغایرت میکند زیرا از "دمتریوس" هیچ سکه بدست نداریم که در دو زبان ضرب زده شده باشد. ممکن این واقعه پیش شده باشد که چون حکم جانشینی در چنین حصه بکتریا قبلاً از طرف خود "ایوکراتیدس Eucratides "به "متریداتس Mithridates" پارتیا داده شده بود بدواً "هلیوكلس" و بعد از آن انتى ماكوس" سلطنت نموده باشند. "نیکاتور Nikator" و "نیکئفورس Nikephorus" و سائر شاهان ممکن با شاهان پارتی در آریا و پاروپامیزوس بجنگ و کشمکش بودند تا اینکه در 140 ق.م. مطیع شدند معذالک اگاتوکلس نیم قرن قبل از اینها در ناحیه دیگری که عبارت از کابل باشد، بوده است. اگر این فرض ما راست باشد که وی را "انتیوکوس Antiochus" بعد از معائده با «آشوکا» ده سال قبل تر از آنچه که پروفیسور "لئسن" میگوید حکمران کابل تعین و برقرار نموده باشد احراز استقلال و هم فتوحات او دو علائق ماورا هندوكش تعین خواهد بود و اگر منظور نظر این باشد که صافی یونانی مسکوکات نقره ئی این پادشاه چنین متقاضی باشد که در مناطق ماورای هندوکش رفته باشد تنها تاریخ اولیه برای این مطلب کافی است زیرا فرض اولی او را معاصر "دمتریوس" قرار میدهد .



پانتالئون Pantaleon 195 ق.م. :

ΒΑΣΙΛΕΩΕ ΠΑΝΤΑΛΕΟΝΤΟΣ

 Pantalawanta Sans

"پانتالئون" قرار نظریه فرضی ما ممکن حکمران دیگری بوده باشد که از طرف "انتیوکوس" به اراضی که زبان رسمی کشور "آشوکا" در آن معمول بوذ تعین شده است. ممکن وی را اگاتوکلس و محتملاً "ایوكراتیدس" هم مغلوب نموده باشد . پانتالئون معاصر اگاتوکلس بوده نه جانشین او این دو پادشاه هر دو عنوان ساده "شاه" را بدون کدام صفت و افزایش دیگری به اسم خود استعمال نموده اند و شکل مکمل حروف یونانی مسکوکات آنها حقیقت مسلمی برای مسکوکات شناسان است . در مسکوکات که حایز نوشته سانسکریت میباشد محض نام خود را بدون کدام عنوان ضرب زده اند .

فعلاً آن دسته شاهان بکتریا - کابل - آریا را که مسکوکات آنها فقط به زبان یونانی یا یونانی و سانسکریت ضرب زده شده گذاشته از یک عده شاهانی صحبت میکنیم که مسکوکات آنها در طرف چپه حایز علامه یونانی و نوشته آریائی در طرف راسته عموماً الاهه های میتولوژی یونانی را حایزاند. قبلاً بمشاهده رسید که ایوکراتیدس در میان این قبیل پادشاهان اولین کسی است که در ضزب مسکوکات خویش دو زبان را استعمال نموده است. علت این امر را ما چنین فرض میکنیم که شاه بعد از فتح علاقه پاروپامیزوس به استعمال دو زبان در ضرب مسکوکات اقدام نموده و از ین تاریخ عنوان "شاه كبیر" را اختیار نموده است. بعد از وفات او چنین فرض میشود که مملکت وسیع اش پاره پاره و به ممالک مستقلی منقسم شده باشد و تعداد ،شاهان شاهان کبیر و شهنشاهان که در اثر کشفیات اخیر ظاهر شده است با هجوم سیتیها و تقسیماتی که مستلزم تهاجم آنها میباشد مطابقت دارد. پروفیسور "لئسن" علاوه بر سلطنت بکتریا وجود سه سلطنت دیگر را فرض نموده است یکی سلطنت شرقی تحت اداره "مناندر Manader" ، "اپولودوتس Apollodatus" که شامل پنجاب دره اندوس و کابل بوده و "اراکوزیا" یا قندهار را نیز یک وقتی به تصرفات خود علاوه نموده اند دیگری سلطنت عربی در هرات و سیستان و سوم سلطنت مرکزی پاروپامیزوس معذالک ما چنین عقیده داریم که این حصۀ اخیر الذكر مربوط به سلطنت بکتریا بوده زیرا مسکوکات "هلیوكلس Heliocles" و "انتیوماكوس Antimachus" اگر بعضی بزبان صاف یونانی بوده به دو زبان هم خوب زده شده اند. و تقسیمات افغانستان به نهج فوق الذکر به عصری شبیهه است که انحلال امپراتوری احمد شاه بعد از وفاتش روی کار آورده است و بدین جهت امکان دارد که در عصر یونانی هم یکدفعه چنین شکلی را بخود گرفته باشد .

برای طبقه بندی این شاهان که تازه اسمای ایشان کشف شده و تمیز علاقه های نفوذ ایشان مواد مهم و زمینه حدسیات محدود است زیرا دوره سلطنت ایشان تمام شاهان تقریباً یک عنوان را حاسز بودند چنانچه بطور مثال متذکر میشویم که یک عده زیاد شاهان صفت "سوتور QTHP منجی" را با عنوان سده "بازیلیوس BAEIAEY" (شاه) اتخاذ نموده در ضرب مسکوکات خود حروف زبان آریائی و یونانی هر دو را استعمال مینمودند و علامه ضرب و یا نشانه دیگری که باعث تمیز آنها از یکدیگر گردد در مسکوکات شاه مشاهده نمیشود. بدین علت اگر آنها را از یک خانواده بشماریم حق داریم با وجودیکه حدسیات قضاوت درستی قضاوت درستی در این مورد نمیتواند و نه ارأ عمومی این مسئله را قبولدار شده میتواند. عنوان "سوتور EQTHP منجی" در زبان آریائی هم کلمه دارد اما یکی از حروف آن تا حال بصورت رضائیت بخش خوانده نشده . کلمه که در زبان آریائی بر طبق عقیده عموم برای پادشاه وضع شده "ماهارا جاسا Maharajasaa" (علامات سانسکریت) میباشد اما برای "سوتر EQTHP منجی" دو کلمه بدست آمده (علامات سانسکریت). مستر "جیمز پرنسپ" این کلمه را نان "داتاسا Nandatasa" میخواند پروفیسور "ولسن" بصورت مترددانه "تاداراسا Tadarasa"» قرئت میکند و پروفیسور "لئسن" آنرا "تاداراTadara" یا "تادار اسا Tadarasata" میخواند زیرا وی مطلع شده که مستر "جیمز پرنسپ" "P" حرف اخیر را بجای "S" یافته است لذا "O" صورت قرائت خود را تغییر داده است ما یک صورت اخیری را قبول میکنیم و آن صورت قرائت کپتان "کننگهم Cunningham" انجنیر بنگال است که آواز مابعد حرف اولی را طوری یافته که "K" در کلمه "ایوکراتیدس Eucratides" استعمال شده و آنرا "ترادا تاسا Taradatasa" خواند است . این صورت قرائت بیشتر بصورت مستقیم بکلمه سانسکریت "تران Tran" یعنی "حمایت" شبیهه است .


شاهان سوتور یا 9 منجی قرار ذیل اند : 

1- مناندر Manander 155 ق.م.

MENANAPOY BAEIAEQY LOTHPOL مناندر شاه منجی

2- اپولودوتوس 135Apollodotus ق.م.

AIOAAOAOTOY ΒΑΣΙΛΕΩΣ ΕΩΤΗΡΟΣ  اپولودوتوس شاه  منجی . این شاه در بعضی مسکوکات به این اسم KAIQIAOIIATOPOL هم یاد شده است.

3- دیومدس Diomedes

ΔΙΟΜΗΔΟΥ ΒΑΣΙΛΕΩΣ ΣΩΤΗΠΟΣ

4- زوی لوس Zoilus

ZIAOP BAEIAEQL EQTHPOL زوی لوس شاه منجی

5- هی پوس تراتوس Hippostratus

IIIIIOETPATOY BAEIAEQL EQTHPOE هی پوس تراتوس شاه منجی

6- استراتن Staton

ETPATQNOY BAEIAEQY LOTHPOL استراتونس شاه منجی

7- دیونی زیوس Dionysius

AIONYSIOY BAEIAECE SOTHPOL دیون زیوس شاه منجی

8- نی سیاس Nicias

NIKIOY BAEIAE22 EQTHPOL نی سیوس شاه منجی

9- هرمایوس Hermaeus

EPMAIOY BAEIAE22 EQTHPOL هرمایوس شاه منجی سکه هر مایوس به این اسم هم دیده شده است.

اسامی شاهان فوق الذکر را از نمره 3 الی اخیر کپتان "کننگهم" کشف نموده است .

چون شاهان فوق الذکر همه حایز یک عنوان اند و علامیه اختصاصیه در مسکوکات ایشان ملاحظه نمیشود مراعات ترتیب سلطنت ایشان آسان نیست معذالک مسکوکات "هرمایوس" نسبت به مسکوکات دیگران نا کامل تر و حروف یونانی بعضی مسکوکات او شکل حقیقی خود را نسبتاً از دست داده است و چون وی آخرین پادشاه یونانی آریانا است احتمال دارد که فاتحین بربر هم تا یکزمان بنام او سکه زده باشند تا اینکه "آزس" از میان خود ایشان عنوان هندی "شاه شاهان" را اتخاذ و به اسم خود سکه زده است.

پروفیسور "لئسن" فرض میکند که "پادشاهان منجی" تماماً در پنجاب، کابل و در قسمت های اندوس سفلی جانشین "مناندر Manander" بودند. ما فهرست پادشاهان این طبقه را که برای پروفیسور "لئسن" و "ولسن" تماماً معلوم اند 5 اسم دیگری را نیز علاوه میکنیم که کپتان "کننگهم Cunningham" انجنیر بنگال و در ژورنال انجمن آسیائی کلکته شایع شدهاند پروفیسور "لئسن" فرض میکند که هرمایوس آخرین پادشاه این سلسله را "آزسس Azes" در حوالی 120 ق.م. مغلوب ساخته و این ایجاب میکند که "مناندر Manander" (28) در 155 ق.م. چانشین "ایوکراتیدس" شده باشد و بدین منوال 35 سال برای سلطنت سلسله این خانواده باقی میماند مسکوکات تمام این سلاطین به استثنای دو شاه اولیه و هرمایوس خیلی کمیاب میباشد بنابرین هیچ دلیلی در بین نیست که به طول دوره سلطنت آنها دلالت کند و در اینجا چنین لازم می افتد که برای تشکیل سلطنت های خصوصی مملکت تقسیم شده باشد و قطعاتی که سهم "مناندر" و "اپولودوتس" بود بقدر کفایت وسیع بود زیرا ئرین عصر فتور چندین علاقه ممالک دیگر در تصرف ایشان افتاده است .

ازدیاد عده شاهان "سوتر" یا "منجی" مخالف نظریه فرضی پروفیسور "لئسن" مبنی بر اینکه تمام ایشان حکمرانان یک علاقه میداند نیست و پیشرفت "میتریداتس دوم" تا اندوس مخالف این امر نیست که سائر شاهان یونانی آنطرف این علاقه را گرفته و در آنجا استقلال خود را محافظه نموده اند .

حالا ممیخواهیم یک سلسله سلاطین دیگر یونانی را متذکر شویم که عنوان و صفت آنها غیر عنوان و صفت شاهان یونانی فوق الذکر است . در ین سلسله سه شاه دارای صفت "نیکافورس ΝΙΚΗΦΟΡΟΣ" و دو حایز "انیکتوس ∑ANIKHTO" و یکی صاحب صفت "نیکاتورس NIKATOPOL" میباشد . شاهان مذکور در مسکوکات خویش زبان یونانی و آریائی هر دو را استعمال نمودهاند و اسمای ایشان قرار ذیل است :

1- انتى ماكوس Antimachus

یونانی : انتی ماکوس شاه نیکافورس ANTIMAXOL BAEIAEOS

ΝΙΚΗΦΟΡΟΣ

آریائی : Antimakhusa Maharajasa Iyadharasa


2- آرکه لیوس Archlius

یونانی : APXEAIOL BAEIAEQY AIKAIOL NIKPOPOL 

آریائی : Archehasa Maharajasa Dhamikasa Iyadharasa

3- انتیال سیدس Antialcides

یونانی ANTIAAKIAOL BASIAEQ2 NIKHQOPO

آریائی: Antialikidasa Maharajasa Iyadharasa


4- لیسیاس Lycias

یونانی: AYEIOL BAEIAEQE ANIKHTOL 

آریائی Liacikasa Maharajasa Apatihatarasa


5 - فیلوكزینوس Philoxenus

یونانی QIAOEENOL BAEIAEQS ANIKHTOL 

آریائی:Piliskinasa Maharajasa Apatihatarasa


یکنفر شاهی که حایز صفت "نیکاتوس" میباشد شخص ذیل است:


امیان تاس Amyantas

یونانی: AMYNTOL BAEIAEQE NIKATOPOL 

آریائی: Mmitasa Maharajasa Iyadharsa

اراضی تحت فرمان این سلاطین منطقه آریا یعنی هرات و اراضی جنوب بکتریا بود که قراریکه میدانیم در حوالی 145 ق.م. "متریداتس" آنرا فتح نموده و سیتی ها در یک موقع در آن تهاجمات نموده اند . علاوه بر ین اراضی سیستان یا "درانجیانا Dranjiana" هم در حیطه تصرف آنها بوده است .

پروفیسور "لئسن" منطقه حکمفذمائی "انتیال سیدس" را در حوالی 160 ق.م. "پاراپامیزوس" و "اراکوزیا" میدناد . تاریخ 160 ق.م. تاریخ وفات "ایوکراتیدس" میباشد و قرار فرض "لیسیاس Lycias" (29) جانشین "انتیال سیدس" گردیده است. حکمرانی "انتیماکوس Antimachus" "فیلوكزینوسPhiloxenus" ، "آرکه لیوس Archelius» یا "آرکبیوس Archbius" و "امین تاس Amyantas" را همین پروفیسور به عصر بین 165 و 145 ق.م.، یعنی از تاریخ وفات "دمتریوس" تا زمان فتح این مملکت بدست "متریداتس" در هرات و در انجیانا تخصیص میدهد در اختصاص اراضی به این شاهان ملتفت باید بود که آن حصص را به ایشان تخصیص داده ایم که همجوار "سیتی ها" و "پارتها" بوده زیرا شاهان مذکور دایماً با این دو گروه دست و گریبان و درمجادله بودند. قراری که فرض میکنند شاهان فوق الذكر یونانی در جنگ های "سیتی" و "پارتی" بصورت موقتی بعضی پیشرفت ها می نمودند چنانچه بر طبق آن بعضی عناوین و صفات پر افتخار فتح و غلبه را احراز نموده اند. این شاهان را محض به عنوان "بازیلیوس BAEIAEL" (شاه) و صفات واضح خود شان یاد کرده اند چون در میان ایشان کسی عناوین "میگا بازیلیوس META BAEIAEQ" (شاه بزرگ) و "بازیلیوس بازلیون BAEIAE BAZIAEQN" (شاه شاهان یا شاهنشاه) را نداشته گفته میتوانیم که مملکت ایشان چندان وسعت

نداشته است.

علاوه بر سلسله شاهانی که فوقاً متذکر شدیم یک دسته شاهان دیگر یونانی نیز معلوم است که عناوین ایشان کلمات صلح خواهی و دلالت بر عدم ترکتازی و صفات امنیت خواهی ایشان میکند آنها در جنگ شهرت و پیشرفتی نداشتند. این شاهان چند نفر اند و در میان آنها یک ملکه هم بشمار می آید .


هیلیودس Heliodes 155 ق.م. :

ΗΛΙΟΚΛΕΥΣ ΒΑΣΙΛΕΩΣ ΔΙΚΔΙΚΑΙΟΣ

بعضی اوقات نوشته مسکوکات این شاه فقط به زبان یونانی بوده و در بعضی سکه های دیگر زبان آریائی هم استعمال شده است نوشته آریائی نوع مسکوکات قرار ذیل است : 

Maharajasa Dhamikasa Helioklyasa کپتان "کننگهم" سکه یكنفر شاه دیگر را بدست آورده که او را نیز میتوان در زمره این سلسله شاهانی که فعلاً مصروف تذکرات آنها هستیم حساب کرد .


تلفوس Telephus :

نوشته آریائی سکه : Telephusa Mahajarasa Sukarmasa 

نوشته یونانی سکه : THAEQOL BASIAE22 EYPTETOL


اگاتوکلیا Agathocleia 140 ق.م. :

نوشته یونانی سکه او ATA0OKAEIAL BASIAEZZAL EOTPOMOL 

نوشته آریائی سکه او Maharajasa Midratasa Mikasakyayasa

"هلیوکلس" پدرکش فرضی جانشین "ایوکراتیدس" شخصی است که قبلاً نسبت به او تذکر داده ایم نسبت به سلطنت و وقایع تاریخی دو شاه دیگر هیچ معلوماتی در دست نداریم . پروفیسور "لئسن" ملکه را بعد از "اپولودوتس" و "دیومیدس Diomedes" بین "شاهان ناجی" (شاهان سوتر) هند قرار میدهد اما این نظریه را از روی حدس اظهار میکند . وجود نوشته زبان آریائی در مسکوکات آنها دلیل بر این است که ایشان به اراضی جنوب "پاراپامیزوس" سلطنت کرده اند و یک نوع سکه شاه اول الذکر که فقط بزبان یونانی بضرب رسیده چنین ادا میکند که وی در بکتریا هم دست تصرف داشته آنچه را که ما جرئت کرده به شاهان فوق الذکر نسبت میدهیم قرار آتی است :

فهرست مختصر اسمائی که فوقاً متذکر شدیم از یکعده شاهان یونانی نمایندگی میکند که مسکوکات آنها تازه کشف شده و ما نمیتوانیم که بکمال تحقیق برای آنها تاریخ و مملکتی مرتب و تخصیص دهیم و بصورت مطلق موضوع مادی تاریخی برای آنها تهیه نمائیم . از میان تمام شاهانی که بعد از "ایوکراتیدس"، "مناندر" و "اپولودوتس" بسلطنت رسیده اند اسم دو نفر آنها همه جا در کتب مولفین کلاسیک تذکر رفته اما این تذکار همیشه اتفاقی بوده و هیچگاهی پایتخت، مملکت مدت و عصر سلطنت و کوائفی که در طی آن بسلطنت رسیده اند ، معلوم نمیشود .

آنچه که در این موضوع بطور تحقیق میتوان اظهار کرد این است که ایشان همه در قرن دوم ق.م. در بعضی حصص آریانا و پنجاب سلطنت نموده اند . در ضمیمه ملحقه اصل کتاب هذا نمونه مسکوکات تمام این شاهان به استثنای "نیسیاس Nicias" و "دانیاتیسیوس Dionyasius" (کپتان کننگهم هنوز آنها را شایع نکرده است) داده شده و برای ملاحظه نمونه مسکوکات و سبک نگارش آنها شایقین بدان رجوع میتوانند . سبک تحریر و ساخت مسکوکات و علائم و نشانه های آنها کاملاً یونانی و هیچ چیز جز اشکال حروف اسمها و عناوین نوشته آریائی قابل عطف توجه مخصوص نمیباشد . طوریکه قبلاً هم متذکر شدیم علمای اروپا و هند مدت چند سال متحیر بودند که این نوشته ها را اصلاً ،شامی زند یا پهلوی، چه حساب کنند؟ تا بالاخره معلوم شد که سانسکریت است . آنگاه در اثر مطالعات مقام و معنی هر حرف طوریکه در آن شک و شبه نباشد معلوم و تا جائیکه نوشته جات این مسکوکات دامنه داشت همه کشف و معلوم گردید در نتیجه استنباط میشود که در طی مرور سالها الفبای زبان آریائی تغییر نموده و اشکال حروف الفبای عصر اول نسبت به حروف مسکوکات قرون اخیره فرق دارد. بعضی مسکوکاتی هم دیده شده که بدون کدام اختلاف حایز یکنوع صفات عناوین میباشند. نوشته هائی که در طی حفریات از استوپهها کشف شده تماماً به حروف عصر اخیر ایست که جنبه سادگی آنها کمتر است. قبل از اتمام صورت مطالعات این مسکوکات باید بملاحظه رسانیم که علمای مسکوکات شناسی از روی علائیم مسکوکات بعضی حقایقی نسبت به محل ضرب آن استخراج نموده اند. مثلاً شکل فیل و سر فیل در مسکوکات "دمتریوس" ، "مناندر" و "اپولودوتس" و هکذا در مسکوکات "لیسیا Lycia" و "هلیوکلس Heliocles" علائمی است که فرمانروائی ایشان را در خاک هند اداً .میکند همین طور گاومیش کوهان دار سکه "فلیوزسینوسPhiloscenus" و "دیومدس Diomedes" و دیگر ها حکمرانی ایشان را در هند نشان میدهد و شکل اسپ وحشی و شتر دو کوهانه مخصوص به بکتریا نسبت داده شده است . از این گذشته چون صورت ضرب مسکوکات بکتریا و آریانا به نمونه مسکوکات پادشاهان شامی بضرب رسیده که از "تیودوتوس Theodotus" مقدم بودند، در اثر مقایسه علامه و نشان آنها با مسکوکات خانواده سلوسید بعضی اوقات دلیلی میشود نسبت به اینکه تعین تاریخ سلطنت ها هم پیدا شود . مثلاً شکل "جوپیتر Jupiter" در سکه هرمایوس روی کرسی نشسته اولین دفعه روی سکه "الکساندر زبیانا Alexander Zebiana" که در 123 وفات نموده بمشاهده رسیده است . همچنین در اثر مقایسه عناوین Theus"" مسکوکات "انتیماكوس Antimachus" بعضی از این قبیل مطالب به دست میآید .

در لوایح ضمیمه اصل كتاب هذا تمام انواع مسکوکات بعضی شاهان مانند "ایوکراتیدس" و "مناندر" که مسکوکات آنها مختلف الشکل و تعداد آنها هم زیاد میباشد نداده ایم معذالک در لوایح ضمیمه مذکور بقدر کافی مسکوکات هر یک از شاهان با سبک اختصاصی آنها نشان داده شده و کسانی که شایق معلومات مکملتری باشند میتوانند به کتاب پروفیسور "ولسن" و به مجله آسیائی کلکته مراجعه کنند .

در میان شاهانی که فوقاً متذکر شدیم "هرمایوس" بلاشبهه آخرین همه میباشد. از مسکوکات این پادشاه چهار نوع مختلف سکه بدست آمده و اختلاف بین این مسکوکات آنقدر زیاد است که بعضی ها میگویند "هرمایوس Hermaeus" نام دو و حتی سه پادشاه گذشته است . اقسام مسکوکات قرار ذیل است :

اول سکه ئی که "هرمایوس" و ملکه اش "کلیوپ Kalliope" را نمایش میدهد قسمی که شاه سر و ملکه در روی راسته سکه منقوش میباشد . این سکه از نقطه نظر ساختمان و علامه با سائر مسکوکات شاهان یونانی نژاد مطابقت میکند .

دوم به ساحت سکه فوق الذکر شکل دیگر "هرمایوس" بدست آمده که تنها صورت خودش را نشان میدهد از این نوع سکه نقره ئی و مسی هر دو کشف شده و نوشته های آنها به دو زبان یونانی و آریائی مرقوم است حروف نوشته های آن حتماً به الفبای عصر شاهان "نجات دهنده" (سوتر) مطابقت دارد .

ناگفته نماند که بلعموم مسکوکات "هرمایوس" از نقطه نظر ساحت و ضرب پست و از مس میباشد و این قبیل مسکوکات او دو دسته دیگر متمایزی تشکیل میدهند که با دو دسته فوق الذکر چهار نوع مسکوکات بالا را تکمیل میکنند . روی یکی از ین دو دسته در روی چپه خود شکل "جوپیتر Jupiter" (30) را بصورت نشسته نمایش میدهد و دیگری شکل "هرکولس Hercules" را بوضعیت ایستاده ادأ میکند در روی راستهٔ این دو دسته مسکوکات سر شاه طوری منقوش است که موهایش به فیته بسته میباشد و اسم شاه در ته نوشته بطور ذیل مشاهده میشود :


ΒΑΣΙΛΕΩΣ ΕΩΤΗΡΟΣ ΕΡΜΑΙΟΣ

هرمایوس شاه منجی

دو دسته مسکوکاتی که صورت هرمایوس در آنها نقش است غالباً در آخر کلمه "ستورس QTHPOL ناجی" یا صورت خراب آن ETHPOS دو حرف "ΣY" موجود است که معنی آن معما و هر کس را متحیر میسازد اگر چه شکل مجزی اسم که در ته موجود میباشد از طرف چپ شروع میشود بعضی ها چنین فرض میکنند که دو حرف مذکور هم جز اسم میباشند باین اساس اگر دو حرف مذکور جز اسم شاه حساب شود، "سو- هرمایوس Su-Hermaeus" نام پادشاه دیگری غیر از هرمایوس بمیان میآید ما چنین میگوئیم که " ΣY" صورت خلاصه کدام چیزی میباشد اما سر عجیبتر مسکوکاتی که روی چپه آنها شکل "هرکولس" میباشد این است که در نوشته آریائی چپه سکه که بدور شکل "هرکولس" ثبت است نه اسم "هرمایوس" ، نه کلمه "مهاراجاسا" (شاه) برای تعین مقام شاهی او نه کلمه و معموله برای ابراز "سوتر = منجی" مرقوم میباشد . حروف بهمان شکل ساده با این "+" یا "++" علامه که یا حروف یا اختصار کدام علامه یا محض نشانه ایست که خواندن نوشته از کجا شروع و بکجا ختم میشود هنوز این مسئله قطعی حل و فیصله نشده است. سائر حروف همه خوانده میشوند اما نه به آن صورت تحقیقی که عناوین ساده متقدمین هرمایوس خوانده میشوند بهر جهت حروف سکه مذکور چنین خوانده میشوند :

Dhama ++, rata, Kujulakasa, Sohashakha, Kadaphasa

این مضمون کلمه به کلمه در مسکوکاتی که شکل "هرمایوس" دارند پیدا میشوند . در طرف راسته این سکه سری شبیهه به سر "هرمایوس" با اسمی به حروف یونانی ثبت است XOPΣOKOZOYΛO KAΛQIZOΣ . این نوشته در سائر مسکوکاتی که حایز اسامی عجیبی میباشند نیز یافت میشود .

حالا که اسم "كدفیزس KAAQIZOΣ" بمیان آمد بهتر آنست تا ارتباط دین بربرها را با هرمایوس طرف بحث قرار دهیم زیرا ما عقیده نداریم که Kadphizes یا Kadphises جانشین فوری او باشد منتها چیزیکه ما فعلاً استنباط کرده میتوانیم این است که مسکوکات هرمایوس تا مدت مدیدی بعد از سلطنت او معمول و رواج بود و نه فقط "کدفیزس" آنرا در عهد حکمفرمائی خود اتخاذ نموده بود بلکه بعضی پادشاهان دیگر پارتی از قبیل "اندوفارس Undopherres" یا "گندوفارس Gandophares" نیز آنرا اختیار و در عهد سلطنت خود رائج نموده بود زیرا این شاه طرف راسته سکه خود را مانند سکه هرمایوس ضرب زده و عنوان تغییر شکل یافته "سوتر THPOL منجی" را که از مسکوکات هرکولی

هرمایوس تقلید شده قبل از عنوان جاه طلبانه "شاه شاهان" اتخاذ نموده است .

این مسئله هویدا است که در زمان قدیم سکه ضرب زدن خاصه شاهان نبوده بلکه امتیاز سکه زدن و مخصوصاً ضرب مسکوکات مسی به شهرهائی که آزاد بودند یا امتیاز بلدی داشتند هم داده میشد ممکن بعضی از این قبیل مسکوکات پست، مسکوکات "هرمایوس" باشد که تنزل نموده رفته تا اسباب خوشنودی یکنفر فاتح دیگر را فراهم نموده باشد تا اینکه خود فاتح به سلطنت رسیده و اسم خود را ابتدا به زبان اصلی سکه بطرف چپه و بالاخره بهر دو طرف سکه نقش نموده است .

حالا میرویم به شرح حال سلاطین "سیتی" که متعاقب سلاطین یونانی سلطنت نموده اند و اشکال مسکوکات یونانی را اتخاذ نمودهاند بعبارت دیگر مسکوکات ایشان از حیث شکل موضوع تحریر و زبان شبیهه مسکوکات یونانی میباشد و فقط اسم و عنوان خود را با علائم و نشان مختلفی که غیر از علائم مسکوکات یونانی است ، نقش کرده اند .


موئس Maues 135 ق.م. :

نوشته یونانی MAGES BAZIAEEM MO

BAEIAEQY BAEIAEN METAAOL MAYOL بازیلیوس بازیلئون مهلاؤس میئوس (شاهنشاه کبیر میئوس)

نوشته آریائی Rajati - rajasa Mahatasa Maasa (راجاتی – راجاسا مهاتاسا ما آسا)

قیافه بعضی مسکوکات این پادشاه نسبت به مسکوکات شاهان یونانی جانشینان "ایوکراتیدس" اختلاف دارد ما چنین نظریه داریم که این پادشاه ابتدا به قیافه و نوشته ضرب میزد که کاملاً شبیهه به قیافه دسته مسکوکات "دمیتریوس" میباشد . سپس مسکوکات او در دو زبان با قیافه "استرابون Strabon" و "اپولودوتوس Apollodotus" بمیان آمده است و بالاخره به عصری که به شکوه و ابهت بربری مواجهه میشود، خودش را "شهنشاه کبیر" نامیده است و سکه رایج نموده است که کاملاً به سکه "ازس Azes" سلطان سیتی شباهت دارد .

این کیفیت ما را مجبور میکند که نسبت به "ازس" او را مدم تر قرار دهیم اما ملتفت بوده بقدری او را پیش تر قرار دهیم که از متحدین خودش را سهیم ساخته و بعد از آن با آزس منطقه سلطنت را تقسیم نموده باشد و پس از مدت قلیل حیاتش بلاخره سلطنت را به اقتدار بزرگ شریک خویش کاملاً تفویض نموده باشد . پاره ئی حدسیات ما در مورد وی قرار آتی است :

اول : اسم "موئس Maues" نه یونانی نه پارتی و نه هندی است . بنابران احتمال زیاد میرود که وی "سیتی" و رئیس قبیله ئی بوده باشد که بین 150 و 140 ق.م. به بکتریا تهاجم نموده اند .

دوم : سبک و صورت مسکوکات یونانی او چنین تقاضا میکند که وی در اول وهله بایستی از طرف یونانی ها به کدام جائی مقرر شده باشد و یا لا اقل بکمک یونانی به جائی رسیده باشد. سبک تحریر و اشکال حروف یونانی چنین متقاضی است که چنین مقرری یا برقراری در یک تاریخ نزدیکی صورت گرفته باشد. امکان میرود که وی با قبیله خود در ازای پول به شاهان مختلف یونانی یا شهرهای آزادی مستخدم بوده و علت ضرب مسکوکات او در یک وقت تنها به زبان یونانی و وقت دیگر به یونانی و آریائی این بوده تا این دو زبان یکی بعد دیگری در علاقه حکمفرمائی او رواج پیدا نموده است. اینکه میگوئیم آتیاً با "ازس Azes" پادشاه در امر مملکت داری شریک شده از روی مطابقت مسکوکات او با این پادشاه به ثبوت میرسد و از ین گذشته این مسئله را امر فوق العاده دیگری تقویت میکند و آن این است که داکتر "سورنی Surnez" یک سکه دارد که روی آن اسم "موزس Mauses" ثبت است و صورت سکه کاملاً با قیافه "ازس Azes" پادشاه سکه 14 لوحه 7 ضمیمه اصل كتاب هذا مطابقت میکند . این اختصاص مهمی میباشد. در طرف راسته آن پادشاه با یک آله شامی مانند سه دندان و یک آله جنگی تاتارها نشسته، طوری نمایش یافته که پایش را روی یکنفر دشمن ساجد نهاده است . بطرف چپه شخصی در وسط در خط میوه دار با شاخه که علامه فراوانی میباشد منقوش است . ضرب چنین سکه در یک عصر از طرف دو پادشاهی که هر دوی ایشان حایز یک عنوان بوده اند حتماً چنین متقاضی است که بقسم یادگار فتح مشترکی ضرب زده باشند امکان میرود که این فتح از جمله فتوحاتی باشد که در طی آن "فرهاتس Phrahates" و "آرتوهانس Artohanes" پادشاهان پارتی بقتل رسیده اند . البته چون به شرح حال "ازس" پادشاه برسیم در این موضوع گشاده تر سخن خواهیم گفت .

ناگفته نماند که مسکوکات "موئس Maues" پادشاه بسیار کمیاب است . "جمیز برنسپ" دو نوع مختلف آنرا پیدا نموده و نوع سوم آن معه شکل اسپ وحشی بلخی پسان به او رسیده و در شماره 1 لوحه 7 اصل كتاب هذا بطبع رسیده است. پروفیسور "ولسن" 7 نوع مختلف مسکوکات این پادشاه را نوته داده است و بعد از آن از این نوع یکعده دیگری را کپتان "کننگهم" (سکه 12 لوحه 6) کشف نموده است . پس بصورت محقق 9 رقم مختلف مسکوکات "موئس" معلوم است حال آنکه از "ازس" از سی رقم هم بیشتر کشف شده است و بیش از 25 نوع آن علائم مختلف دارد .


ازس 130 ق.م. :

ازس بلاشبه بزرگترین شاهان "سیتی" است که مسکوکات او عموماً به دو زبان بضرب رسیده و حروف یونانی و آریائی دو طرف سکه او بکمال وضاحت و صراحت خوانده میشود عناوین این پادشاه در تمام مسکوکات متحدالشکل و یک چیز میباشد . مضمون نوشته مسکوکات او در زبان یونانی"BAΣIAEQΣ ΒΑΣΙΛΕΩΝ ΜΕΓΑΛΟΣ ΑΖΟΣ = بازیلوس بازیلون ملائوس ازوس = شهنشاه بزرگ آزس" و در زبان آریائی "Maharajasa Raja Rajasa Mahatasa Ayasa" (پادشاه پادشاه پادشاهان ازس کبیر) مسکوکات این پادشاه مختلف و قراریکه مشاهده میشود هیکل های نیم تنه با سرهای قشنگ یونانی در آنها از بین رفته و در عوض یکطرف سکه را سواری گرفته مسلح به نیزه و دستش پیش برآمده و در طرف دیگر حیوانی نر یا ماده دیده میشود که میتوان آنرا به میتولوژی کلاسیک نسبت داد بعضی اوقات بطرف چپه سکه او حیواناتی از قبیل گاومیش کوهان دار ،شیر ،پلنگ، اسپ، فیل یا اشتر بلخی منقوش است و گاهی در هر دو طرف سکه حیوانات معلوم میشود . پروفیسور "لئسن" این انواع مختلف مسکوکات را دلیل وسعت و اختلاف ایالات مربوطه حکمفرمائی "ازس" میداند.

پروفیسور "ولسن" و "لئسن" هر دو در بعضی مسکوکات رب النوع یونانی و هندی هر دو را خاطر نشان نمودهاند . اما ما باین سکه موافقت نداریم . مثلاً در طرف راسته سکه که بین "ازس Azes" و "موئس Maues" مشترک میباشد یک چیزی معلوم میشود که عبارت از پادشاه با یک شامی سه دندان باشد. [؟] پادشاه نشسته و پای خویش را گردن یکنفر دشمنی نهاده که به پاهایش افتاده است. این صحنه از خود نوشته یونانی هم دارد چون شکل نشسته آله سه دندانه در دست دارد، پروفیسور "لئسن" آنرا تصویر "نپتونNeptune" تصور نموده است که پایش را بالای شناوری نهاده باشد حال آنکه پروفیسور "ولسن" هیکلی را که آله سه دندانه در دست دارد "شیواSiva" تصور .مینامید در لوحه ئی که این سکه شده ترسیم وی هیکل تحت پای را دارای شاخ "کرنا" هم نشان میدهد و این "کرنا" در دو رقم مختلف سکه مذکور دیده شده است . بدین قرار دشمن زیر پا "اسور Assor" یا شیطان را در حالی که مطیع گردیده نشان میدهد .

اما در مسکوکات دیگر این اشکال و جیوانات هر آنچه که اصلاً موضوع نمایش آنها باشد . همه برین متفق اند که بین قیافههای علائم "ازس" پادشاه و علائم صاف میتولوژی یونانی مسکوکات شاهان سابق اختلاف است و باین اساس مسكوكات اول الذکر اگر قرار فرض ما یک مذهب جدید را نمایش ندهد یک خانواده سلطنتی و یک قوم جدیدی را ادا میکند .

پس آیا این "شاهنشاه کبیر" "ازس" که مسکوکات او اینقدر متعدد است، کیست؟ و در کجا حیات و سلطنت نموده است؟

پروفیسور "ولسن" او را یکنفر هندی پیرو دیانت بودائی تصور میکند که اسم خودش را از کلمه سانسکریت "Ajaya = مغلوب" ناپذیر استخراج نموده است.

پروفیسور موصوف تاریخ او را در سال 5 ق.م. تشخیص و او را جانشین "ازیلیزس Azilises" که ده سال پیشتر قرار میگیرد ، شناخته است. پروفیسور "لئسن" ، "ازس" را از قبیله "ساسها Sacian" (سیتی) میداند که در عصر "میتری داتس" (دوم مهرداد) دوم درۀ کابل را تسخیر نموده و بلاخره سلطنت "مناندر" و "هرمایوس" را در حوالی 120 ق.م. مضمحل نموده است. مشارالیه "ازیلیزس Azilizes" را جانشین "ازس Azes" تصور نموده او را با دیگر شاهان این خانواده چنین فرض میکند که در یک حصۀ پنجاب تا زمانی سلطنت نموده اند که پادشاه کبیر هند "Vikramakitya" ایشان را مضمحل و شکست داده است. قرار معلوم این پادشاه هندی در حوالی 56 ق.م. دامنه امپراطوری اش را از "اوجین Oojein" تا کابل انبساط داده است. پروفیسور "لئسن" این نظریه فرضی را با نگارشات مولفین چینی تقویت میدهد زیرا وی در تواریخ این ملت چنین مشاهده نموده که "یوچی" ها یا "هن" های سفید که آنرا "تخار" ها(31) تعبیر مینماید قبیله "سیو" تاتار را وی "ساس Sacse" فرض میکند، در حوالی 150 ق.م. از دره "ئی بی Ibi" کشیده اند . بعد از اشغال "تاهیا Tahia" یا "سوگدیانا Sogdiana" قرار تذکر چینائیها خویش را در "کیپن Kipen" مستقر نموده اند و این نام را پروفیسور مذکور به درۀ "کوفن" یا کابلستان نسبت میدهد . اگر چه این نظریه فرضی حدس جرئت ناکی است که پروفیسور "لئسن" زده اما ما آنرا حدس خوبی تعبیر میکنیم زیرا تاریخ آن اولین تهاجم "سیتی" ها را بر درۀ کابل مستند به اسناد مولفین کلاسیک تاتار نشان میدهد. معذالک اسم "سو" با اقسام مختلف آن "Se" "Soi" و "آنسو Anszu" قراریکه بنظر دقیق معلوم میشود از کلمه "Azes" یا "Azau" اشتقاق شده و نسبت به کلمه "Sacse" "استرابو" و "جوستن" به اسم "Asii" و "Asizni" شباهت دارد . "Pasians" هرگز دوباره تذکر نرفته اما اسم "Asiani" بصورت عمومی استعمال و همچنین با "Asii" قبیله که بر یونانی ها در بکتریا غالب آمده اند تذکر رفته است .

حالا ما خیال میکنیم که از ین جمله این معنی استخراج میشود. معروف و مشهورترین قبایل "یوچی" "ازی Asii" یا "ازیانی Asiani" بود که بکتریا را از یونانی ها گرفتند. بعد از آنها "تخاری" و "ساکاراولی Sakarauli" وغیره بحساب می آمدند. این قبایل "ازی Asii" یا "ازیانی Asiani" قرار تصور ما عبارت از "سیتی" های "ازس Azes" پادشاه میباشند .

از "ازی Asii" و "ازیانی Asiani" تا زمانیکه مخرب قوای یونانی در بکتریا ظهور و سلاطین تخاری از آنها نشئت ننموده بود نه از طرف "هرودوت" اسم برده شده نه و در تاریخ به عنوان قبیله یا ملتی تذکر رفته اما "ساس Sacse" و "جت Jetse" ها و سائر قبایل را مولفین معاصر مابعد هرودوت اسم برده اند . پس اگر "سیتی" ها را تحت قیادت "ازس" "زیانی" تعبیر نمائیم که خانواده سلطنتی یونانی را در "سوگدیانا" و شمال بکتریا در عصر بین 140 و 130 ق.م. یا در حوالی 135 ق.م. مغلوب نموده باشند باید انقطاعی در فتوحات پادشاهان پارتی که بکتریا را تا بلخ استیلا نموده بودند تا زمان شکست و وفات "فرهاتس Phrahates" و "ارتبانوس Artabanus" یعنی 130 ق.م. قبولدار شویم و بعد از آن "میتریداتس دوم Mithriadates II" با متهاجمین عهد و پیمان نموده است. بنا براین تاریخی که پروفیسور "لئسن" تعین نموده (126 ق.م.) به زمانی قریب خواهد شد که استقرار آخری خانواده "سیتی" را در تسخیرات درۀ کابل نشان میدهد و سلسله فتوحاتی که به چنین تسخیر منتج میشود علت عناوین باشکوهی را "ازس" اتخاذ نموده میفهماند ما هیچ یک سکه در مسکوکات "ازس" بدست نداریک که در آن شاه عنوان محقرتری از "شاه کبیر" و "شاه شاهان" اتخاذ و بدون نوشته آریائی ضرب زده باشد بنابران این مسکوکات که بصورت عمومی حشمت و جلال سلطانی را ادا میکنند بعد از اخراج پارت ها از بکتریا و آخرین اضمحلال قوای یونانی در آریانا ظهور نموده است. اما ما میل نداریم که در ین میان نتیجه مخالف عقیده خود که عبارت از اشتراک "موئس Maues" در امر سلطنت با "ازس Azes" باشد و اول الذکر را هم در فتح بکتریا سهیم سازد، اتخاذ نمائیم .

پس اگر "ازی Asii" و "ازیانی Asiani" به "سیتی" ها یا "سو Szu" تعبیر شوند که تحت اطاعت "ازس Azes" پادشاه بودند واضح است که سلطان علاوه به "تخار" ها و "ساس" ها بسیار قبایل دیگر را نیز مانند فاتحین اخیر تاتار بهم متحد نموده است چنانچه عنوان "شاهنشاه" خودش موید این نظریه است . بنابرین طوریکه پروفیسور "لئسن" فرض میکند امکان ندارد که "ساس" ها در قلمرو چنین سلطنتی املاک مخصوصی داشته باشند استقرار آنها ابتدا در دره کابل بعد از آن در نتیجه تشنجهای جدید در سیستان یا سجستان Sajistan فرضی است که ممکن صحت نداشته باشد .

این مسئله و مسئله سلطنت عمومی "ازس" پادشاه و بر طبق نظریه مؤرخان چینائی فتح کابل یا دره کوفن بدست او در 126 ق.م. چیر علیحده و مستقل میباشد. خوب حالا ببینیم مولفین تاتار چطور وجود چنین سلطنتی را تائید میکنند .

تاریخ اجداد تاتارها ذت که ابول غازی خان نوشته تنها کتاب تاریخ غرب است که نسبت به این قبایل بادیه نشین روایات مختلفی را دارا .است. قرار نگارش این کتاب شاهی موسوم به "اوغوز خان Oghus Khan" مدت مدیدی کامیابانه با ساور قبایل مقابله نموده و بالاخره بقدر کافی انقدر صاحب اقتدار شد که بر "اعتبارک خان Iitabarak Khan" کاشغر و ختن حمله نمود . ابتدا در جنگ احوالش خراب بود سپس مجدداً محاربه را شروع و در نتیجه شاهان مذکور را شکست داده مقتول ساخت. آنگاه بطرف "Saram" "Talsah" و "Tashkund" روانه شده این جاها را متصرف و پسرش را برای تصرف ترکستان و اندجان به "ایگزارت" روانه نمود . مشارالیه در مدت 6 ماه این جاها را فتح نموده و بعد از تسخیر بلخ در عین زمستان کوه های "چار Char" (چاریکار ؟) را عبور و از شدت سرما و برف رنج بسیار کشید عاقبت زمستان را در اینجا توقف نموده در بهار قشون خویش را تجدید و بر علیه ،کابل ،غزنی و کشمیر که در ین وقت Jagma (هرمایوس ؟) نامی در آنها حکمفرمائی داشت، عازم گردید. پادشاه کابل زمین یک سال در کوه پناه برده بالاخره پس پا و کشته شد. آنگاه "اوغوز خان" از راه بدخشان به سمرقند مراجعت نموده و قشونی بجانب غرب بر علیه خراسان وغیره نقاط فرستاد .

این سلسله فتوحاتی را که فوقاً متذکر شدیم کاملاً به فتوخاتی مطابقت دارد که مغلوب ساختن قوای یونانی در بکتریای شرقی و کابل زمین اقتضا میکند و در عین زمان به این مسئله هم كاملاً موافقت دارد که "میتری داتس دوم" بکتریای غربی را که عبارت از مرو و هرات و سیستان باشد از حملات فاتح نو مصئون و در تصرف داشت تاریخ مدعی است که در اثر مرگ شاه میتری داتس دوم و عدم رضائیت جانشین او به پادشاهی اقتدار فاتح و حکمران جدید بکتریای شرقی و کابل زمین در "پارتیا" نیز سرایت نمود . این نظریه اخیر با وقایع تشنج پارتی ها و تمایل و جرئت سیتیها بعد از مرگ میتری داتس دوم به خاک پارتیا نیز مطابق است. بهر حال روایات تاتارها از روی سنه و تاریخ خیلی از عصر "ازس" پادشاه ذور افتاده زیرا ایشان دوره حیات یا سلطنت اغوز خان را 116 و عصر او را به چهار سال هزار سال قبل از چنگیز نسبت میدهند حال آنکه 12 صد سال فاصله بین ایشان کافی است برای تقویت قرائن و فرضیاتی که باید اغوز خان "ازس" شاهنشاه باشد علاوه بر شباهت اسم تصادف فتوحات هم علاوه میشود. چنانچه "Asii" یا "Attasii" را که قرار فرض ما قبایل بادیه نشینی باشند که ازس مجتمع و ذریعه آنها فتوخاتی نموده است "استرابو" قبیله "Augasi" و "پتولیمی" "Auzasii" ذکر نموده است . این مؤرخین ایشان را در دره کاشغر بعضی بصورت دقیق در جائی قرار میدهند که قرار نگارش عبدالغازی خان "اوغوز خان" "اعتبارک" را قبل از دخولش به بکتریا شکست داده است. بخیال ما تاتارها قرار روایت عبدالغازی خان و اسامی که "استرابو" و "پتولمی" تذکر داده اند اساس و زمینه مفیدی برای تشخیص از س پادشاه که در بکتریا و کابل جانشین یونانی ها شده است فراهم میکند بر علاوه معلوماتی که چینائی ها در موضوع تهاجمات "Szus" و "Yautch" میدهند در پراه بدرد میخورد زیرا حقیقتاً نظریات چینائیها نه متناقض بلکه موید نظریات ماست على الخصوص در صورتیکه ما اسم "Szus" را بصورت خراب در زبان چینی مشتق از کامه "Azes" مسکوکات خود بدان شباهت تام دارد بدانیم . حالا که این وقایع را در رشته تاریخ "ازس" جا دادیم از جانشینان آن صحبت میکنیم :


ازیلیزس 115 ق.م. :

ΒΑΣΙΛΕΩΣ ΒΑΣΙΛΕΩΝ ΜΕΓΑΛΟΣ ΑΖΙΛΕΟΣ ΑΖΙΛΙΣΕΣ 

Maharajasa Raja Rajasa Mahatasa Auoleslisa

شاه شاهان بزرگ ایولیس هیسا

مسکوکات "ازیلیزس" با همان عنوان که "ازس" داشت و همان طوری که در ضرب آن در زبان یونانی و آریائی استعمال شده ما همان علائمی را که مخصوص مسکوکات ازس بود با یکعده اسامی سلاطین تا بجائی دوام نموده که اسامی مذکور چندان بخوبی خوانده نمیشود . این مسکوکات دنباله خانواده سلطنتی مملکتی را نشان میدهد که زبان آریائی و یونانی در آن مروج بود .

در یکی از مسکوکاتی که پروفیسور "ولسن" نوته نموده است اسم "ازس" بطرف داشته زبان یونانی و اسم "ازیلیزس" بطرف چپه بزبان آریائی نقش است و این مسئله را چنین حل میکنیم که "ازیلیزس" جانشین مستقیم "ازس" بوده. فرض پروفیسور "لئسن" مبنی بر اینکه حانواده "ازس" در پنجاب و کابل تا زمانی سلطنت نموده که امپراطور هند در وسط قرن اول ق.م. آنها را مضمحل نموده درست معلوم میشود جانشینان "ازس" قراریکه تعداد محدود مسکوکات شان دلالت میکند مانند موسس خانواده سلطنتی نه صاحب اقتدار و نفوذ زیاد بودند و نه سلطنت شان طول زیاد نموده است .

قبلاً بصورت مختصر از شاهان خانواده ارساسید صحبت نمودیم و اینک در طی سطور آتی بملاحظه خواهد رسید که بعد از مرگ "میتری داتس دوم" دوره فترت جنگهای داخلی شروع شده و مسئله سلطنت و وجود قوای ثابت مرکزی مشکوک و این وضعیت در تمام حصه اول قرن اول قبل از مسیح دوام میکند. طوریکه میدانیم سیتی ها در ین عصر هرج و مرج و بنای تاخت و تاز را به بکتریا نهاده و قراریکه قبلاً بملاحظه رسانیدیم دلایل زیادی موجب میشود که ایشان در زمان سلطنت "ازس Azes" و "ازیلیزس Azilises" کابل و پنجاب و ممکن "اراکوزیا" و "پاروپامیزوس" را متصرف شده باشند . علاوه برین این را نیز میدانیم که سلطنت پارتی بکمک سیتی ها صورت استقرار بخود گرفته و در نتیجه بقدر کفایت آنقدر حایز روح و فعالیتی شد که دونیم قرن دیگر هم در "تیگریس Tigris" پایتخت غربی خود وقایه خیات کند بنابرین فرض این مسئله امکان ندارد که در زمان فترت این هرج و مرج حکمرانان پارتی در همه جا قواههای خویش را محافظه توانسته باشند و یا کاملاض برای راه دادن سیتی ها عقب نشسته باشند بلکه طبعاً فرضی که در ین مورد معنی میدهد این است که در مقابل هجوم خروشان سیتی ها بعضی اظهار تابعیت نموده و بعضی نقاط دیگر که قوای "میتریداتس" در آنجاها متمرکز بود استقلال خویش را محافظه نموده اند. به شهنشاه کبیر "ازس" بسیارى اسماً یا معنناً تسلیم شده اند و "ازیلیزس" هم شهنشاهی بود که بصورت عمومی نفوذش بر همه جا خکمفرمائی داشت. اما بعد از او میبینیم که شاهان پارتی با مسکوکاتی ظاهر میشوند که سبک و استیل آن به مسکوکات "ازس" و "ازیلیزس" شباهت تام دارد بنابران ما مجبوریم ایشان را جانشینان این سلاطین "سیتى" تصور نموده و عصر حکمرانی آنها را از 90 تا 60 ق.م. تعین نمائیم "ونونس Vonanes" که در رسم الخط آریائی سکه اش به "بالاهرا Balahara" ملقب میباشد چنین معلوم میشود که قریب ترین جانشین "ازیلیزس" باشد . بعد از او "Spaliriaus" یا "Spalyruis" که قرار نوشته آریائی سکه اش برادر یا پسر "بالاهارا" میباشد . این سه پادشاه پارتی بایست در دره کابل و پنچاب سلطنت نموده باشند زیرا مسکوکات آنها بکثرت در این جاها پیدا شده است . ما فرض میتوانیم که ایشان کابل را از آریا (هرات) و اراکوزیا که به اختماللات قوی در جمله حاکم نشینی های پارتی بودند جدا و فتح نموده باشند اما سبک مسکوکات آنها ما را مانع میشود که تاریخ ما بغدتری به آنها بدهیم .

پروفیسور "لئسن" از روی بعضی ذخائر تاریخی هند مینویسد که "ویکرامادیا Vikramadiya" پهلوان افسانه ئی این مملکت کابل را در اواسط قرن اول م. فتح نموده است. تاریخ سلطنت این پادشاه از روی عهد "سومبرت Sumbret" که هنوز در هند رائج است و 56 سال از عهد مسیحی پیشتر میباشد .میدانیم اما هنوز هیچ سکه با نمونه و نوشته هندی کشف نشده که استدلالاً بیک پادشاه "اوجین Oojein" نسبت شود ولی وضعیت و موقعیت بین الثنین هند در امورات کابل و پنجاب واضح است .

پروفیسور "ولسن" حقیقتاً قراریکه قبلاً بملاحظه رساندیم "ازس" را هندی تصور میکند زیرا تصویر نیم تنه چپه سکه "سوتر میگا Soter Megas" کبیر را گشواره پوش و با لباس "کشاتریا Kshatrya" یافته است و بر علاوه هیکل مذکور بطریقه هندی نشسته است "کد فیزس Kadphises" نیز از مسکوکات اصل خویش هیکل "شیوا" و گاو ناندی Nandi را روی هم با نام "هرمایوس" و قیافه "هرکولس" ضرب زده است . پروفیسور مذکور این پادشاه را نیز هندی یا از جمله شاهان "هندوسیت" قلمداد میکند جیمز "پرنسپ" در یکی از راپور های خویش چنین اظهار عقیده نموده که "گندو فارس Gandophares"  مستلزم است رابطه با "گنداریوپا Gandharupa" پدر "ویکرامادیا Vikramadya" داشته و نام خود را از کلمه (فارسPAPO) "پولوم Pollum" که "روای پوست خر" معنی دارد اشتقاق نموده باشد تا به افسانههای رزمی فاتح ملحق و خویش او شناخته شود. اگر چه تمام این نظریات با معنی و اکثر درست هم میباشد معذالک در اطراف "ویکرامادیا" و وقایع عصر او کمی تعمق لازم است. چون "سوتر مگاس"عده زیاد مسکوکات خویش را محض با نوشته زبان یونانی ضرب زده از اینجا دلیلی بدست میآید که کاملاً نظریه را که او را هندی قلمداد میکند بی اساس میسازد چنانچه مستر "جیمز پرنسپ" و پروفیسور "لئسن" هر دو در ین موضوع یک اضهار عقیده نموده میگوید كه "سوتر مگاس" شاه شاهان مخصوصاً زبان یونانی را در چپه سکه خویش ضرب زده و هرگز لسان آریائی را استعمال ننموده معذالک ایشان سکه 23 لوحه 7 اصل کتاب هذا را که علامت اختصاصی سکه مونوگرام سوتر میگاس () را دارد به "ازس" نسبت میدهد. جیمز پرنسپ برین عقیده است که اسم او را در نوشته آریائی کشف نموده است. از ین نوع سکه سه نمودنه اعلی در کلکسیون "مسن" در موزه هند موجود است.پروفیسوران مذکور هنوز در اطراف صورت قرائت "ایاسا Ayasa" که در روی چپه سکه تحت صورت ایستاده نقش است تحقیق ننموده اند.

پروفیسور "ولسن" از این نوع سکه دو عدد حکاکی شده دارد که آنها را به "سوتر میگاس" نسبت میدهد و بدون اینکه کدام اسمی در طرف راسته این مسکوکات خوانده شود نوشته آن عبارت از "نجات دهنده کبیر شاه شاهان" میباشد. کشف چنین سکه "سوتر میگاس" که از نقطه نظر شکل و ساخت به مسکوکات "ازس" شباهت تام دارد و در چپه آن نوشته آریائی موجود است بسا نظریات ما را نسبت به شهنشاهیت و انساط دامنه حکمفرمائی "ازس" متزلزل میسازد زیرا قرار شهادت سکه اخیر که "ازس" در درهٔ کابل سلطنت مینمود چنین مستلزم می افتد که "سوتر میگاس" در "سوگدیانا" و "بکتریا" حکمفرمائی داشته باشد. نوشته یونانی سکه او حتماً از نوشته اعصار "ازس Azes "، "ازیلیزس Azilises"، "اوونس Ovones"، "اسپالیریزس Spalirises" و "اسپالیریوس Spalyrius" عقب تر است اما نسبت به سبک تحریر زمان "اوندافارس Undaphares"، "ابگاسوس Abgasus" و "ابالیازیوس Abalyasius" صاف تر میباشد و از اینجا به ثبوت میرسد که باید نوشته عصر شاهان پارتی باشد. بهمین جهت ما مایلیم که به او تاریخ بین البین بدهیم یعنی او را معاصر "ویکرامادیتیا" و مقدمتر از "کد فیزس Kadphises" و "کدفیس Kadphes" و "کورانوس Koranos" شناخته و مقر سلطنت او را بکتریا، سوگدیانا و پاروپامیزوس تعیین نمائیم. این تاریخی که ما برای "سوتر میگاس" شاه شاهات معین نموده ایم در تاریخی که پروفیسور "ولسن" به او میدهد فرق دارد و عوض ماقبل مابعد "وانونس Vanones"جایش میدهند پروفیسور موصوف همان ترتیبی را که ما برای "ازس"، "ازیلیزس"، "اسپالیریوس" و "اسپالیریزیوس" گرفته ایم، هم مراعات نموده و "وانونس" را از فهرست کشیده است.

قرار تقسیمات ما جای ایشان قرار آتی است:


ونونس Vanones 100 ق.م.:

نوشته یونانی سکه : BAEIAEQ BAEIAE2N METAAOL ONSQNOL 

نوشته آریائی سکه: Maharajasa Dhamikasa Balaharasa

چنین معلوم میشود که نسبت این سکه به "ونونس Vanones" نام که در سلسه فهرست شاهان خانواده "ارساسید" تذکر رفته کاملاً غیر ممکن است. صاحب این سکه حکمرانی بوده که بعدها استقلال خویش را حاصل و قلمروی خارج از متصرفات "ازیلیزس" تشکیل نموده است اما احتمال میرود که در عصر او هنوز هم مسکوکات ازیلیزس درین قلمرو نیز مروج بوده باشد.


اسپالیری زیوس 85 ق.م.:

 نوشته یونانی سکه:BAEIAEQY BAEIAEQN METAAOL OEIIAAIPIEOS 

نوشته آریائی سکه: Maharajasa Mahatakasa Palirishasa

 در فهرست شاهان خانواده ارساسید هیچ پادشاهی وجود ندارد که اسمش کاملاً به "اسپالیری زیوس" مشابهت داشته باشد بنا برین بلا اشکال میتوان او را یکی از شاهان پارتی حساب کرد بعضی اوقات اسم او را "اپالیریوس Ipaliriaus" هم خوانده اند.


اسپالی پیوس Spalypius 75 ق.م.:

 نوشته یونانی سکه او:

ΣΠΑΛΣΠΙΟΣ ΔΙΚΑΙΟΣ ΑΔΕΛΦΟΣΤΟΣ ΒΑΣΙΛΕΩΣ 

نوشته آریائی سکه او: balahara Putasa Dhamikasa Spalapharmasa

از ین شخص مسکوکات بسیار موجود است اما در هیجکدام خودش پادشاه تعین ننموده تا مدت مدیدی از روی نوشته یونانی او را "ادل فورتوس" و پادشاه خوانده بودند اما اخیراً نوشته آریائی سکه ثابت نمود که این شخص محض ستراپ و پسر "ونونس" بوده و ممکن برادر "اسپالیریزوس" هم بوده باشد.


70 ق.م.:

پادشاه کبیر بی نام (سوتر- نجات دهنده) () پادشاهی است که هر وقتیکه در سمت راسته سکه او مجسمه نیم تنه است در قسمت چپ او بزبان یونانی که تغییر بخود گرفته این مضمون تحریر میباشد (CQTHP METAC BACIAEEC BACIAEQN= سوتر میگاس شاه شاهان". قراریکه قبلاً بمشاهده رسید بعضی از ین نوع سکه با نوشته آریائی هم موجود است که "جیمز پرنسپ" و پروفیسور "لئسن" به "ازس" نسبت داده اند. بهر حال ما سکه مخصوص مونوگرامی یافته ایم که در آن شکل "شامی سه دندانی" منقوش است که هنوز معنی آن کشف نشده. عین همین سکه مونوگرام با شکل سه دندان در مسکوکات "کدفیزس Kadphises" و "کانرکی Kanerkis" هم دوام نموده اما در آن مسکوکات "هرمایوس" که هیکل "هرکول" دارد دیده شده است. پس ما "سوتر مگاس" را معاصر "ویکرا مادیتیا" تصور میکنیم نه عین خود او و نه از خویشاوندان او. بنابرین هندی بودن او درست نیست.

علاوه برآنچه ذکر رفت یک دسته دیگر مسکوکات "سیتی" بدست است که فاقد نوشته آریائی بوده و از بسی جهات از مسکوکات خانواده سلطنتی "ازس" اختلاف دارد. این مسكوكات حائز اسماً "كودس Kodes" و "هیرکودس Hyrkodes " و یکعده اسمای دیگری است که هنوز خوانده نشده است. نه اصل این مسکوکات یونانی و نه به مسکوکات یونانی شباهت دارد اما نوشته آن در حروف كم وبیش خراب یونانی تحریر .است پروفیسور "لئسن" "ازس" را پادشاه قبیله "سو" یا "ساکا" دره کابل و پنجاب تصدیق نموده چنین فرض مینماید که در عین زمان به اسم "ازیائی" بر قبایل تخاری که عبارت از "یوچی ها" باشد در بکتریای علیا و سوگدیانا در آخر قرن دوم ق.م سلطنت نموده باشد. در ین عصر بکتریای غربی را به تصرف "میتریداتس" قرار میدهد.

پروفیسور مذکور این مسکوکات و دیگر مسکوکات شبیه آنرا که اسمی از آنها استخراج نشده و نوشتل آریائی ندارد به همین "سیتی" های این عصر نسبت میدهد. از طرف دیگر پروفیسور "ولسن" "کودس" را در جمله شاهان هندو پارت حساب میکنند. بنابرین خیالم که استعمال زبان یونانی بطور کلی در نوشته مسکوکات و عیبی که در حروف آن ملاحظه میشود چنین متقاضی است که محل ضرب مسکوکات در بکتریا و سوگدیانا شمال ایمایوس و سلاسل "پاروپامیزوس" بوده باشد و نظریه فرضی که آنها به هند نسبت میدهد تکذیب گردد. اما متاسفانه هیچ یک زمینه معلومات در دست نیست که آیا این مسکوکات مخصوص بکدام طایفه "سیتی" و بکدام عصر متعلق بوده است تغییر شکل نسبتی حروف یونانی ما را به این حدس رهنمونی میکند که این سیتیهای یونانی نما عوض اینکه متقدم از ازس باشند متعاقب او بسلطنت رسیده اند و بدین قرار سلطنت قبایل بکتریا و سوگدیانا معاصر جانشینان مستقیم او در درۀ کابل و پنجاب بوده است. در سمت چپه سکه نجات دهنده کبیر همان سوارکاری موجود است که ما در مسکوکات

"ازس"  معاینه نمودیم اسپ عریان یا اسپ وحشی بلخی یا تنها سر اسپ علامه مشترکی است که در مسکوکات این شاهان مجهول "گریک و سیت" و شاهان قدیم تری موجود میباشد.

عنوان "شاه شاهان" که "سوتر مگاس QTHPMETAC" اختیار نموده و پایان تر تا زمان "کدفیزس" پادشاه مروج بود با اینکه انبساط متصرفات را نشان میدهد به عصر نسبتاً تازه تری دلالت .میکند لهذا سلاطین بی نام یا "کودس Kodes" اگرچه مانند حکمران امروزه خلم و قندوز و بلخ روئسای محلی بودند اما عصر حکمفرمائی آنها از سال 56 ق.م. یعنی تاریخی که "ویکرامادیتا Vikramachitya" پنجاب کابل را تسخیر و بلاخره در مقابله با سیتی ها کشته میشود مقدمتر بود. هند از اجراات شاه بزرگ خویش جز پاره افسانه و اساطیر ندارد اما پروفیسور "لئسن" در یک حصه "پریلوس Perilus"حقیقت فتوحات و سلطنت عمومی او را کشف نموده تصدیق میکند زیرا پروفیسور ملاحظه نموده که شهر "اوزین Ozene" که عبارت "اوجین Oojein" باشد اقامتگاه شاه قدیمی تذکر رفته و این شاه قدیم قرار نظریه پروفیسور غیر از "ویکرامادیتا" دیگری بوده نمیتواند زیرا تمام سایر شاهان هند که دامنه اقتدارشان بصورت عمومی وسعت داشت پایتخت ایشان در "پالی بورتا Polibortha" در "بیهار Behar" یا در "کانوج Kanouj" و "هیوستاناپورا Hustanapoora" کنار رودبار گنگا و جمنا بوده است جای بسیار تاسف است که از ین پادشاه سکه یا نوشته ئی در دست نیست و چون "آشوکا Ashoka" امپراطوری که یک و نیم قرن قبل از او حیات داشت کتیبه هائی در منارهای سنگی و احجار یافت میشود این تاسف ما شدیدتر میشود. احتمال میرود که در اثر تحقیقات حفاری در آتی از ین پادشاه هم کتیبه یا سکه بدست آمده چگونگی شخصیت و عصر زمامداری این پادشاه هم از زاویه تاریکی بدر آید.

فعلاً به تعقیب خانوادههای سلطنتی "آریائی" و "کابلی" یعنی افغانستان امروزی سر رشته را فقط از ین فاتح هندی میتوان شروع کرد کشفیات مسکوکات جدیده ادا میکنند که بعد از این عصر مقام اساطیر و هیکلهای ارباب انواع یونانی را در روی مسکوکات افسانه ها و اشکال رب نوع هندی میکرد و این تغیر در مسکوکات آن شاهانی که قرار فرض فوراً بعد از "ویکرامادیتیا" بسلطنت رسیده اند بیشتر ملاحظه میشود و ما هم از آنها قرار آتی صحبت مینمائیم:

تسلط "ویکرامادیتیا" در درۀ کابل مدت مدیدی دوام ننمود زیرا سیل خروشان سیتی از ماورای شمال هندوکش سرکشیده به حیات فاتح هندی خاتمه داد. بعد از مرگش امپراطوری هندی او هم پارچه پارچه شده و یک قرن دیگر میگذرد تا

اینکه "چندراونا Chandraoena" سلطنت هندوستان و وحدت اداره آنرا استقرار بخشید. چون اقوام "سیتی" و "پارت" درین وقت در مناطق جنوب هندوکش یعنی کابلستان فعلی را فرا گرفته بودند بعد از مرگ "ویکرامادیتیا" و تشتت امپراطوری او اراضی متفرقه ماورای رودبار سند صحنه تاخت و تاز آنها گردید. پروفیسور "لئسن" قیام "کدفیزس" را در ین عصر قید میکند و پروفیسور "ولسن" این قیام را به نیم قرن بعد تر نسبت مینماید و چون اما از ین خانواده "کادافس Kadaphes" یا "کدفیزس Kadphises" اقلاً سه پادشاه را میشناسیم، مدت سلطنت ایشان در دره کابل هر دو عصر فوق الذکر را در بر میگیرد.

کدفیزس حقیقتاً پادشاهی خواهد بود که اسمش در سمت چپه در نوشته آریائی سکه نمونه هر کول (هرمایوس) یافت شده و باز سکه دیگری بملاحظه رسیده که سمت چپه اش بر طبق سمت چپه سکه که ذکر رفت و سمت راستهٔ آن با شکل سری این نوشته یونانی را که حروف آن تغییر نموده، دارد.

ΚΟΡΣΟΧΟ ΚΟΖΟΣΛΟ ΚΑΔΦΙΖΟΣ

از ین سکه معلوم میشود که این شخص ملک و رئیس قبیله بوده که در ین عصر هنوز عنوان شاهی اتخاذ ننموده بود زیرا کلمه "بازیلوس BAEIAEQ= پادشاه" در سمت راست سکه و نه مرادف آن "ماهاراجا سا Maharajasa" در نوشته آریائی سمت چپه دیده میشود علاوه برین آثار ثابت کدام مذهب معین هم دیده نمیشود زیرا پرستش "هرکول" را سیتیهای وحشی از یونانیان محض بعنوان احترام قوای عناصر طبیعی عاریت نموده بودند. "تاسیتوس Tacitus" بملاحظه که "گاتارزس Gatarzes" پارتی این سنخ پرستش را از "سیتی" ها گرفت. بنابران این مذهب بین سیتی و پارتی مشترک بود. در علاقه که "کدفیزس" برای اولین دفعه ظهور و قیام نمود (این علاقه قرار فرض ما منطقه کوهستانی میباشد) و در این اثنا کابل و دره آن تابع سلطان هندی بود چنین به نظر می آید که رئیس مذكور عنوان "سیتى" و مذهب پرستش "هرکول" داشت. آنگاه بعد از ینکه به حکمرانان هندی یعنی کسانیکه بعد از "ویکرامادیتیا" در دره کابل و پنجاب سلطنت نموده و یا عبارت از احفاد او بودند غلبه یافت، چنین معلوم میشود که مذهب هندو را قبولدار شده باشد زیرا حینی که قوای "سیتی" بکمال متانت استقرار مییابد می بینیم که عناوین "سیتی" از بین رفته و مسکوکات خویش را به تقلید عناوین یونانی شاهان متقدم خیلی جاه طلبانه ضرب زده اند مثل

شاهنشاه بزرگ BAEIAYE BAZIAEQ METAY

شاهنشاه بزرگ منجی BAEIAEYE BAEIAEQN EQTHP METAL

بعد از اتخاذ این عناوین باشکوه و جلال کدفیزس پادشاه اولین کسی است که سکه طلا ضرب زده و درین سکه طلا و در سائر مسکوکات نقره ئی و مسی او که حایز یک نمونه و تیپ میباشند شیوا Siva بصورت نر و ماده و عموماً معه گاو دوکوهانه "ناندی Nandi" بصورت متحدالشکل عوض ارباب النواع اساطیر یونانی روی مسکوکات ظهور نموده است. در این عصر مذهب برهمنی هنود مذهب رسمی ساكنین مملکت شاهنشاه کبیر "کدفیزس" گردیده و در نتیجه این مذهب در تمام قلمرو سلطنت معمول و برقرار گردید. در زمان "اگوستوس سزار Augustus Csear" مکتوبی بزبان یونانی از جانب "پوروس Porus" پادشاه علاقه اندوس به روما واصل و ذریعه آن شاه اندوس از امپراطور رومن استمداد نموده بود. ما برین عقیده ایم که این پادشاه هندی که از امپراطور رومن طلب امداد نموده است محتملاً راجای هندوئی بوده که قوای کد فیزس دستش را از علاقه جات دوطرفه سواحل اندوس کوتاه و بعد از نیم قرن قبایل همنژاد کدفیزس شاه فاتح کمال اقتدار حاصل نمودهاند تغییرات و خرابی زیاد اولیه حروف یونانی مسکوکات کدفیزس به نظریه استحصال تدریجی قوای شاه مذکور مطابقت دارد و صورت خرابی حروف در طول تمام مدتی که هنوز به اقتدار شاهی نرسیده بود دوام نموده و این دوره معاصر زمان "اگوستوس سزار" میباشد که با شروع عهد مسیحی خاتمه میپزیرد.

تفحصات پروفیسور "لئسن" در تواریخ چینی ها تا درجه قیام خانواده "کدفیزس" را روشن میکند. وی چنین دریافته است که "خیانچی اوهیKhiantchi-ouhi" یا "كینتسوى كس Kinysui-Kis" نام یکنفر "یوچی Yuchi" یا Yeutchi، هن سفید (که نژاد او را همان نژاد Getse تصور نموده است) "سوز Szus" یا "آزس" های قبیله "سیتی" را در حوالی 40 ق.م تابع و محکوم نمود. سپس در سن 84 سالگی وفات نموده پسرش "ونکاس چنگ" فتوحات او را ادامه داده درۀ اندوس و پنجاب را در حوالی 20 ق.م. فتح نمود عصر و کوایف این فتوحات کاملاً با آنچه که ما سوانح "کدفیزس" پادشاه فرض میکنیم مطابقت دارد اما اسم ها بکلی تغییر شکل نموده و به ندرت تمیز و شناخته میشوند حالا که سخن به اینجا رسید، میخواهم قراریکه فوقاً تذکر دادیم مسکوکاتی را که در دست داریم و حیات سه پادشاه این خانواده را ترسیم میکند مقابل نگاه قارئین منبسط و در اطراف آن شرحی بنگاریم:


كد فیزس Korsoka Kazaulo Kadphises 50 ق.م.:

 نوشته آریائی Dhama Hrata Kujulakasa Sabashakha ? Kadphasa 

این نوشته از روی تدقیقات در چندین سکه که دو نمونه کامل و درست آن در لوحه 6 تحت شماره 7 و در لوحه 9 تحت شماره 9 لوایح ضمیمه اصل كتاب هذا چاپ شده بدست آمده است قرائت نوشته آریائی بصورت کامل منتج به فیصله قطعی شده و تشریحات رضائیت بخشی هم در آن مورد بدست نیست.

اسم "كوجالا كدفیزس" و حقیقت آن قرار معلوم ثابت است و اینجا ملاحظه شایانی که بعمل آمده این است که در هیچ یک مسکوکات که هیکل هرکول دارد هیچ یک مونوگرام یا علامه وجود ندارد که سکه را به کدام پادشاه معروف یا فرضی "سیتی" منصوب سازد و فقط با "هرمایوس" تنها ارتباط نازنی داشته با سائر شاهان این نام و نژاد ربطی ندارد.


زاتس كدافس خورانس ZAOOL KAAAQEY XOPANOL 20 ق.م.:

Zathos Kadaphes Khoranuas

اگر چه از مسکوکات این پادشاه به تعداد زیاد کشف شده اما همه از یکجا معیوب میباشند و بدین جهت مضمون نوشته آریائی آن هنوز بطور یقین خوانده نشده مانند "کدفیزس" یا "کدفس" اول این پادشاه نیز در سمت راسته مسکوکات خویش تنها سر یا هیکل نیم تنه ئی را با نوشته یونانی نقش نموده و با وجودیکه عنوان "بازیلوس BAZIAEYS = پادشاه" ندارد دور دور سر خود فیته بسته است که مقام شاهی را ادا میکند در سمت چپه سکه شکل هیکل نشسته معلوم میشود که بازو را بلند نموده و البسه گشاد مواج هندی در بر دارد اما حقیقت این امر که یا هیکل مذکور مربوط به اساطیر یونانی و یا هندی است معلوم نمیشود. پروفیسور "لئسن" چنین خیال دارد که "زاس ZAOOL" و "خورانس XOPANOL" باید عناوین باشند. بهر جهت عنوان یا اسم هرچه باشد این پادشاه را بکمال وضاحت از شاه متقدمش "کورسو کوجولس هرمایوس Korso Kajaules Hermaius" هرکول تیپ تمیز .میدهد علاوه برین مسکوکات "زاتس Zathas" دارای آن مونوگرامی است که کاملاً با مونوگرام مسکوکات "ازس" شباهت دارد. (سکه 22 لوحه 7 و سکه 8 لوحه 8) و از این چنین معلوم میشود که حکومت "کدفیزس" تحت سلطنت "زاتس Zathas" منبسط تر شده و بعضی علاقه های جدید مملکت از س را فراگرفته است. واضح است که هنوز پرستش شیوا مذهب رسمی خانواده سلطنتی نگردیده است.


ویما كدفیزس Vohemo Kadphises 5 ق.م. :

ΒΑΣΙΛΕΩΝ ΣΩΤΗΡ ΜΕΓΑΣ Ο ΗΜΟΚΑΔΦΙΣΗΣ

و بعضی اوقات بمناسبت خرابی حروف OoNMO و OoKMO هم خوانده میشود. مضمون نوشته فوق تماماً در مسکوکات مسی خوانده میشود در سمت راسته سکه پادشاه به لباس تاتاری و عبا و چکمه و کلاه ایستاده دست راستش پایان جانب زمین به چند قرس نانی که رویهم گذاشته شده اشاره میکند و یک سه دندان علیحده یک طرف و چماتی (Club) بطرف دیگر معلوم میشود بطرف چپه سکه بلاشبه "شیوا" و گاو "ناندی" معلوم میشوند.

در یک سکه نقره "کدفیزس" باز همین نوشته فوق معلوم میشود اما کلمه "سوتر" وجود ندارد . سکه طلائی این پادشاه با همین نوع سمت چپه که ذکر رفت یا با تنها "شیوا" بدون "ناندی" حایز مجسمه نیم تنه پادشاه است که کلاه تاتاری بسر دارد و یا پادشاه را بالای تخت سلطنت نشان میدهد و یا در کالسکه نشسته دو اسپ آنرا میکشد مضمون نوشته یونانی آن فقط "بازیلوس اوموكدفیزس" است . کلمه "اوهمو" که قبل از اسم قرار گرفته به مضمون فوق چنین معنی میدهد: "شهریار بزرگ ، شاهنشاهی که تمام روی زمین را گرفته، (ویما) یا (واهیما) كدفیزس نجات دهنده."

پروفیسور "لئسن" این صورت قرائت مضمون مذکور را پذیرفته و چنین اصلاح کرده میگوید که "واهیما" همیشه به "OoHMO" کلمه یونانی، مطابقت میکند. پروفیسور "ولسن" مضمون آریائی نوشته فوق را چنین میخواند :

Maharajasa Rajadhi Rajasa Sabatraphati Vahamaha

اما وی در این سنخ صورت قرائت خویش مطمئن نیست و اساس آنرا تنها سکه واحد نقره ئی این پادشاه میداند و به ترجمه آن جرئت ننموده است .

تنها چیز محققی که ما از ین صورتهای قرائت پروفیسوران مذکور استنباط میتوانیم این است که هر جائیکه کلمه یونانی "بازیلوس BAEIAS" در سمت راسته سکه وجود دارد کلمه "مهاراجا Maharaja" در مضمون آریائی سمت چپه سکه هم نقش میباشد و در تمام مسکوکات آنهائیکه عنوان "بازیلوسBAEIAQ" دارند، خواه سکه طلا، نقره و یا مسی هر چه باشد این علامه () مونوگرام مشاهده میشود. این علامه با منوگرام مسکوکات شاهان بی نام "سوتر منگاس" مطابقت دارد تنها فرقی که است این است که اینجا عوض سه دندانه چهار دندانه میباشد و در اغلب آنها علامه مونوگرام دیگر () معلوم میشود که از سکه شماره (2) لوحه (5) اصل کتاب هذا که هنوز تحقیقی هم در اطراف آن نشده عاریت شده است. این سکه اخیر بطرف راسته حایز یک سوارکار و بطرف چپه هیکل هرکول را نشان میدهد و دو هیکل دیگر که یکی آن بالدار میباشد بر سر او تاج میگذارد. مضمون نوشته آریائی سمت چپه تمام مسکوکات کدفیزس این دسته مواظبت کارانه هم مقایسه شده اند که حایز چندین حروف جدیدی میباشند که بصورت مختلف خوانده و تشریح شده اند. مستر "جیمز پرنسپ" مضمون نوشته آریائی را روی هم رفته چنین میخواند .

Maharajasa Rajadhi Rajasa Sabatracha ihach

Maharajasa dhi Makadphishasa Vaudata

با آنهم وی در بعضی مسکوکات دیگر قبل از اسم مضمون ذیل را یافته است :

Sabalasa Saviratasa Mahaichhitasa

در مسکوکات طلائی كلمه واداهی ما را که عنوان پادشاهی اتخاذ شده ملاحظه نموده است تا اینکه سکه طلا با مربوطات نقره ئی و مسی خویش ظهور نموده است.

بنابران كلمات "کورسو Korso" "کوزولو Kozaulo" "کورانس Koranas" و "زوتس Zothas" اگر عناوین بودند، عناوین کوتاه و مختصر شاهی بودند و چون سکه طلا در حوالی عهد مسیحی بروز نموده تا اندازه اختلاف در عقاید مدققین مبنی برین تولید نموده که این سلطنت یا یک سلطنت طویل و یا تسلسل شاهزادگانی بوده که همه حین حکمفرمائی خویش یک عنوان و یک سنخ سکه را ااختیار نموده باشند و روی همرفته دوره حکمرانی آنها نیم قرن دوام نموده باشد .

پروفیسور "لئسن" و "ولسن" خانواده سلطنتی کدفیزس را چنین فرض میکنند که در تمام طول قرن اول مسیحی دوام نموده و آنگاه طایفه ئی از "سیتی ها" در زمان سلطنت "کانرکی Kanerki" ایشان را مضمحل و مغلوب ساخته باشد . بهر حال اگرچه دلایل موثقی بدست نداریم باز گفته میتوانیم که هنوز شاهان یونانی- پارتی از بین نرفته و سلطنت یک خانواده آن حقیقت دارد . "فیلوستراتوس Philostratus" در رساله خویش راجع به "اپولونیوس تایرانیوس Apollonius Tyraneus" که این عالم مذهبی از دربار "باردونس Bardanes" ، شاه پارتی، برآمده از راه شمال از طریق بلخ به هند مسافرت نمود عالم مذکور این راه را به جهتی اتخاذ نمود که عبور آن نسبتاً سهل تر بود و کوایف مسافرت خویش را طوری تشریح میدهد که گوئی مخصوصاً برای تدقیق و معلومات برآمده بود. وی بعد از عبور رود اندوس به "تاکزیلا" با پادشاهی برمیخورد موسوم به "فرهاتس Phrahates" که با او بزبان یونانی مکالمه میکند . علاوه برین صریحاً تذكار داده که دامنه تصرفات او از کوتلهای جبال درۀ کابل الی بکتریا انبساط داشت .

حالا اگرچه این ملاقات "اپولونیوس Appolonius" در عصر "سیوروس Severus" یعنی یک قرن بعد از مرگ او تحریر یافته و عبارت از یک سلسله احجافی برای فریب علما باشد باز هم تذکار امری بدین بزرگی که سلطنت "فرهاتس Phrahates" در پنجاب و دره کابل معاصر با سلطنت "باردانس Bardanes" قرار میدهد اهمیت زیاد دارد اگر در زمانی که تاریخ مذکور نوشته شده حقیقت نمیداشت هرگز ذکر نمیرفت و برعلاوه در صورتیکه در عصر "سیوروس Severus" چنین امری را عموماً قبول و بحقیقت نسبت داده اند . ما در ین عصر حاضر به هیچ صورت آنرا بی اساس و مهمل گفته نمیتوانیم .

در مسکوکات "اندوفیرس Undophares" و "گندو فارس Gandophares" ملاحظه میشود که این پادشاهان خود را در مضمون نوشته آریائی به "فراهاتا Phrahata" ساخته اند مسمى و این مسئله بصورت یقین ثابت میکند که "فراهاتس Phrahates" پادشاه خیالی و تصوری نبوده . از فساد و ناهنجاری حروف الفبا و مضمون نوشته یونانی این شاهان پارتی چنین استنباط میشود که نسبت به خانواده سلطنتی ایشان را به قرن اول عهد مسیحی بین خانواده سلطنتی "کد فیزس" و "کانرکی" قرار دهیم .

به این اساس چنین فرض میکنیم که در دوره حکمفرمائی شاهان خانواده "کدفیزس" خانواده شاهی یونانو- پارتی کاملاً منقرض نشده بلکه در شهرهای آزاد نفوذ و حکمرانی داشتند و منتظر موقع مساعدی بودند تا مجدداً استقلال خویش را احراز نمایند. چنانچه در وسط قرن اول مسیحی وقت با ایشان مساعدت نموده به مرام خویش موفق گردیدند قراریکه مسکوکات بما ادا میکنند، شاهنشاهان آتی که عناوین شاهان پارتی را اختیار نموده اند در ین عصر سلطنت نموده اند و قراریکه معلوم میشود دامنه متصرفات ایشان اغلب اوقات پهناور و منبسط بوده است .


اندوپرس Undoperres 40 م. :

طوریکه بملاحظه میرسد این شاه کسی است که به تقلید مسکوکات نمونه "هرکولی" هرمایوس پادشاه و "کورسو كدفیزس Korso Kadphises" (لوحه 4 شماره 8، 9، 10، 11 اصل کتاب ملاحظه شود . [آریانا انتیکوا اثر ولسن]) خود را به عنوان "بازیلوس استروس BAEIAE22 ETHPO" مسمى ساخته و بعد از آن صفات مجلل تری باین قرار بازیلوس "بازیلون میگالوس BAEIAEL BAEIAEQN METAAO" اختیار نموده مضمون نوشته آریائی سکه او 

"Maharajasa Raja Rajasa Tradatasa Mahatasa Pharahitasa پادشاه، شاه شاهان منجی بزرگ فاراهی تاسا)" . از تغییر عنوان واضحاً معلوم میشود که این پادشاه مؤسس خانواده سلطنتی خویش بوده و چنین معلوم میشود که عنوان "منجی" را در نوشته آریائی از زمانی استعمال نموده که نوشته یونانی را نیز اختیار نموده .


گندو فارس 55 م. Gandopharres یا Gandophares: (33) 

گند وفارس نیز سلطانی است که عنوان شاهنشاهی "Maharaja Raja Raja" و همان اسم آریائی "فاراهی تاسا Pharahitasa" را انتخاب نموده (لوحه 8 شماره 9 اصل کتاب ولسن) .


اباگاسوس Abagasus 70 م. :

اسم آریائی این شاه "اباخافاسا" است و پروفیسور "ولسن" از روی فرض خویش میگوید که این اسم مرادف "ولوجزس Vologeses" است اما این فرض اساسی ندارد که این مسکوکات شاهان "آریائی – پارتی" را مسکوکات شاهان "پارتی" بشماریم زیرا اکثر قرائن چنین دلالت میکند که مسکوکات مذکور مربوط شاهان پارتی بوده که برای خویش سلطنت علیحده و مستقل در کابل و پاراپامیزوس برقرار نموده بودند .


ابال گازیوس Abalgasius 80 م. : 

مضمون نوشته یونانی سکه این شاه (لوحه 8 شماره 11 و 12 لوایح ضمیمه اصل كتاب ولسن) آنقدر خراب است که خواندن آن مشکل است. معذالک اسم شاه خوانده میشود و کپتان کننگهم که این مسکوکات را در ژورنال انجمن آسیائیکلکته شایع نموده مضمون نوشته آریائی را چنین مینویسد :

Maharajasa tradatasa Abagasasa Andophara Khudraputrasa

(پادشاه منجی اباگازیوس فرزند کوچک اندوفارس Undopharerres)


پاکورس Pakores پادشاه :

پاکورس پادشاه که در مسکوکات خویش دو زبان آریائی و یونانی ضرب زده است، پادشاهی است که اولین سکه او را کرنیل "استسی Stacey" از قندهار یافته است. ما گفته نمیتوانیم که این پادشاه از خانواده "اندو فارس" باشد زیرا شکل سر و بصورت عمومی طرز و نمونه سکه او خیلی مختلف است این سکه ممکن به "ولوجزس Vologeses" برادر و جانشین "گوتارزس Gotarzes" مربوط باشد زیرا قراریکه "جوزفوس Josephus" مینویسد بمجردیکه این پادشاه بر تخت سلطنت جلوس نمود ولایت "مدیا Media" را (که عبارت از خراسان و آن حصه آریانا که مربوط پارتیا بود) به برادر کوچکش "پاکورس" و "آرمینیا" را به برادر دیگرش "تیریداتس Tiridates" تفویض نمود و برای ازاله چنین فرضی که "پاکورس Pakores" در درۀ کابل و یا "اندوس" سلطنت ننموده باشد دلیلی در بین نیست . قرار ظاهر چنین معلوم میشود که عصر اقتدار شاهی او زیاد طول نکشیده زیرا نفوذ آمریت عمومی "ولوجیزس Vologeses" بزودی سر از نو به تمام متصرفات پارتی محسوس میشود .

دوره سلطنت این خانواده شاهی فرضی "آریائی - پارتی Ario – Prthian" سلسله تاریخ کابل زمین و پنجاب را به آخر قرن اول مسیحی مصادف میسازد و از ین تاریخ به بعد میبینیم که خانواده دیگر سلاطین پارتی که حایز مسکوکات طلا و مسی بوده و علامه و نمونه مسکوکات آنها از علامه و نمونه معمولی شاهان متذکره فرق دارد، عرض وجود نموده اند. شاهان این خانواده ابتدا به "کانرکی Kanerkes" موسوم و عنوان ایشان "بازیلوس بازیلون BAEIAEYE BAEIAEN" (شاه شاهان) بوده و اسم شاه "کانپکور" در ضرب سکه قبل از صفات فوق گذاشته شده است . (لوحه 7 شماره 12 و 14 لوایح اصل کتاب ولسن) . بعدها مسکوکات این شاه به عناوین هندی Rao Mano Rao هم بمیان آمده تعداد و و انواع مختلف مسکوکات "کانرکی Kanerki" به طول دوره اقتدار شاهان این خانواده دلالت میکند . اختصاص و اهمیت بزرگ مسکوکات او این است که اولاً هیچ سکه از او به دو زبان یافت نشده و روی همرفته حروف یونانی آن آنقدر فاسد شده که کاملاً خوانده نمیشود . ثانیاً هیکل ایستاده یا نیم تنه شاه تا کمر همیشه در سمت راسته سکه بضرب رسیده البته شاه تاتار یا هندی و اسم و عنوان او بزبان یونانی به دورادور هیکل حلقه زده است در سمت چپه سکه او "Mithriaic" علامه آفتاب یا ماه با اسمأى ذیل 

NANAIA, OKPo, MIOPO MAO, APO با بعضی اسمای سری دیگر سیارات پر حروف یونانی ثبت است. ثالثاً روی تمام مسکوکات خانواده "کانرکی" همان علامه مونوگرامی () معلوم میشود که شاهان خانواده "کدفیزس" بعد از اتخاذ عنوان شهنشاهی اختیار نموده بودند و قرار ظاهر این علامه را از یک سکه "سوتر مگاس" بی نام اخذ کرده اند. از این مسئله استنباط میشود که خانواده "کانرکی" را اگرچه ما قرار فرض خود در اثر مداخله شاهان "آریائی – پارتی" منقطع تصور میکردیم، هنوز از بین نرفته و مانند متقدمین خانواده و نژاد خویش یعنی خانواده "کدفیزس" سلطنت مینمودند .

در میان مسکوکات خانواده "کانرکی" چند سکه بدست آمده که در طرف چپه سکه شکل "شیوا" و گاو نقش میباشد . سر گاو عوض اینکه در سمت چپه سکه بطرف چپ باشد، بطرف راست نمایش یافته این مسئله ادا میکند که مذهب هندوئی هنوز کاملاً درین عصر از بین نرفته بود اما پرستش Mithriaic (رب النوع آفتاب یا ماه) بدرجه مقام بلندی احراز نموده بود که ما مجبوریم آنرا مذهب رسمی شاهان خانواده "کانرکی" بشماریم .

در باب اینکه این مذهب از کجا نشئت نموده و چطور در اینجا شیوع یافته هنوز معلوماتی در دست نداریم و صریحاً چیزی گفته نمیتوانیم زیرا اختلاف نظر در آن مورد زیاد است .(34)

مسکوکات "کانرکی Kanerki" و "اورکی Oerki" بقدر كفایت واضحاً خوانده نمیشود که ما بتوانیم بطور مسلسل فهرست شاهان مختلف آن خانواده را شرح دهیم. از روی بعضی شواهدی که حین حفریات بملاحظه رسید بایست اقتدار این خانواده بیش از دو قرن دوام نموده باشد زیرا در توپهائی که حفر نموده ایم، مسکوکات "کانرکی" با مسکوکات شاه "کدفیزس" و سائر شاهان متقدم این خانواده مخلوط و با مسکوکات شاهان ساسانی قرن 3 و 4 عهد مسیحی دوام نموده است . زبان یونانی که بلاشبه تا آخرین درجه حروف الفبای آن تغییر شکل بخود گرفته در تمام دوره سلطنت و حکمفرمائی این خانواده معمول و مروج بوده زیرا حروف آن روی مسکوکات شاهان این خانواده مشاهده میشود مخصوصاً در سکه "کانرکی Kanerki" که شاه فیل سوار نشان میدهد تا جائی این حروف دیده میشود .

که اسم و عنوان Rao Mano Rao Kenarana میتوان خواند. (لوحه 9 شماره 3 و لوحه 12 از شماره 10 الى 15 ضمیمه کتاب ولسن) بعد از این تاریخ بملاحظه میرسد که حروف یونانی روی مسکوکات از بین رفته و مقام آنرا سانسکریت اشغال میکند ما برای ادا اینکه چطور مخصوصاً طرز ضرب سکه علامه و مسکوکات طلائی "کدفیزس" بیش از پیش فاسد و تغییر شکل بخود میگیرد و با تغییر محل ضرب در زمان سلطنت شاهان نژاد هندی یعنی جانشینان سلاطین مقتدر یونانی و سیتی کاملاً از بین میرود دو لوحه را شایع میکنیم که "جیمز پرنسپ" تهیه نموده است .

پروفیسور "ولسن" در کتاب خویش در موضوع مسکوکات شاهان ساسانی و هندو و شاهان صدر اسلام که در افغانستان و هند شمالی حکمرانی نموده اند و به اخیر کتاب خویش این فصل را ضم نموده است بحث .میکند . اما بعقیده ما این دوره موضوع علیحده تشکیل میدهد که ما در اینجا بدان سر و کاری نداریم.

قبل از اینکه بعد از یک سلسله مطالعاتی که در صحایف این کتاب تذکر رفت به استنباط نتیجه بپردازیم میخواهیم ملاحظات چندی در موضوع زبانی بدهیم که روی چند سکه بملاحظه رسیده است این زبان را نه "بکتریان" (باختری) بلکه قراریکه تذکر داده ایم چنین مناسب میبینیم که آنرا زبان "آریائی" بنامیم زیرا هیچ حقیقتی در بین نیست که آنرا زبان مملکتی بدانیم که اکسوس و ایگزارت آنرا آبیار میکند.

حروف یونانی خارج از "آریانا" روی مسکوکات پنجاب و دره کابل هم ضرب زده شده اما با نوشته های آریائی» که در سنگ ها و اشیای عتیقه مکشوفه توپ های (راشک) هر دو علاقه پنجاب و افغانستان پیدا شده است به ثبوت میرساند که زبان "آریائی" در ین عصر تنها معمول و مروج بوده و یونانی هنوز شیوع نیافته بود .

این زبان "آریائی" را ابتدا "ایوکراتیدس" شاه یونانی روی سکه خود معمول نموده و تا زمان "هرمایوس" دوام نمود . سپس "سیتی ها" بعد از اینکه در اثر تهاجمات خویش "پاروپامیزوس" و "ایماپوس Imaus" یا "هندوکش" را عبور نمودند نیز این زبان را قبول و در مسکوکات خود استعمال کردند. سلاطین پارتی که در آریانا سلطنت مستقلی برقرار نمودند، هم این زبان را قبولدار شده اند .

بنابرین از ین پاره ملاحظات استنباط میشود که این زبان بایست زبان مادری مناطق سلاسل کوههای هندوکش کابل زمین و ممکن از هرات و قندهار هم بوده باشد. استعمال آن در آثار مکشوفه توپهای "منی قلعه Maniqala" پنجاب هم بمشاهده زسیده است .

حالا تنها چیزی که ناگفته نگذاریم این است که این زبان بر خلاف یونانی و سانسکریت مانند السنه "سمیتی" از راست به چپ نوشته میشود. اما حینیکه صنعت تحریر در مراحل ابتدائی خویش بوده و هر حرفی شکل متمایز و علیحده داشت ، در رسم الخط هرگز بصورت سطر مسلسلی پیوس ست نبوده و این کمی اهمیت دارد که آیا حروف از طرف راست قطار شده اند یا از طرف چپ زیرا پوشیده نیست که زبان اولیه یونانی مانند شیار اراضی متناوبا از هر دو طرف نوشته میشد و قبر Tuscan پادشاه که تازه در ایتالیا کشف شده حایز نوشته زبان یونانی است که مانند لسان "آریائی" از طرف راست به چپ تحریر شده است . همین طور منگولیائی ها حینی که الفبای شامی را اتخاذ نموده بودند، مانند رسم الخط چینی حروف را یکجا زیر به زیر مینوشتند بنابرین چون حروف زبان "آریائی" همیشه مجزی از هم بشکل اولیه یافت شده ما بعلت اینکه نسبت به ترتیب رسم الخط و شروع سمت آن اطلاع موثقی ،نداریم گفته نمیتوانیم که اصل مبدأ آن "سمیتی" یا شبیهه بکدام شاخه این سنخ لسان باشد . برعکس تا جائی که در ین مورد معلومات بدست آمده تمام کلمات زبان "آریائی" که تا حال خوانده شده و عبارت از صفات و عناوین ذیل مثل پادشاه منجی عادل، معروف، غیر قابل تسخیر، فاتح و غیره میباشند همه صاف اند و به همان چیزهائی دلالت میکنند که در زبان سانسکریت معنی میدهد .



یونانی                                                               آریائی / سانسکریت                      فارسی


ΒΑΣΙΛΕΩΣ                     بازیلوس                   Maharajasa                             پادشاه

ΜΕΓΑΛΟΣ                     میگالوس                   Mahatasa                               بزرگ

ΒΑΣΙΛΕΩΣ ΒΑΣΙΛΕΩΝ   بازیلوس   بازیلون      Rajjadirajasa                         شاه

شاهان (شاهنشاه)

ΔΙΚΑΙΟΣ                         دیکایوس                  Dhamikasa                               عادل

ΝΙΧΦΟΡΟΣ                     نیکسافورورس          Jyadharasa                           فاتح – مظفر 

ΕΠΙΦΑΝΟΥΣ                  اپیفانوس                    Tyamsa                                   فاتح

ΑΝΙΚΗΤΟΣ                   انیکهاتوس            Apatihatasa                       مغلوب نشدنی        ...................                                                      Putasa                             پسر



تشابه زبان "آریائی" با "سانسکریت" امریست کاملاً ثابت و ما را امیدوار میسازد که اگر بیشتر از این مسکوکات كلید كشف الفبای زبان "آریائی" قرار داده شود از شاخه های مختلف لسان سانسکریت و زبانهای فارسی و پشتو که در صفحات شمال و جنوب هندوکش قائم مقام زبان "آریائی" قدیم آریانا گردیده اند، استمداد نمائیم و نوشته ها و کتیبه های زبان "آریائی" و اشیای عتیقه توپ ها "راشک" ها و احجار کاملاً خوانده خواهد شد. لوایح برای مقایسه زبان "آریائی" و "سانسکریت" ساخته شده و نزد پروفیسور "لئسن" میباشد . این لوایح برای رهنمونی و انبساط معلومات ما در موضوع زبان "آریائی" خیلی مفید است چنانچه توجه "جیمز پرنسپ" را نیز بخود جلب نموده است وی معتقد است که قراریکه از مجرای مسکوکات معلوم میشود یقینناً مبدأ زبان "آریائی" زبان سانسکریت بود و در این زمینه بقدر کافی آنقدر مواد و عوامل موجود است که میدان معلومات ما را در زبان "آریائی" توسعه داده و در نتیجه به کشف مرموزات خزائن آثار عتیقه که در ین زبان مستور است ، کمک کند .

مستر "جیمز پرنسپ" موصوف همیشه در راه کشف مرموزات قرائت زبان "آریائی" خودش را فایق بر اشکالات اولیه دانسته دائماً کشف در مجهولات موفق شده است. اگر مرگ وی فرصت نداد که به آمال خود مظفرانه کامیاب گردد معذالک آنچه که وی در این راه کشف و تهیه نموده است برای کسانی که در ین موضوع دلچسپی دارند اساس سودمندی گفته میشود در میان علمای عصر از پروفیسور "لئسن" امید زیاد میرود که در قرائت نوشته های "آریائی" نایل آید زیرا وی نسبت به وقایع تاریخی و آثار قدیم مناطق "پاروپامیزوس" اطلاعات خیلی مفصل دارد .

ملاحظه دیگر ما در موضوع زبان "آریائی" این است که قراری که معلوم میشود زبان مذکور زبان سانسکریت قدیم عصر "آشوکا" که "اگاتوکلس Agothocles" و "پانتالیئون Pantaleon" قبول و مروج نموده بودند منسوخ نموده شد . پادشاه اول الذکر از روی سبک صاف یونانی سایر مسکوکاتش در جمله شاهان اولیه یونانی حساب میشود اگر این دو پادشاه زبان سانسکریت را در مملکت معمول و مروج نیافته بودند باید آنرا به ندرت در ضرب مسکوکات خویش استعمال مینمودند . بعد از ایشان زبان سانسکریت رو به انحطاط گذاشته و در عصر "منناندر" کاملاً از رواج افتاد . چنانچه این فاتح معروف هند هرگز نه زبان "آشوکا" را اختیار نمود و نه اقلاً در ضرب مسکوکات خویش استعمال نموده است . از روی این کوایف استنباط میتوانیم که حروف نوشته های مسکوکات "اگاتوکلس" و "پانتالیئون" زبان مادری مملکت را نمایندگی نمیکرد بلکه شاهان هندی که بعد از "چندرا گوپتا Chandra Goapta" اول بالای ایالاتی که "سیلوکوس" اول فتح و به سائرین گذاشته بود و تا "آشوکا" آنها را دوباره فتح و به "انتیوکوش کبیر" سپرد، این حروف را داخل مملکت کوهستانی هندوکش نموده اند .

نوشته زبان "آریائی" تنها مجدداً روی ظروف اشیای عتیقه و احجاری مشاهده میشود که از حفریات تپه ها و توپهای پنجاب جلال آباد و کابل کشف شده اند. این مسئله به اثبات میرساند که در زمان تعمیر این توپها (راشک ها) زبان "آریائی" نه تنها زبان مادری نقاط توپ های مذکور بلکه زبان مذهبی و علما هم  بشمار میرفت و مردم نوشته ها، دعاها و آرزوهای مذهبی خود را روی ظروف و اشیائی ثبت مینمودند که در مراسم تکفین و تدفین اموات آنها استعمال میشد . اگر استعمال و تحریر زبان "آریائی" را در اشیا و ظروف معابد و مقابر به علمای برهمنی یا (Sramanas)، علمای بودائی نسبت دهیم مورد قبول نمی افتد زیرا طوریکه در مسکوکات "اگاتوکلس" و "پانتالیئون" حروف زبان هندی را داخل مملکت کوهستانی نموده اند علما هم حتماً بلکه با دلیل قویتر زبان هندی را در مراسم مذهبی استعمال مینمودند و اگر به علمای "سیتی" نسبت نمائیم چنین لازم افتد که ایشان باید رسم الخط و زبانی را با خود می آوردند که در مناطق ماورای "ایگزارت" و کوه های Belout Tag رواج داشت و چون از طرف دیگر زبان یونانی تا زمانیکه در آریانا دوام و حیات داشت معتبرترین زبان بود و در سمت راسته مسکوکات استعمال میشد حل مسئله را به این نهج مشکل مینماید که چرا زبانی بدین اهمیت و اعتبار در نوشته ها و کتیبه های لوایح مقابر وغیره ظروف معابد و اماکن مقدسه استعمال نشده و چرا زبان "آریائی" را در اینجا بدان ترجیح داده اند تمام این سوالات یک سلسله مسائلی است که قرائت چند کتیبه جواب خواهد داد .

مولف كتاب هذا (ولسن) در آخر کتاب خود بعد از لوایح اشکال مسکوکات صورت قرائت دو کتیبه را میدهد که مستر "جیمز پرنسپ" مرحوم در قرائت آن کمال کوشش و مواظبت را بخرج داده است . این کتیبه ها عبارت از نوشته ئی است که در روی کدام ظرف عتیقه بلخ دیده شده و در مجله انجمن آسیائی ماه جولای 1838 صورت خواندن آن شایع شده است . بعلاوه چون در کتابچه یادداشتهای مستر "جیمز پرنسپ" صورت تجزیه کلمات و کوششاتی مبنی بر خواندن آن یافت شده آنرا نیز در آخر کتاب خود ضم نموده است. ضم این ملحقات حتماً قرار آرزوی مولف كتاب مذكور به کسانی که بطور خصوصی به زبان "آریائی" و قرائت آن دلچسپی داشته باشند، خیلی مفید است و ما این طور اشخاص را به اصل كتاب هذا تکلیف مراجعت میدهیم .

علاوه برین، مولف کتاب هذا قبل از اختتام کتاب خویش و تذکار نتیجه آن بمقصد اینکه برای اهل ذوق تمام زمینه ها مفید را فراهم نموده باشد، راپور جنرال "کورت Court" را مبنی بر کشفیات حفریات "منی قلعه" که در مجله انجمن آسیائی کلکته شایع شده و هكذا راپور جنرال "ونچورا Ventura" مبنی بر حفریات یک توپ بزرگتری که در مجاورت مقام فوق الذكر حفریات شده و روی اشیای مکشوفه آن نیز حروف زبان "آریائی" میباشد، نیز میدهد .


گزارش جنرال "کورت" مبنی بر وضعیت تاریخی و نتایج حفریات "منی قلعه" :

"منی قلعه" اسم قریه کوچکی است که کنار راه علیای اتک – لاهور و کمی بیشتر از مناصفه راه مقام اخیرالذکر و شهر "جهلم Jihlum" واقع است . این قریه روی خرابه های شهر خیلی قدیمی ئی معمور است که مبدأ آن معلوم نیست اما وضعیت جغرافیائی خرابه ها و مخصوصاً کثرت مسکوکاتی که در آنجا پیدا میشود، ادا میکند که این شهر حتماً پایتخت تمام اراضی بین رود "اندوس"  و "هیدسپس Hydespes" یعنی مرکز مملکتی بوده که نزد قدما به اسم "تاکسیلا Tacscila" معروف و در تاریخ فتوحات اسکندر از آن بکثرت تذکر رفته است .

در قریه "منی قلعه" فعلی نقطه قدیمی بزرگی موجود است که شکل تپه برجسته گنبدی بخود گرفته و از فاصله بعیدی معلوم میشود ارتفاع آن تقریباً 60 فت و احاطه آن تقریباً 310 در 320 فت میباشد . این بنأ اصلاً از سنگ مربع و سمنت ریگی پوشانیده است و قسمت های داخلی از سنگ گرانیت و یک نوع سنگ دیگر مخلوط میباشد . سطح داخلی بناً حالا آنقدر ویران و پستی و بلندی بخود گرفته که صعود به نقطه فوقانی آن خیلی آسان است حال آنکه در آوان اولیه و زمان آبادی رسیدن به آنجا امکان نداشت صورت معماری این عمارت خیلی ساده و تنها تزئینات آن عبارت از یک قطار پایههای کوچکی قریب تهداب بوده که در حصهٔ فوقانی آن اشکال کلههای قوچ نهاده شده بود چنانچه هنوز هم این جزئیات به ندرت معلوم میشود این بنا اصلاً توپی بوده که جنرال "ونچورا" حفر نموده و شبهه آن بکثرت در "راولپندی" (پنجاب) در هزاره جات مناطق غربی کابل و در جلال آباد ]که اکثر آنرا مستر "مسن" حفر نموده و تفصیلات اشیای عتیقه آنها در کتاب (آریانای باستان" مولفه پروفیسور "ولسن" شایع شده است.] در لغمان، کابل بامیان و درۀ خیبر یافت میشود در میان خرابه های "منی قلعه" 15 برجستگی گنبدی شکل دیگر وجود دارد که از توپ فوق الذکر کوچک تر اند .

این توپ ها را جنرال "کورت" حفریات نموده و مخصوصاً از یکی آن که به فاصله یک تفنگرس بجانب شمال شمال شرق قریه حاضره واقع است، بسیار اشیای قدیمی بدست آمده است در میان مسکوکاتی که از آنجا کشف شده بعضی بلاشبهه مسکوکات رومن (35) میباشند . سنگ هائیکه برای پوشانیدن طاقهائی بکار رفته که در آن اشیای عتیقه بود، حایز بعضی نوشته ها بود. لوحه نوشته ضمیمه كتاب هذا از روی اصل طبع شده که مستر "جیمز پرنسب" مرحوم با کمال مواظبت تهیه نموده بود . گنبد توپ که حایز اشیای عتیقه بود آنقدر خراب شده بود که نظریه ئی نسبت به آن نمیتوان داد ارتفاع آن ممکن 60 تا 70 فت بوده باشد . جنرال "کورت" از مرکز الى نقطه فوقانی گنبد سوراخی نموده که قطر آن تقریباً 20 فت میباشد . اولین چیزی که از اینجا کشف شد، عبارت از 4 سکه مسی است  که فقط به سه فت پائین تر از سطح گنبد بدست آمد یکی از اینها سکه "کدفیزس" و سه دیگر آن سکه "کانرکی" میباشند . از ین نقطه پائین تر طبقه احجاری نمودار گردید که عملیات حفاری و رسیدن به حصه اصل عمارت قدری مشکل ساخت . چون عملیات حفاری ده فت دیگر دوام داده شد تخته سنگی پیدا شد که با ساروج و سائر سنگها خیلی محکم و ملتصق بود شکل این تخته سنگ متوازی الاضلاع و چهار ضلع آن با چهار نقطه رؤس آن متناظراً بهم مطابقت میکرد و بر سر آن تخته سنگ و زمین دیگری نهاده شده بود که حایز کتیبه ئی بود. در مرکز تخته سنگ ظرف مسی پیدا شد که به دورادور آن متناظراً هشت دایره وجود داشت. اگرچه یک طرف آن خیلی خراب شده بود معذالک از اشکال دوائر احاطه آن بعضی علائم و نشانی تشخیص میشد که طرف مذکور را به نمونه های عصر "کدفیزس" و "کانرکی" مربوط میساخت ظرف مواظبت کارانه در لفافه پارچه ابریشمی سفید محکم پیچیده شده بود اما روی خود ظرف بعضی خطوط ناخن وغیره معلوم میشود و ادا میکرد که روزی این ظرف دست بدست گردیده است .

در میان ظرف مسی ظرف کوچک نقره ئی وجود داشت و قسمت خالیگاه را با خمیره گل و زنگار مملو نموده بودند و هنوز نمناک بنظر میخورد. در ین مواد خمیره مانند ریسمان با پارچه تار گره داری نهاده شده و آنقدر فرسوده شده بود که بمجرد تماس خاک گردید ظرف کوچک نقره نیز آنقدر کهنه و مندرس شده بود که از هم پاشیده و پارچه پارچه گردید .(36) در بین ظرف نقره ظرف کوچک دیگر طلائی در میان همان خمیره خاکی رنگ وجود داشت و در امتداد آن 7 سکه نقره شاهان رومن وضع شده بود در میان ظرف طلائی چهار سکه کوچک طلا به نمونه "گریکو سیتی" ، "کنرکی" پادشاه و دو تکه سنگ قیمتی با مروارید و گوشواره ها گذاشته شده بود اما مروارید تجزیه و فاسد شده بود .

کشف نوشته ما را به تجدید تحقیقات حفریات جنرال "ونچورا" در توپ بزرگ همین جا رهنمونی .میکند در سائر توپهائی که جنرال "کورت" در "منی قلعه" حفریات نموده هیچ سنگی یافت نشده که آثار کدام حروف و نوشته در آن دیده شود.

جنرال "كورت" عملیات حفاری خویش را در توپ بزرگ بتاریخ 27 اپریل 1830 بطرف جنوبی حصه فوقانی تپه شروع کرد چون نتیجه ئی از آن حصه بدست نیامد، به قله توپ عملیات را شروع نمود به عمق سه فتی به 6 عدد سکه مصادف شده و بعد از حفر 12 فت بجائی واصل شد که عمارت از سنگ های مربع بزرگی ساخته شده بود که به عملیات حفاری اشکال زیادی پیش میکرد. از سطح پخته کاری ده فت پایانتر سکه طلائی در میان کلوخها نمایان شد و به عمق 20 فتی یک سکه نقره و 6 سکه مسی کشف گردید .(37)

دو روز بعد کارگران بکس آهنی یا مسی یافتند که با نوک کلنگ آنرا شکسته بودند . در میان آن بکس کوچک دیگری از طلای صاف (شکل 1 لوحه 14 کتاب ولسن) وجود داشت که در مرکز آن یک "عین الهر Opal" نهاده شده بود . در میان بکس یک عدد سکه طلائی یافت شد که وزن آن 122 "نخود grain" و مربوط به خانوادهٔ "کانرکی" بود و نوشته یونانی آن خیلی ها متغییر بود. (شکل 2 لوحه 14 كتاب هذا) علاوه برین در میان بکس مذکور یک انگشتر مهر طلائی که در آن صفیر یا یاقوت سفید نشانده شده بود و حایز نوشته پهلوی بود (شکل 3 لوحه 14 كتاب هذا) و یک تکه کوچک یاقوت لعل (بدخشان) سه سکه کوچک نقره بدون نوشته و علامه و یک سکه نقره ساسانی (شکل 8 لوحه 14 كتاب هذا) موجود بود که از نقطه نظر نمونه و شکل مطابق سکه ئی میباشد که "لانگ پریر Longperier به Sarbarz" پادشاه که فقط 40 روز سلطنت نموده است، نسبت میدهد. در حاشیه آن وی و مستر "ولسن" هر دو "بسم الله" اسلامی را خوانده.اند مستر "جیمز پرنسپ" این سکه را به "شاپور دوم Sapor II" نسبت میدهد زیرا شکل هلال و بال هائی بالای تاج با کلاه معلوم میشود. معذالک موضوع در ساعت فعلی بصورت یقین و رضائیت بخش فیصله نشده است. در طی حفاری این مقام دو سکه دیگر ساسانی نیز کشف شده اما نمونه و شکل آنرا "لانگ پیریر Longperier" تصریح نموده و حایز کلمه "دیوانگاری" میباشند .

(شماره 10 - 11 لوحه 14 کتاب ولسن) از روی یک سکه مکمل تر و خوبتر سکه شماره 11 که در نزد سر "الکسندر برنس" موجود است مضمون "دیوانگاری Devanagri" آنرا مستر "جیمز پرنسپ" چنین قرائت نموده است :

Svihitwera Airan cha parameswara ori vahitigam deva janita

بالاخره برای تکمیل تذکر اشیائی که از اینجا یافت شده بایستی وجود یک سکه خشن نقره را متذکر شویم که نوشته هندی آن تغییر بخود گرفته و متعلق به نمونه مسکوکات "کانرکی" میباشد . این سکه تاریخ و عصری را که در اینجا گذاشته شده به زمانه خیلی جدیدی میکشاند جنرال "ونچورا" به این حفریات اکتفا ننموده تا 25 می بعملیات حفر سوراخی در آن مشغول بود و چون عمق سوراخ به 45 فت رسید به تخته سنگ بزرگی مصادف شد چون تخته سنگ موصوف را بلند نمودند شبیهه اولی یک دیگری پیدا شد که در مرکز آن سوراخ و در سوراخ یک بکس مسی (شکل 12 لوحه 14 كتاب ولسن) با سرپوش مندرس و کهنه پیدا شد. در میان بکس یک پارچه لباس (شکل 13)، یک لوله (drop) بلوری (شکل 14) و یک استوانه کوچک از خلای خالص منکشف گردید چون دامنه حفریات را عمیقتر بردند به عمق 54 فتی یک سکه با بعضی اشیای دیگر که بیشتر فاسد و خراب شده بود بدست آمد .

در روز اخیر ماه می در عمق 64 فتی به تخته سنگ بزرگی رسیدند و چون آنرا برداشتند اطاقی مفتوح گردید که با سنگ و سمنت آباد شده بود. در ین اطاق یک بکس مسی بدست افتاد (شکل 19 لوحه 15 کتاب ولسن) که از یک نوع مواد مایع خاکی رنگی مملو بود از روی تجزیه معلوم شد که مایع مذکور عبارت از عناصر تجزیه شده حیوانی بوده است علاوه برین یک قطی بغلی خرادی شده هم بدست آمد . این قطی بکمال خوبی محافظه شده و هنوز آثار خرادی آن بوضاحت معلوم میشود. اما سر آن شکسته بود در سرپوش قطی نوشته "آریائی" بصورت حلقه دایره تحریر بود که (شکل 20 لوحه 15 كتاب ولسن) صورت عمومی آنرا نشان میدهد در میان قطی بغلی 5 عدد سکه مسی "کانرکی Kanerki" و "کنارانا Kenarana" (شکل 28 و 32) و یک استوانه خالص طلائی در میان همان مواد مایع خاکی رنگ فوق الذكر وجود داشت .

استوانه از خود سرپوشی داشت که در میان تنه آن می درآمد و در میان آن چند پارچه عنبر Amber و شیشه و یک پارچه کوچک ریسمان (شکل 23 لوحه 15 کتاب ولسن) یک سکه کوچک طلائی (شکل 24) لوحه 15 کتاب ولسن) که سی نخود (grain) وزن داشت و از جمله مسکوکات عصر "کانرکی کاراوس Kanerki Karavas" بود یک تاوه هموار نقره که دو سطر بزبان "آریائی" چقور در آن کنده شده بود (شکل 26 لوحه 15 کتاب ولسن) یک پارچه کوچک طلا (شکل 25 کتاب ولسن) پیدا شد این اشیا را تماماً جنرال "ونچورا" به مستر "جیمز پرنسپ" نشان داده و حین تالیف کتاب هذا تماماً در موزه شخصی وی

دایر بود .

جنرال "ونچورا" بعد از آن حفریات را تحت تهداب عمارت دوام داد اما از آنجا چیزی نیافت . بنابرین اشیای عتیقه فوق الذكر قدیمترین ودیعه توپ مذکور میباشد و مسکوکاتی که در اینجا پیدا شده است ما را اجازه نمیدهد که تاریخ این ودیعه را به عصری قدیمتر از زمانه سلطنت "کنارانا Kenarana" نسبت نمائیم. آنهم بشرطیکه این شاه را از آخرترین شاهان خانواده "کانرکی Kanerkis" حساب کنیم . معذالک در اینجا یک چیز را ملتفت باید بود که در عین زمانیکه هنوز نوشته زبان یونانی روی مسکوکات وجود دارد نوشته های تمام اشیای عتیقه مخصوصاً بزبان "آریائی" میباشد . این ملاحظه در مورد اشیای مکشوفه این توپ و در سائر توپ هائیکه بعدها جنرال "كورت" حفریات نموده صحت کامل دارد .

احتمال میرود که توپی را که جنرال "کورت Court" حفریات نموده قدیمترین دو توپ فوق الذکر باشد زیرا در اینجا مسکوکات رومن با مسکوکات شاهان خانواده "کانرکی Kanerki" و "کدفیزس Kadphises" مخلوط پیدا نشده و از "کنارانا Kenarna" پادشاه فیل سوار و از شاهان ساسانی چیزی بدست نیامده است . معذالک نوشته های "آریائی" که از هر دو توپ فوق الذکر کشف شده نظیر هم اند و حروف الفبای آن از هم فرقی ندارند صورت نوشته های متذکره در صفحات مجله انجمن آسیائی کلکته شایع شده است .

مستر "مسن" چون اشیای عتیقه مکشوفه توپ های "منی قلعه" را مشاهده نمود به شوق و هیجان افتاده طوریکه قبلاً متذکر شدیم یک عده زیاد استوپه ها را در "درونته" ، "هده" و "جلال آباد" و سایر حصص درۀ کابل گشود. تشریحات حفریات او مفصلاً در کتاب "آریانای باستان Ariana Antiqua" مولفه پروفیسور "ولسن" تذکر رفته است قارئین محترم بدان مراجعت میتوانند. معذالک دو کتیبه که روی استوانه نقش و مستر "مسن" از یک توپ جلال آباد یافته بود، در لوحه 15 كتاب ولسن داده شده است زیرا این کتیبه با اشیای عتیقه "منی قلعه" یکجا به کلکته فرستاده شده و نوشته های مکشوفه قلعه فوق الذکر توأم شایع شده است .

یک چیزیکه در نتیجه تفحصات اخیر قسمت داخلی توپهای پنجاب و درۀ کابل ظاهراً به ثبوت رسیده این است که این عمرانات یکنوع قبرستانی بوده که بعد از سوزانیدن اجساد شخصیتهای معروف خاکستر و پارچه های استخوان آنها در میان ظروف مقدسه نهاده و در عمرانات میگذاشتند . "آرین Arrian" صریحاً میگوید که در هند ابتد این قاعده معمول نبود که برای پادشاهان مقابر با شکوه و پرخرچی آباد کنند اما بعد از سوزانیدن جسد بودا "ساکیامونی" در بیهار تابعین او استوپه های بلند و با عظمتی روی خاکستر او بنا نهادند در کتیبه روی تخته سنگی که جنرال "کورت" در اطاق یکی از توپها یافته است، بلا اشتباه کلمه "مهار اجاسا Maharajasa" ساخته میشود که روی مسکوکاتی که در دو زبان نوشته دارند نیز بملاحظه رسیده است .

بنابران حتماً در ین توپ بایستی بقایای جسد شاهی مدفون بوده باشد و چون مسکوکات "کانرکی Kanerki" آخرین چیزی است که از اینجا کشف شده، میتوان گفت که بقایای مدفون شاه مجهول متعلق به یکی از شاهان خانواده "کانرکی" باشد . جای تعجب است که در سکه طلائی که در داخل استوانه پیدا شده کلمه "مهاراجاسا" و نه مرادف یونانی آن "بازیلوس BAEIAEYY" دیده شده بلکه مر کلمه دیگری "Rao mano rao" در آن یافت میشود که قرار فرض ممکن عنوانی بوده باشد. هنوز معنی آن بطور دقیق مجهول است .

مسکوکات و اشیای عتیقه که در اعماق مختلف بالای اطاق یا پائین در تهداب آن پیدا شده ممکن بقایای شبیهه بهم اعضای حکمفرمائی یک خانواده شاهی باشد که در حین زمان آبادی و یا کمی بعد از تکمیل آن وفات نموده باشند. قرار معمول وضع سکه و خاکستر اشخاص در ظروف و نهادن آن در مقابر از عادات یونانیان اخذ شده تا روح متوفی را با رب النوع "حق العمل Charan" یکجا سازند . اما تا حال هیچ علامه و حقیقتی درین مورد بدست نیست که عمر آن توپ را به عادات مهاجرین یونانی نسبت نمائیم . زیرا در هیچ یک از توپ ها که تا حال حفریات شده، چه کتیبه یونانی چه مسکوکات شاهان یونانی یا دیگر اشیائی عتیقه مربوط ایشان پیدا نشده است قرار ظاهر چنین معلوم میشود که اصلاً آبادی توپ از مرسومات تدفین "سیتی ها" باشد زیرا از تمام حصص دنیا هر جائی که قشون و مهاجرین "سیتی" و نژاد "گوتیک Gothic" حمله برده اند، تپه و پشته هائی بدین شکل و قیافه از خود باقی گذاشته اند . -


ختم  ترجمه :

چهارشنبه 28 قوس 2 رمضان 1312 تمام شد .

احمد على كهزاد