طرزی

از کتاب: یادی از رفته گان

سردار غلام محمد خان (طرزی ) ولد سردار رحمد لخان محمد زایی منسلک به سلسلۀ درانی در ( ۱۲۴۵) ه ق در شهر احمد شاهی قندهار تولد یافته است چون نسبت شاهان سدوزایی و محمد زایی دو فر عست از شجرۀ درانی لذا بعد از انقراض محمد خان است قرار گرفت در زمان انتقال سلطنت (زمان هرج و مرج داخلی ) پدر طرزی حکمران قندهار گردیده و دیگر برادران بدیگر مناطق افغانستان حکمرانی یافتد منجمله برادران اعلیحضرت  امیر دوست محمد خان مرکز سلطنتی (کابل ) و برخی از ولایات افغانستان را بحیطه تصرف آورد . الغرض طرزی در مهد آسایش تربیه یافت و از ایم طفولیت تا زمان رد و تمیز بتحصیل علوم و فنون سعی بلیغ بکار برد و بمشرب صوفیه قدم زد ازین رهگذر به ادبیا سلیقه و توانایی کامل اورا دست داده است شاعری در تاریخ ولادت طرزی میگوید:

از (باغ بهار دل ) طلب تاریخش

زیراکه که دل از ولادتش یافت نوید

طرزی تا عمر ۲۷ که پدر بزرگوارش در قندهار حکمران بود در خدمت پدر مانند یک فرد عسکر محافظۀ کشور خدمت میکرد و در میدان محاربه با مخالفین پدر داد شجاعت و مردانگی میداد . بالاخره بمکافات این خدمات شمشیری را از ملوک ایران بدست شاهان افغانی آمده و بطور ارث به پدر بزرگوارش رسیده بود .

طرزی مانند پدر بخدمت عم محترم کمر بست و تا آخرین سفر امیر کبیر که فاتح هراتس با او همراهی داشت و خدمت کرده رضامندی عم خویش را حاصل نموده است و از هرات یا امیر شیرعلی خان ولیعهد امیر کبیر بود بمرکز سلطنتی باز گشته بخدمت عم زاده خویش قیام ورزیده در اسفار و محاربه ها باشاه بود شاه نیز مانند پدر خود با طرزی قوجه خاص داشته بعد از آنکه سلطنت را امیر محمد افضل خان و امیر محمد اعظم خان برادران اعلی حضرت شیر علی خان متصرف شدند اینها نیز باطرزی همان سلوک را مرعی میداشته اند که پدر و برادر شان داشته اند بار دوم چون اعلی حضرت شیر علی بسلطنت رسید توجهی بطرزی و امثالش از شاهزاد گان نکرد بلکه طرزی را چندی درین دوره محبوس داشت چنانکه در محبس از خسک مینالد:

بسکه زندان خانه تنگم بود جای خسک

جای بالین زیر سر باشد مرا پای خسک

عالمی دارد فغان از اشپش دستار ها

چون ننالم منکه دستارم بود جای خسک

تار پیراهن خلد چون خار براندام ما

بسکه جیب و دامنم گشته است ماوای خسک

منظومۀ فوق مشتمل بر هفده بیت بوده و در ردیف کاف دیوان طرزی موجود است بعد ازین طرزی یازده سال را بعزلت و انزوا گذرانیده است درین وقت انگلیس  ها به افغانستان حمله اوردند و اعلیحضرت شیر علی خان از کابل بمزار  شریف رفت و در آنجا وفات یافت . (جانشینش ) امیر محمد یعقوب خان را انگلیس محبوس ساخته بهند فرستاده و کابل و قندهار را تصرف شد . عموم ملت افغانستان بمحاربه حاضر شده انگلیس را مجبور به ترک افغانستان ساختند اعلی حضرت عبدالرحمن خان ار سمرقند آمد و بر تخت افغانستان نشست وی همچنان با طرزی سلوک خوبی می نمود تا آنکه در محاربه با محمد ایوب خان کینه در قلبش جاگیر گردیده طرزی را حبس نمود و تا سه ماه محبوس داشت سپس املاکش را ضبط نمود و خودش را با فامیل از افغانستان فرار گردانیده و اورا ز راه پشنگ به خاک هند داخل شد:

نمایده حکومت برطانیه در تحت چهار ماده باطرزی حرف زده سخن گفته است .

۱-دولت برطانیه شمارا بنظر محبوسیت نمی بیند بلکه حروآزاد میداند.

۲-تا وقتیکه در تحت حمایت این دولت باشید با شما از هیچگونه احترامات و مهمان نوازی چنانچه در خور حسب و نسب شماست تقصیر نمیکند.

۳-معاش ماهوار که زندگی شمارا کفایت کت تعیین میکند

۴-در هر شهری از شهر های هندوستان که خیا اقامت داشته باشید مختارید و هر قوت بهر جا که خیال رفتن دارید آزادید مگر بسمت افغانستان.

به نسبت اقامت بعضی اقارب در کراچی طرزی نیز سکونت کراچی را اختیار نمود دولت برطانیه بطرزی را با منسور توسط قطار آهن مستقیما بکراجی  رسانید و ششصد کلدار ماهوار برایش مقرر داشت طرزی سه سال در کراچی زندگی نمود و سپس مدت ششماه در داخل هند سفر کرد و اکثر بلاد عظیم و مقامات متبرکه هند را سیاحت و زیارت نمود و باز گشت.

طرزی پس از توقف سه سال و ششماه در هند از ـنجا عزم بغداد نمود و در ۱۳۰۲ ه-ق میخواست از هند خارج شود.

دولت برطانیه پنج هزار کلدار سفر خرج داده طرزی باسی و پنج نفر عایله اش بطرف بغداد فرستاده.

طرزی چون به بغداد رسید جوار روضه حضرت غوث الاعظم شیخ عبدالقادر گیلانی (رح) منزل گرفته و در اول قدوم رباعی در وصف بغداد و مدح حضرت غوث الاعظم سرود:

بغداد بذا ت شیخ شد اهل صفات

چون در مه و سال نیمۀ مه برات

در خوبی بغداد روان می آرد

از مصحف د جمله آید شط و فرات

بعد از اقامت ششماه در بغداد باشارۀ تقی الدین پادشاه والی ء ولایت عراق و مشیر اردوی ششم هدایت پاشا(محمود پسر طرزی از و ترکی آموخته است ).

عایله را در بغداد گذشته و با فرزند خود محمود بغرض ملاقات سلطان عبدلحمید عازم استبول گردید و درین سفر قبل از آنکه به استنبول برود اولا بمقامات متبرکه که عراق مشرف گشته سپس وارد مرکز سلطنت ترکیه شده است.

بعد ازینکه وارد استانبول گردید و با سلطان عبدلحمید ملاقات کرد سلطان یارو خود نامق پاشارا به مهمانداری گماشت طرزی مدت دوماه در مرگز ماند و درین موقع از دولت عثمانی ماه وار دو هزار عروش معاش برایس مقرر و در شام امر سکونت داده شد بماقبل این احسان طرزی قصیده ی در مدح سلطان انشاد و بقلم زیبای خود در لوحه یی که بدست خودش تذهیب گردیده بود نوشته تقدیم کرد و در صلۀ آن دو هزار قروش دیگر یافته مطلع قصید با بیت دوم:

تا سوده ام ز فخر برین آستان جبین

بر بخت من سپهر برین کرد آفرین

عبد الحمید خان که خطیبان بکعبه اش

خوانند امام بر حق و سلطان راستین

بعد از دو ماه بطرف محل اقامت معینه دولت که شام بود عازم گردید و بعد از ورود بشام محمود پسر خود را جهت آوردن عایله از بغداد بشام بولایت عراق فرستاده بارد دیگر دو سال بعد در ۱۳۰۳ ه ق از شام  به استانبول رفت و سلطان عبدالحمید را ملاقات کرد سلطان هزار قروش دیگر به معاش ماهوارش افزود و مامور ریت پسرانش را در ولایت سوریه نیز اجازه داد . طرزی درین سفر مرکز سلطنتی جامع حمید یه اقع مرکز سلطنتی را که رد آن سال تعمیر شده بود با مهارتی که در رسامی داشت بصفات مکمله ترسیم نمود و مادۀ تاریخ آنرا نیز برشتۀ نظم آورده توسط حاجی علی بیک افندی بسلطان تقدیم کرد و در نزه آن ده هزار قروش یافت.

بنای مسجد سلطان ز عقل طرزی جست

بخنده گفت که تاریخ ازین زیاده مجوی

زاحتساب برای چو (بی نماز) آنکه

بنای عبد الحمیدی غازی گوی                         (۱۳۰۳)ه ق

باید دانست شاید معلومات راقم الحروف محدودباشد وگرنۀ درفارسی ودال حمید ازاعراب بحرف کارگرفته ومصرع راازاول الی آخرماده تاریخ ساخته باین نحو که عددمصرع (۱۴۱۳)شده وعدد(بینماز)  راکه (۱۱۰)میشود ازآن به صورت تخرجه خارج نموده باقی (۱۳۰۳)ق ه راکه مراد است برحال داشته است اولامقررات قنی است باید تاریخ که جهت تعمیر وترمیم مقامات عالی که مخصوصاً مصرع واقع شود بصورت تعمینه ادا کند باید آن تعمینه خالی ازلطفی نباشد وحقیقاً درین مادۀ تاریخ دربرآوردن (بی نماز)ازمسجد لطفی داردامامتاً سفانه درصورت استخراج بمصراع اول چناچه ازظاهر عبارت مستفاد است عدد (بی نمازانی)باید ازعدد(مسجد عبدالحمید غازی)کشیده شود نه عدد(بی نماز)ودرمصرع دوم که تاریخ قرار داده شده جلودال ودال(مسجد)ودال(حمید)خلاف الاصول حرف (یا) نوشته شده همچنان کلمۀ (گوی)خارج باشد وحال آنکه شامل است درمادۀ تاریخ چه شاعر بهر خوانده امرمی  کند که (بی نماز)را کشده(بنای الخ)بگوی لذااساتذۀ فن درهمچو مواضع نهایت دقت بکاریرده اند. حضرت طرزی نهایت شخص فاضل وهنرمند بودند اغلب گمان دراینجا لطیفه یی بکار برده ازمحاوره ترکی استفاده کرده باشند که درترکی(عبدالحمیدی مسجدی)گغته میشود:  طرزی مرحوم بعد ازآنکه ازسلطان صله یافت ونوازش دید بشام عودت نمود در(۱۳۰۴)ه ق بسفر حجاز رفته وفرضیۀ حج اداکرده است رمانی که مشرف بزیارت بیت الله گردیده قطعه یی بنظم آورده است که بیتی چندازآن بعرض میرسانم:

رفتم چوبهر طوف درخانه خدا

دیدم که کعبه همچو من احرام بسته است

گفته خدای رابمن ای کعبه بازگوی

زین سرسر نهفته که ازطبع جسته است

آخربگو توبهر که احرام بسته ای

عالم برای طوف تواحرام بسته است

گفتا خموش«طرزی» ازین سرسرنهفت

اسرار این رموزدری بازبسته است

گویند مردمان که منم خانۀ نهفت

من خود ندیده ام ونه بامن نشسته است

من خود همیشه گرددرش میدوم بسر

ارکان من اگرچه توبینی نشسته است

«۶۰»

پس ازادای فریضه حج بشام عودت نمود ومرفه الحال بعبادت ایزد متعال ومشعول گردیده در۱۳۰۶ ه ق کتابی مسمی به(اخلاق حمیده)تاً لیف وبقلم زیبای خودتحریر وتذهیب نموده این کتاب توسط محمود پسرش به سلطان تقدیم شد وسلطان درجائزۀ آن هزارقروش ماهواربمعاش طرزی مرحوم افزود سپس طرزی بقیت العمر که درشام بود ونمازپنجگانه درجامع یحی علیه السلام(درصورت حاضر بودن دردمشق)می گذارد وهمه ساله یک ماه یابیشتر بمدینه منوره استقامت می نمود وبرزیارت تربت انبیا(ع) واولیا که درشام نسبت بدیگر بلاد بیشتر وروشن است میرسید. باری ازبیت المقدس تامرقد شریف خلیل الرحمن (علیه السلام)بعزم زیارت پیاده رفته قصیده یی درین راه سرود که مطلع آن بعرض می رسد:

شدم زقدس روان جانب خلیل الله

بطبع شادودل صاف وخاطره آگاه

در۱۳۱۷ ه ق بعدارمراجعت ارحجازبشام مریض شد وشب جمعه ۱۵شعبان ۱۳۱۸ ه ق دردمشق مرکز کشورشام سوریه بعمر۷۴رحلت کرد. درتاریخ وفات طرزی قطعه یاقصیده یی ازاشعار معاصر تاحال دستیاب نشده مگر پسرش محمود طرزی که درمقدمۀ سفر نامۀ خودچند بیت نوشته درمادۀ تاریخ میگوید:

درلیلیه برات وشب جمعه از ثنین

بدیکهزا روسیصدو هژده که شد قرین

بارحمت خدای رحیم وکریم خویش

رفت ازجهان بسوی جنان نعیم خویش

راقم الحروف درحین تحریر سوانح مصرع بدیهه یی بتاریخ وفات گفت گویا اززبان آن مرحوم گفته شده باشد :ع(مولد من قندهار وشام مدفن طرزی ام)۱۳۱۸ ق ه درسطور گذشته ضمناً ازحسن خط  ورسامی مجلملا حرف زدیم اکنون باید مفصل تر صحبت کنیم. طرزی درنستعلیق ضرور مهارتی داشته اما آنچه تاامروزبنظر اینجانب رسیده خط شفیعه (شکسته)اواست چندسال قبل درخانۀ یکی ازدوستان درمزارشریف لوحه خیلی قشنگ دیده بودم . مکتوبی بخط شفیعه متضمن قصیده یی باسم محمد علم خان نائب الحکومه مزارشریف نوشته شده ودرآن کمال حسن خط ومینا توری خودرا بخرج رسانیده والحق که درین شیوه بعصر خود استادممتاز بوده است. قصیده در دیوانش موجوداست ودرضمن قصیده راجع به لوحه یی که دراصطلاح خطاطی آنرا قطعه مینامند بیتی درمادۀ تاریخ نیز دارد فردی چند حواله قلم میشود.

«۶۱»

هر کجا حرف زدم تیغ وزبان قلمست

درکف وبرکمر مدح تو تیغ دود مست

((مخلص))

درصف لشکرشیران جهان ممتاز است

سرفرازی که ورانام محمد علم ست

مادۀ تاریخ:

سال تاریخ تمام گل این قطعه زعقل

خواستیم زانکه مراواقف هرکیف وکمست

گفت بردارسر باغ ارم را طرزی

زانکه تاریخ تمامش «گل باغ»ارم ست                         ۱۲۹۴

دعائیه:

بادطبع توشگفته چو گل فصل بهار

تاکه درباغ جهان عشرت وعیش ونعم است

طوریکه محمود طرزی سوانح طرزی مرحوم رانوشته ودر دیباچه کلیات طرزی بطبع رسیده است .شاهد این مدعا قصیده میرزااحمدعلی خان شاعر است قصیدۀ مذکور ۷۵ بیت است که چند فرد آن نقل میشود:

فرید عصر وزمان خسرو بلند مکان

یگانه داور دوران غلام محمد خان

ندل قوی وبه بیت جواد وباز بکف

بعقل پیرو بجان کامل وبه بخت جوان

بطرز شعر چوازشاعران ربوده عنان

وزان شده متخلص بطرزی افغان

بچشم عقل وخردقندهار چون جسدیست

توازکمال وهنر درجسد شدی چون جان

توآنشهی که بدادی درین قصیده مرا

صدا شرفی همه ناکرده وعده انسان

چون طرزی ازجمله شهزادگان قندهاربود لذاشاعراورابکلمات خسرو داشته است طرزی درتربیه علما اورابکلمات خسرو شاه داور وامثال آن ستوده است. طرزی درتربیۀ علما وفضلا توجه خاصی داشته است طرزی وتتبع اسانذۀ سلف گفته است کلامش درسلالت وروانی به پایه است که کم کسی بدان پایه رسیده می تواندمذاقش صوفیانه است چنانچه دررسالۀ حمیده که بنام سلطان عبدالحمید تألیف نموده شش فردازابیات خودراشرح داده ودردیباچه کلیات خویش آنراثبت نموده شرح یک بیت آن مطالعه میشود: 

هرقدر گردد چو گردون گردماه وآفتاب

چون رخت مهرینه بیند محور آئینه ها

شرح:

هرچند دل چون آئنه سالک درطریق سلوک بسان گردون بدور ماه ومهر روحی

وقلبی گردد ودرسیرآفاقی وانفسی چون فلک الافلاک برکواکب سیار هفت لطیفه آسمان وجود سیر کنند وازحضیض ناسوت به اعلی مقام ملکوت زحمت.

«۶۲»

وتردد بی ششمار کشند تابسریر الی الله ومع الله نرسد وازدرجه جبروت بمرتبۀ لاهوت قدم بالا نهند تجلی ذاتی مهر انور آفتاب حقیقت حق رابه چشم نبیند این شهودات محض برای استعداد نظر بصیرت سالک است تاقابلیت مشاهده شهودپرتو جمال ذات وحدت راپیدا کند محورآئینه هاازآن گفته که محور خطی است ابن نقطه شمالی ونقطۀ جنوبی فلک الافلاک وجودانسان کامل نقطۀ قبلی وروحی است وبرین دونقطۀ جمیع بروج وکواکب آسمان فالب انسانی درگردش است این بود شرح یک بیت طرزی که بقلم خود نوشته پس عموم اشعار اوباین قیاس باید کرد. ومنظور اورا درشغل شاعری کلیات طرزی در۱۳۱۰ ه ق درمطبع فیض محمدی واقع مراچی باهتمام محمد انور خان برادر زادۀ طرزی وبقلم طرزی (پسر طرزی)سوانح طرزی راالی زمان طبع نوشته ودیباچۀ دوم بقلم طرزی غزلیات در۵۵۰ صفحه است بادرنظر گرفتن فاصله ها تقریباً(۱۰۱۰۸)بیت میشود ازعنوان هااجمالاسیروسفر وبعضی وقایع حیاتی اودرک میشود. (۲)رباعیات در۲۳صفحه درهرصفحه هفت رباعی مجموعه ۱۶۰ رباعی تعدادابیات بالغ بر۳۲۰ سطر است. (۳)مخمسات در۵۵صفحۀ حاوی ۴۲مخمس که ۱۲ مخمس آن دردونعت ومنقب وباقی برغزل های اساتذه است 

(۴) ترکیب وترجیع در۳۸صفحه یک ترکیب هفت ترجیع همه گی درنعت ومنقبت وترجیع آخرین ساقی نامه است.

(۵) سراپا دریازده صفحه حاوی هفت بند وهربند مشتمل برپنج مصرع

(۶)بیت های پراگنده(۸۲بیت)درسه ونیم صفحه

(۷)رقعات ر۲۴صفحه بحساب۲۰کلمه مساوی یک بیت مجموعۀ نشر رقعات ۵۰۴ بیت

(۸)قصاید وقطعات در۱۷۸ صفحه حاوی ۷۰ قصیده و۵۵ قطعه است از جملۀ قصاید درحمد ونعت ومنقبت خلفای راشدین رضی الله تعالی عنهم ومرثیه سیدالشهدا امام حسین ر ض ومنقبت شیخ عبدالقادر گیلانی حضرت غوث الاعظم.

«۶۳»

رحمت الله علیه باقی۴۵دیگر درمدح شاهان وسرداران افغانستان وناصرالدین شاه ومظفرالدین شاه ایران وسلطان عبدالحمید خلیفه روم میباشد همچنین قطعات علی العموم تاریخیۀ است درپایان کلیات یکقصعۀ ازامیرزاعبدالواسع کابلی درتعریف طرزی ده بیت وقصیده یی ازمیرزا احمد علی نیز درمدح طرزی ۷۵ بیت دربین قصاید ترکیب بندی درمرثیۀ سید سید الشهداحضرت سیدنا امام حسین ر ض بجواب دوازده بند منحتشم کاشی دارد. آثار قلمی طرزی درشق خطاطی اغلب قطعات است تنها یک مجموعه بخط شکسته قلمی نموده است ازجمله قطعات طرزی قطعه یی که جهت تاریخ آن مجموعه سروده است. 

درتائید این مدعا سه بیت ازآن ثبت میشود:

درست وشکسته بهم دورباشند

که دیده است یکجا درست وشسته

بماه محرم بروز دوشنبه

شد اتمام باخاطر وطبع خسته

غلط های بیجا وبدرا برآور

رقم کرده طرزی بیاض شکسته

علاوه برین طوریکه ازمحمدابراهیم خلیل شنیده ام کلیات کاملش بخط زیبا شکست خوداو که تمام حاشیه ابری برنگ های مختلف داشت ومتن وحاشیه افشان طلا بود درنزد محمود طرزی پسرناموروی موجود بود ونسخه مذکور رامنشا رالیه ازقندهار بدست آورده بود وحالا معلوم نیست که نسخه مذکوررا حاشیه افشان طلا بود درنزد محمود طرزی غزلی دیده شده درتعریف صمد نام که شاید ازدوستان اوبود ودرآن غزل بیتی است که از آن بتعمیه استخراج اسم میشود.

بیت:

چشم تو صادست وابروی تو باشد مدآن

وه چه خوش افتاده دورازچشم بد برصاد مد

درمصرع اول چشم .ابرو راصادمد قرارداده ودرمصرع دوم وضعیت وقوع مدبر صادمد نشان کرده ومراد گرفته تنها حرف(ص)راکه زیرآن شکل مخصوص که دراملا زیر حرف واقع شده خدمت الف را انجام میدهد ودررسم الخط قرآنی دربعضی جاها وقوع آن لازم میباشد ودرمقطعات قرآن کریم حرف(ص باشکل که لزومش درهمچو مواضعست درپاره ۲۳ بربع سوم آغاز نموده است ونوشته درقرآن کریم چنین است (ص). درفارسی حرف (بر)صادمد) دلالت بر وضعیت فوق الذکر میکند که در قرآن کریم آمده و درین بیت مراد از مد شکل مخصوص نیست بلکه مد ملفوظی که اسم آن شکل میباشد مرادست اینجا یک اعتراض میرسد که در اسم صمد (مد) جلو (ص) نوشته میشود نه بر فوق  صاد مثل شکل جواب این عتراض آنست که دز مسکوکات و مهر  تعامل شده از حصۀ تحتانی آغاز و بحصۀ فوقانی نوشته انجام می یابد خواندن نیز مثل نوشتن صورت میگیرد پس جمله ( بر صاد  مد) بی تکلیف صمد خوانده میشود.

در ردیف (ب) غزلی دارد ذو مطلعین در مطلع اول دعوی عجبی میکند . 

مطلع :

انتخاب از ضبح مطلعی چون آفتاب

صادقم بی کذب میگویم مه میگوید جواب

البته صبح صادق بظهور روز صادق است و مطلع طرزی نیز بوجود غزلی صادق بدری پاشا شاید در شام کسی از دوستان طرزیست برادران او زر کثیر به بنای آسیابی صرف کرده اند در زمان بارندگی سیلاب آسیاب را برده و طرزی بزمینه نظمی ترتیب داده است بیت ذیل از آن منظومه گرفته شد :

ای بسرغلطان بهر سود سراغت  آبها

گرد خود گردان به جستجوی تو گرداب ما

خاطر نشان نموده و در مصراع ثانی اشاره به  (من عرف نفسه فقد عرف ربه) میکند در دیف (ن) راجع به شجاعت  و مردانگی مطلعی دارد نهایت دلچسب و تشبیه تام :

سر تپیچیدن ز دشمن شیوۀ تیر است و من

رو بروی خصم گرفتن کار شمشیر است و من

اکنون برخی از اشعار طرزی  مرحوم انتخاب میشود:


در شرح حال ابنای زمان و اقوال ایشان


ازین زمانۀ پر فتنه جای فریاد است

که هر که هر چه کند در محل ایراد است

اگر نماز کنی گویدت که صوفی شد

و گر قمار کنی گویدت که نراد است

به بتکده کنی چو روی گویدت که کافر شد

بصومعه چو روی گویدت که شیاد است

بدست سبحه چو گیری بیگدیگر گویند

که سبحه نیست برده ام و دانه بنهاد است

چو با سلام روی گویدت که طامع شد

چو بی سلام روی  گویدت که شداد است

چو بخشش نکنی بر کسی همی گوید

که این خسیس ببین داد ممسکی داد است

چو خلعتش بدهی از منافقت صد جا

به سخر و خنده بگوید که دست بر باد است

چو کهنه پوش شوی – از فقا همی گوید

که این حریف نگر سخت ترز فولادست 

چو پوشی اطلس و دیبا و پرنیان و سمور

بطعن و مضحکه گویند مسرف افتادست

خوش ان کسی که زرد و قبول خلق جهان

بسان «طرزی » افغان بکلی آزاد است 

غزل :

غم پرور دردم غم عشرت که و من که 

خاک رۀ عشقم سر رفعت که و من که

چون آئینه ساده دو روئی  ننمایم

ب اهل ریا طرح محبت که من که 

بیما ری در دت بمدا وانفروشم

درد ثو و اندیشۀ صحت که و من که

چون سایه زخورشید بصد مرحله دورم

در بزم و صالت دم قربت که و من که

بیقدر ترا ز سنگ بود سیم بدستم

دون طبع نیم الفت دولت که و من که 

«طرزی» نزنی لاف سخن پیش بزرگان

در شعر بگو رتبۀ شوکت که من که 

رباعی :

تا دل بتو نرد آشنائی در باخت

غیر از تو هر آنچه دید دورش انداخت

در راه محبت ثو دیدیم بسی

هر کس که تور شناخت کسی را نشناخت

رقعه :

(برای قاضی بالا حصاری بتلازم اسباب ریاضی نوشته است.

از جناب قاضی ریاضی دان مرتاض راضی ام هر چند که این هیچمدان بنظر تسدید و تربیع در مثلثات افلاک دید مشکل  عروسی که در خور حجلۀ متساوی  اضلاع  باشد نیافت به خدمات آن فلک الافلاک انسانیت شتافتیم که اگر تقویم سال حال را مهر با نی کنند تا احواب مضارع چون زمان ماضی به استقبال آید زیاده نکته پردازی بحضور آن رموزدان اسرار صعود و هبوط سبعۀ سیارۀ آسمان فطانت عین نادانی .

قصیده (مخاطبه با حضرت سید جمال الدین افغان )

خیال رویتر بگذرد مرا به ضمیر 

دمد زهر بن مویم هزار بدر منیر

ببزم وصل ز رویت نظر نمی گسلم

ز روی ناز به چشمم اگر زنی با تیر

بیاد آن دهن از من مپرس حال دلم

بسان غنچه  بگلشن نشسته ام دلگیر

مرا به خدمت سرکار سیدا العماء 

دو نکته ایست اگر بشنوی کنم تقریر

عزیز و یار و رفیق و برادر و پیوند

نشیته گرد بگردم چو حلقه در زنجیر 

که بخل و خست و امساک و آزودون طبعی

با خذ سیم چنانی که مو کشی زخمیر

مخور مپوش و مده جمله را ذخیره بنه

که نیست تا باید مهربان امیرو و زیر

بکار نو کری دستت چو اوفتد از کار

زرنچ جوع کنی ناله و فغان و نفیر

و گر بخانه ترا مایه ئی بود از پیش

زمفلسی شود طبع نا زکت دلگیر

هزار نکتۀ باریکتر ز مو گفتند

که بازبان قلم  آن نمی شود تحریر

ز صد جواب یکی شان ندادم و گفتم

که گفته های شما کی بدل کند تأثیر

چرا که در نظرم زر زخاک هم خوارست

که گنج سیم بچشم من ست کم ز شعیر

هزار جلد کتاب از نظر گذشت مرا

 همه زگفته پیران و عالمان و دبیر

بیک کتاب ندیدم که حب زر خوبست

مگر شنیدم از آن جاهلان بی تدبیر 

شنیده ام که پس از مرگ در حساب درم

کنند داغ تن نازکش بنا رسیر

سر خطا و خطر حب مال دنیا نیست

تو هم شنیدۀ اند رحدیث یا تفسیر

جواب ما چو شنیدی بگو زروی تمیز

که قول کیست کج و فعل کیست راست چو تیر

بخیل اگر به تکلیف سخا کند دینار

جواد را بجفا نیز سخت و ممسک گیر

چسان بز جر حسودان چو سکه زرگیرم

که پیش همت من زرکم امده زار زیر

درم چو قلب کنی مرد می شود ظاهر

تو مرد باش و درم ده بمردان فقیر

میان نار بود چون عبادت دینار

محب او زخود اندیشه کن کجاست اسپر

تو باش در پی اطوار کار خود «طرزی»

بگفتگوی خسان غصه ره مده بضمیر