یفتل شاه و بهرام شاه

از کتاب: افغانستان در شاهنامه

چو آگاهی آمد به بهرام شاه 

که خاقان به مرو است و چندان سپاه 

ز آمل نیامد به گرگان کشید 

همی درد و رنج بزرگان کشید 

ز گرگان بیامد به شهر (نسا) 

یکی رهنمون پیش او از بسا 

بدانسان بیامد به نزدیک مرو 

نپرد بدان گونه پران تذرو 

نویدی بیامد ز کار آگهان 

که دور است خاقان ز کار جهان 

به کشمیهن آمد به هنگام روز 

که برزد سر از کوه گیتی فروز 

چون خاقان آشفته بیدار شد 

به دست خزر وان گرفتار شد 

چو سیصد تن از نامداران چین 

گرفته به بستند بر پشت زین 

سپهبد (کشمیهن) آمد به مرو 

شد از تاختن بادپایان چو غرو 

به مرو اندر از چینیان نماند 

بکشتند و از جنگیان کس نماند

بدین سان همی تاخت فرسنگ سی 

پس پشت او قارن پارسی 

بدین ترتیب سپاه سفتلی (یفتالینوس) از اثر عیاشی و باده خوری در جنگ دوم مرو شکست خورد و به طرف رود آمو روان شد.

چو تیزی به جای مدارا گزید 

دلش رأی زرم بخارا گزید

بیک روز و یک شب به آمو شد 

ز نخجیر و بازی جهان جوی شد

بیامد به آموی یک پاس شب

گذر کرد بر آب و ریک قریب

ز هندوستان ساز رفتن گرفت 

ز خویشان چینی نهفتن گرفت 

برفتند در خدمتش هفت شاه 

که آیند با رای و شنگل به راه 

یکی شاه کابل دگر شاه هند 

دگر با سپه نزد او شاه سند 

دگر شاه سندل که بد نامدار 

همان شاه جندل که بد کامگار 

دگر شاه کشمیر با دستگاه

دگر مولتان شاه با فروجاه

همه  نامجو و همه نامدار 

همه پاک با طوق و با گوشوار 

چنین شاه شنگل ابا هفت شاه 

همی راند منزل به منزل سپاه 

بیامد شهنشاه تا نهروان 

خردمند هشیار و دولت جوان 

چو دخترش را دید بر تخت عاج 

به سر برنهاده ز بیجاده تاج 

بیامد پدر بر سرش بوسه داد 

رخان را به رخسار او بر نهاد

"سپینود" را داد منشور هند 

نوشته خطی هندوی بر پرند