شیخ عبد القادر گیلانی
شیخ عبد القادر گیلانی : قبل از این که داخل اساسی ترین بحث این فصل که صوفیان است شویم لازم میدانم اشارۀ به جناب مدرسی ، صاحب کتاب عرفان ..... که صد ها نکته سنجیده و یا نا سنجیده را در اثر خود باز گو کرده که مجموع آراء و نظریات خود شان میباشد و اما تاسف در اینجاست که کلمات و گفتار های شان برای آن عده از مسلمانانیکه پیرو سنت نبی کریم (ص) میباشند که سر چشمه ایمان و عقاید شان قرآن و سنت است مخدوش کننده بوده است زیرا وی بزرگواران طریقت و عرفان را نظیر شیخ بزرگ عبد القادر جیلانی (گیلانی) و افکار و نظریات شان را بدون آنکه راسا به آثار تالیف شده شان مراجعه کنند از اقوال دارا شکوه که یک شهزاده مغولی در هند و پسر اکبر پادشاه هند میباشد مورد نقد قرار داده و مکوهش کرده است
ما در این اثر به زمینه های روشن و طالعی از انوار ان آفتاب طریقت و عرفان که از پشت قله های عرفان هنوز هم بعد سپری شدن ۵۶۱ سال از وفات شان هنوز تابان است ، با استفاده از ان نور بجواب جناب مدرسی طباطبایی خواهیم پرداخت
حضرت شیخ الاسلام و المسلمین عبد القادر گیلانی (قدس سره) که در سر زمین بزرگ خراسان و هند بنامهای عبدالقادر جیلانی پیران پیر یا پیر پیران محبوب سبحانی و غیر معرفو اند همانند : حضرت عزا الدین محمود کاشانی صاحب کتاب مفتاح الدایه و مفتاح الکفایه مستملی بخاری و صاحب شرح تعرف علاء الدین سمنانی روز بهان بقلی شیرازی جنید بغدادی ، ابو محمد رویم ، ذولنون مصری(۲۴۵ هجری) سری سقطی (۲۹۸ هجری)، خراز (۲۷۹ هجری) سهل بن عبدالله تستری ( ۲۸۳ه) ، یوسف رازی ، ابو عثمان حیری (۲۹۸ ه ) ابو الحسن نوری (۲۹۵) را که از پایه های شاخص و طروده های قلل رفعت عرفان و معنویت در تصوف و طریقت بزرگ اسلامی است مورد تنقید قرار داده اند که ما بطور اخص جریان زندگی حضرت سید عبدالقادر گیلانی یا جیلانی را مورد بحث قرار میدهیم تا خوانندگان عزیز قضاوت و معلومات سالمی در مورد شخصیت علمی و عرفانی و تاریخی شان داشته باشند و ایرادات باقی مانده شان را از این قوم از روی نتیجه همین قضاوت فرمایند . این نکته نیز روشن گردد که در جهان پر از صفای عارفان بالله شخصیتها چگونه بوده اند؟
وی (مدرسی نویسنده کتاب ....) اشخاصی را که در فوق نام شان ذکر شد با مناسبتهای که با تصوف و طریقت و سماع و عرفان داشتند مورد تردید و تنقید قرار داده گفتار شان را به خاطری که از طرف امام شیعه (باصطلاح نویسنده حجتهای الهی بودند ) قابل انتقاد و مخالفت دانسته است (صص ۹۴-۹۵-۹۶ کتاب مذکور که البته مولوی جلال الدین محمد بلخی ، وحد الدین کرمانی ، شمس الدین تبریزی ، فخر الدین عرافی ، ابو نکوهش قرار داده است همان ، ص ۱۱۲ ) در حالیکه همین اشخاص بی سواد و کم سواد و طبقه پایانی جامعه ( از نطر اقتصاد و موقف زندگی ) در زمان بعثت نبی کریم (ص) بودند که سختیهای نهایت دشوار شعب بنی هاشم را که تاریخ از آن کمتر حرف زده است ) و کشته شدن مسلمانان توسط کفار قریش و مهاجرتها به حبشه و مدینه که خودش نمایانگر این واقعیت است که کیها اولین بار جانهای عزیز شان را به خاطر اسلام و راه پیغامبر (ص) قربان نمودند و اولین شمشیر های که از جانب اسلام بطرف کفار بخاطر جهاد و سخت کوشی در راه گسترش و احیای دین مبین اسلام حوالت شده توسط چه کسانی صورت پذیرفت؟ انان آیا از اشرف قریش بودند ؟ از سرداران عرب ف این موضوعات تاریخ بارها جواب گفته شده است . تاریخ نشان میدهد که اولین قربانیان در راه توحید کلمه و کلمۀ توحید ، از جنس زن و مرد بردگانی بودند که با قبولی اسلام جانهای عزیز شان را با نهایت درد ناکی از دست دادند ( اولین بانوی قربانی شده در راه اسلام سمیه و شهد اسلام از مردان حمار یاسر ) زیرا اگر سواد مایه تکامل معنویت در انسان میبود و عشیره و سرداری مایۀ پذیرش دین میبود باید ابوجهل و مغیره و شبیه اسلام را پذیره میشدند. چرا خداوند رمز و راز پیغامبری را در سینه آن حضرت که بمکتب نرفته بود ( و بغمزه مصلحت آموز صد مدرس شد ) ریخت؟ چرا بحضرت موسی کلیم (ع) که در مقام شبانی شعب بود بدرجه پیغامبری مورد لطف و عطای باری قرار گرفت ؟ چرا زمانیکه خمینی رهبر شیعیان ایران از فرانسه به ایران آمد صرف مردمان سطع پایان جامعه ایران دارای رژیم شهنشاهی از انقلاب وی پشتبانی کردند و این در حالیست که اکثر رجال سر شنااس ایران تا امروز وطن را ترک کردند و بر نگشتند . معلوم میشود که در جامعه انسانی هر جامعه ایکه باشد چه دینی و چه غیر دینی فقط تقوی و هدایت ربانی مستلزم تکامل دایرل اخلاقیات است و بس
او در مورد حضرت غوث الثقلیت سید عبد القادر گیلانی (رض) به نقل قول از محمد داراشکوه فرزند جهانگیر اکبر پادشاه مغولی هند (۱۰۱۴ - ۱۰۳۶ه) اینطور گفته است « وی در یک اظهار عجیب و نادرست ؛ در باره عبادت و رندگی خدا ادعا میکنند : عبادت برای " مشایخ واصل" و صوفی ، عارفان بزرگ شرگ است » نویسنده تاکید دارد که دارا شکوه (شهزاده مغولی ) می نویسد: « هر کس که بعد از شناخت و معرفت عبادت کند به تحقیق شرد اورده بخدای » وی را دارا شکوه را از جمله صوفی و عارف با ذوق و بقول نویسنده تربیت شده معنوی عبدالقادر گیلانی میداند (همان کتاب ص، ۶۶)
برای اینکه ذهنیت و توجه خوانندگان عزیز را در مورد شخصیت حضرت محبوب سبحانی شیخ عبد القادر گیلانی معطوف داریم دو بعد زندگی دارا شکوه را از نگاهۀ تاریخی توسط اسناد معتبر تاریخی مورد دقت قرار میدهیم : تا خواننده گان عزیز بدانند که نویسنده (همان کتاب ) تا چه اندازه حق را وارونه جلوه داده و در قسمت ابراز حقیقت بخطا و جفا پیوسته است.
۱- حضرت محبوب سبحانی امام شیخ عبدالقادر گیلانی در پانزدهم ربیع الاول سال ۵۶۱ هجری وصال یافته اند ؛ در حالیکه شهزاده دارا شکوه در سال ۱۰۶۸ هجری ، توسط برادرش محی الدین اورنگزیب عالمگیر از سلطنت ساقط و نظر به افکاری که مغایرت به آئین ناب اسلام داشت بقتل رسید.
۲- دارا شکوه نظر به تاریخهای که در عصر عالمگیر اورنگزیب نوشته شده .*۴۸۶ او را نمیتوانیم به بیدینی و سوء اعتقاد متهم نمائید و نه میتوانیم بگوئیم که جنگ این دو برادر جنگ دین و لا دینی بوده است ( اورنگزیب و دارا شکوه) بگفته مورخان غیر مسلمان و بی طرف « دارا شکوه مقداری از نظر وحدت ادیان پدر بزرگش " اکبر شاه" متثیر بوده و سعی بر آن داشته تا میان شریعت اسلام و مکتب های « ویدانیین» تطابق دهد . داکتر بریز" فرانسوی می گوید: *۴۸۷ « او میخواست هندوها و مسلمانان را درای یک مذهب گرداند .» در دایرهته المعارف اسلامیه تذکر رفته است « که او به تصوف علاقۀ خاصی داشت ولی از فلسفه هندو ها متاثیر بود ، او با متصوفیان مسلمان و عبادتگران هندو و ارتباط عمیق داشتت ،او در حالیکه طرفدار نظریۀ « وحدت الوجود» بود از فلسفه هندوها " باباداش بیرگی " کبیر بود . او در حالیکه طرفدار هندوها و بت های شان متثیر بود ، از این روی دارا شکوه داریی افکار ملحدانه ای بود که نظر آن فقط در فلسفه هندوها وجود دارد و اسلام هیچ یک از انها را تائید نمیکند . او که « اوپانیشاد» را ترجمه کرده بود میخواست از طریق ترجمه معتقدات هندوها را به مسلمانان بشناساند .*۴۸۸
شیخ عبدالقادر گیلانی (متولد۴۷۰ هجری)
۱- حضرت امام العارفین شیخ عبد القادر جیلانی یا گیلانی که در سال ۴۷۰ هجری قمری متولد شدند *۴۸۹ و در سن ۹۱ سالگی در ۵۶۱ هجری قمری وفات یافتند که بین تاریخ وفات امام گیلانی و دارا شکوه ۵۶۱ سال تفاوت زمانی وجود دارد یعنی در ان زمان چنگیزخان سردادر مغول که از اجداد دارا شکوه محسوب است نیز تولد نشده بود .) پس ثابت میگردد که شیخ گیلانی نه از هرگذر مقطع زمانی باوی کدام نزدیکی ای دارد و نه هم از از نظر قومی و عشیره یی با هم پیوند دارند و نه هم قسمیکه خط فکری دارا شکوه در بابا تذکر شد با خط اندیشه و اعتقادات امام که ذیلا به آن پرداخته میشود کدام همخوانی ای وجود دارد.
۲- نسب شان پس از ده واسطه به امام حسن (رض) بن علی کرم الله وجه میرسد . در ساله (...) هجری در بغداد تشریف آوردند که مقارن به سالی بود که اما غزالی (رح) برای جستجوی و یقین بغداد را ترک گفتند . و این در حالیست که بغداد از یک اما جلیل القدر محروم شد و اما بلافاصله مصلح جلیل القدر و دای الی لله دیگری وارد بغداد شد (اما عبدالقادر گیلانی ) او علم را از استادان ماهر و محقق از قبیل ابو القاء ابن عقیل ف محمد بن الحسن الباقلانی و ابوبکر ذکریای تبریزی دریافت نمود و علوم طریقت و تصوف را از شیخ ابوالحسن حماذی مسلم الدباس حاصل نمود و نزد قاضی ابو سعید مخرومی (ابوسعید خدری) (وفات ۵۲۵ ه ق) بکمال رسانیدند و مدرک گرفتند . امام گیلانی در یک زمان مسند درس و مسند ارشاد را زینت بخشیدند . همه مردم بغداد به جلسات وعظ حضرت گیلانی هجوم می اوردند . زیرا خداوند ایشان را وجه محبوبیت داده بود که بزرگترین پادشاهان ازین محروم بودند به اندازه ایکه چهار صد نویسنده امادگی در جمع آوری فرمایشات شان در هنگام تذکیر و موعظه داشتند . ایشان نهایت متواضع . شکسته نفس بودند با فقرا و مستمندان جلیس بودند و تمام شوءن انها را مورد دقت و توجه داشتند . مععاصرین ایشان حسن خلق علوی همت تواضع و انکسار سخاوت و ایثار و دیگر اخلاق بر تر ایشان را اعتراف کرده اند ، در دادن اسلام و تعارفات اخلاقی از دیگران پیشی میگرفتند ف صحبتش همیشه با مستضعفان و فقرا بود بی نهایت رقیق القلب بودند ، خنده رو بشاش و کریم النفس ، کشاده دست وسیع العلم ، بلند اخلاق ، عالی نسب و در عبادات و مجاهده مقام بلندی داشتند .*۴۹۰ بحق و کار هایش شایسته بی نهایت نزدیک بود اگر به احکام خداوندی و حقوق الهی تعدی صورت میگرفت بشدت متاثر میشدند اما در معاملات شخصی هیچ وقت خشم نمیگرفت بجز از مجازاتهای شرعی که دستور خدا هستند . برای شخص خود هر گز انتقام نمیگرفت و هیچ سائلی را دست خالی بر نمیگردانید . اگر چیزی نمیداشت لباس بدن خود را به سائل میداد و به طعام و انفاق نیازمندان بی نهایت علاقه داشت . *۴۹۱
علامه ابن نجار از ایشان نقل میکند که اگر کل سر مایه جهان بدست من می بود همه را به فقرا و نیازمندان انفاق میکردم.
عزیز الدین عبدالسلام امام ابن تیمیه گفته اند :« که کرامات شیخ عبدالقادر گیلانی به تواتر رسیده است و معروفترین کرامات شان مردم مسیحایی مرده دلان است وی میگوید : شیخ عبدالقادر برای اسلام همانند نسیم بهاری ای بود که گورستان دلها را زندگی نو بخشید و...»
به توجه به نایل بودن بدرجات رفیع ولایت و اشتغال به ترتیب و اصلاح نفوس و اخلاق از مشاغل تدریس فتوی اصلاح عثاید ف نصرت و حمایت مذهب اهل سنت غافل نبوده و در عقاید و اصول پیر و مسلک امام مالک (رح) و محدثین دیگر بودند . مذهب اهل سنت و مسلک اسلاف بوسیلۀ شان تقویت یافت ، در مقابلش بدعات و اعمال و عقاید زشت کساد شد . ابن اسمعانی گفته است :« وجه پیروان سنت بوسیله ایشان بالا رفت و کفۀ ترازوی شان سنگین تر گردید . در مدرسه تفسیر حدیث فقه اختلاف فقه های و دلایل شان ، اصول فقه و نحو و بعد از ظهر ها تجوید و علاوه به دروس فوق الذکر به فتوی نیز میپرداختند و فتوای شان بر مبین فقه شافعی و حنبلی بود . »*۴۹۲
حضرت شیخ عبد القادر جیلانی وزرا وسلاطین و قضاوتهای خواص و عوام را امر به معروف و نهی از منکر مینمودند . حضرت شیخ از دیدن انحطااط دینی و اخلاقی ( که بزرگترین مرکز در بغدادی بود) بشدت رنج می برد و این زوال دینی که در جهان اسلام بظهور پیوسته بود ازدیدن آثارش در دل شان رحمت و تعصب دینی موج میزد و گاهی این احساس قلبی شان بر سر زبان ظهور میبافت و موج این دریای عشق دینی اش بصورت خطبه و موعظه نمایان میشد او یک سخت کوش واقعی در راه اسلام بود (ملفوظات ، ص ۴۹۷) از قول امام گیلانی آمده است که در جلسۀ ایراد فرمودند « دیوار های محکم دین جناب رسول خدا (ص) دارند فرو میزیرند و از تهداب خالی میشود . ای اهالی زمین بیائید آنچه را ویران شده است و یا رو به ویرانی است از نو تعمیر کنیم و این کار از دست یکنفر ساخته نیست باید همه دست بدست هم داده و این کار ار انجتم بدهیم ای خورشید ! و ای ماه! و ای روز شما نیز بیائید»
و در جلسه دیگر چنین فرمودند:« اسلام از دست مظالم فساق ، بدعتیها گمراهان ادعا گران بیجا ماتم گرفته و نوجه سرای میکند ، شما ای مردم در روش گذشتگان و کسانی را که حالا می بینید دقت کنید مردم این زمان در اوایل به امر و نهی مشغول بودند و به عیش و نوش نیز طوری شده اند که اصلا به این صورت نبودند ، دل تو ای انسان چقدر سخت است ؟ سگ هم با شکار کردن و محافظت از مزرعه و دامنهای اربابش وفاداری خود را ابراز میکند و با دیدن اربابش خوشحالی در قدمهایش می غلتد در صورتیکه وی انرا فقط در موقع شام یکی دو لقمه غذا میدهد ، و تو در این لحظه از انواع و اقسام نعمتهای خداوندی بحد سیری شکم استفاده میکنی ، اما متاسفانه هدفی را که خداوند به دادن نعمتها از تو میخواهد آنرا انجام نمیدهی و حق انرا ادا نمیکنی و حدود شرعی را محافظت نمیکنی
از اثر موعظه های حضرت شیخ هزارات نفر از اهالی بغداد به نفع بزرگ روحانی و اخلاف رسیدند و در روش زندگانی هزاران نفر از افراد تحولاتی بوجود امد و سپس به وسیله تجربه اجتهادی که داشتند مطابق به اصول و تعلیمات کتاب و سنت در انها معنویت واقغی و تقوی در زندگی شان ایمان ، اخلاص ، احساس مسولیت در اعمال و عباداتشان با کیفیت و روحیه جدیدی ایجاد نمودند .»*۴۹۳ و همه این کوشش ها به خاطر احیاء دین و تجدید آن با اصلاح مسلمین استفاده کردند و ملیونها انسان و بنده خدا را به مقام احسان و ایمان واقعی رساندند . که پس از وفات شان خلفای مخلص و با عظمت سلسله شان در کلیه کشور های اسلامی این روش و دعوت الله و تجدید ایمان را ادامه دادند . روش ایشان در حضرموت هندوستان افغانستان کشور های شمالی دریای امو تا قزاقستان بوسیله تجار در جاوه و سماترا و از طرف دیگر در قاره بزرگ افریقا صد ها نفر ایمان شان را کامل کردند و ملیونها نفر غیر مسلمان مشرف به اسلام شدند . و پس از مرگ شان افراد زیادی را به عنوان داعی دین و مربی اخلاق بجای گذاشتند که انها راهش ادامه دادند و با ماده پرستی و غفلت و تساهل روز افزون مبارزه کردند .*۴۹۴
حمید االدین استاد کالج فلسفه در دانشگاه لاهور می گوید: « یک رویداد سخت تکان دهنده که بیش از هر چیز در تجربه به سازمانهای سیاسی و اجتماعی مسلمان در قرن پنجم هجری نقش داشت ظهور و پراگنده شدن گروهی که در تاریخ حشاشین نام گرفته شد ( لقب ملا حدۀ اسماعیلی پیرو حسن صباح در گذشته در (۵۱۸ ه ق ) به ویژه دسته نزاریه از فرقۀ اسماعیلیه است )*۴۹۵ تحت رهبری حسن صباح که هزاران تن از مردم بزرگ و کوچک در زیر ختجر این متعصبان جان خود را از دست دادند و دومین رویداد این دوره که همزمان با عصر امام گیلانی بود آغاز جنگهای صلیبی است که از سال ۴۸۸ ه / ۱۰ ۵۹ م تا ۴۹۳ ه / ۱۰۹۹ م ادامه داشت که جنگ جویان مسیحی در سال ۴۹۲ ه / ۱۰۹۹ م موفق به اشتغال بیت المقدش شدند و این در حالی بود که فرمان روایان سلجوقی میان خود شان به جنگ و پیکار میان گروحی مشغول بودند که نتواستند کار مبارزه با ظلبیان را در دست بگیرند و مهاجرین مسیحی توانستند برای مدت درازی کشور را ویران و غارت کنند در چنین حال و هوای شیخ عبدالقادر گیلانی بعد از یازده سال انزوای کامل بخاظر تهذیب روحانی به بغداد بازگشت . وی با گفتار گیرا و شیرین بدلهای مردم تاثیر شگرفی گذاشت که جای وی را در مقدم صوفیان و ائیمه قرون قرار داد و طریقه قادریه شریف را پایه گذاری کرد که ما در جایش سلسلۀ مابرکه شان را تذکر خواهیم داد)و او در حالیکه جهان اسلام را حوادث فوق الذکر تحت تاثیر دردناکی قرار داده بود توانست با ایراد خطابه های که با مناسبت های گونا گون ایراد کرده بود «فتوح الغیب» جهان اسلام را متوجه خرابی اجتماع و نبودند ثابت و نتیجۀ جهان بینی های ماده گرایانه مردم در باره حیات واکنش شدید نشان داده به ضد این ماده گرایی شایع به ارزشهای دینی بحدی تکیه کرد که بنظر بعضی اغراق آمیز می رسد . او در گفتار پانزده هم میگوید: که اعتماد بر کسب شرک است : یعنی اعتماد به شرکت دیگران با خدا ( در خلق و بقاء عالم) استدلال میکند ، شیخ گیلانی افزاید: شکوه و عظمت او راست که چسان بخشنده و رحیم است ! و اعمال را به بندگان نسبت میدهد و میگوید که در ورود انها به بهشت بحاسب کار های خود انهاست و حالانکه اعمال انها هستی خود را مدیون کمک و توفیق است »
وی میگوید :« خیر و شر میوه های همزااد یک درخت اند همه انها خدا است (گفتار ۲۵) و گرچه ما باید همه شر ها را بخود مان نسبت بدهیم (گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ / تو بر طریق ادب باش گو گناه من است ) شیخ گیلانی می اندیشد که صفای روحی که لازمۀ وجود یک صوفی است . کمال نمی یابد مگر انگاه که صوفی در دبستان شور بختی و مصیبت پرورش یافته باشد زیرا همین رنج کشیدن بی جهت مقام روحانی صوفی را معین میکند وی به قول پیغمبر اسلام (ص) می فرماید: «ماپیامبران بنا بر درجات مان با آزمونهای بسیاری احاطه شده این » انچه مهم است ثابت قدم بودن در ایمان است تا سر انجام خیر به شر غلبه کند این پیروزی نه تنها در ان جهان ممکن است بلکه در همین جهان هم شدنی است که این دو صفت ، آتش همۀ مصائب را در این عالم برای خاموش میکندو»*۴۹۶
تصنیف بندی شیخ گیلانی در مورد انسانها:
مردم را به چهار گروه تقسیم کرده اند : اول کسانیکه نه زبان دارند و نه دل اینان اکثریت مردم عادی هستند که توجه یی به حقیقت و فضلت نمیکنند . گروه دوم کسانی هستند زبان دارند ولی دل ندارند اینان مردمانی هستند که خداوند دانش و معرفت بسیار اند و زبان گویا دارند که بان مردم را پند میدهند تا طریق زهد و تقوی را پیشه سازند ولی خود شان در زندگی کاموجوییو عصیان پیشه میکنند.
گروه سوم به مردامانی تعلق دارند که دل دارند و زبان نه انان گرویدگان با ایمان راستین هستند و سر گرم پیراستن باطن خود از همه ناپاکی هستند . و گروه چهارم به کسانی تعلق دارند که دل دارند و هم زبان انها مالک حقیقی معرفت الله و صفات او هستند و قادر اند بحقیقت غایی دست یابند و این گروه مردم را براه حقیقت و فضیلت و تقوی می خوانند آنان نمایندگان راستین پیغامبران هستند.
انها در تعالی روحی به والاترین مرحله دست می یابند که مرحله تالی نبوت است (گفتار ۳۳ ، فتوح الغیب) او در مقام ورح میگوید : زمانیکه بنده در زمان حیات خود مظیع قانون شریعت میشود و در مرحله دوم که حقیقت است می فرماید: بنده تا وقتی که در این مرحله است از امر خدا اطاعت میکند و در این مرحله از هر نوع زیادی روی در زندگانی دوری میکند و میکوشد تا خود را از هر نوع گناه آشکار و نهان حفظ کند و این میکشود تا از ندای باطن فرمان برداری کند مرحلۀ سوم را تفوض فرموده اند که در این مرحله بنده خود را یکسر تسلیم خدا میکند و چهارمین و آخرین مرحله فناست که خاص ابدالان حق است که مو<حدان راستین و عارفان میباشند (فتوح الغیب گفتار ۱۰) شیخ گیلانی با دقت کامل خاطر نشان میسازد که واژه وصول یا قرب تنها یک بیان رمزی است ، زیرا این وصول چیزی است که کاملا متفاوت با انچه که معمولا در مورد افراد ادمی بکار میرود (گفتار ۱۷فتو الغیب ) درین مرحله انسان خود مستلزم ترک خواهشها و ارزو های شخصی و یکسان شدن او با هدف جهانی خدا است.
این بیان موافق با استنباط مرسوم ما بعد البیعی از اثار ابن عربی و پیروان او نمی شود و این طور استنباط بصورت کامل در فتوح الغیب وجود ندارد بلکه این عقیده تنها بیان تجربه روحانی یک فرد است که طریق عرفان را می پیامید و سالکین بدین مرحله میرسد نیروی آفرینسی (تکوین) همانند خدا می یابد و فرمان او بچیزیکه باش میگوید مانند فرمان خدا نافذ می گردد (گفتار های ۴۶- ۱۳ - ۱۸- ۲۸از فتوح الغیب)*۴۹۷
جناب حیدری وجودی یکی از شاعران عارف بنام در کتاب سایه معرفت می فرماید
تو ماه آسمان مصطفی یی چراغ خاندان مرتضی یی
تو عبدالقادر حق آشنایی کُنی در بندگی کار خدایی *۴۹۸
شیخ عبدالقادر گیلانی عیقده داردکه : اشراق صوفیانه تعاطی خود یعنی صوفی را معرفتی از حقیقت بدست میدهد که ممکن نیست از طریق عقلانی کسب شود . نه تنها این بلکه کشف و مشاهده نیز به نیروی عقلانی کسب میشود نه تنها این بلکه کشف و مشاهده نیز به نیروی عقلانی ادمی زاده غالب می آید که این تجلی دو جنبۀ از ذات خدا را متجلی میسازد یک جمال جلال او را بدور زمانها در احوال مختلف بر سالک منکشف میگردد که حضرت امام مجدد ثانی و امام ربانی آنرا وحدت شهودی مینامند . ئی که تمام این تجربیات را بالای خودش تطبیق کرده است می گوید: تنها راهی که حقیقت را میتوان لان شناخت ایسنت که بخود (نفس) نه گرونده و نیز ظبیعت آفاق را مشاهده کنند تنها از همین ظرز بر خورد است که میتوان به مفهوم راستین خدا دست یافت . او به نقل از ابن عباس صحابی جلیل القدر می فرماید : هر چیزیکه یک یا دو صفت از صفات الهی را منعکس میسازد و هر اسمی دلالت بر یکی از این اسماء او میکند بنابرین شما با اسماء و صفات او و مخلوقات او احاطه شده اید او معرفت خویش را از طریق مشیت خویش متجلی ساخته است . و اراده یا مشیت او در کار خلاقیت دایم او بظهور میرسد او مهرات یا صفت خویش را پنهان ساخته و انرا تنها زمانی آشکار ساخت که خود را چنان ساخته است ازین رو او در جنبل غیب خویش نهان شده و در حکمت و قدرت خویش تجلی کرده است.
بنظر شیخ گیلانی تصوف نتیجه بحث و گفتار نیست بلکه حاصل جوع و حرمان است و متضمن بخشندگی تسلیم شادیانه صبر ارتباط داوم با خدا از طریق دُعا ف خلوت پشمینه پوشی ، سیاحت و فقر و نیز تواضع ف یکرنگی و درستی است .(گفتار ۷۵ فتوح الغیب)