الخامس چغتا (ی) بن چنگیز خان
چغتای ملعون پسر دوم چنگیز خان بود، واومرد[ی] ظالم (و) سایس (و) قتال (و) بد کردار بود، وهیچکس ازفرمان دهان مغل ازومسلمان را دشمن ت نبود، نخواستی (۱۰) که هیچ آفریده نام مسلمان نگیرد مگربه بدی (۱۱) و درهمه قبايل او امکان نبودی،که هیچ کس توسپند را برسنت مسلمانی ذبح کند(۱) همه مردارکردندی، وگزاردن نمازمجال نبودی هیچ مسلمان ران و پیوسته اکتای را برآن داشتی (۱۴) که مسلمانان را بقتل باید رسا نید، وازیشان باید که هیچ باقی نماند، و هيچ نه مسلمانی درنظراو(۱۴) نتوانستمی آمد،و(أو) متر (از)، کتای بود.
چون چنگیزخان را مزاج او که بس قتال وظالم است معلوم بود،او راوح بیت پادشاهی نه کرد، برادرکی قدراورکتای راوصیت پادشاهی کرد(۱۵) وجای با شش(۱۹) چغتای همدران موضع أصل مغل بودی،نوازولایات (۱) چنگیزخان که در تصرف داشت (۱۸) او را نصیب معین گردانید
(۱) مط ومب: تخم (۲) مد و مب: که محمود مغلان چنین بود که چون (۳) مط ومب: شود.(۴) مط و مب: شمرند،(۵) مط ومب: يكسال نیم روزو یکسال و نیم شب چون مدت تمام شد، (۶) مط و مب:غلبان (۷) مط ومب:و طلب پادشاه ضابط نمودند:(۸) مط ومب: نشاندند(۹) مط: لعنهم الله (۱۰) مط ومب بخواستی (۱۱) مط ومب: نام مسلمان پیش او برزبان نراندم مگر به بدی(۱۲) مط ومب: گری(۱۳) م ط و همب:و پیوسته جغتای برآن بودی که (۱۴) مط ومب: وهيچ يك از مسلمانان درنظرونتوانستی(۱۰) مط ومب: دا بپادشاهی وصیت کرد،(۱۹)مط ومب: باش (۱۷ اصل: ولايته (۱۸) م و مب : تصرف او آمد.
(۱۶۸) طبقه۲۳ خروج مغل
ولشکراو باطراف ماوراء النهرو فرغانه وترکستان بهرموضع بود، وچنانچه ازآن برادرانش توشی برادرم بهتررا پیش پدرغمزکرده بود که توشی درهزاج آن دارد که چنگیزخان رادرشکارگاه بکشد.
چون بسمع پدررسانید،چنگیزخان پسر خود توشی را زهرداد، وهلاك كرد، وچند سال این چغتای مامون برسرقبایل و لشکرها به خود بود و چون قضاء اجل (۱) دررسید،حق تعالی ولی ازاولیای بزرگی (۲) خود را در دست او فوت گردانيد تا بسبب آن بدوزخ رفت.
(حکایت درویشی)
وآن چنان بود،که درویشی عارفی صافی با طنی بود، ازحدود خراسان، او را شیخ محمود آتش خوارگفتندی شیخی بس بزرگواربود(و) درویشی نامدارازسرجان برخاسته و درغم حق بکاسته، تن درمشقت داده، وسردرجهان نهاده گرد بلاد طوف می کرد، بموضعی رسید میان دو کوه که از زمین ترکستان به بلاد چین ازآن راه شوند،ومیان دو کوه دربندهای محکم نهاده و نگاهما نان داشت (۳) واصحاب رصد نصب(۴) کرده تا هرکه بطرف چین رود، يا ازآن بلاده ترکستان آید،آن (۵) جماعت تفحص حال بکنند،وازحال ایشان باخبرباشند(۶) چون شیخ محمود آتش خوار، بدان موضع رسید، جماعت نگاهبانان شخصی را دید نداز عادت خلق بیگانه و بصورت ظاهر جون دیوا نه، او را بگرفتند، که فدائی ای (۷) شیخ محمود گفت: آری من فدائی ام،هرچند با اوالحاح کردند ، که توکیستی بگو، گفت همان که شما گفته اید ، فدائی ام، چون برآن (۸) سخن اقرار نمود، او را نزديك چغتای آوردند،مسعود بیگی (۹) جملة الملك چغتاي بود شیخ محمود را بشناخت، اما ازخوف چغتای هیچ نیارست(۱۰) که حال شیخ محمود و بزرگی او باز (۱۱) گو ید چغتای ( ملعون ) شيخ وحمود را گفت که توکیستی؟ گفت:من فدائی ام.
(۱) مط ومب: اجلش(۲) مط ومب:ولی بزرگ ازاولیای خود را(۳) مط ومب: داشته(۴) اصل: نسبت (۵) اصل:ازان(۶) اسل: باشد، (۷) مط و مپ: این(۸) مط ومپ: بدان(۹) اصل: بك (۱۰) مط ومب: نتوانست،(۱۱) اصل: باد
خروج مغل طبقه۲۳ (۱۶۹)
چغتای گفت: با توچه کنیم (۹) تراچه باید کرد؟ شیخ گفت: بفرمای تا مرتیرباران کنند، تا بازرهم،چغنای فرمان داد، تااو را زیرباران کنند (و) چون شیخ محمود برحمت حق پیوست، بعد ازچند روز دينرچغتای درشکارگاه برشکاری تیرباز گشته می انداخت، شهم درپشت آن ملعون آمد،وبدوزخ رفت،وخلق خدای تعالی خصوصا اهل اسلام از شراو(۳) خلاص و مناص افتند.