بابر در افغانستان
بابر در محرم ۹۱۰ هـ جون ۱۵۰۴م بقول خودش از ولایت فرغانه بقصد خراسان به ولایت حصار آمد و پیش او بیش از سه صد کس نبود که اکثر ایشان پیاده و چاروق پوش و چوب بدست بودند و زیاده از دو چادر خیمه نداشت در چنین حال خو در ابه نزدیکی های ترمذ رسانیده و برگذرگاه یو باج به همراهی باقی چغانیانی برادر خورد خسر و شاه از آب آمو گذشته و به کهمرد و بامیان آمد که درینجا احمد قاسم پسر باقی و خواهر زادۀ خسروشاه حکمرانی داشت.
بابر که مرد داعیه طلب و فعالی بود در کندز و ایبک و دوشی و آجر مردم و لشکریان خسرو را بخود جلب کرد و در اواسط ربیع الاول ۹۱۰ هـ از آب اندراب گذشته و در دوشی نزول نمود در اینجا خسروشاه برای عرض اطاعت پیش او آمد ولی از صبح تا دیگر تمام اتباع خسرو از و برگشته و به بابر پیوستند و بابر هم به او وعده داد که آزاد گذاشته شود تا از راه دهانۀ غوری به طرف خراسان رود. بدین نحو اولین رقیب بابر در حوالی هندوکش از بین رفت و اموال و ثروت و سلاح او بدست بابر افتاد و خو دخسرو پیش بدیع الزمان میرزا بن سلطان حسین بایقرا بسوی میمنه رهسپار گردید.
چون خسرو از بین رفته اکنون مهم کابل در پیش بود که در آنجا محمد مقيم بن أمير ذو النون حكم ميراند و او این شهر را در سنه ۹۰۸ هـ - ۱۵۰۲ م از میرزا عبدالرزاق پسر الغ بیگ گرفته بود چون بابر در اواخر ربیع الاول ( ۹۱۰ هـ - ۱۵۰۴م) از هندوکش گذشته و از گذر هو پيان بسوی کابل روی آورد. محمد مقیم ارغونی در حصار شهر متحصن گرديد ولي بعد از چند روز باقی چغانیانی را وسیله ساخته و از بابر امان گرفت و به کندهار رفت و بدین صورت شهر کابل در آخر ربیع الآخر به دست بابر افتاد. در آن وقت کابل مرکز تجارتی بزرگی بود که بقول بابر متاع خراسان و عراق و روم و چین در آن یافت میشد و مالیات آن با لغمان هشت صد هزار شاهرخی بود. بابر درین شهر به زودی شوکتی بهم رسانید. و در سال ۹۱۱ هـ ۱۵۰۶م به تسخیر غزنی و گردیز و کوهات و بنو و تهل ووادی گومل تا کلات و شرق تا درۀ خیبر پر داخته و برادر خود جهانگیر میر زا را به حکومت غزنی گماشت.
بابر می دید که رقیب دیرین وی شیبانی خان اکنون مالک بلا منازع اراضی ماوراءالنهر از اقاصی تاشکند تا مرو است و نیروئی عظیم دارد و ممکن است که در افغانستان نیز با او رو برو گردد در حالیکه سلطان حسین بایقرا در هرات آخرین مراحل زندگانی خود را میگذرانید و چهارده پسرش با ايل والوس او در فسق و فجورغرق بودند.
بابر اهمیت مرکز شاهی تیموریان یعنی هرات را نیز درک کرده بود و بقول خودش همواره "دغدغۀ خراسان و هری داشت" در این وقت خطر شیبانی بر بلخ و هرات نیز نزدیکتر بود و سلطان حسین میرزا بوسیلۀ سید افضل ولد سلطان على خواب بین از و استمداد نمود.
اگر چه سلطان حسین میرزا بایقرا در عین لشکر کشی در مقابل شیبانی به تاریخ - ۱۱ ذی الحجه ۹۱۱ هـ ۱۵۰۵ م به عمر ۷۰ سالگی بعد از سلطنت ۳۹ سال در منزل بابا الهی از جهان رفت ولی بابر در محرم ۹۱۴ هـ ۱۵۰۶م از راه غوزبند وشيبر وقلعه ضحاک (باميان) در قلب افغانستان گذشته و خود را از راه قبایل اویماق به درۀ بام از توابع
بادغیس رسانیده چون شهزادگان تیموری هرات در مقابل شیبانی برکنار آب مرغاب فراهم آمده بودند بابر از مرو چاق گذشته و در منزل گل باغان روز دوشنبه ۶ - جمادی الاخرى۹۱۲ ۱۵۰۶م باشهزاده گان ملاقی شد.
اما شیبانی خان چون اتفاق شهزادگان تیموری هرات و کابل را در مقابل خود دید از جنگ و تعرض منصرف گردید و از این طرف هم زمستان بود و کسی نمی توانست از آب آمو بگذرد بنابرین در ماه رجب همین سال عساکر شهزادگان هرات از آب سر غاب بر گشته و بابر هم به دعوت بديع الزمان میرزا فرزند سلطان حسین بایقرا تا ۲۰ روز در منازل علی زد شیر بیگ در هرات توقف کرد.
اما در کابل: بعد از رفتن بابر بصوب خراسان فتنۀ نوی ظهور کرد و محمد حسین میرزا دوغلت و سلطان سنجر بر لاس حاکم ننگرها و جمعی از مغولان را که در کابل مانده بودند با خود مددگار ساخت و خان میرزا عموزادۀ بابر را به پادشاهی کابل بر داشتند و طرفداران بابر مانند ملا بابای ساغرجی و خلیفه محب علی قورچی و احمد یوسیف و احمد قاسم را در قلعۀ کابل محصور کردند
بابر چون این واقعه را در هرات شنید، به تاریخ هفتم شعبان ۹۱۲ هـ ۱۵۰۶ م از راه بادغیس و غرجستان و چغچران ویکه اولانگ و بامیان و غوربند. روی کابل نهاد و درعین زمستان بعد از دیدن مشقت های فراوان که بقول بابر در مدت العمر پیش از آن ندیده بود خود را به کابل رسانید و این شهر را باز کشود و خان میرزا را رفتن کندهار و محمد حسین میرزاد و غلت را بطرف فراه و سیستان اجاز ت داد ( شوال ۹۱۲هـ ۱۵۰۶)
بابر بعد از تکین فتنه کابل برای اعاشۀ عسکر و فراهم آوری معارف لشکر کشی های خود در سال ۹۱۳ هـ ۱۵۰۷ م قبایل غلجی و مهمند افغانی را تاراج نموده و یک صدهز او گوسفند را از ایشان به یغما برده و این تاراج تاحدود کته و از شرق جنوبی غزنی رسید و اسیرانی که در این تاراج از افغانان بدست اوافتاده بود ند ،همه را گشت و کله مناری از آن بر خیزانیده شد.