راه های کهسار مرکزی
آغاز
پیش از اینکه وارد مطلب شده و بشرح مسافرت خویش از کابل به بعد بپردازم، میخواهم خطوط اساسی و منازل عمده و قسمت عادی و حصهٔ قابل شرح و تا یک اندازه هدف اصلی و حصههای فرعی آنرا جدا کنم تا حین بیان مطالب خواننده گرامی متحیر نماند که چرا بشرح بعضی حصص بیشتر پیچیده و از برخی قسمت های دیگر سرسری گذشته ام و حتی بعضی حصه ها را بکلی تذکار نداده و بر عکس بعضی نقاطی را که مجاور بخط حرکت ما بوده و از نقطه نظر جغرافیه و تاریخ حایز اهمیتی بود نادیده و از زبان دیگران شرح داده ام.
خط سیر ما که از کابل آغاز میشود از نقاطی مانند بامیان، بند امیر، یکاولنگ (یک اولنگ)، ده زنگی گرم او (گرم آب) "حد فاصل بین ولایت کابل و هرات"، دولت یار کاسی مرکز چغچران تیوره (مرکز غور)، دره های مختلف غور، شهرک، چشت و اوبه گذشته و به هرات منتهی شده است. مراجعت از راه سبزوار، فراه، گرشک، قندهار، مقر غزنی و کابل صورت گرفته است.
راجع به آن حصه مسافرت خویش که حصه مراجعت را تشکیل میدهد، چیز گفتنی ندارم زیرا روی یکی از سرکهای عادی رفت و آمد میان کابل و هرات صورت گرفته و اگر چیزی تازه گی هم داشت رفقا بیشتر بشرح آن پرداخته اند. میماند حصهٔ دیگر یعنی مسافرت بین کابل و هرات از راه دره ها و کوه هائی که توده مرکزی افغانستان را تشکیل میدهد و غور که از راهها کنار افتاده و یکی از حصه های خیلی مهم کشور ما است و از نقطه نظر کوایف جغرافیائی و تاریخی مقام قابل ملاحظه ئی دارد یک قسمت مهم این مسافرت را تشکیل میدهد.
مقصود اساسی من از این مسافرت دو چیز بود و میخواستم دو قسمت عمده مملکت را که بدون همچو مسافرت مخصوص بصورت عادی و به آسانی دیده نمیشود .ببینم این دو حصه یکی راه سراسری مرکزی افغانستان است که از راه کوهسار هزاره جات بصورت مستقیم کابل را به هرات وصل میکند و دیگر علاقه غور که بجنوب این خط مستقیم مرکزی افتاده و در وسط این خط طولانی حلقه بزرگی تشکیل داده است راه سراسری مرکزی افغانستان که بالا اشاره شد عبارت از چیست؟ و کدام راه است؟ از روی منازل بزرگی که اسم گرفتیم خط اساسی این راه در نظر خوانندگان گرامی تصویر میشود ولی چون یکی از دو مقصد اساسی مسافرت طی همین راه و مشاهده مناظر طبیعی و نقاط آباد عرض راه است، میخواهم قدری بیشتر در اطراف آن صحبت نمایم.
ما عجالتاً از سرحد مشرقی مملکت تا کابل فقط یک سرک داریم که عبارت از راه موجوده مشرقی است که از کوتل "لته بند" میگذرد و روزیکه "تنگ غارو" افتتاح شود باز خطی که تقریباً موازی آن در امتداد مجرای رودخانه کابل بطول کمتر بمیان خواهد آمد و این سرک بخط راه تاریخی برابرخواهد شد که هند را از راه "ننگاهارا" (ننگرهار مشرقی حالیه) و لمپاکانا (لغمان) و تگو (تکاب) و نجرو (نجراب) و کاپیسا و دره غوربند و بامیان و سمنگان (ایبک) به خلم (تاشقرغان) و بلخ وصل میکرد و شاخۀ جنوبی راه بزرگ ابریشم شمرده میشد.
بعد از کابل راه های بزرگ موجودهٔ افغانستان بر طبق شکل جغرافیائی مملکت و اقتضای موقعیت شهرهای بزرگ آن کشیده شده یعنی یک راه بطرف شمال رفته و بعد از طی یک سلسله نقاط آبادان و مراکز حیاتی در امتداد حاشیه شمالی دور زده و بطرف غرب به هرات منتهی میشود و دیگری بطرف جنوب مایل شده و استقامت جنوب غربی را تعقیب میکند تا به قندهار میرسد و از آنجا بجانب شمال، شمال غرب متوجه شده و به هرات واصل میگردد. تا امروز مسافرت های بین کابل و هرات از همین دو راه صورت گرفته که معمولاً یکی را راه شمالی و دیگری را راه جنوبی میتوان خواند.
راه سراسری مرکزی افغانستان راهی است که نه از حواشی شمالی و نه از حواشی جنوبی و نه از حواشی غربی بلکه تقریباً از خط الراس مرکزی مملکت میگذرد و اگر از جانب هرات ببینیم تا حدی در امتداد هریرود و بعد از آن در امتداد کوه بابا و میان کوه بابا و هندوکش گذشته و بصورت خط مستقیم به کابل وصل میشود و از کابل هم تا "دکه" راه مشرقی هر کدامش باشد دامنه آن شده و خط سراسری مرکزی افغانستان را بوجود آورده و طولانی ترین خط مستقیم موتر رو مملکت را تشکیل خواهد داد.
سه سرک موجوده که از کابل به هرات میرود دو راه قدیم شمال و جنوب و یکی هم راه سراسری مرکزی هر کدام از خود پاره ئی ممیزات خوب و بدی دارد که مختصراً باید به آنها اشاره شود تا کیفیت راه مرکزی که مسافرت ما روی آن بعمل آمده است درست فهمیده شود.
راه شمالی که از چند سال باینطرف بواسطه باز شدن درهٔ معروف "شکاری" بنام "سرک شکاری" معروف شده همان راه قدیمی است که نقاط آباد جنوب شرقی هندوکش را به مراکز شمال آن وصل میکرد و از "خاواک" گرفته تا "دندان شکن" شاخه های آن از کوتلهای مختلف میگذشت و شاخهٔ معروفی که هزاران سال رفت و آمد قافله های تجار و زوار را دیده همان راه دره غوربند و بامیان بود که تا این اواخر بنام "راه کلان" یاد میشد و باز شدن شکاری که آنهم در قرون وسطی قافله رو بود و مخصوصاً موتر رو شدن آن ،خط، این راه را کمی عوض کرد یعنی از مراکز مهم باستانی فقط بامیان از آن کناره و چپ ماند.
این سرک که از شاخۀ شمال شرقی آن یعنی سرک قندوز و خان آباد در اینجا بحث نمیکنیم و مقصد ما از شاخۀ بلخ و هرات راهی است که نقاط مهم باستانی و مراکز بزرگ حیاتی امروزی مملکت ما را مانند پلخمری و ایبک و تاشقرغان و مزار شریف و بلخ و اندخوی و میمنه و بالامرغاب و قلعه نو و هرات بهم وصل میکند.
روی همرفته یک قسمت این راه از کابل تا تنگی تاشقرغان 345 میل [555 کیلومتر] آن کوهستانی از تنگی تاشقرغان تا اندخوی 132 میل [212 کیلومتر] آن در جلگهٔ هموار میگذرد و از اندخوی تا بالامرغاب 220 میل [354 کیلومتر آن در تپه ها عبور میکند و از بالامرغاب تا هرات 97 میل [156 کیلومتر] آن در زمین سخت پای کوه ها میگذرد. طول این راه از کابل تا هرات قریب 830 میل [1336 کیلومتر] است.
دو کوتل یکی خاکی، "شیبر" و دیگری ،"سنگی سبزک" در دو منتها الیه آن واقع شده است مناصفه اول آن از کابل تا مزار شریف نسبت به مناصفه دوم آن از مزارشریف تا هرات بهترتر است و روی همرفته در تمام دورهٔ سال قابل عبور و مرور میباشد.
راه جنوبی هم منحیث ارتباط نقاط حیاتی رولی شبیه بسرک شمالی بازی میکند و بر یک عده نقاط آباد جنوب و جنوب غربی افغانستان مثل غزنی، مقر، قلات، قندهار، گرشک فراه و سبزوار بهم وصل کرده و به هرات منتهی میگردد.
طول عمومی این راه از کابل تا هرات 726 میل [1168 کیلومتر[ است و 100 میل [160 کیلومتر] از راه شمال کوتاه تر میباشد این سرک روی همرفته در تمام امتداد خود هموار است و جز در دو منتها الیه بطرف کابل از غزنی به بعد و بجانب هرات از سبزوار گذشته که کم و بیش داخل یک رشته کوه بچه ها میشود، باقی حصص آن هموار میباشد.
این همواری را در حدود بین قندهار و هرات اختتام دامنه های کوهستانات مرکزی و شروع جلگه وسیع سیستان تشکیل داده و در فاصل بین غزنی و قندهار وادی گشاده که قسماً وادی "ترنک" در آن شامل است به میان آورده است. دو کوتل که چندان ارتفاع ندارد و اصلاحات زیاد هم در هر دوی آن بعمل آمده در دو منتها الیه این سرک وقوع دارد کوتل "تخت" در نزدیکی کابل و کوتل "شاه بید" در بین هرات و سبزوار ممیزۀ ناگوار این سرک در مناصفه دوم بین قندهار و هرات این است که از روی یک سلسله رودخانه های بزرگی عبور میکند که قرار تجارب طولانی بدون داشتن پلهای آهنی اطمینان بخش نیست و تعمیل این نظریه در رودخانه هیرمند شروع شده و دیگر هوای آن در مناصفه سال آنقدر گرم است که اسباب تشویش مسافرین را فراهم میکند و اغلب در تابستان عبور این حصه از طرف شب بعمل می آید و سیاح در تاریکی شب جز ستارگان آسمان چیز دیگر را دیده نمیتواند تا این اواخر و حتى الان هم برای رفتن به هرات همین دو راه را داریم که شرح مختصر آن گذشت.
راه سوم همین راه سراسری مرکزی افغانستان است که بصورت خط مستقیم در امتداد سلسله پر برف بابا و مجرای شاداب هریرود در عین وسط مملکت بین کابل و هرات ادامه یافته و یک عده نقاط و علاقه های مهم را که از سائر سرکها کناره افتاده بهم وصل میکند.
مقصود اساسی من در ین مسافرت طوریکه پیشتر گفتم یکی دیدن همین راه و علاقه های متصل آن بود که از سالیان در از انتظار آنرا میکشیدم. راجع به این راه و کوایف جغرافیائی و طبیعی آن گفتنیهای زیادی دارم که با شرح یادداشت ها برآورده خواهد شد و اینجا در عمومیات چند سطر مینویسم. این سرک که بصورت مستقیم بین کابل و هرات امتداد یافته در ثلث اول طول خود یعنی از کابل تا دهزنگی دو شاخه دارد یکی راه کوتاه کوتل اونی که 167 میل [269 کیلومتر] طول دارد و دیگر راه طولانی بامیان که 255 میل [410 کیلومتر[ درازی آنست. بعد از دهزنگی تا هرات دو ثلث دیگر خود این سرک فقط یک خط را تعقیب میکند و سرک غور شاخه فرعی آنست که از آن در موقعش جداگانه صحبت خوهایم نمود. طول عمومی راه سراسری مرکزی افغانستان از کابل تا هرات از راه کوتل اونی 540 میل [869 کیلومتر] و از راه بامیان 628 میل [1011 کیلومتر[ است و قراریکه ملاحظه فرمائید اختلاف درست بین کابل و دهزنگی از راه اونی و بامیان 88 میل [142 کیلومتر] است که با ارقام اعشاری آن 90 میل [145 کیلومتر] میتوان شمرد.
پیشتر متذکر شدیم که راهی که از جانب شمال بهرات میرود 828 میل [1332 کیلومتر[ طول (با ارقام اعشاری 830 میل) و راهی که از جنوب بشهر مذکور منتهی میشود 726 میل [1168 کیلومتر] طول دارد به این ترتیب راه سراسری مرکزی از طریق بامیان هر دو کوتاه تر و از طریق اونی کوتاهترین همه است زیرا فاصله کابل - هرات را فقط 540 میل [869 کیلومتر] میر ساند که از راه بامیان 95 میل [153 کیلومتر] کوتاه تر و از راه قندهار 176 و از طریق مزار 288 میل یعنی با ارقام اعشاری 300 میل [483 کیلومتر[ کوتاه تر میباشد و این کوتاهی آنهم در حدود سه صد میل یکی از مزیات بارزۀ این راه بر دیگر راه ها میباشد.
این سرک چون از تیر پشت یا از خط الرأس وسط افغانستان میگذرد، نسبت به راه های شمال و جنوب غرب که قسماً از حاشیه مملکت میگذرد، بهتر خواص جغرافیائی خاک و ممیزات ساختمان ارضی وطن ما را به سیاحین نشان میدهد. اگر چه سراسر از علاقه کهستانات میگذرد و یک سلسله کوتل ها دارد، مخصوصاً از دهزنگی تا کابل در شاخه اونی معذالک همه قابل عبور و مرور موتر است. در ثلث اول طول راه اگر راه بامیان پیش گرفته شود، یک بار سرک از روی رودخانه بزرگ هریرود "شیر خاج" میگذرد که میان شهرک و چشت واقع است و از شهرک 44 میل فاصله دارد یعنی فقط یک پل بزرگ بکار است و عجالتاً موتر ها از روی یک پل قدیمه عبور و مرور میکنند. اگر در ثلث اول، راه اونی تعقیب شود یک پل دیگر هم در پای کوتل "خرقول" تقریباً در 185 کیلومتری کابل روی رودخانه هیرمند ضروری است. در موسم گرما که تردد در سرک جنوب غربی خطرناک است و راه شمالی در مناصفه هرات مزارشریف هم گرم و هم طولانی و هم قسماً زار ،است راه مرکزی خیلی ها مساعد تر میباشد. هم کوتاه است، هم هوای آن گوارا است و هم آب آشامیدنی چشمه سار ها در تمام امتداد آن موجود است و از اول جوزا تا اخیر عقرب برای شش ماه باز و قابل عبور عراده ها میباشد.
این بود خواص عمده سرک مرکزی که جزئیات آن با شرح مسافرت ما شرح خواهد یافت و بعد از پنکه خوانندگان عزیز منازل و مظاهر طبیعی آنرا شناختند بقیه عرایضم را در کلیاتی که آخر خواهیم داد خوبتر خواهند فهمید.
مقصد اساسی دیگر من از ین مسافرت دیدن "غور" بود خوانندگان گرامی اگر احساسات خود را نپوشند به مجردیکه این کلمه را میخوانند افسون آنرا بر خود حس میکنند و در افق نگاه آنها علایم سوالیه چندی ترسیم میشود که غور یعنی چه؟ غور یعنی کجا؟
از 1309 که به یک سلسله مسافرتهای مختلف به مملکت خویش شروع کرده ام این سوالات پیش من در مورد "غور" پیدا شده و تا حال هر چه راه هائی که پیموده بودم خارج غور بود و بالاخره بعد از سالیان دراز موفق شدم که این "حصار سنگی" را ببینم و در حدود سه صد کیلومتر به سواری اسپ در ته دره های آن داخل شوم.
غور از نقطه نظر ساختمان ارضی و وضعیت جغرافیائی سرزمینی است پست و بلند و همین خوردگیهای زمین مانند موج اوقیانوس سطح آنرا فراگرفته، حصاری است که به اصطلاح هفت دیوار بلند سنگی کوه ها دورادور آن حلقه بسته، قلعه ایست حصین و محکم که دروازه ندارد و اگر هم دارد دره های تنگ و صعب العبوری است که به آسانی از آن نمیتوان گذشت پلنگ در دره های آن در غرش است، آهو و بز وحشی در شاخه های کوه های آن مستی دارد، عقاب فراز قله های تیز و بریده آن بال میگشاید و کبک و کبک زری از ین سنگ بسنگ دیگر پر میزند و میخواند و ناپدید میشود.
غور عقده ئی است سنگی و گره ئی است سخت فشرده و از شدت فشار عصاره زمین بشکل آب مصفا و شفاف از چشمه سارهای آن برآمده جویها و رودخانه ها تشکیل میدهد و آبهای آن در افق غربی در زمینهای جلگه ئی و هموار سیستان جاری میشود.
همانطور که کوایف جغرافیائی و تشکل زمین غور عجیب و شگفت انگیز است، تاریخ آن هم صحیفه ئی است حیرت بخش که به دو کلمه "آزادی و جنبش" گنجانیده میشود.
غور مهد آزادی و کانون جنبش های ملی ما بود و کارنامه های پهلوانان و نام آوران و سلاطین آن دیباچه رزمی خاطرات ملی ما را تشکیل میدهد و قرار اسنادی که تازه بدست آمده و عجالتاً قدیمترین مدرک ما است. حماسه ملی در میان همین "آشیان سنگی" تولد شده نشو و نما یافته و به آفاق دور و نزدیک پراگنده شده است.
با این شرح مختصر خود ملتفت شده میتوانید که غور چیست و از نقطه نظر جغرافیه و تاریخ و ادب و جنبش های ملی چه مقام شامخ و برجسته ئی دارد. غور با وجودیکه به علاقه ،قندهار ،گرشک فراه سبزوار هرات و هزاره جات در تماس است، داخل شدن در آن از هر گوشه که نگاه شود مشکل و صعب است. مخصوصاً با وسایل عراده دار که تا همین اواخر جزء ناممکنات بود و حالا فقط هم در یک حصه آن ممکن شده و .بس از ین جهات میخواستم غور را ببینم و انتظار زیارت آنجا را میکشیدم و یکی از مقاصد اساسی این مسافرت رفتن و دیدن غور بود. در موقعش با خوانندگان گرامی یکجا در ین نحصار سنگی داخل خواهم شد. و دره های خاموش آسمان شفاف آبهای مصفا و سرد و قله های تیز و بدیع کوه های آنرا معاینه خواهم کرد.
مقصد مسافرتم همین بود که شرح یافت خط اساسی مسافرت راه سراسری مرکزی افغانستان است تنها این قدر ملتفت باید بود که گفتم این راه در ثلث اول خود از کابل تا دهزنگی دو شاخه دارد یکی راه اونی که شاخه کوتاه و مستقیم آنست و دیگر شاخه بامیان که ما آنرا تعقیب کردیم و یک نفر از رفقای ما حین مراجعت راه اونی را پیش گرفت.