32

در بیان تسخیر ملک سندهـ

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان (۱)تسخیر ملک سندهـ و نوشتن مراسلۀ سرداران قندهار و خراسان

بامیران سندهـ که انگریزان را از ملک خود هرگز باینطرف راه ندهند

قلم صداقت رقم، در تشریح این خدعه طرازی بر صحیفۀ بیان، چنین نگارش میدهدکه: صاحبان انگریز بهادر ملک سندهـ را از بهادری و شجاعت نگرفتند، محض بفریب بازی و حیله وری اولا با میران سندهـ، متاع دوستی و اخلاص را پیش نمودند، و امیران ممدوح را فریفتۀ دانه و دام مهربانی و الفت خود ساخته ، راه تردد طرف خراسان گرفتند. امیران موصوف باوجودیکه بوالیان خراسان، از قدیم رابطۀ اتحاد و مال گذاری داشتند، آن را محض بخوشنمائی گلهای رنگا رنگ صاحبان انگریز فراموش اعتماد کرده، به تقدیم هزار گونه  خدمات از ملک خود راه عبور دادند. ووالیان خراسان را که از قدیم دوستان امیران بودند با خود دشمن ساختند.

---------------------------------------------------------------- 

(۱)این عنوان در ک نیست . در الف فقط " در بیان تسخیر ملک سندهـ بقلم سرخ نوشته شده . اما در ج کلمات " و نوشتن مراسله الخگ بخط قرمز موجود است.

باوجودیکه والیان خراسان کرات و مرات بطرف امیران سند مراسلات نوشتند، که انگریزان را از ملک خود راه ندهند، که نفعی ندارد. مثل است که شخصی در عالم [خواب] دید که مار بر شکم من گذشته، بهولناکی تمام از خوارب بیدار گردید، متحیر ماند. کسی پرسیدش که چه حیرانیست؟ باو بیان خواب [نموده(۱) گفت: که مار بر شکم من پیدا نموده می ترسم که مبادا روزی زهر در جان من کند بر طبق مضمون:

بیت:

هر کس که مار را بدهد جا در آستین

باید کشد همیشه بمرگ خود انتظار

هر گاه ایشان توان راه مقابلۀ صاحبان انگریز ندارند، پس استمداد مبلغان خرچ راه نمایند، که از خراسان افواج غازیان برای ایشان خواهد رسید.

با وصف این همه نوشتجات والیان خراسان امیران سندهـ نوشتجات] نصایح آمیز والیان خراسان، هر گز بگوش غفلت نیوش خود نیاوردند. هر گاه صاحبان انگریز از مهمیز کاری غازیان خراسان حمار آرزوی خود را مجروخ و مفلوک ساخته، بی بار مدعا سر خود را به آخور ملک سندهـ کشیدند. اولا تعمیرات بنگله های چاونی خود منهدم ساختند، تا از شعبده بازی شان، بامیران سند معلوم و یقین گرددف که صاحبان

---------------------------------------------------------------- 

(۱)ازینجاه تا کلمه "نوشتجات" که بین[] آمده در ک ، الف نیست از ج تکمیل شد.

انگریز، ملک سند را گذاشته میروند.

ظهور (۱) این معنی علاوه باعث غفلت امیران ممدوح گردیده، و هم از روی ساده لوحی (۲) و صفای قلب خود برعهد انجام صاحبان انگریز اعتماد کلی داشتندف و بر خدمات لا کلام خود مغرور بودند و میگفتند که : مایان زملک خود راه دادیم، و در ملک مایان چهاونی ها انداختند. و از هر قسم و رسم، بجا آوری خدمات نمودیم. نظر بران صاحبان انگریز، هر گز بمایان نقض عهد و پیمان جایز نخواهند داشت، و ازین معنی بی خبر: 

[بیت]

طالب دنیا چه داند شیوۀ پیمان عهد

هست در فکر خطا اندیشی و مشق دغل

از برای اخذ مال و حب جاه و (۳) روزگار 

افگند هر لحظۀ خود را بگرداب خلل 

از انجا که کاخ وجود اهل دولف در اصل بآب و گل بیوفائی سرشته اند، صاحبان انگریز چون نجاران، تیشۀ خرابی بدست گرفته[اساس (۳) تعمیر قصر اتفاق امیران سندهـ را از 

---------------------------------------------------------------- 

(۱): طنبور [؟]

(۲)الف: ساده دلی.

(۳)ک: در روزگار

(۴) از کلمات اساس تعمیر تا الوسات بین [] در ک ف نیست و در الف هم ناقص است، از ج تکمیل و برخی عبارات غلط ج تصحیح شد.

پای انداختند. چنانچه امیران حیدر آباد را باد خزان نفاق در نخل جمعیت شان راه دادند، و امیران خیرپور را در آتش شرور خود انداختند.

هر گاه دیدند که الحال، این اساس نفاق آب و گل تدبیرات مایان، ما بین امیران سندهـ مستحکم گردیده، بعد پای خود را در میدان تسخیر ملک سندهـ پیش گذاشتند. و الا ممکن نبود که باین قدر قلیل فوج تسخیر ملک سندهـ می نمودند. و الوسات ] بلوچان سندهـ اگر چند لک(۱) مبلغان حسب الخواهش والیان خراسان میفرستادندف هم کومک هزار ها لشکر از خراسان بجهة امیران سندهـ میر سیدند.

لیکن تقدیر رب قدیر چنین بود که: امیران سندهـ را هیچ تدبیر بدست نیامده، مابین خود ها سپند وار در مجمر نفاق از آتش کینه در اضطارار بودند. از انجا که صاحبان انگلیسه بهادر، خود ها را مرد میدان می گویند، پس لازمۀ مردانگی این بود که : چند وقت پیشتر از ارادۀ باطن خود، با میران سندهـ تنبیه میکردند، که تا اوشان سامان و تهیۀ خود نی گرفتند. بعد اگر جنگ نمودهف ملک سندهـ را تسخیر می نمودند، هم مضایقه نداشت، " بغداد را مفت نبرد بقسم برد" این چه ملک گیری بودف که و بحیله وری ناگاه برخانۀ امیران ممدوح غافل رفته، امیران صید سر پنحۀ روباه فریب خود نمودند. این 

------------------------------------------------------------------------- 

(۱)الف:چند لک روپیه را حسب الخواهش.

چه شجاعت و مردانگیست؟ بلکه جای نفرین است.

از انجا که غافل بر سر دشمن رفتن، و بفریب و خدعه خصم را عاجز و زبون خود ساخت کسر برتبۀ شجاعت ارباب صولت و قدرت است، کسی بکسی چنین نکند. این که در دوستی بامیران کردف اگر چه داستان این دستان طرازی بسیار است، اگر بیان نمائیم هر آیننه شرح مطول می شود. موقوف بروقت دیگر گذاشته باز قلم [بسر گذشت عالیجاه میر شیر محمد خان آشنا نموده میشود].