32

الثانی السلطان المعظم معزالدنیا ابوالمظفر محمد (بن )سام

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۱۹ ، بخش غوریان
01 January 1280

قسیم امیرالمومنین(۳)

ثقات(تغمدهم الله برحمة) چنین روایت کرده اند: که چون سلطان علا الدین حسین جهانسوز از دنیا نقل کرد و سلطان سیف الدین پسرش بتخت غور بنشست هر دو سلطا(نان)ن غیاث الدین و معزالدین را که در قلعه وجیرستان محبوس بودند مخلص فرمو،چنانچه در ذکر سلطان غیاث الدین تقریر یافته است.سلطان غیاث الدین درحضرت فیرو کوه ارام گرفت بخدمت سلطان سیف الدین و سلطان معزالدینم بخدمت عم خود ملک فخرالدین مسعود حسین بامیانی ببامیان رفت(۴).چون سلطان غیاث الدین بملک غور نشست بعد از حادثه سیف الدین و.این خبر ببامیان رسید،ملک فخرالدین روی بجانب معزالدین کردککه برادرت کار یکرد تو چون خواهی کرد؟برخود نخواهی (۵)جنبید،معزالدین روی پیش عم برزمین نهاد و از بارگاه بیرون آمد و بطرف حضرت فیروزکوه هم از آنجا(که بود) روان شد. چون بخدمت غیاث الدین برسید سرجاندار شد، و پس بخدمت بایستاد


(۱۹ مط:تابرپل یک طاق غزنین چون آنجا رسیدند(۲)عین همین مطالب در اثار الوزرا سیف الدین عتبلی در باره موسی وارد است(ص ۳۲۷)(۳) مط:السطان الغازی معزالدنیا والدین ابوالمظفر محمد بن سام قسیم امیروالمومنین انار الله برهانه.را.رتیکسلطان الاعظم معازالدنیا و الدین ابوالمظفر محمد بن بها الدین سام قسیم امیروالمومنین.

(۴۹مط:و سلطان معزالدین بطرف بامیان رفت بخدمت عم خود ملک فخرالدین مسعود بامیان چون(۵)مط:کرد تو چون خواهی کرد،برخود خواهی جنبید.





غوریان طبقه(۱۹) (۳۹۶)


چنانچه پیش ازین تحریر یافته است یکسالی خدمت(برادر)کرد مگر بچیزی خاطر مبارکش منقسم گشت(۱)(و)بطرف سجستان رفت بزدیک ملک شمس الدین سجستانی ویک زمستان آنجا بود سلطان غیاث الدین معارف فرستاد ئ واو را باز آورد وولایت(و)قصر کجوران(واستیه)بدوتفویض کرد(۲)وچون بلاد گرمسیر تام در ضبط آمد(۳)شهر تکیناباد(۴)که از اعاظم بلاد گرمسیر بود حواله او فرمود و این تکیناباد موضعی است کهس بب برافتادن آل محمود سبکتگین بمنازعت و ضبط آن شهر بوده است بدست سلاطین غور(۵)رحمهم الله وسلطان غازی علاالدین رباعی گفت(۶)و نزدیک خسرو ملک(۷)بن بهرامشاه فرستاد:

رباعی

اول پدرت نهاد کین را بنیاد           تاخلق جهان جمله به بیدادر افتاد

هان تا ندهی زبهر یک تکناباد  سرتاسر ملک آل محمود بباد

رخمهم الله السلاطین من الطرفین.چون سلطان معزالدین ملک تکنادباد(۸)شد،لشکر امرا غز(۹)که از پیش لشکر خطلا هزیمت شده بطرف غزنین آمده بودند و مملکت غزنین دوازه سال از دست خسروشاه و خسرئ ملم بیرون کرده و در ضبط آورده(سلطان معزالدین از تکیناباد بطرف غزنین مدام میتاخت وبر)۱۰)غزمیزد و آن بلاد را زحمت میداد تا در هشور سنه تسع و ستین و خمسائه غزنین را سلطان غیاث الدین فتح کرد،سلطان معزالدین را برتخت غزنین بنشاند و بغور باز گشت چنانچه پیش ازین تحریر یافته است.چون سلطان معزالدین اطراف غزنین در ضبط آورد دوم سال(این در شهور)سنه سبعین و خمسائه گردیز فاح کرد(۱۱) وسبوم سال برسمت ملتان لشکرکشید و از دست قرابطه ملتان را مستخلص کرد(و)هم درین سال


(۱)مط:شد(۲)مط:بدمفوض کرد(۳)مط:آورد(۴)اصل:تکنادباد(۵)اصل:بوده است سلطان غور(۶)مط:گفته بود.(۷)مط:وبنزدیک خسروشاهک(۸)مط:تکنیاباد(۹)مط:لشکرغزا و امرای آن جماعت از پیش (۱۰)جمله بین قوسین در نسخه اصل بیجاست از روی مط تصحیح شد.در (پ)عوض(غز میزد):و غزومیکرد.(۱۱)اصل:خمسائه مقام کرد.دریکی از نسخ ماخذ مط نیز چنین است.درینجا متن مط گرفته شد.



غوریان طبقه(۱۹) (۳۹۷)


بر سنه احدی و سبعین و خمسائه(اهل سنقران عصیان آوردند و فساد بسیار کردند تا در شهور سنه اثنی و سبعین)لشکر بطرف سنقران(۱)برد و بیشتر از یشان را بقتل رسانید و چنان تقیرکردند:که اکثر طایفه سنقرانیان(۲)ظاهرء(ایت)قران خوان بوده اند که شهادت یافتند.اما چون فتنه و عصیان انگیخته بودند بضورورات بسیاست ملکی کشته شدند و بعد از ین فتح سال دیگر سلطان معزالدین از راه اچه ملتان و بطرف نهرواله لشکرکشید و رای نهرواله بهیمدیو(۳)بسال خورد بود اما حشم و پیل بسیار داشت.چون مصاف شدلشکر اسلام منهزم گشت ووسلطان غازی بیمراد مراجعت کرد و این حادثه در شهور سنه اربع و سبعین و خمسائه بود و در شهور سنه خمسو سبعین و خمسائه لشکر بجانب فرشور کشید و فتح کرد بعد از ان بدوسال دیگر بطرف لوهور لشکرکشید(۴)چون کار دولت محمودیان به اخر رسید بود و قواعد دولت آن دودمان واهش شده خسرئ ملک بطریق صلح پسر را و یک زنجیر پیل بخدمت سلطان غازی فرستاد و آن حال در شهور سبع و سبعین و خمسائه بود و دیگر سال که(شهور)سنه ثمان(وسبعین و خمسائه)شد(ه)سلطان غازی لشکر بطرف ویول(۶)برد و تمام ان بلاد کناربحور را در ضبط آورد(۷)واموال بستد و مراجعت فرمود و در شهور(سنه)ثمانین(۸)و خمسائه لشکر بطرف لوهور آورد و جمله ولایت و آن ملک را نهیب کرد و بوقت مراجعت حصار سایالکوت را عمارت فرمود و حسین خرمیل را آنجا


(۱)اصل:سقران.بمعنی نسخ:شنفران.پ:سنقریان.راورتی:سنقران.(۲)اصلکسفراینان.(۳)اصل:بهیمدیو.متن مط:بهسودیو.در نسخ ماخذ مط:بهیمدیو متن راورتی.بهیمدیو در برخی از نسخ راورتیکبهبود پو،بهمیدیو.روضه الضفا این نام را بهوج دیو مینویسد. در خلاصه التواریخ س سجانرایکبهیم دیو.این نام برمسکوکات شاهان گندهار بخط ناگری بهیمه دیوه است این شاان در قرون اول اسلامی در ویهند کنار اتک حمرانی داشتند(پنهان ۱۱۰)اما این بهیمه دیوه که شاه نهرواله گجرات بود بهیمه دیوه ثانی است کهز ا۱۱۸۷-۱۲۴۱م(=۵۷۴-۲۹ ه)زندگی داشت(ایلیوت ۲:۶۵۶)(ر:۶۹)(۴)مط:یرد(۵)مط:بود(۶)دیول:همان دییل معروفست که بقول خلاصه التواریخ در صوبه تهمته واقع و دارالحکومه آنجا بود(ص ۵۹)این شهر در بین مورخان و گغرافیون عرب شهرت دارد و در حدود کراچی کنونی کارین بود.(۷)مطککناره بحر را ضبط کرد(۸)اصل:ثمان.






غوریان طبقه(۱۹) (۳۹۸)


نصب کرد و بازگشت و چون سلطان غازی مراجعت کرد خسرو ملک لشکرهای هندوستان و حشر(۱)قبایل(کوکهران)جمع کرد و بدر سایلکوت(آمد)و مدتها بشست ئو بیمراد مراجعت کرد بعد از آن سلطان غازی در شهور سنه اثنی و ثمانین و خمسائه بدر(شهر)لوهور آمد و چون کار دولت محمودی به آخر اجامید بود و آفتاب(دولت)و سلطنت سبکتیگن بغروب رسیده و دبیر قضا پروانه عزل خسروی و ملکی(۲)در قلم قدر آورد(۳)خسروملک طاقت مقاومه نداشت بوحه صلح گشت و لوهور سلطان غازی را مسلم شد و ممالک هندوستان در ضبط آمد و سپه سالار علی کرماخ(۵)را که والی ملتان بود بلورهور نصب فرمود و پدر این کاتب مولانا(اعجوبة الزمان افصح العجم)سراج الدین منهاج علیه الرحمه قاضی لشکر هندوستان گشت و تشریف سلطان معزالدین پوشیده ود ربارگاه لشکر مجلس علم عقد کرد و دوازده شتر به جهت نقل کردن کرسی او نامزد شد رحمه الله علی الساطین الماضین المتقدمین والملوک والمسلمین الباقین.

بعد از آن سلطان غازی مراجعت فرمود بطرف غزنین و خسرو ملک را با خود ببرد و از حضرت غزنین بخدمت درگاه سلطان اعظم غیاث الدنیا و الدین طاب ثراه بحضرت فیروکوه فرستاد واو را از آنجا(به غرستان)به قلعه بلروان حبس کردند و پسرش بهرامشاه به قلعه سیفرورد غور(۶)بازداشت و چون در شهور سنه سبع و ثمانین و خمسائه عصیان آورد و فتنه سلطانشاه خوارزمی ظاهر شد خسرو ملک و پسرش را شهید کردند.

بعد از آن سلطان غازی لشکر اسلام را مستعد گردانید و بطرف غزنین و خسرو ملک را با خود برد واز حضرت غزنین بخدمت درگاه سلطان اعظم غیاث الدنیا والدین طاب ثراه بحضرت فیروزکوه فرستاد واو را از آنجا(به غرستان)به قلعه بلروان حبس کردند و پسرش بهرامشاه به قلعه سفرورد غور(۶)بارداشت و چون در شهور سنه سبع و ثمانین و خمسائه عصیان آورد وفتنه سلطانشاه خوارزمی ظاهر شد خسرو ملک و پسرش را شهید کردند.

بعد از آن سلطان غازی لشکر اسلام رامستعد گردانید و بطرف قلعه تبرهنده(۷) آمد و آن قلعه را فتح کرد و بملک ضیالدین


مظ:وچند قبایل(۲)مط:عزل خسرو ملک(۳)مط:در قلم تقدیر آورده(۴) اصل:پیش آمد و بدانکه ملاقات باشد بیرون(۵)این نام در تواریخ هند مانند معصومی(ص ۲۷۲)و تاریخ مباشکاهی(ص ۶)و طبقات اکبری(۱:۱۶)کرماخ است و به حواشی مبحث امیر بنجی طبقه ۱۷ رجوع کنید.(۶۹ بعضی نسخ راورتی:سنقران غور(۷)مط:سرهنده. اصل:تبرهنده این نام را مورخان بصور مختلف آورده اند:طبقات اکبری و خلاصه التواریخکسرهند.تاریخ الفی وزبده التواریخ:تبرهنده لاب الالبا:تبرهنده که اکنون بتهنده گویند.فرشته:پتهنده.راورتی گویدککه اینجا در چند صد میل غربی تنها نیسرواقع است.


غوریان طبقه(۱۹) (۳۹۹)


قاضی تولک محمد عبدالسلام نساوی تولکی داد و آن قاشی صیالدین کاتب را پسر عم جد مادری بود قاضی مجدالدین تولکی رحمة الله علیه از لشکر هندوستان و غزنین(به)التماس او یکهزار و دویست مرد تولکی اختیار کرد و جمله را در خیل او فرمود ودر آنق قلعه نصب کرد بدان(۱)شرط که مدت  که مدت هشتماه قلعه نگاهدارد تا سلطان غازی از عغزنین بار زاید اما رای کوله گتهورا(۲) نزدیک آمده بود سلطان پیش او به تراین(۳۹ باز آمد و جمله رایگان(۴) هندوستان بارای کوله بودند چون مصاف راست شد سلطان غازی نیزه بستند و برپیلی حمله کرد که رای دهلی کگویند رای(۵) بران پیل بود و ر روی مصاف جرات میکرد(۶)سلطان غازی که حیدر زمانی(۷)و رستم ثانی بود به نیزه بران(پیل)حمله کرد و گویند رای(۸)را برپشت پیل بردهان نیزه زد (۹)چنانکه(دو)دندان آن ملعون در دهان او افتاد واو برسلطان(اسلام)شلی(۱۰)کشاد و بربازو و زخم محکم آمد سلطان سر اسپ باز گردانید و عطف فرمود و از شدت آن زخم پیش طاقت مقاومت برپشت اسپ نماند هزیمت بر لشکر اسلام افتاد چنانچه پیش  هیچ کس بهم نرسید ونزدیک بود که سلطان از پشت اسپ در افتد خلج(۱۱) بچه۰عیاری)مبارزی(۱۲) سلطانرا بشناخت و ردیف سلطان شد واو را بر پشت اسپ در کنار گرفت و بانگ بر اسپ زد و ازمیان مصاف بیرون آورد و اهل اسلام چون سلطان را ندیدند نفیر از خلق برخاست تا بمنزلیکه لشکر شکسته آنجا از تعاقب کفار ایمن شدند ناگه سلطان برسید جماعت امرا و غوری بچگان و معارف سلطان را)با آن خلج(۱۳)(بچه)شیر مرد دیه بودند(۱۴)وبشناخته جمع شدند


(۱)مط:بران(۲) اصل:کوابهورا.راورتی و مط:کوله پتهورا(۳) این جنگ در تیراوری  دهمیلی شمال غزربی کرنال واقع شد ولی درینجا جایی بنام تراین موجود نیست در گزیتیر رسمی کرنال ۱۹۱۸م(ص ۱۰)این جای را ناره دینه نام قریه ۱۲ میلی جنوب نهانیسر تعیین کرده اند(ایلیوت ۱:۶۹۸)(۴) اصل:رانکان(۵)دریکی از نسخ مط:کنداری.فتوح السلاطین و غیره:گویند رای.(۶)مطکو در روی مصاف همان پیل حرکت میکرد.۰۷)اصل:ثانی.(۸)اصل:وگویند رای را(۹)مطکرا که بر پشت آن پیل بود بردهان نیزه زد چنانچه(۱۰)مط:سیلی زد.اصل:سیلی کشاد چون سیلی زخم نمی ارد:اصلاح شد برای تفصیل(ر:۳۶).(۱۱)مط:خلجی(۱۲)اصل:مبارزی غازی سلطان(۱۳)مط:بدیده بودند.







(۴۰۰)                                                    طبقه(۱۹)                                  شمسیان هند

و نیزها بشکستند(۱) ومحفه ومرقد ساختند و{سلطانرا}بر سرو دیده نهاده  بدان مزنل رساندیند خلق آرام گرفت دیگر باردین محمدی بحیات او قوت گرفت ولشکر متفرق بقوت حیات آن پادشاه غازی جمع شد(۲)وبازگشت وروی یدیار اسلام آورد(۳)وقاضی تولک را در قلعه تبرهنده(۴) بگذاشت ورای (تهورا۹بپای قلعه(۵)آمد و جنگ پیوست و مدت سیزده ماه و چیزی جنگ داد(۶)

سلطان غازی دیگر سال لشکر اسلام جمع کرد بانتقام سال گذشته روی بهندوستان نهاد واین داعی ازثقه یی شنید که(از)معارف بلاد تولک وچبال بود(۷)لقب او معین الدین او میگفت:که من درآن لشکر با سلطان غازی بودم عدد سوار لشکر اسلام در آن وقت صدوبیست هزار برگستوان بود چون سلطان غازی طاب ثراه با چنین استعداد نزدیک رای کوله رسید واو قلعه تبرهنده(۸) را بصلح کشاده بود،و درحدود تراین لشکرگاه کرده سلطان تعبیه لشکر بساخت وقلب وبنه(۹) ورایات و(علامات) وچتر و پیلان در عقب بقدر چند کروه بگذاشت وصف راست کرده آهسته می آمد و سوار برهنه وجریده را چهار فوج کرد(۱۰)و از هر{چهار{چهار} طرف کفار نامزد(کرد) فرمان داد: می باید که از چهار طرف میمنه ومیسره و خلف(۱۱) وقدام لشکر{کفار}(به) هرطرف ده هزار سوار تیرانداز دست بر لشکر کفار میدارند(و) چون پیلان وسوار{ان} ملاعین حمله میکنند شما پشت یدهید وبتگ اسپ از پیش ایشان درو می شوید لشکر اسلامیان همبرین(۱۲) منوال کفار را عاجز کردند حق تعالی اسلام را نصرت داد(۱۳)و لشکر کفار منهزم گشت و پتهو را رای برپشت پیل بود فرود آمد،وبراسپ نشست وبهزیمت تا حد سرستی(۱۴)گرفتار آمد و او را بدوزخ فرستادند وگویند۰رای)دهلی درمصاف کشته شد وسراو را سلطان بشناخت بدان دو دندان شکسته وارالملک اجمیر وتمام سوالک

(۱)مط:ونیزها را شکسته و محفه و مرقد ساخته و برسر(۲)اصل:دیگر بارقوت حیات یافت ولشکر تقویت آن پادشاه غازی جمع شد و(۳)مط:نهاد(۴)مط:سرهنده(۵)اصل:قلعه تبرهنده(۶)مط:بداد(۷)مط:معارف جبال بلاد تولک بود(۸)مط:سرهنده(۹)بنه:اسباب ولوازم زندگانی که در سفر حمل شود(۱۰)مط:فوج فرموده بود.(۱۱)اصل:خلق.(۱۲)مطکهمبران(۱۳)مط:بخشید(۱۴)دریکی از نسخ ماخذ مط و راورتی:سرستی.متن مط:سرسی و اصل کذا،قار ضبط خلاصة التواریخ(ص ۳۹)و فرشته و غیره سرمستی یکی از آبهای پنجاب هند است.









(۴۰۱)                                                    طبقه(۱۹)                                  شمسیان هند

چون هانسی وسرستی و دیگر دیار فتح شد واین حال نصرت در شهور سنه ثمان و ثمانین و خمسائه بود ملک قطب الدین ایبک را بقلعه کهرام نصب فرمود ومراجعت کرد،وقطب الدین از کهرام بطرف میرت آمد و فتح کرد وو حضرت دهلی را بشکاد هم درین سال قلعه کول را در شهور سنه تسع و ثمانین وخمسائه فتح کرد و سلطان در شهور سنه تسعین و خمسائه از غزنین بطرف بنارس و فتوح آمد و درحدود چندوال رای چی چند(۱)را منهزم گردانید ودرین فتح سیصد و اند زنجیر پیل بدست آمد و درضل حمایت آن سلطان غازی و عادل طاب ثراه بندۀ او ملک قطب الدین را نصرت بخشید و تا ولایت اطراف ممالک هند را فتح میکرد چنانچه بلاد نهرواله و تهنکر و قلعه کالیور و بداون(۲)جمله فتح کرد و تاریخ هریک بعد ازین در فتوح قطبی تحریر(۳)یابد انشاءالله تعالی.

وچون سلطان سعید غیاث الدین محمد سام در شهر هرات برحمت حق پیوست سلطان غازی معزالدین{محمد} طاب ثراه بحدود طوس وسرخس خراسن بود برعزیمت عزاءبرادر بطریق(۴) بادغیس هرات آمد و چون شرط عزا بجای آورد اقطاعات ممالک غور را نامزد ملوک فرمود،شهربست وولایت فراه و اسفزار به برادرزاده خود سلطان غیاث الدین محمود پسر سلطان غیاث الدین محمد سام داد و ملک ضیاالدین درغور(۵)را که پسرعم هردو سلطانان بود و داماد سلطان غیاث الدین(محمد سام بود)گرمسیر غور(۶)چنانچه تخت فیروزکوه(وشهر رود) و زمین داور داد و او را دو زنجیر پیل فرمود و ملک ناصرالدین(الپ)غازی(بن)قره ارسلان سلجوقی را که خواهرزاده(هردو)سلطا(نان)ن بود شهرهرات داد.

بعد ازآن سلطان معزالدین بطرف غزنین مراجعت فرمود وبعضی از ملوک وامراءغور را در خدمت خود بغزینی برد و استعداد سفر خوارزم آغاز نهاد

(۱)مط:جیچندرولی متن اصل و راورتی و فتوح السلاطین و غیره جی چند است (۲)مط:نهرواله وبهنکر(هنکیر،هینکر،تنکر)و قلعه کالیوان(کالیون،کالیور) وبداون.راورتی:تهنکروقلعه گوالیار وبدایون.(۳)مط: تقریر یابد.(۴) بطرف(۵) اصل:دژغور (۶) مط:بود ملک غور و گرمسیر.پ.








(۴۰۲)                                                    طبقه(۱۹)                                  شمسیان هند

و در شهور سنه احدی وستمائه برسمت بلاد خوارزم لشکر کشید ومحمد خوارزم شاه از پیش لشکرغزنین منهزم رفت(۱) و چون سلطان غازی بدرخوارزم آمد وچند روز جنگ فرمود آبیکه از جیحون بطرف شرقی خوارزم خلیجی کرده اند (ونام آن قرا سواست)اهل خوارزم بر لب آب جنگ آغاز کردند(۲) واز امرا غو رچندی(۳)درمقابلت شهید و اسیر گشتند(۴) وچون فتح خوارزم بواسطه قلت استعداد لشکرغزنین و امتداد(مدت)لشکری و کم علفی دست نداد از خوارزم برشط(۵)جیحون بطرف بلخ مراجعت فرمود ولشکرخطا و ملوک ترکستان بکنارجیحون آمده بودند و راه لشکر اسلام گرفته .چون سلطان غازی به اندخود(۶)رسید بزک(۷)لشکرکفار ترکستان روز سه شنبه نماز دیگر به لشکر(گاه) سلطان رسیدند و جنگ پیوستند.مقدمه لشکراسلام سالار حسین خرمیل بود کفاررا منهزم گردانید و او از ملوک گرزوان(۸)بود،د رحال بخدمت سلطان غازی عرضه داشت(۹):که حال نصرت اسلامیان و انهزام لشکر کفار برین جمله بود،صواب آنست:که پادشاه اسلم فرمان دهد تا همین ساعت لشکر اسلام برنشیند وکفار منهزم را تعاقب نماید ومغافصه برایشان زند تا فتحی بزرگ براید.سلطان غازی فرمود:سالها شد که من چنین غزوی طلب می کردم.

واز من عذرنیاید(۱۰)بتوفیق آفریدگارتعالی مصاف رو با رو(۱۱) کنیم(۱۲) تا خدای تعالی نصرت کرا بخشد من باری ثواب جهاد بسنت یافته باشم.چون ملک عزالدین حسین خرمیل کزاج سلطان(معزالدین)غازی برین منوال مشاهده رکد،دانست که سلطان این سخن از غایت قوت اسلام و حمیت دینداری میگوید والا لشکر کفار بی عدد آده اند وجمله اسوده و لشکر اسلام کوفته(در۹سفرخوارزم واسپ لاغر شده،طاقت مقاومت ایشان را نباشد از خدمت سلطان بیرون آمد با تمامت لشکر و حشم خود بقدر پنج هزار سوار در شب بطرف گرزوان(۸) رفت واکثر حشم


(۱)مط:منهزم بخوارزم رفت(۲)مط:نهادند (۳۹ مط:چند تن.(۴) اصل:در مقاتلات اسیر گشتند.(۵)مط:وشط.(۶)اندخوی کنونی.(۷)یزک:دسته لشکر که برای جاسوسی و کشف اراضی دشمن میرود(فرهنگ نظام)(۸)مط:گزروان که صحیح آن گزروان است وشرح آن گذشت(۹)مط:عرض داشت(۱۰)اصل:نیامد(۱۱)مط:رو یارو(۱۲)مط:کنم.





(۴۰۳)                                                    طبقه(۱۹)                                  شمسیان هند


که اسپ لاغر داشتند همه برفتند.بامداد(با)سلطان اندک سوارقلب وبندگان خاص مانده بودند،مصاف برکشیدند وجنگ پیوست(۱) ولشکر کفار گرد برگرد(لشکر اسلام،حلقه کرده در آمدند وسلطان را هرچند بندگان میگفتند:که حشم اسلام اتنی چند معدود مانده ان نباید رفت(۲)سلطان{غای}جایگاه نگاه میداشت تا با سلطان ازسوار وبندگان او بقدر صد سوار مانده وچند زنجیر پیل(معدود)و بندگان ترک وسرخیلان غوری که خواص سلطان بودند درپیش(سر)اسپ او جانسپاری میکردند وکافر میانداختند وشهادت می یافتند.

ثقات چنین روایت کردند:که سلطان غازی چندام استادگی کرد که چتر مبارکش از تیرکفار(مغل)چنان شده بود که خارپشت(وبه)هیچ سبیل روی نمیگردانید تا بنده ترک ازبندگانش(۳)که نام اوربیه(۴)جوکی بود بیامد وعنان مبارکش{را}بگرفت وجانب حصار اندخود کشید وببرد وبقلعه اندخود در آورد.دیگر روز ملک عثمان سمرقندی که اسپ لاغر داشتند همه برفتند.بامداد(با)سلطان اندک سوار قلب وبندگان خاص مانده بودند مصاف برشکستند وجنگ پیوست(۱) ولشکر کفار گرد برگرد(لشکر اسلام حلقه کرده درآمدند وسلطان را هرچند بندگان میگفتند:که حشم اسلام تنی چند معدود مانده اند ؛نباید رفت(۲) سلطان{غازی} جایگاه نگاه میداشت تا با سلطان از سوار وبندگان او بقدر صد سوار مانده و چند زنجیر پیل(معدود)و بندگان ترک و سرخیلان غوری که خواص سلطان بودند درپیش(سر۹اسپ او جانسپاری میکردند وکافر میانداختند وشهادت می بافتند.

ثقات چنین روایت کردند:که سلطان غازی چندان استادگی کرد که چتر مبارکش از تیرکفار(مغل)چنان شده لبود که خارپشت(وبه) هیچ سبیل روی نمیگردانید تا بنده ترک از بندگانش(۳) که نام اوربیه(۴) جوکی بود بیامد وعنان مبارکش{را} بگرفت و بجانب حصار اندخود کشید و ببرد و بقلعه اندخود در آورد.دیگر روز ملک عثمان سمرقندی که یوسف ثانی بود و ملوک ترکستان افراسیابی را که مسلمن بودند در میان آوردند و صلح کردند و لشکر کفار بازگشت.سلطان بطرف غزنین باز آمد و فرمان داد:تا سه سال استعداد لشکر ترکستان کنند(۵)و بطرف خطا عزیمت مصمم فرمود و درآن وقت(۶) جماعت متمردان از کوکهران و قابیل کوه جود(۷) عصیان آورده بودند. سلطان درآن زمستان بهندوستان آمد،و آن طایفه متمردان را بدوزخ فرستاد وغزو بسنتی(۸)بفرمود وجوی خون از آن جماعت براند. چون مراجعت بغزنین کرد بردست(۹)فدایی ملاحده درمنزل دمیک(۱۰)در شهور سنه اثنی(۹)۱۱وستمائه شهادت یافت رحمه الله ویکی از فضلا___________________________________________________________

(۱)مط:پیوستند(۲)اصل:بیاید رفت.(۳)اصل:تا بنده ترک از بندگان(۴)کذا در اصل و پ .مط:ابیه جوکی یا ایته . راورتیکابه جوکی،ایبه جوکی ایبه جوکی.(۵)اصل:کنید(۶۹اصل:وقت اگر جماعت.(۷) در حاشیه مط:کهوکهران یا کوکران وقابیل کوه چون.راوورتی:از کهوکر وقبایل کوههای لاهور وجود.کهوکهر نام یکی از قبایل پنجاب است و کوه جود همین تپه زاریست که در ضلع میانوالی ماورای اباسین افتاده.(۸)مط:بسنت(۹)مط:بدست(۱۰)ر:۳۵.پکو بپگ(۱۱)مط:اثنین.


(۴۰۴)                                                    طبقه(۱۹)                                  غوریان

درین معنی نظم کرده است(تحریر افتاد تا درنظر پادشاه سلمانان اید):

شهادت ملک بحر و برمعزالدین       کز ابتدای جهان شه چو او نیامد یک 

سیوم زغره شعبان بسال شش صدو ودو     فتاد در ره(۱)غزنین بمنزل دمیک

حق تعالی سلطان زمان و شهر یارگیهان ناصرالدین و الدینا و الدین ضل الله فی العالمین محور(۲)ممالک دنیا مظهر کلمظ العلیا وارت ملک سلیمان ابوالمظفر محمود بن السطان را برسریر جهانداری و ماکه شهریاری باقی و پاینده دارارد بحق محمد و اله اجمعین.

ذکر آنچه از عدل آن پادشاه بود ودرنیا در حوصله تحریر نگنجد و آنچه ننگاهداشت سنت مصطفی صلی الله علیه وسلم و محافظت ترتیب غزوات برجاده مسلمانی همبران پادشاه ختم شد و آنچه از مصطفی(صلی الله علیه ولسم۹روایت کرده اند:که از قیامتش پرسیدند فرمودکبعد ازمن شش صد و اند سال باشد و شهادت آن پادشاه در تاریخ ششصد و دو بود (و)همدرین سال اول نشانی(۳) قایمت ظاهر شد و آن سال خروچ چنگیز خان مغل بود(وخروج ترک)پس معلوم شد که ان پادشاه در بند محکم اسلام بود و چون او شهادت یافت در قیامت  ظاهر شد آن سال خروچ چنگیزخان مغل بود و خروج ترک پس معلوم شد که آن پادشاه در بند محکم اسلام بود و چون او شهادت یافت در قیامت باز شد و آنچه اموال غزو در خزانه غزنین جمع شد  در خزانه هیچ پادشاه(۴)نشان ندادند تا بحدی که خواجه اسمعیل خزانه ار علیه الرحمه(در حضرت فیروزکوه)گفتکبوقت آوردن تشریف نزد(یک)ملکه جلالی(دختر غیاث الدین محمد سام)که از جواهر در خزینة غزنین از یک جنس الماس که نفیس ترین(۵)جوهرهاست بیک هزار(۶) و پانصد من موجود است دیگر جواهر و نقود(۷)را برین قیاس همی باید کرد.

حق تعالی صد هزارن ثنا و رحمت و بشری و کرامت بمرقد و مضجع آن پپادشاه غازی و اصل گرداناد و سلطان ناصرالدنیا و الدین را برتخت پادشاهای تا قیام باقی و پاینده داراد بمحمد و آله ولامجحاد و صلی الله علی محمد الی یوم التناد.

(۱)اصل:در ده.(۲)مط:محرز(۳)مط:علامت(۴)مط:پادشاهی.(۵)اصل:نفایس ترین.(۶)مط:یکهزار(۷)اصل:دیگر جواهر ها را برین.




(۴۰۵)                                                    طبقه(۱۹)                                  غوریان

السلطان المعظم معزالدنیا والدین(ابوالمظفر)محمد بن۰سام)نصار(امیر)المومنین

(مدت ملک او:۳۲ سال ۸ ماه((۱).

درالمملک تابستانحضرت)غزنین و خراسان .

دارالملک(او)زمستان:لاهوروهند.

(قضاتقاضی ممالک صدر شهید نظام الدین ابوبکر(۲)۰بعد ازو صدر سید شرف الدین ابوبکر بن صدر الشهید نظام الدین در غزنین)(۳).

قاضی لشکر و کل ممالک(۴):شمس الدین بلخی(وبعده پسر او).

ملوک واقربا(۵)

ملک حسام الدین علی کرماخ(۶).ملک عزالدین خرمیل(۷).ملک مبارزالدین محمد عیش(۸).ملک ناصرالدین حسین امیرکشار(۹)..ملک ناصرالدین حسین امیرکشار(۹).ملک اختیار الدین چتردار(۱۰).ملک شیرملک وجیری(۱۱).ملک الدین سور(۱۲)گیلانی.امیرحاجی غازی(۱۳).


(۱)مط:۳۲ سال.راورتی:۳۲ سال ۸ ماه اصل ۸ ماه ندارد(۲)راورتی:قطب الدین ابوبکر.۰۳)کلمات بین قوسین در اصل نیست.راورتی  ئ ومط:مطابق متن است(۴)مط:ووکیل ممالک.راورتی:مانند متن.۰۵)در مطکسلاطین و ملوک و اقربا یکجا آمده اند واول سلاطین ذکر میشوند(^۹مط:کرماج.راورتی مانند اصل و متن(۷)مط واصل کذا.راورتی:ملک عزالدین حسین بن خرمیل.(۸)کذا فی الاصل مط:ملک مبارزالدین بن محمد علی اتسز(در بعضی نسخ علی شیر)راورتی:ملک مبارزالدین محمد علی اتسز.۰۹)مط:ملک نصیرالدین حسین امیرشکار.راورتی گوید که در برخی از نسخ نصیر و در بعضی ناصراست(۱۰)مط:حرولی،حرول،راورتی:ملک اختیارلدین خروار وباختلا نسخ:حروال،حردار،حرولی،حرول.اما چتردار نسخه اصل بصواب اقریست که دران عصر بزرگترین مناصب در باری بود. واگر به خروار منسوب باشد جائیست در لوگر کابل(۱۱)مط:ملک اسدالدین شیر،ملک احمری.راورتی:ملک اسدالدین شیر،ملک وجیری وجیرستان که د ردو نسخه احمدی و در یکر احمری آمده واز همه وجیری بصحت اقربست منسوب به وجیرستان تاریخی  تاریخی که اکنون  گوئیم.(۱۲)مط:رکن الدین سورکیدان،راورتی کذا.دراکثر نسخ وی:مهور سیدان،شاید اصح آن گیلانی باشد منسوب بگیلان غزنه.(۱۳)مط:برحاجب حسین محمد علی غازی.راورتی:امیر حاجب محمد غازی.



(۴۰۶)                                                    طبقه(۱۹)                                  غوریان

دایرۀ سلاطین

ملک ضیائالدین در غور(سلطان بامیان۹سلطان علاءالدین محمود(۱).

ملک بدرالدین گیلانی(۲)قطب الدین.ملک ناصرالدین بامین(۳).توقیع او:نصرمن الله(۴).

اعلام ورایات(۵):سیاه بردست چپ.لعلکبردست راست.(امیرحاجب:حسین محمد حسنی.امیر سلیمان شیش(۶)امیردواود.امیر حاجب خان،ملک ناصرالدین تمران،ملک موبدالدین مسعود.ملک شهاب الدین مادینی)

وزراء

ضیاءالملک درمشی(۷).موید الملک محمد عبدالله سنجری.شمس الملک عبدالجبار گیلانی(۸).

(بندگان او که بسلطنت رسیدند)

(سلطان تاج الدین یلدز در غزنین(۹).سلطان ناصرالدین قباجه در ملتان


(۱)مط:علی الدین محمود.راورتی:ملک علاءالدین اتسز حسین(۲)مط و راورتی:گیلدانی(۳)مط:و ارورتی :گیدانی(۳۹مط:ملک قطب الدین تمران.راورتی:تمرانی.مط:ملک نصارالدین مادین.راورتی:نصارالدین حسین مادیتی.علاوه بر نامهای مذکوره در مط و راورتی ملوک ذیل نیز دکرشده اند که در اصل نیست مط وراورتیکسلطان بهاالدین سام در بامیان و سلطان غیاث الدین محمود بفیروزکوه ملک ناصرالدین الگ غازی بن قزل ارسلان سلج.قی.ملک تاج الدین حرب سحستان.ملک تاج الدین زنگی بامیان.ملک شهاب الدین مادینیوملک تاج الدین مکران.ملکشاه وخش ملک ظهیرالدین محمد کرماخ(مط:کرماج)ملک ظهیرالدین فتح گرماخ(مط:گمراج)ملک حسین الدین(راورتیکبن خرمیل).یلذر سلیمان شیش امیرداد(یا امیرزاه)امیرحاجب خان ملک.امیرحاجب حسین محمد حبشی۰راورتی:محمد حسین یا حسینی یا حبشی)کامیر حاجب خان ملک.امیرحاجب خسین محمد حبشی.راورتی:محمد حسین سرجی۰راورتیکسرخ،سرخی،سرجی،سراج الدین ابی بکر).تنها در مط باعنوان ملک مخلوط:ملک علاءالدین،ملک مسعود.ملک یوسف الدین مسعود.ملک ناصرالدین تمران ملک موید الملک کرماج.سلطان شمس الدین التمش.سلطان ناصرالدین قباجه در ملتان واچه سلطان تاج الدین یلدوز بغزنین.سلطان غیاث الدین عوض حسین خلج لکهنوتی.سلطان قطب الدین ایبک لوهور.ملک حسین الدین مکرمانه(۴)مط وراورتی:کذا(۵)مط:اعلام او:سیاه میمنه یا ملوک و امرای غور،لعل میسره با ملوک و امرای ترک.راورتی:کذا(۶)این نامها در مط وراورتی نیست و شیش دراصل سیس است(۷)مط:در منشی.راورتی:د مشانوفدرمشی درشی،درسی.که اصح آن درشانی خواهد بود.منسوب به دمان درمشان که مذکر افتاد(مط)مط وراورتی:کیدانی(۹)مط:در غزنین ندارد.


(۴۰۷)                                                    طبقه(۱۹)                                  غوریان

واچه(۱).سلطان قطب الدین ایبک در لاهور(۲).سلطان غیاث الدین عوش خلج در لکهنوتی(۳).

ادیره فتوح او(۴)

فتح کالیور(۵)،فتح مالوه،فتح بهار،فتح لکهنوتی،فتح کالنحرفغزو کوکران(۶)غزوتراین(۷)،مانبورای(۸)فتح بنوراک کوکه(۹)،فتح مرو،فتح طوس فتح جناباد(۱۰)،فتح نا،فتح باورو،فتح سیزوار(۱)،فتح شاتارستان(۱۲) فتح پنجده،سفر خوارزم(۱۳)،فتح لاهور،فتح گردیز،فتح تبرهنده.فتح اجمیر(فتح احماد)،فتح هانسی(۱۶)،فتح سرستی(۱۷)،فتح کهرام،فتح میرت فتح دهلی،فتح کول،فتح بنارس،فتح هتنکر،فتح(وغزو)نهرواله،فتح بداون(فتح سوالک(۱۸)،فتح هندوستان).


(۱۹مط:در ملتان واچه ندارد(۲)مط در لاهور ندارد(۳)مط:بجای غیاث الدین،سلطان شمس الدین التمش مینویسد ولی راورتی غیاث الدین می آورد.طوریکه در حاشیه صفحه گذشته گذشت مط این نامها را در جمله ماوک هم آورده و در اینجا مکرر کرده است ولی راورتی جداگانه تحت عنوان(خدمه ایکه به سلطنت رسیدند)می آورد.نسخه اصل ندارد.(۴)مط:فتوح و غزوان. در اصل چون نامهای این جایها در دایره نوشته شده بنابران در عنوان دایره ورا ذکر کرده است(۵)مط:کالیوان.رواتری:ندارد.(۶)اصل:عدوکوکران.مط:فتح کوکران.(۷)اصل:عدوتراین.مط:فتح تراین.(۸)کذافی الاصل.مط:فتح بنواری کفران.(۹)کذا فی الاصل مط و روارتی:ندارد(۱۰)مط:جناباد،پا:میناباد.اصل:صناباد؟جنابد=گنابداز بلاد قهستان بود(نزهت ۱۷۶)(۱۱)مط:فتح سارسامر،سادسیانه،سامانه(۱۲)مط:فتح شروان(۱۳)مط:فتح خوارزم.(۱۴)مط:فتح سوفار،سففار،شرفسار.شاید همان سنقران سابق الذکر باشد.(۱۵)مط:ملتان و غزنین و قرامطه۰۱۶)اصل:هاپس.مط:هانسی ۱۷ اصل:مستی .مط:سرستی.۱۸ اصل:حوالک در مط این نامها زاده از اصل آمده:فتح برشور،فتح سانور،فتح سرهنئد،فتح کوه جود،غزو خطابه اند خود.فتح روالرود،فتح بهیره،فتح سورانففتح چیچندر بنرسففتح بهتر رایففتح کالنجر غزو تورانففتح اوندیهارففتح ولایت اوده،فتح قنوج چیچندر بنارسففتح بهتررایففتح کالنجر غزو توران،فتح اوندبهار فتح مدانون سنقر خوارزم در حاشیه مط نوشته اندکدر بعضی نامها بسبب نیافتن تحقیق آن همچنان که در نسخه بود نوشته شد.راو.رتی هم اکثر این نامها را می آورد،آنچه در مط و اصل نیست اینستکگوالیار:عوض اوندبهار مط:اواند بهار عوض شارستان،متن:شاستانه.متاسفانه که اصل بعضی نامها در نسخ خطی از طرف نویسنده پان مسخ شده که با وسایل موجوده تصحیح آن میسر نیست بنابرآن به نقل متون اصلی و مطبوع و راورتی اکتفا رفت.