32

یک بیت پشتوی لویکان

از کتاب: پشتو و لویکان غزنه

 

درمتن حکایت کرامات وارد است که لویک بلسان خلیجیه بیتی گفت که آنرا کابلان شاه خنجل به خانان لویک ( خاقان؟) فرستاد . این لسان خلجیه جز پشتو زبان دیگری شده نمی تواند ومن بعد زتامل و مطالعات فراوان یکسال این بیت راحل کردم که یقینا پشتو است .املای ممسوخ آن در اصل چنین بود : 

بزم کزن ښخید لویک لوی انو بویلا لوما کسه تر ببرا غلو بلوم مملا تیزیو بملا 

املای مروج آن بعد از تحلیل :

په زمی گزنه ښخید لویک لویا نو بو یلا لویا 

کښه توربه براغلوم بلوم (؟) ممله تیزیو په ملا این بیت اصلا پشتو است ولی پشتو ی خیلی قدیم با کلمات تاریخی که سراغی از پشتوی باستانی بدست میدهد وهر مصراح این بیت (۱)هجا دارد بشرح ذیل: 

هجا

۱-۲-۳-۴-۵-۶-۷-۸-۹-۱۰-۱۱-۱۲-۱۳-۱۴-۱۵

مصراع اول په -زمی-کز -نه-ښه-خیډ-لو-یک-لو-یا-نو-بو-یله- لو-یا 

مصراع دوم -کښه- تور- به بوا-غل-وم-به-توم-مم-له-تی-ز-یو-په-ملا 

 ~_تحلیل کلمات بیت_~

۱-په می (به سکون زای معجمه) 

یعنی (در زمین ) که زمی قدیم را اکنون در فارسی زمین و در پشتو زمکه گوئیم. این کلمه عیناً در ادب قدیم فارسی بهمین شکل موجود است، فخر الدین گرگانی شاعر (۴۴۶ه‍) گوید 

چو این مایه نبودی رستلی را 

نبودی جانور روی زمی را 

نظامی راست : 

اساسیکه در آسمان و زمی است 

باندازۀ قدرت آدمی است 

اسدی طوسی (متوفی ۴۶۵ه‍) گفت : زمین جای آرام هر آدمی است 

همان خانه کرد گاراژ زمی است 

در اوستا نیز زن (زمین ) و در پهلوی زمیک مقابل آسمان 

و زمیاد نام فرشته زمین و عمران بود 

چنین بنظر می آید، که کلمه زمی  در پشتو قدیم به سکون حرف اول بوده و بعد ازان کلمات زمکه یا مڅکه که نزدیک  زمیک پهلوی است از ان ساخته شده و اکنون همین شکل متأخران مروج است. 

۲-گزنه: 

املای این کلمه در اصل (کزن ) است، که باید اصلش گزن = گزنه= غزنه باشد. طوریکه پروفسور بن وینست گوید: این کلمه در زبان سغدی (گزنک)  و در کتب مانوی (گزن) بود، که معنی آن خزانه باشد. 

در سنسکریت این کلمه جگن یا کجن بود، که عریبان همین کلمه آریائی را معرب کرده و از آن کنز و خزانه ساخته اند. 

ابو منصور موهوب بن احمد بن محمد الخضر جوالیقی (۴۶۵-۵۴۰ه‍) می نویسد: 

«الکنز:فارسی معرب و اسمه بالعربیه مفتح»

پس کنز عربی معرب فارسی است که شکل قدیم گنج در پهلوی و سغدی پشتو و گزنک=گزنه=گنزه=غزنه بود.‌

در اینکه غزن =گزن در زبان قدیم بمعنی خزانه و گنج  و جای فراهم آوری چیزها و امتعه بود، دلیل دیگر لسانی نیز موجود است، که در فارسی قدیم و مخصوصا لهجه هروی مرغوزن بمعنی دخمۀ مردگان ود، که خواجه عبدالله انصاری این کلمه را «مرغورن گوران» یعنی دخمۀ مردگان گبران آورده است که در فارسی ادبی همین بشکل مرغزن موجود است. 

منوچهری گفت : 

وقت صلحش کس نداند مرغزن از مرغزار 

وقت خشمش کس نداند مرغزار از مرغزن 

امامی هروی راست: 

آن جهانداری که گشت اندر نبرد 

مرغزار از زخم تیرش مرغزن 

این کلمه را اگر بنظر تحلیلی، دو جزو است اول مراز ریشۀ مردن که در پشتو مړ بمعنی مرده موجود است و مصدر آن مړل است. دوم غزن که بمعنی گنج و جای  نهان چیز ها بود، پس (مر+غزن) (خزانۀ مردگان=دخمه = گورستان) باشد. 

طوریکه ازلف نوشته‌ای منهاج سراج در طبقات ناصری و اشعار شاعری زندانی مسعود سعد سلمان روشن است در عصر های قدیم قلاع بلند و دژهای کوهسران را که منیع غزنه و نای و‌سوودهک را در حبسیات مسعود سعد بکثرت می بینیم.

هفت سالم بسود سوو دهک 

پس از انم سه سال قلعه نای 

چون قلعۀ غزنه نیز همین موقعیت و حصانت را داشت، بنابران گنجهای شاهی را دران می نهادند، که گزنه یا غزنه میگفتند، و نام غزنه یا غزنی از همین ریشه باقی مانده است 

کننگهم گوید: در قرن هفتم مسیحی که هیون تسنگ غزنی را میدید(۲۵جون۶۴۴م) این شهر در کمال وسعت و‌ترقی و بقولش محیط آن ۳۰ لی (۵میل) بود. این شهر بقول کننگهم از مستحکم ترین بلاد شرق و خیلی مصون بوده و نام آن از کلمه Gaza گرفته شده که درفارسی قدیم بمعنی خزانه است و بقول نانوس(حدود ۵۰۰م) و دیونیسوس(حدود ۳۰۰م) این شهر مانند بنیان مرصوص مستحکم و غیر قابل تسخیر بود 

درینکه اصل نام غزنه در زمان قدیم به سه هجا تلفظ می شد. و ریشۀ آن گه-زه-نه بود دلیلی موجود است که هیون تسنگ در همان سال ۶۴۴م در همین سر زمین کشوری را بنام تسو-کو-چه  Tsu-Ku-Cha بطول ۷۰۰ لی ذکر میکند، که پایتخت آن هو-سی-نه بمحیط ۳۰لی بود و تسو کو چه را شکل چینی همان را  کو سیه دانسته اند و موسیو مارتن هو سی نه را همین غزنی کنونی گفته است که هیو ان تسنگ گه-زه-نه راهو-سی- نه بهمان سه هجا ضبط کرده است. 

پس کلمه ( کزن) در بیت پشتو (گزن) بود که درین زبان نیز بهمین شکل استعمال می شد، و این بیت دلیل قدمت و اصالت این نام است. 

۳-سحید لویک 

این کلمه را هم به قرینه کافتن زمین و تدفین بت دران( ښخید)می خوانیم، که در پشتو ریشۀ آن ( ښخ=مدفون) و مصدر آن ښخول(دفن کردن) است، و خود ښخید صیغه مفر دغایب است که اکنون ما آنرا بهمین شکل نداریم، و بجای آن (ښخ سو) گوئیم، ولی در پشتوی قدیم ( ښخیدل) مصدر آن (ښخ سو) گوئیم، ولی در پشتوی قدیم (ښخیدل) مصدر لازمی آن مشتقاتی داشت، که مستقیما ازان مصدر بر می آمد، و (ښخ کیدل) مصدر ترکیبی با مشتقات آن نتیجۀ فتور بعدی زبان است . 

ضمیر آخر کلمه (ید)با ضمیر مفرد غایب لهجۀ هروی خیلی نزدیکی دارد،  ز برادران لهجه میگفتند وی نان خوردید (وی نان خورد) احمد استاد محمود  اید ( احمد استاد محمود است) که در امالی خواجه عبدالله انصاری به بسا از نظائر این صیغۀ خاص لهجه هروی بر میخوریم 

پس ( ښخید) نیز بمعنی ښخ سو لویک ( یعنی در زمین غزنه دفن شد لویک ) است. که این صبغۀ قدیم زبان پشتو را باید در تاریخ تحول دستوری زبان، مورد تحقیق قرار دهیم، و صور قدیم کلمات را ازان قیاس نمائیم. 

۴-لوی انو: 

باملای کنونی این کلمه را ( لویانو) نویسیم، که ( لویان) جمع همان لوی ( جلیل و بزرگ) پشتو است، که شرح آن در کلمه لویک آمد. 

اکنون نیز همین کلمه بمعنی مطلق بزرگ و سردار قوم داریم در قندهار گویند: دکلی مشران او  لویان سره را غونډ شول (یعنی سران قریه فراهم آمدند)کریمداد گوید: 

پرغریبوچی تیری کا 

لوی دی نشی هسی لوی 

درین بیت لوی بمعنی بزرگ و کلان، و لوی دوم بمعنی سردار است. 

۵-بویلا؟ 

تلفظ قدیم (بایله) است، با بلل در قدیم بشکل بمعنی (باختن ) بود، که تاکنون هم افغانان کوهسار(بویلا) گوید بمعنی (باخت) و این اثر اختلاف تلفظ لهجات پشتو است که در صورت حروف صائت موجود است، و من قبلاً شاره نمودم که در آثار باستانی زبان پشتو نمونهای  تلفظ مردم مسید ووزیروور گ برز است. پس بوبلاصبغۀ ماضی مطلق است که اکنون (بایلووله، به پلو بایلو) هم گوئیم، و معنی آن در پارسی (باخت) است. 

۶-لوی: 

اکنون (لوئی)گوئیم، که اسم حالت است از همان رشۀ قدیم لوی، که در زبان قدیم پشتو بر همین وزن بر همین وزن ساختمان، کلمات فراوانی داشتیم اکنون ماخندا (خنده) ژړا (گریه) رڼا (روشنی ) نڅا،(رقص) گوئیم، ولی څنلارتگ و و) شبا(مستی)څلا درخشانی) زرعا (سرسبزی) زلما (جوانی) ښکلار جمال ) ملا ( همراهی) نمیگوئیم. در حالیکه این کلمات تماما در اشعار و آثار قدیم زبان پشتو و مستعمل اند. 

پس لویا هم بر همین دستور قدیم زبان از ریشه لوی ساخته شده که در مصراع اول بیت لویک لویان و لویا هر دو آمده و این نکته را روشن میسازد، که لویک نیز از همین ریشه بود. 

۷-کسه تر

املای صحیح این کلمه کشۀ تر(کښه تور ) پشتو است،و طوریکه در مباحث گذشته مکررأ گفته شد، کښه توروتور کښ  هر دو در پشتو بود، و این بیت نیز سند استعمال قدیم این کلمه بمعنی لشکر جنگی و شمشیر باز است که در سنسکریت کشتریه بود، و در فرس قدیم و در فرس قدیم و سغدی نیز مستعمل، و کلمات شاه، شار، کشور تماما از همین ریشه اند ووجود آن درین بیت، دلیل اصالت و قدمت بیت و این کلمه است. 

۸-ببر اغلوم: 

این کلمه باملای به براغلوم» صیغه مستقل مفرد متکلم است که از روی وزن هجائی بیت در تجزیه ( به-برا-غل-وم)می شود  و باید مصدرش بر اغلول یا بر اغلل سکون بای موحده باشد.

از مورد استعمال کلمه پدید می آید، که براغلول با (آغال-بر آغالیدن) فارسی همریشه و قریب و قریب باشد. اسدی گوید: و آغال چنان باشد که کسی را بر کسی طیره کنند تا تند شود. آن فعل را آغالش خوانند، و سگ را که بر مردم جهانند، بر آغالیدن گویند، فرالاوی گفت: 

من ز آغالشت نترسم هیچ و ربمن شیر را بر آغالی (۱) این مصدر در فارسی بر غلانیدن ور غلانیدن نیز آمده، مه حالا در پشتو ) شکار گوئیم و معنی آنرا در فارسی «کسی را بر جنگ تیز کردن هم نوشته اند. بیهقی می نویسد:«اندیشد این پادشاه، مه ما بترسیدیم

۹-بلوم 

از تقطیع هجائی بیت ظاهر است که این کلمه باید دو هجا داشته باشد (به -لرم) ولی از تمام کلمات این بیت فقط این کلمه نزد من لاینحل ماند، و برای آن در زبان و ادب پشتو نظیر و ریشه ئی نیافتم، که معنی آن با موقع منطبق و منطقی باشد. پس این کلمه لاینحل ماند، و خواهان توجه ارباب فکر است. 

۱۰-مملا: 

این کلمه ظاهراً نهی است از مصدر مفقود ملل که اکنون این نهی را ( مه مله ) گوئیم . چون در آخر بیت (ملا ) بمعنی ( همراهی ) آمده پس قرینۀ محکمی است. 

شیخ اسعدی سوری شاعر قدیم پشتو (۴۲۵ه‍) گوید: 

نه به لاس واخلی له ځوره نه بلوری 

نه ملا کړی له بی وزلوله ترار 

ملکیار غرشین (۵۷۱ه‍)گوید: 

غازیانوراشی ء تول شاو خواشی ء د شهاب په ملاشی ء 

گاهی (ملی) بمعنی اقامت و باقی بودن و ماندن نیز بوده عبدالقادر خان خټک گوید: 

ای یوه خدایه ژر روران ددنیا سرای کړی 

چی آشنا عالم تری ځی ناشنا ملی 

همو جای دیگر گوید: 

ناپوهان به ئی بارورپه وداتی کا 

چی په طمع دسیلاب داوبوملی 

نظیر سوم هم از وست: 

ددنیا په سرای کی مخ و آخرت ته 

کار وانونه ملی لیږ دی پوشاپوش دی ء 

در تمام این موارد ملی بمعنی باقی می ماند و دوام میکند آمده، که شاید در بیت لویک نیز (مه مله) بمعنی (باقی مباش ، دوام مکن) نهی حاضر باشد. 

اما الف آخر کلمه (مملا) که بجای (ه‍) کنونی آمده، اکنون نیز در لهجات غلجیان ووردگ و اپریدی موجود است مثلآ مه کوه(مکن) رامه کوآ و مه خوره (مخور) رامه خور اوقس علی هذا گویند: 

و این الف نمایندۀ دستور قدیم زبان است . 

۱۲-تیزیو؟ 

این کلمه باید برای تقطیع هجائی (تی-ز-یو) خوانده شود، و گمان قوی است که باثر تبدیل سیستم صوتی حروف صایت کلمه «تاز یو» به (تیز یو) ابدال گردیده است . 

(تازی) از زمان قدیم بر زبان عربی و نژاد عرب اطلاق گردیده؛ و عجمیان مردم عرب را (تازی) میگفتند، و جمله مورد غور را مطابق محاوره و املای کنونی ( مه مله د تازیوپه ملا) میگوئیم یعنی : مرویاممان در همراهی عرب (تازی). 

چون لویک غزنه جبرا مسلمان شده بود، پس لویک دیگر از کابل درین بیت برایش گفت: 

«فسوسا! بت لویک زیر زمین غزنه مدفون گشت، و لویان سر داری خود را باختند. من لشکر خود را میفرستم، تو همراهی عرب را مکن کلمه (تازی) را افغانان مسید ووزیر حتما (تیزی) میخوانند، و هنگامیکه دال عامل بران بیاید یعنی مضاف الیه واقع شود، مطابق دستور زبان (دتیزیو)میشود.

اسم (تازی) برای اقوام عربی نژاد در پهلوی و فارسی نخستین بکثرت می آمد. فردوسی در شهنامه، هنگام حملۀ عرب و سعدو قاص این کلمه را بمعنی مطلق عرب آورده و گوید: 

نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر

کزاختر همه تازیان راست بهر 

از ایران و از ترک و ز تازیان 

نژادی پدید آید اندر میان 

نه دهقان ، نه ترک و نه تازی بود 

سخنها بکرد اربازی بود 

بعد ازین تازی را زبان عربی نیز میداند: 

بتازی یکی نامه پاسخ نوشت 

پدید آورید اندر و خوب و زشت 

نام تازی برای عرب در ملل دیگر نیز مستعمل بود، حتی چینیان نیز در ایام سلطنت دودمان تانگ (۶۱۸/۹۰۷م) در کتب خویش این نام را تاشی Shi-Ta آورده اند، که در سنۀ ۹۶۰م از طرف امیر المومنین تاشی بیست گروه سفراء  به دربار شاهان سنگ Sung آمدند و بحضوز لیوشی Liuo-Shi امپراطور چین نیز یک سفیر تاشی (تازی) آمده بود. 

اکثر محققان را عقیده برین است که اسم (تازی) از نام قبیلۀ (طائی) گرفته شده، زیرا بنوطی نزدیکترین قبائل عربی بودند با برانیان. که مردم ایرانی تمام عرب را بدان نام خواندند 

اما اینکه ملتی را بنام یک قبیله یاد کنند در تاریخ شواهد دیگر نیز دارد. مثلاً یونان بنام یک قبیله یونیا-یافرس (ایران در نزد عرب) بنام پرسه که نام قبیلۀ بود شهرت یافت. 

یونانیان آنرا (پرسیا) گفتند که بعد ازان (پرشیا) گشت 

مثال دیگرابن تسمیۀ کل بجز، همین حکایت ما نحن فیهای نسخه کرامات است، که زبان پشتو را تنها (لسان خلجیه) یعنی زبان غلجیان گفته، در حالیکه این زبان تنها عرب غلجیان نیست بلکه از اباسین تا هرات ملت بزرگ ۱۲ملیونی بدان متکلم است .اما چون در هند غلجیان ازین زبان نمایندگی میکردند و کوچیان غلجی افغانی هر سال به لسکها نفربدان سر زمین سرازیر می شدند بنابران پشتو را (لسان خلجیه)گفته اند، و کل را بجز و موسوم ساخته اند.