32

حدیث مراجعت چنگیزخان بجانب ترکستان ورفتن چنگیزخان بدوزخ

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۲۳ ، بخش خروج مغل
01 January 1280

ثقات چنین روایت کردند:که چنگیزخان بوقت که درخراسان آمده بود پنجاه و پنج ساله (۲) بود، مردی بلند بالا قوي بنيت شگرف (۳) جثه و موی روی (۴) کشیده [و] سپید شده گربه چشم درغایت جلادت وزیرکی، وعقل ودانائی، وهیبت  وقتال،وعادل (؟) وضابط وخصم شکن ودلير، وخون ریز و خونخوار. واین معنی برهمه عالمیان ظاهراست که او را چندین معنی عجیب بوده است اول آنکه مکر واستدراجی داشت [و] گویند بعضی ازشیاطین با او یار بود [ه ا] ند: وهرچند روز او را غشی افتادی ودران بیهوشی هرچیزی (۵) بر زبان راندي، وآن حال چنان بودي ، که دراول ظهورآن (۶) حادثه که اورا افتاده بود، وآن شیطان(۷) متولی اورا ازفتوح خبرداده (۸) آن جامه و قبا که دراول روز داشته بود و پوشیده،همان جامه و قبا را درجامه دان نهاده [بود] ومهارکرده، با خود می گردانيد، وهرگاه که اورا آن حال پیدامی شد،و هرحادثه و فتوح وعزيمت وظهور خصمان، وشکست و گرفتن ولایت که خواسته بودی، همه برزبان اورفنی ، يك كس جمله را درقدم گرفتی و درخريطه کردی، و مهربرآن نهادی.

چون چنگیز خان بهوش باز آمدی يك يك را بروی مي خواندندی،و بران جمله کارمیکردی، واعم و اغلب بلکه تمام آن بودی که راست آمدی، دديگر آنچه علم شانه گوسفند نیکو دانستی، پيوسته شانه برآتش نهادی، وهمی سوختی،وعلامات شانه برین طريق درمی یافتی بخلاف شانه شناسان بلاد عجم ،که درشانه نظر کنند، و به دیگر (۹) چنگیزخان درعدل چنان بود،که درتمام لشکرگاه هیچ کس را امکان نبودی ،که تازیانه افتاده از راه برگرفتی جزمالك آن را. و دروغ ودزدی درمیان لشکراو خودکس نشان ندادی، وهرعورت را که از 

(۱) مط: ورفتن او بدوزخ ، مب: و فوت او(۲) راورتی: ۶۵ ساله، دریکی از نسخ مط: نود ساله (۳) اصل: به نیت وجثه (۴) مب: موی کشیده (۵) مط و مب خبری(۶) مط ومب: أبن(۷) مط ومب:شیاطین (۸) مط ومب: دادندی.(۹) مط ومب: دیگرآنکه













خروج مغل                                               طبقه۲۳                                                            (۱۴۵)

خراسان وعجم بگرفتند(ی) و اگراورا شوهر[ی] بودی هیچ آفریده و(۱) تعلق نکردی، واگرکافری را بعورتی نظربودی  که شوهرداشتی،شوهرآن عورت را بکشتی آنگاه تعلق بد و کردی، و دروغ امکان نبودی، که هیچ کس بگوید،واین معنی روشن است.

حكايت

درشهوریسنه ثمان وعشروستمایه کاتب این طبقات منهاج سراج که ازتمران (۲) بطرف غور بازآمده شد،درقلعه سنگه که او را(۳) خول ما نی (۴) گويند،ملك حسام الدين عبدالملك را دیده آمد، دستگاه برادرش ملك تاج الدين حبشی عبدالملک، که او را خسرو غورلقب داده بودند، ذکراو پیش ازین تحریریافته، ازطرف طالقان با جازت چنگیزخان بغوربازآمد، این حکایت از وی سماع افتاد[ه] است (او) گفت: وقتی ما از نزديك چنگیز خان بیرون آمديم ، ودرخرگاهی نشستم،اقلان چربی (۵) که من با او آمده بودم با چند نویین دیگر حاضر بودیم ، و بزرگتر آن (۶) همه اقلان چربی بود، دو مغل ربياوردند از دوش بوقت يتا قی (۷) گرد برگرد لشکر، هر دو درخو اب شده بودند.اقلان چرمی که ایشان را کدام مغل آورده است ؟ آن مغل که  ایشان را آورده بود،زانوزد (۸) که من آورده ام: گفت: گناهيشان چه بود باز توی! گفت: ایشان هردو برپشت اسپ بودند من می گشتم و يتاقان(۹) میکردام ،بدیمشان رد میدم ایشان را درخواب ديدم. تازیانه برسراسپ ایشان زدم ،که شما گناهگار شدید که درخوبید! وبگذاشتم،امروزایشان را حاضرکردم.

اقلان روی بدان دومغل کرد که شما درخواب بوديد؟ هردو اقرارکردند، که بودیم، فرمان داد، تا یکی را بکشند وسراو وجود دیگری بندند،واگرتمام لشکربگردانند؛آنگاه دیگری را[نيز] بکشند.ایشان همه خدمت کردند، درحال آن فرمان بجای آوردند من درتعجب بماندم اقلان چربی را گفتم:که گواه وحجت آن[ دو] مغل را نبود،چون می

(۱).ط ومب: بدو(۲) ر: ۳۰ (۳) مط ومب:آنرا(۴) بام پشتواست شرح آن درآخرکتاب دیده شود(ر: ۴۲) (۵) مط ومب و راورتی جزبی(۶) أصل - بزرگترآن آن (۷) يتناق معنی پاسبانی است (۸) مط وهب: آواز داد که (۹: يعنی پا سبانان





(۱۴۶)                                                           طبقه۲۳                                                 خروج مغل

دانستند،که جزای؛ایشأن،کشتن خواهد بود،چرا اقرارکردند؟واگرمنک(می) شدندی ازکشتن خلاص يافتندی،اقلان چربی (۱) گفت:چراعجب می آید ترا،شماتا: يکانید(۲) چنان کنید، و دروغ گويند،که دروغ گفتن کارشما باشد،یعنی تازيکان،ومغل را اگرهزارجان درسرآن شود،کشتن اختیارکنند و دروغ نگویند (۳) ازين چیزهاست: که خدای تعالی بالای ما [را] برشما فرستاده است.

بازآمديم (بذکر ) تاریخ: چون چنگیزخان به گیری(۴) درعقب اغراقیان (۵) بعد ازشکسته شدن سلطان جلال الله بن منکبر نی برفت،مدت سه ماه درآن[ قلعه)کوهها به تمام [می] کرد،و بشکارمیرفت،وبجهت آمدن بطرفي هند(وستان) شانه می سوخت،اجازت نمی یافت،وعلامت نصرت نمی دید و برزمين هندوستان عزيمت آن داشت(۹) که مگرازراه لکهنوتی،و کامرود ازهمین چین بازرود،چون ازعلامات (۷) شانه اجازت نمی یافت توقف می کرد و نامه ازطرفي طمغاج تنكت مسرعان برسیدند،وخبردادند:که تمام بلاد چین وطغماج و تنكت عاصی شدند، و آن مملکت نزديك است، که بسبب بعد مسافت از دست ما گماشتگان مغل بیرون رود. بواسطه به اين خبردل نگران شد، هم ازراه لوب و بلاد پشت (۸) بازگشت

(۱) مط ومب و راورتی: جزبی (۲) اصل: شماتازیکان چنان(۳) مط ومب:گویید،مغل اگرهزارجان در سرآن شود،کشتن اختیارکنند و دروغ نگوینده که دروغ گفتن کارتان باشد معنی تازيكان، از ین الخ .. (۴) راورتی: گبری، شرح آن گذشت(۵) مط ومب و اصل: مراقبان، ولی شرح اغراق بیشتر گذشت (۶) مط ومب: وعلامات نصرت برزمین هندوستان نمی دید وعز یمت آن داشت که مگر ..(۷) مه ومب: علامت (۸، كذافي لاصل مط و مب: از راه کوه و بلادست. راورتی: ازراه لوب و بلاد، وی گوید که درنسخ خطى اختلاف بس زیاد است. مثلا صواب و بلادبت و لوب و بلادنیت، کوه و بلاد بست وتیت و بست آمده که صحت یکی ازین صورمحل تامل است درمط بلاد بست یابد غلط باشد چه بست درافغانستان جنوبی درغرب قندهاری کنارهیرمند واقع است،خو:مولف هم درین مورد که چنگیزخان ازکدام راه باز گشته متردد است، چه درمبحث حدیث ولایت خراسان بار دویم گفت: که ازپشته (شعب) بلاد غزنین و کابل بطرف ترکستان و کاشغر بازرفت، ازروی این فومول مولف من تخمین کردم، که با ید. از راه لغمان و تگاب شمالی شرقی کا بل بدرهای *



خروج مغل                                                      طبقه۲۳                                                   (۱۴۷)

وچون بدأن بلاد رسيد،خاني بود دربلاد تنگت (مرد) بغایت جلد ودليرواورا لشكر به بسیاروآلت وعدت بیشمار بود،واز غایت کثرت حشم و قوت خدم ،ووسعت ولايت، ووفورنعمت واموال وخزاین خود را تتگری خان نام کرده بود، و چند کرت لشکرمغول درولایت(۱) اودوانیده بروی وولایت وی دست نیافته،وچند بارمصرفي چنگیزخان شکسته بود.

درین وقت چون چنگیزخان از بلاد عجم (ودياراسلام) بازگشت،آن تنگری خان بالملوك وامراء خود مشورت کرد، که چنگیزخان آمد، بارهاء پیشین، با او جنگ کردیم، واو را بشکستیم درین وقت بازآمده است ولشکراو بسیارشده وروی بآلتون خان طمغاج دارد صواب آنست: که با اوصلح کنیم وموافقت نمائیم و با او یکجا بولایت خطا رویم و آلتون خان را براندازیم رای او با ملوک (۲) براين قرارگرفت(و) با چنگیزخان صلح پیوست وعهد (و)وثیقت درمیان آورد،چون دلش برین اصلاح (۴) آرام يافت، نزديك چنگیزخان آمد، ولشكر او با لشکر چنگیز خان در آميخت، وروي ببلا د چین و خطا نهادند ، آبی بود نام آن قراقرم (۴) از آن آب بگذشتند، برعزيمت نهب ولايت خطا،جماعت یونان ومغلان با چنگیزخان گفتند:که لشکرما بجانب خطا

 هندوکش گذشته باشد،ولی درپنجاکه مؤلف را لوب و تبت با پشت(؟) را نشان داد وباید ازراه گلگت وچترال وسطح مرتفع پاميربه ترکستان چینی بازرفته باشد،که گذشتن ازین راه درموسم زمستان مشکل بلکه نا ممکن است.

جهان کشای جوینی (ج ۱ ص ۱۰۹) تصر یح میکنید که: «چنگیزخان را اندیشه مراجعت مصمم شد، تا ازراه هندوستان و بلاد تنگوت دررود،وچند منزل برفت،چون راه نبود بازگشت،وبفرشاور(پشاور)آمده وبهمان راه که آمده بود مراجعت نمود » .. ازمن تصريح جوینی پدید می آید،که باید قول اول مؤلف صحیح باشد، واز پشت جبال کابل وغزنین گذشته باشد،ومقصداز بلاد پشت که درینجا آمده ازهمان پشته سابق الذکرباشد.

اما لوب که درپنجا من کورافتاده، درمسافرت کولنل پربچیولسکی بنام (لوب ناور) ذکرمیگردد، که درسلسله جنوبی جهان واقع بود، درسیاحت پیامبرکه ازطرف مارکوپولو بعمل آمده نیزشهرلوب براه بزرگ تجارتی که ازکاتی مستقیما به درة فرغانه و شهرلوب و گوبی منتهی می گردد،ذکرشده است.

(۱) مط و مب: بولایت(۲) مط ومب: وملوك (۳) مط و مب: ایتلاف.(۴) مط و مب: بود قراقرم تام ازان




(۱۴۸)                                                          طبقه۲۳                                               خروج مغل

میرود،واگرما را(۱) شکستی می باشد،(لشکر) تنگری خان هم (م) خصم ما أند،وولايت او پس پشت ما باشد،ازما یکی سلامت بولايت خود نرسد.

صواب آن باشد، که چون تنگری خان ميان ماست اورا به کشیم،و دل ازکاراو وارنمی کنیم، تا ما را درعقب خصمی نماند،بدل فارغ روی ببلاد خطا نهیم،دل چنگیزخان برین رای قرارگرفت، تنگری خان را بگرفت و فرمان داد ، تا او رابکشند،چون تنگری خان را بدبین شد، که او رامنتقل خواهند رسانید گفت: يك سخن من چنگیزخان رسانيد،واین (۳) سخن آنست: که من با توغدرنکرد(ه ا) م ، وبرعهد[ تو] نزديك ترآمد [ ه ا]م، تو بامن درمیکنی(۴) وعهد را خلاف کردی، اکنون گوشدارچون مرا بکشی، اگرزمن خون رن سپید چنان که به شیرنماند، بیرون آید،بدانکه تو بعد ازمن بسه روز بمیری، چون آن (۵) سخن به چنگیز خان رسانیدند (۶) بخندید، وگفت: این مرد ديوانه شده است اززخم کشته هرگزخون چون شیر بیرون نیاید، یاخود خون سپید کسی ندیده است (۷) زود تر(او را به قتل (باید)رسانید،چون جلاد تنگريخان را تيغ زد،خون سپید چون شیراززخم او بیرون آمد،واوهلاك شد.

چون خبرآن حال عجیب به چنگیزخان[ملعون] رسید زود برخاست ونجا آمد؛چون واقعه برانجمله دید، دلش بزد، وقوت از وی ساقط ش،وسیوم روز(دلش ) بارقید، و بدوزخ رفت،وصیت کرده بود: که می باید که تا جمله خلق تنگری خان را از زن و مرد و خورد و بزر گ [را] بکشند، وهیچ کس رازنده نگذارند،چون چنگیزخان بدوزخ رفت اوکتای را وصیت کرد، که بپادشاهی اوکتای بازگشت وجمله خلق شيروولایت ننگری خان را به قتل رسانيد[ند و] « حق تعالی سلطان سلاطین اسلام را درمسند برتخت شاهنشاهی ( تا غایت امکان ) باقی (۸) دارد.آمين يارب العالمين (۹)»

(۱) من وهب: برما (۲) مط ومب: همه (۳) مط ومب: و آن سخن این است (۴) مط ومب: کردی ۵ مط ومب: این (۶) مط ومب: رسید (۷) مط ومب: یا خود کسی خون سپید ندیده است(۸) مدل و مب: پابنده(۹) جملات بین «...» در مب نیست