مثنوی بر افکار و ادبیات جهان

از کتاب: از کوچه عرفان

اول ادوارد جوزف فرانسوی : او در یکی از اثر های معروفش که بفارسی تالف شده است « هفت بند نای » 

بکوشش و اهتمام احمد نادر کاظمی به شنر رسانیده است این مضامین را از مثنوی شریف شرح کرده است : 

پیدایش داستان هد هد و حضرت سلیمان . 

شیدای خام  قصۀ آنکه در یاری بکوفت .

آهنگ فریب ؛ فرختن بهیمیه مسافر را جهت سفره ؛ داستان سه شریک رهزن ؛ شبی در قونیه و ما موضوع « آیین سماع» وی را به جهت می گیریم : سماع بخشی از الهاماتیست که بر دل مولانا جلال الدین محمد بلخی ، معرروف به رومی ، وارد آمده است ، همچنین جزوی از رسوم و تاریخ و اعتقادات فرهنگ ترک بشمار است . سماع را برخی از مردم بمنزلۀ نماز سپاس بدرگاه خالق یکتا می دانند و بعضی از معتقدان ، آنرا نشانۀ از ابراز شادی درونی ووجد می پندارند.

هر گاه از دیدگاه علمی بسماع بنگریم ، در می یابیم که دانش زمان درست موئد این اصل است که اساس وجود ما همان چرخ و چرخیدن است: هیچ چیز یا هیچ موجودی نیست که نچرخد . گردش الکترونها ، گروتونها ، نترونها در اتم ها ، همگی اساس وجود هر یک از انها است ، گردش خون انسان و همچنان بوجود امدن آن از خاک و باز گشتن ان بخاک نیز یک نوع گردش شمرده میشود .

همۀ این گردشها طبیعی و بی اراده در کار نیستند و همه  دارای قانونمندی ای میباشد که نظام هستی آنها را بهم پیوند و وصل نگاه میدارد ، بقسمیکه که اگر هر یم از جزای واحد های یاد شده اگر گردش طبیعی خود را از دست بدهند نقصان عظیمی در کُل بوجود می آورد.

و خداوند تمام نظام هستی را دارای هوشمندی خاصی گردانیده است که بواسطه آن پیغامهای و ارادۀ خدایی از یک ذرۀ کوچک تا به اوج دور ترین نظام کیهانی به اجرا در می آید. اما آدمی نیز دارای اندیشه و خرد عالی تری است که بدان سبب از موجودات دیگر فرق می یابد، از این روی دُرویش سماع کننده از راه اندیشه و دل در آن گردش شرکت میکند. در این حرکتهاست که سماع کننده ف با حرکت چرخش بدور خود ف خویشتن را به آنچه در زندگی طبیعی وجود دارد. چه زنده و چه بیجان ف هم آهنگ میکند و هم نواخت با کوچکترین  ذرات زمین و ستاره های آسمان ، وجود خالق بزرگ را می ستاید. مدام بیاد اوست و او را هم نواخت سپاس میگذارد و بدرگاه او نماز میکند و از دستور های قرآن کریم پیروی و اطاعت میکند ؛ آنجا که در آیه یک سوره تغابن می فرماید« یُسّبَحُ اللهِ ما فی السمواتِ و ما فی الاّرضِ» یعنی هر چه در آسمان و زمین هست ف ستایش خدای میکند . همچنین آیه ۴۱ سوره نور – آیه ۲۴ سوره حشر – آیه یکم سوره جمعه.

آیین سماع نشانۀ رفتن انسان است به آسمان ، سیر معنوی اوست که بحقیقت روی می اورد ؛ از راه عشق بپایۀ برتر می رسد از خویشتن می بُرد تا در خدا محو گردد . بار دیگر بعالم خویش باز میگردد ، اما اینبار به پختگی رسیده و خود را کامل تر کرده است تا بیتواند همۀ مخلوقات را دوست بدارد و به تفاهم بیشتر با آنها به همکاری بر خیزد.

حضرت مولانا میگوید « هر عشقی پلی است بسوی عشق خداوندی» آری انانی که لذات انرا نچشیده اند از آن بیخبرند . سماع در محفل مولانا به این آیین آغاز میشود:

۱)با نعت حضرت نبی کریم (ص) آغاز میشود . زیرا ستایش او نشانه عشق است بذات حق ، ستایش او ستایش خداوندی است که خالق اوست . و همه پیامبران پیش اوست. 

۲) سپس اهنگ توسط سرود خوانان به سرایش گرفته میشود. 

۳) سماع کننده گان در ختم سماع بیک دیگر تعظیم میکند و در ایین مولانا سه سلام رایج است ، سلام اول آگاهی انسان از وجود خداوند از راه خود و دانش ؛ سلام دوم محو آدمی در برابر شکوه خلقت و برابری بزرگی و توانایی خالق آن ، خداوند یکتا . سلام سوم نشانۀ برگشتن آدمی است از بی خودی عشق ، تا ان پایه اندیشه خود فدای عشق میگرداند . همه چیز در این مقام تسلیم محض است . یک پارچگی است ، محو شخصیت است در عشق محبوب ، یگانگی است . این حالت را در تصوف اسلامی « فنا فی امان الله» می نامند . با این همه در طریقت ما بالاترین پایه همان بندگی خداوند است . هماگونه که پیغامبر ما اول بنده خدا بود و پس از ان پیام آور خدا گردید و سماع گننده گان در سلام سوم بحالت وجد و فنا فی الله می رسد.

۴)چهارمین سلام برگشت سماع کننده است به سر نوشت خویش و بازگشت به وظیفه ایست که در عالم خلقت به عهده دارد.

۵) آیین سماع با طلاوت قرآن و بخصوص آیۀ ۱۱۵ سوره بقره پایان می یابد « مشرق و مغرب مال خداست » بهر جا رو کنید جهت خداهمانجاست که خدا وسعت افزا و دانا است »

پس از ان فاتحۀ برای آرامش روح همۀ پیغمبران و مئومنان ( گروندگان بخدا تعالی ) و نیایشی برای تندرستی و پایندگی ملک وکشور و ملت و شپاهی خوانده میشود . حضرتمولانا در مثنوی در طرف هفتصد سال سه عامل اساسی گوهر ادمی را پالایش داده است : اندیشه یعنی دانش و فکر او ، (عشق و مهر و احساس های او در معتقداتی که جان وی را پالایش میدهد. شعر موسیقی ، و جان او( زندگی و حرکت و سماع ) امکان ندارد جز با سماع اندیشه و معنی یکجا باهم آمیخته و پیوسته را درطریق دیگر جز سماع بتوان یافت . شاید از خود پرسید که چیگونه است که سماع کننده آیین سماع را با بندگی خدا آغازید و ان را باهمان بندگی به پایان آورد تفاوت بین دو بندگی چیست؟ من به این پرسش با یاد آوری آیه ۶ سورۀ رمز می فرماید «مگر کسانی که میدانند و با کسانیکه نمیدانند یکسانند؟»