ائین اوستائی

از کتاب: افغانستان ، فصل سوم ، بخش مدنیت اوستائی

ملاحظات عمومی: 

در این شبهۀ نیست که "سر و دویدی" همان طوریکه پیش از همه چیز جنبۀ مذهبی داشت، "اوستا" هم از همه بیشتر دارای یک مفکوره واصول و مقررات معین "است" و کتابی است که از یک آئین مشخص نمایندگی میکند این دیانت در عرف ملل به نام های مختلف یاد شده برخی از روی اسم وضع کننده آن "رزنشتر" آنرا "زو استری" گویند بعضی بمناسبت نام "اهورا مزدا" آنرا "مزدئیزم" یاد کرده اند، برخی این عقیده را بعلت مقابلۀ عنصر خوب و بد "دوالیزم" خوانده بعض کسان آتش پرستی گویند وعده ئی هم از روی اسم کتاب این دیانت را اوستائی میخوانند، این نام ها هر کدام مناسبتی دارد ولی بیشتر این مناسبت مربوط بیک عصر ووقت معین تاریخ تحول این دیانت و بعض دوره های آن است که بیکی ازین نام ها اگر سر بخورد به دیگری نمیخورد و اگر سر هم بخورد از نقطه نظر مفهوم همه اطراف آن را در بر نمیگیرد لذا همان طور که سائر مشخصات این عصر را بنام "اوستائی" یاد کردیم آئین انوقت را هم به همین نام یاد میکنیم. در شروع فصل اوستائی این مسئله را از پهلوهای مختلف شرح دادیم که اوستا و عصر آن و همه چیزهائی که به آن نسبت میشود دامنۀ تحول دورۀ ویدی است. همان طوریکه گفتیم "زرتشتر سپنتمان" یکی از "ریشی ها" یا دانایان اخیر دورۀ ویدی است. همانطور که گفتیم اوستا ادامۀ سرودهای اخیر ویدی میباشد و حلقۀ تسلسل آنها را هم به وجود "گات ها" قدیم ترین قسمت اوستا به ثبوت رسانیدیم. همانطوریکه زبان آخرین سرودهای ویدی و زبان گاتها قدیم ترین قسمت او ستا شباهت زیاد بهم داشت، آئین اوستائی و آئین قدیم وید هم از هم جدائی نداشتند و مشخصاتی در بین است که این دو دیانت را بهم پیوست میکند و حتی نشان میدهد که پیروان آنها در یک قطعه خاک معین زندگانی کرده اند چنانچه در اوائل فصل ویدی زمانیکه میخواستیم خانۀ مشترک آریاهای کتله باختری را ثابت کنیم در میان پارۀ عوامل دیگر مثل تشابه زبان و ادبیات و عنعنات وغیره یکى هم شباهت عقیده و آئین عصر ویدی و اوستائی را مثال آوردیم پس آئین اوستائی غیر از تحولاتی که از روز ظهور خود حوالی هزار ق م تا سه چهار قرن بعد از انتشار دین مقدس اسلام در داخل اصولات خود نموده دارای عوامل قدیمۀ عصر ودیانت ویدی نیز میباشد.

آئین اوستائی از روز ظهور خود در باختر در مرور زمانه در عصر و نقاط مختلفی که انتشار یافته دوره های ترقی و بحران و تحولات زیادی را پیموده که اینجا موقع تذکار همۀ آن نیست زیرا بعض دوره های آن از چوکات این فصل حتی تاریخ آریانا بیرون است لذا بصورت عمومی به تحولات آن اشاره نموده و بعد از ان قیافه و شکل اصلی آن را به عصری که وارد آن هستیم شرح میدهیم. فراموش نباید کرد که آئین اوستائی از روز ظهور آن در حوالی هزار ق م در باختر تا امروز از بین نرفته و هنوز هم پیروانی دارد. این دیانت از حوالی هزار ق م تا موقع ظهور هخامنشی ها در فارس تقریباً ٥۰۰ سال منحصر به قلمرو اوستائی یعنی خاک های آریا نا بود در اثر فتوحات و تبلیغات دودمان سلطنتی بلخی اسپه و تعلقاتی که بعدتر اشوری ها و هخامنشی ها پیدا کردند بجانب غرب نشر شد ولی عقاید سامی دران تاثیر افگند و دیانت اوستائی عصر هخامنشی شکلی داشت مخلوط با ستاره پرستی و دیگر مفکوره های سامی در خود قلمرو آریانا هنوزهم تازمان فتوحات اسکندر این دیانت مختصات خود را محافظه کرده بود. حمله و فتوحات اسکندر صدمۀ مدهشی به آثار مذهبی و نسخه های اوستا رسانید. حتی قرار بعض نظریات هر چه نسخه اوستا در آریانا و نقاط فارس وجود داشت همه اش طعمۀ حریق شد و بر باد گردید و نسخه ئی را هم اسکندر به یونان فرستاده طبیعی این پیش آمد مهلک ترین ضربتی بود که به آئین و معتقدات اوستائی رسید. معذالک بکلی از بین نرفت و محتویات اوستا کم و بیش چه در سینه ها و چه در نسخ متفرق و مخفی باقی ماند یونانی هائی که بعد از فتوحات اسکندر چه در باختر و چه در فارس و چه در شام و سائر قطعات آسیای غربی متمرکز شدند و حکومت های محلی تشکیل دادند به دین و آئین اهالی کار و غرضی نداشتند. لذا بعد از سپری شدن یک دورۀ بحران بزرگ مردم مجدداً به دیانت قدیم خود متوجه شدند طبیعی معتقدات و ارباب انواع یونانی هم کم وبیش معروف شد.

در کشور ما آریانا این وضعیت دوام داشت و هنوز دولت مستقل یونان و باختری در باختر تشکیل نشده بود که اشوکا امپراطور موریا که تا جنوب هندوکش نفوذ یافته بود مبلغین بودائی را به خاک های شرقی آسیا فرستاد و در حوالی وسط قرن سوم ق م دیانت بودائی در شرق آریانا معمول شد و آهسته آهسته بنای انتشار را به طرف قلب مملکت و صفحات شمال آن گذاشت و در اوائل قرن ۲ ق م به باختر هم نفوذ کرد.

چون دولت یونان و باختری آریانا درین وقت به منتهای قوت رسیده و نقشۀ فتوحات خاک هندى مد نظر پادشاهان آن بود نشر دیانت بودائی را از روی سیاست استعماری خاک هند هم قبولدار شدند به این ترتیب آئین او ستائی روز به روز و به تدریج ضعیف شده و زمینه را در مناصفۀ شرقی آریانا چه در شمال و چه در جنوب هند و کش برای بودیزم خالی کرده رفت و بدون اینکه بکلی از بین برود مرکز ثقل آن بصورت غیر محسوس به مناصفۀ غربی آریانا و از انجاهم مخصوصاً به حوزه هیرمند وسیستان و حوالی هامون منتقل شد.

این دوره ایست که در مناصفۀ شرقی خطۀ بلخ - قندهار، بودیزم عمومیت دارد ولی دیانت اوستائی بکلی از بین نرفته و در حصص غربی خط مذکور پیروان اوستائی عمومیت دارند و بودیزم در انجاها راه نیافته است.

پارت های باختری که مقارن تشکیل سلطنت مستقل یونان و باختری در هیرکانیا بنای سلطنت جدید را گذاشتند و بعد از آن بطرف خاک های فارس پیشروی نموده و آن خاک ها را از سلطۀ یونانی بیرون آوردند کار بزرگی که کردند به جمع آوری خاطره ها و تشکیل متن اوستا صرف مساعی کردند و این رویه در عصر نسانسانی تعقیب شد و چون دیانت اوستائی در غرب آریانا مخصوصاً در حوزۀ هیرمند و سیستان و اراضی اطراف هامون مرکز آرامی یافته بود در بعض قسمت های جدید اوستا خاطره های زیادی به آنجا مربوط است.

برگردیم به آریانا در عصر کوشانی های بزرگ باوجودیکه دیانت بودائی مخصوصاً در مناصفۀ شرقی مملکت به منتهای شکوه و عظمت خود رسیده بود حتی ار بعض نظریه ها، دیانت رسمی مملکت شده بود باز هم خاطرات و مقررات آئین اوستائی از بین نرفته و تقریباً تمام ارباب انواع اوستائى روى مسکوکات سلاطین مختلف کوشانی نقش است و از آن مختصراً بعدتر و در جلد دوم این سلسله تاریخ در فصل کوشانی به تفصیل صحبت خواهم نمود. درین شبهه نیست که بودیزم میدان رقابت را مخصوصاً در مناصفۀ شرقی مملکت برده و عقاید دیگر که اینجا موقع شرح آن نیست هم ظهور کرده بود ولی پیروان اوستا در حوزۀ هیرمند و سیستان باقی مانده و تا زمان ظهور دین مقدس اسلام و ورود عساکر عرب در پای دیوار های زرنج و بست، این دیانت باقی بود و همین حال را در خاک های فارس داشت و در مقابل نیروی فاتحین عرب پارسی ها به خاک هندپناه برده و تا حال به این دیانت پابند اند. پس به ترتیبی پس به ترتیبی که گذشت آئین اوستا دارای دوره های ذیل است که هر کدام شامل پارۀ ممیزات مخصوصی میباشد. (۱) دورۀ قبل از زور استری که در آن عوامل دیانت ویدى داخل است.

(۲) عصر "گاتها" یا دورۀ صاف و قدیم اوستائی که سراسر مختص به باختر و عصر ویشتاسپه و خود زرتشتر سپنتمان بلخی است که تقریباً پنجصد سال را در بر میگیرد.

(3) عصر هخامنشی که آئین اوستائی در فارس سرایت نمود و معتقدات سامی در آن مخلوط شد.

(٤) دورۀ بحران معاصر فتوحات اسکندر.

(ه) دورۀ پارتی که آنرا عصر تاریک زور استری میخوانند و در اخیر آن شاهان پارتی شروع به جمع آوری خاطرات قدیمه نمودند.

(٦) عصر ساسانی که آئین اوستائی بکلی در قلمر و سلطنت آنها تجدید و دوباره احیا گردید.

(۷) دورۀ معاصر فتوحات مسلمین.

این دوره ها هر کدام از خود ممیزاتی دارد که شرح همۀ آنها هم از موضوع این فصل و هم از چوکات تاریخ کشور ما خارج است لذا به آنچه که در قسمت عمومیات گفته شد اکتفا نموده و اصل اساس این دیانت را در یکی دو مرحلۀ اول آن که جزء مرام این فصل و تاریخ کشور ما است شرح میدهیم.


* * *


در فصل دوم تحت عنوان "عقاید" (صفحۀ ١٤١) متذکر شدیم که آریاهای عصر و یدی دینی به معنی مشخص و معین این کلمه با مقررات ورسومات متعلقه آن نداشتند امید و بیم از عناصر نورانی و ظلمانی ایشان را به احترام و ترس از عناصر وادار کرده بود به وجود خالق کائنات هم تا حدی پی برده بودند واجداد راهم احترام وستایش میکردند.

در دیانت اوستائی این چیزها هم هر کدام بجای خودا نبساط یافت و باقوت بیشتر شکل معین تری بخود گرفت. در فصل دوم شرح دادیم که عناصر طبیعی در عصر ویدى ستایش و احترام میشد این مسئله در عصر أوستا شکل معین مقابلۀ عناصر روشن و خوب را با عناصر تاریک و بد بخود گرفت و این مفکوره تهداب آئین او ستائی را تشکیل داد و بصورت عمومی قوه خوب و بد، مفید و مضر روشن و تاریک در مخیلۀ این وقت شخصیت پیدا کرده و صاحب نام ها شد. چنانچه قوۀ نیکی را "سپنته مینو" و قوۀ بدی را "انگرو مینو" مینامیدند و آنها را "خرد مقدس" و "خرد خبیث" هم ترجمه کرده اند. اگرچه اساس آئین اوستائی برروی مقابلۀ همین دو قوۀ روشن و تاریک، نیک و بد. مفید و مضر گذاشته شده بود معذالک "اهورامزدا" (هرمزد) در رأس همه حکمفرمائی میکرد. به این ترتیب ملتفت باید بود که هر مقابله و ستیز که بود در میان "سپنته مینو" و "انگرومینو" بعمل می آمد و در مقابل اهورا مزدا کدام قوۀ فاعل خبیث وجود خارجی نداشت.

پس "دوالیزم" اوستائی در گات ها مفهوم مخصوص و معینی داشت به این ترتیب که "اهورامزدا" (هرمزد) به تنهائی نظام کاینات را اداره میکرد و مقابله میان قوه نیکی و بدی میان خیر و شر میان نور وجدان و تاریکی های شهوت نفسانی بود که آنهم با روح خوش بینی که درین دیانت موجود بود با مراعات قوانین اخلاقی به فتح و غلبه روشنی بر تاریکی منتهی میشد.

اوستا در حقیقت حیات و تمام مربوطات آنرا دو جنبه داده بود که یکی آن نور و روشنی و دیگر آن ظلمت و تاریکی بود. جنگ و ستیز خواهشات نفسانی وهدایات وجدانی و عقلی انسانی مظهر همین دو مفکوره است که اوستا آنرا خارج وجود فردی بشری عمومیت داده و در هر مورد مقابله وستیز وعزم واراده را توصیه کرده و آخر هم به غلبه روشنی های وجدان بر تاریکی های خواهشات نفسانی اطمینان داده است. پیشتر گفتیم که "سپینته مینو" و "انگرومینو" یعنی عنصر خوب و بد اساساً در نبرد بودند پس روشنی ها و محاسن مادی و معنوی یکطرف و سیاهی و خباثت طرف دیگر صف بسته بود و همین رویه باعث شد که در دیانت اوستائی مجموعی از عناصر نورانی و ظلمانی بمیان آید و صاحب شخصیت و نام و نشان شود. عناصر نورانی با رولی که بازی میکردند مقام بلندی در دیانت اوستائی پیدا کردند و مجموعه آنها را بعضی ها ارباب انواع اوستائی خوانده اند ولى ملتفت باید بود که مانند ارباب انواع یونانی نماینده مادیات نبودند و آنها را با مجسمه ها نمایش نمیدادند بلکه عموماً شخصیت های معنوی داشتند و آنها را رویهمرفته "یزانا" میگفتند و "امشه سپنته" Amesha-Spenta یعنی "ارواح پاک جاویدانی" در قطار آنها می آمدند و عدۀ آنها به ترتیب ذیل به شش میرسید:

(۱) وهیومانو Vhou-mâno (فکر خوب)

(۲) اشا و هیشته Asha-vahishta ( بهترین تقدس ) 

(۳) خشه تره وریا Khshathra-varya ( سلطنت عالی )

(٤) سپنتا آرمتی Spenta-Armati ( حس اعتدال)

(٥) هرونات Hervatat (سعادت وصحت)

(٦) امرتات Amertat (جاویدانی)

امشه سپنته هر کدام از خود وظیفۀ داشت مثلاً "وهیو مانو" محافظ رمه ها بود. اشا و هیشته، رب النوع آتش شمرده میشد و تقریباً قاصد اهورا مزدا بود سپنتا ارمتی محافظ زمین و هرونات و امرتات بخشاینده سعادت و خوش بختی وطول عمر تلقی شده بودند و بر آب و نبات سلطنت داشتند علاوه برین قواهای مفید و عناصر دیگری هم بود که دسته "سپنته مینو" یا "خرد نیک" را در مقابل "انگرو مینو" (ارواح حبیث) یا دیوها وشیاطین تشکیل میداد.