نگاهی گذرا به ادبیات رزمی افغانستان

از کتاب: مقالات استاد احمد یاسین فرخاری
05 September 2024

فرهنگ پربار و غنی ما که در درازنای سده ها همچنان با پرمایگی تمام به پیش تاخته و گهرهای ارزناکی را تا زمانۀ ما اندوخته و به دسترس ما گذاشته ، دارای ابعاد گسترده یی است که هر گوشۀ آن ما را پایۀ مباهات است و مایۀ سرخرویی.

   در دل این داشته ها ، ادبیات رزمی ما درخشش ویژه یی به خویش فراهم آورده که از گزند زمانه ها به دور مانده و هرکدام در عصر خویش چون درخت تناور باغستان فرهنگ در ژرفای روح مردم این سرزمین ریشه دوانیده است.

   ازان جایی که بازشناسی آثار فرهنگی یک ملت را نمی توان جز از طریق کاوش و پژوهش به دست آورد، درین بحث مختصر سیر کوتاهی خواهیم داشت از کارزار ادبیات رزمی ما در طول دهه ها و سده ها .

   میهن آزادۀ ما در گسترۀ زمانه ها دستخوش حوادث گوناگونی بوده است، که همۀ این حوادث و فرازها و نشیبها در آیینۀ تاریخ صورت بسته است . گردان ، دلیران پهلوانان و جنگاوران با گرزها ، نیزه ها و شمشیرها ، قرمانیهایی را به میدان آورده و در رشته های نظم و نثر ادبی کهن ما صف بسته و بالاخر ازان راه در دل کتابها ، شهنامه ها و جنگنامه ها خفته اند.

   در کشاکش جنگها ، کشتارها و لشکر کشیهای ادوار مختلف تاریخی، آثاری درین خطه به عرصۀ وجود آمده که تا همین دم همه پایایی و جاودانگی خویش را هم از نظر اندوخته های رزمی و هم از لحاظ ارزشهای ادبی و هنری محفوظ داشته اند.

  نگرشی ژرف این حقیقت را مایه میبخشد که این نبشته ها و سروده های رزمی – که به صبغۀ هنری و ادبی مقاطع زمانی مشخص خویش به رشته کشیده شده اند – بر علاوۀ بازتابی تأثیرات شگرف این آثار در انگیزش روحیۀ آزادیخواهی ، غرور ملی ، شجاعت و… حکایتگر افکار و اندیشه های مردمان همان ادوار میباشد. از سوی دیگر گنجینه های کهن رزمی ، ادبی و تاریخی ما را به نمایش میگذارد، که هر فرد این سرزمین را پایۀ مباهات است و مایۀ سرخرویی.

   این آثار گرانمایۀ کلاسیک – که متأسفانه قطره یی از دریا به ما رسیده – نه تنها شالودۀ ادبیات رزمی ما را طرح ریخت؛ بل در گسترش آفریده های کنونی به مثابۀ نخستین پلکان عروج به مدارج ارجمند و باروری این عرصه به خدمت نشست.

   هر ورقی ازین کتابهای ماندگار بیانگر آن است که مردم غیور این مرز وبوم در شرایط دشوار سیاسی و اجتماعی ادوار مختلف تاریخی هیچگاه به زورگویان سر تعظیم فرود نیاورده و کمر ناهمتی به عزم خدمت آنان نبسته اند.

   در تمام گریوه های تاریخی، هنگامی که استعمارگران دست آز به سوی شاخه های پربار نخلستان سرسبز میهن ما پیش کشیده اند، شاعران و نویسندگان هدفمند ما جام باده و صراحی را کنار گذارده ، دست از سر زلف معشوقه به دور داشته اند و نخواسته اند با آفرینش آثار بیمایه و انحرافی از حقایق چشم پوشی کنند و واقعیتها را وارونه به نمایش بگذارند؛ بل در کنار دست بردن به شمشیر و دفع و طرد تجاوز، به آفرینش آثاری همت گماریده اند که انگیزش روحیۀ رزمی را در میان صفوف فشردۀ میهن دوستان به ضمانت گرفته است. البته آفریده های این بزرگمردان چه به صورت متشتت و پراگنده و چه به صورت منسجم و یکپارچه ، همه بیانگر غنای فرهنگی ماست و مایۀ مبالات فرزندان آزادیدوست این سرزمین.

   درین بحث مختصر – که ما را مجال بیش گفتن نباشد – شمه یی از گنجینه های شایان ادبیات رزمی کشور خویش را به تماشا مینشینیم؛ تا مدعا را مصداقی آمده باشد.

   نخستین آثار رزمی که اکنون ما را در دست هست، متعلق به دوره های ماقبل الاسلام در سرزمین ما میباشد. این آثار که بیشتر در قالب داستانها ثبت گردیده، همه حکایتگر روحیۀ رزمی میهن دوستان این خاک میباشد و این آثار در قدم نخست در « اوستا » جلوه نمایی دارد. داستانهای اوستایی همه شکل رزمی و حماسی داشته اند و سرچشمۀ این روح همانا معتقدات مذهبی بوده که پیروان خود را برای مجادله با هرگونه مشکلات مادی ومعنوی و محیطی و آفاقی آمادگی میبخشیده است .

   درینجا لازم است ببینیم که واژۀ « اوستا » چه مفهومی را در خود نهفته دارد. واژۀ « اوستا» در متون مختلف به اشکال : ایستباک ، اوستاک ، اوستا ، ابستا و انستا به رشتۀ تحریر درامده و معانی گوناگونی را بدان نسبت داده اند که مهمترین آن « اساس» و« بنیان » گفته شده است. ( 5 ، ص 16 )

   اوستا در اصل کتابی بوده است حاوی تعلیمات و داستانهای رزمی با ذکر اسمای ملوک ، پهلوانان و صحنه های پیکار. این کتاب نخست منظوم بوده که به گونۀ سرود به خوانش گرفته میشده ؛ مگر به مرور زمان در اثر تشریح و تصرف در شکل و ترکیب واژه ها دیگرگونی پدید آمده و منثور شده است .

   آنچه از شواهد و مدارکی که ما را در دست قرار گرفته ، مصدق این نکته است که کتاب مذکور در نخست بزرگتر و مفصلتر ازان بوده که هست .« هرمی پوس » آن را مرکب از دو میلیون شعر گفته و مسعودی در « مروج الذهب » آن را یک هزار و دوازده جلد کتاب – که با آب طلا به نبشته کشیده شده – به شمارش گرفته ؛ ولی « طبری » از متن اوستا روی دوازده هزار پوست گاو سخن میراند. ( 5 ، ص 19 ) .

   به هر منوال ، اوستا از پنج جزوه متشکل بوده ، به نامهای : یسنا ، ویسپرو ، وندیداد ، یشتها ، و خرده اوستا. از زمرۀ این جزوه ها به جز از « خرده اوستا » و « ویسپرد» که بیشتر جنبۀ آموزشهای مذهبی داشته اند، سه جزوۀ دیگر مملوست از داستانهای رزمی باستانی با ذکر نامهای پهلوانان ، شاهان و صحنه های پیکار.

   این کتاب از دیدگاه ارزشهای حماسی در تاریخ ادبیات ما اهمیت به سزایی را درخور است؛ چه ذکر اسامی بزرگان ، پهلوانان شاهان و کارنامه های رزمی شان، که بیشترین بخش آن نبرد های میان آریاییها و تورانیهای دو کنار اکسوس ( رود آمو ) را در خویش نهفته ، نه فقط از نظر ادب رزمی غنامندی ما را تبلور میبخشد؛ بل وقایع تاریخی و موقعیت سرزمین ما را با ذکربرخی از اماکن و شهرها نیز مشخص میسازد. ( 5 ، ص ص 21 – 22 )

   دو دیگر از آثار رزمی ما که تاریخ بدان اعتراف دارد ، « ایا تگا زریران » است. این اثر که در زبان پهلوی پارتی به نظم آمده ، با ابیات هفت هجایی خویش معرف افکار حماسی خراسانیان باستان است.

   دانشمندان موجودیت نخستین این اثر را در قرن سوم مسیحی به اثبات کشانیده اند ، که بعدها در قرن ششم مسیحی با تعبیرات نو به پهلوی ساسانی برگردان شده است.

   موضوع این اثر منظوم ، نبرد های گشتاسپ ( پادشاه کاوی بلخی ) و برادرش « زریر» است با « ارجاسپ خیونی تورانی» که آهنگ داشت دودمان سلطنت بلخی را از پذیرش آیین اوستایی منصرف سازد. در نتیجه جنگ درگرفت و پس از نبردی سنگین شهزادگان بلخی غالب آمدند. چون قهرمان عرصۀ نبرد « زریر» است ، بدین جهت به « ایاتگازریران» یعنی « یادگار زریر» کسب اشتهار نموده است.

   ایاتگازریران یگانه منظومۀ ارزشمند حماسی است که در زبان پرثوی و پیرایۀ پهلوی ساسانی معرف چهرۀ ادبی و حماسی افغانستان است. ( 3 ، ص 15 )

   پس ازین آثار برشمرده ، آفریده های رزمی دور سامانیان سزاوار نگرش است. عصر آنها را به حق میتوان دورۀ طلایین آفرینشهای رزمی و حماسی خواند؛ چه ایشان که علاقه مند احیای مفاخر و سنن رزمی گذشتگان بودند، این جریان را سیلان بخشیدند و در دور آنها بود که نخستین جوانه های یکپارچۀ رزمی به روییدن آغازید و بعدها به درخت گشن شاخ و پرباری مبدل شد. در عهد آنها بود که شالودۀ شهنامه ها ، جنگنامه ها و احیای یادگارهای حماسی گذشتگان ریخته آمد که اساس این کارهای پربار را به صورت علمی و هنری بدانها میتوان نسبت بست.

   این جنبش در دوران حکمروایی نصر بن نوح و نوح بن نصر آغازیدن گرفت و نخست در سدۀ چهارم که دست اندرکاران قلم داستانهای ملی و حماسی را گرد آورده بودند، در قالب نثر ریختند و شهنامه های منثوری را به آفرینش کشیدند. از جملۀ این ارزشمند آثار پایا و جاودانه میتوان شهنامۀ ابوالمؤید بلخی ، شهنامۀ ابوعلی بلخی و شهنامۀ ابومنصوری را به یاد آورد، که از سنن رزمی گذشتگان پیرایه گرفته و روح تکاملی این پروسه را به آراستن کشیده بود.    ( 3 ، ص 45 )  مسعودی مروزی نخستین کسی بود که به سرایش شهنامه پرداخت، که ازان شهنامه صرف سه بیت باقی مانده است.

   از آثار دیگر این دورکه درکهکشان ادبیات رزمی ما فروزندگی جاوید دارند، یکی هم «خوتاینامک» یعنی« خداینامه » است، که این خود نیز از دیدگاه تاریخی و ادبی و تجلی آثار رزمی باستانی در خور ستایش است و قابل اهمیت . همچنان اثر دیگری به نام « کارنامۀ اردشیر بابکان» ، که به عبارت پهلوی : « کارنامک ارتختشیر پاپگان » مینامیدندش، نیز از ارزشمند آثار این دور به شمار میایید. البته تشریح و بازشناسی همۀ این آثار درین نبشتۀ کوتاه سخن را به درازا میکشاند.


و اما « دقیقی » و « گشتاسپنامۀ » او 

دقیقی دومین کسی بود که شاهنامه را به سلک نظم کشید. وی در نخست به تشویق و ترغیب یکی از همگنانش بدین کار آغازید؛ مگر پس از سرودن یک هزار ، و به قولی بیست هزار بیت به قتل رسید و این آفرینش ارزناک او در نیمه راه فرو ماند. پس از وی « فردوسی» کار او را دنباله بخشید و هزار بیت با انتقادی چند در شهنامۀ خویش بگنجانید.

   این هزار بیت دقیقی – که آن را « گشتاسپنامه » میخوانند – همان داستان رزمی گشتاسپ با ارجاسب خیونی و ظهور دین زردشتی است ، که با تغییر روحی داستان به رشتۀ نظم آراسته شده و با منظومۀ پرثوی ایاتگازریران اختلافی بیش ندارد.

   اگر دقیقی به گونۀ مستقیم آن اثر پرثوی را به استفاده نکشیده باشد، نسخه های دست دوم آن را تحت نظر داشته و از روی آن استفادت به عمل آورده.

   دیگر شاهنامۀ فردوسی است که من حیث شاهکار درین عرصه شناسایی شده است. این اثر گرانمایه را فردوسی، شاعر بزرگ دور غزنویان، در سن سی و پنج سالگی بیاغازید و پس از طی سی سال با انشاد شصت هزار بیت آن را فرجام بست.

   شاهنامۀ فردوسی که به جرأت میتوان آن را کانون حماسه سرایی شرق نامید، از جهات متعددی سزاوار ارزشمندیست. این کتاب برعلاوۀ احتوای داستانهای حماسی و حفظ اسمای قهرمانان ملی، نکاتی را پیرامون ادبیات، تاریخ و جغرافیای افغانستان قدیم در خود نهفته دارد و ترسیم زنده یی از حس وطندوستی و آزادیخواهی مردمان این مرزوبوم در همه جایش متجلی است.

   دو ثلث نخستین این اثر، به نقل از اوستا، داستانهای ملی و قومی را از آغاز تشکیل قدیمترین سلطنتها درین خاک و مبارزات ساکنین قهرمان این دیار را در برابر زورگوییها در بر گرفته است. و بدین نمط انگیزش روحیۀ رزمی و حس وطندوستی را در میان وطنخواهان این سرزمین فراهم آورد؛ در گام دوم تاریخ ملی ما را – که مشحون از احساس حریت و آزادی پسندی میباشد – احیا و ابقا بخشیده است. ( 3 ، ص ص 46 – 47 )  

  فردوسی بزرگ در لابه لای این کتاب ضمن شرح داستانهای ملی و میهنی همه جا حس وطندوستی را ستوده و پذیرش بردگی را به نکوهش گرفته ؛ چنان که در دفاع از میهن میگوید :


          چو کشـور نباشـد تـن مـن مبـاد            بدین بوم و بر زنـده یک تن مبـاد

         ز بهـر بـر و بـوم و فـززند خویش          زن وکودک و خُرد و پیوند خویش

        همه سر به سر تن به کشتن دهیم         ازان به که کشور به دشمن دهیم

         جهانجوی اگـر کشته آید بـه نـام           به از زنده ، دشمن بـر او شـادکام

            نگر تـا نتـرسی تـو از مـرگ نیـز            که کس بی زمانـه نمـردست نیـز

            وگــر کشـت خواهـد تـرا روزگار              چـه نیـکـوتـر از مـرگ در کارزار

            چنین گفت مر جفت را نـره شیـر                که فـرزنـد مـا گـر نبـاشـد دلیـر


بـبـریم ازو مـهـر و پیـونـد پاک

پـدرش آب دریا و مـادرش خاک


   اگر از دیدگاه لطایف ادبی و ظرایف هنری به شاهنامۀ فردوسی نگریسته شود، این نکته هویدا میگردد که الحق شاهنامه را نظیری نتوان یافت که آن را با این برابری باشد و به راستی هم که شاهنامه، شاهِ نامه هاست.

   فردوسی این کتاب را در بحر متقارب مثمن محذوف ( فعولن/ فعولن/ فعولن/ فعل ) به نظم کشیده و این وزن عروضی برای آفرینش منظومه های حماسی سرامد وزنهاست.

   فردوسی خود در مورد شاهنامه گوید:


        پـی افگنـدم از نظم کاخـی بلنـد            کـه از بـاد و بـاران نیـابـد گـزند

        نمیرم پس از این که من زنده ام             که تـخم سخـن را پـراگنـده ام


این کتاب بیش بها به زبانهای زندۀ اروپایی     ( انگلیسی، آلمانی، ایتالوی، فرانسوی و … ) ترجمه شده ، که شاهکارهای ادبی را برای شان فراهم نموده است . ( 3 ، ص ص 48 – 49 )

   پس ازینها آثار رزمی ما در قرن نزدهم سزاوار نگرش میتواند باشد. بنا بر نبردهای متداومی که از دور هوتکیها بدینسو در کشور ما به وقوع پیوسته و دلیرمردان سرزمین ما همواره در دفاع از وطن و آزادی خویش سنگرها را آراسته و نخواسته اند استعمارگران به اهداف شوم خود دست بیابند، روحیۀ رزمی و حماسی در قرن نزدهم تاریخ افغانستان – بالاثر جنگهای خونین میان انگلیسها و ساکنین باشهامت این سرزمین – تقویت حاصل کرد و باب عرصه های نوین تکامل ادبیات حماسی و شیوه های جدید تاریخنویسی به ظهور آمد، تا از یک جهت شجاعتها و دلیریهای بزرگمردان تاریخ باستان ما نمایانده شود و از سوی دیگر وسیله یی باشد نیرومند به منظور بیداری روح حماسی در قلمرو نفوس و اذهان مردمان این خطه.

   همان بود که این جنبش گسترش یافت و آفریده های منظوم و منثور بیشماری را به ارمغان آورد ، که به گونۀ نمونه چندی ازانها را برصفحه میبندیم.

   « اکبرنامه » که میتوان آن را شاهنامۀ قرن نزدهم افغانستان خواند، یکی از ارزشمند کتابهای این دور است. درین کتاب موضوع نبردهای افغانها و انگلیسها با نظمی شیوا و شیوۀ عالی به نگارش رفته است.

   شاعر این اثر ارزشمند و درخور ستایش « حمید کشمیری » نام داشت، که بدون انتظار هرگونه صله و سیم ، رشادتهای قهرمانان ملی ما را با کمال صراحت و وضاحت بیان داشته است.

   کتاب مذکور در بحر متقارب مثمن محذوف ( فعولن/ فعولن/ فعولن/ فعل ) سروده شده و در سال ( 1260 هـ . ) به پایۀ اکمال رسیده ، که در سالهای اخیر به چاپ آن همت گماریده شده است.

   هرچند این کتاب در مقایسه با شاهنامۀ فردوسی از دیدگاه پختگی و ارزش ادبی همسان نمی تواند بود ، با آن هم از نظر انگیزش روحیۀ رزمی ملی و تکامل ادبیات حماسی ما قابل اهمیت میتواند باشد.

   هنگامی که حمید کشمیری این کتاب را نظم کرد و به نبشته آورد، انگلیسها بیاشفتند و به شاعر تجارت پیشه یی به نام « قاسم علی» رو کردند تا کتابی دیگر برضد آن بیارد؛ باشد که روحیۀ رزمیی را که « اکبرنامه» برانگیخته بود، فرونشاند.

   همانا این شاعر بی احساس و خود فروخته بر واقعیتهای عینی زمانش چشم فرو بست و کتاب « ظفرنامه » را با وارونه سازی حقایق به نفع انگلیسها در بحر متقارب مثمن محذوف به نظم آورد. انگلیسها بلادرنگ این کتاب را در« آگره » به چاپ رسانیدند و در میان مردم توزیعش نمودند؛ مگر این کار برای آنها سودی به بار نیاورد و زود پژمرده و نابود شد؛ چه این منظومۀ بیمایه جنبۀ تبلیغی داشت و مانند « اکبرنامه » مبین حقایق زمانه نبود، تا در اذهان عامه نفوذ نماید.

   این کتاب نیز از دیدگاه تاریخ کشور ما سزاوار اهمیت میتواند باشد؛ زیرا از یک جهت واکنش در برابر« اکبرنامه » بود و از جهت دیگر افادۀ نظریات دشمن را پیرامون سرزمین ما میرساند. و اما از نظر ارزش ادبی کم بها ، سبکمایه و بیروح بود.

   چنان که گفته آمدیم ، هنگامی که روح رزمی و حماسی سراسر قلمرو ما را در سیطرۀ خویش درکشید، سرتاسر پیکرۀ آفریده های آن زمان آگنده ازین روحیه به میدان آمد که شاهد مدعا همان « اکبرنامه » و… است.

   درین روند پرمایه کتاب دیگری نیز به عرصۀ ظهور بیامد که « جنگنامه » اش میخوانند. نام شاعر این اثر جاودانه تا همین دم به اثبات نرسیده و پنهان باقی مانده است ؛ ولی گروهی از دانشمندان را عقیده بران است که شاید این اثر پایا سرودۀ چندین تن باشد که در یک مجلد فراهم آمده . به هرصورت نسخه های قلمی آن اکنون در دست است که از جملۀ آثار رزمی و تاریخی ما به شمار میاید و ازین نقطۀ دید اهمیتی را داراست.

   « جنگنامه » که در هفت باب به نظم آمده ، شرح گسترده یی را پیرامون احوال سیاسی کشور در قرن نزدهم دربر دارد و تفسیر بارزیست از چگونگی نبردهای افغانها و انگلیسها و این که مردمان شجیع این خطه چه حماسه هایی آفریدند و تاریخ را به حفظ و نگهداشت آن وا داشتند. و بالاخر این کتاب حکایتگر آن است که چگونه « نایب امین الله خان لوگری » مردم را دور خود فراهم آورد و به خانۀ « الکساندر برنس » یورش برد و او و همراهانش را همه به تیغ بست و چگونه با « شاه شجاع» – دست نشاندۀ انگلیسها – پیکار صورت پذیرفت و ….

  در قسمتی ازین کتاب تحت عنوان « جنگ تپۀ بی بی مهرو» سخن را چنین آغازیده :


            ایـا پـیـر شـایـستـۀ تـازه رنــگ             بگـو قصـۀ آن دویـم بـاره جنـگ

            کـه در کابـل افـتـاد غـوغـا چـرا             شـد عقـرب چـرا دشمـن اژدهــا

          چو گفتی بگـو، گویمت ای جـوان        که هـرجـا بـود قـوم ترسـایـیـان

            همـه دشمـن دیـن پیـغمبـر است            کسی گر به او دوست شد کافرست

         مسلمان کمر بسته یکسر به کیـن            به جنگ آمـده از پـی غـور دیـن

                                                                   تـرا هم اگـر هست ایمـان قـوی

بـبـایـد که بـر جنگ کافـر روی

( 3 ، ص ص 143 – 147 )


   تا این مقام اندر باب داشته های یکپارچۀ رزمی گفته آمدیم؛ ولی اگر قرار باشد پیرامون آثار پراگندۀ رزمی هم سخنی آریم، کاریست که درین مختصر نگنجد و فراهم آوردن آن چندین مجلد را خواستار آید.


و اما آثار رزمی ما در سالهای اخیر:

   در درازنای سالهای اخیر که میهن ما دستخوش حوادثی تلخ و ناگوار گردید و بادهای وحشی استعمار شاخه های پربار آرزوها را از بار تهی ساخت، روح حماسی در تن آفریده های ادبی ما دمیده شد و چکیده های فکریی از تراوش اذهان واقعبینانۀ آفرینشگران عرصۀ هنر و ادب ما به صحنۀ وجود جوانه زد.

   درین دور که آفریده های منظوم و منثور ما با رنگ حماسه پیکر خویشتن را بیاراستند، دیگر وصف گل و بلبل و کامجویی از ساغر چشمان سیاه معشوق سیمتن کنار گذارده شد و خامه ها در طریق انعکاس نیازهای زمانه از خویش صریر کشیدند.

   آنچه در دهۀ اخیر بر ادبیات رزمی ما افزوده شده، از نظر کمیت خیلی زیاد و سرشار؛ ولی از دیدگاه کیفیت بیشترشان سبکمایه و بیروح اند. بیشترینه آثار رزمی این دهه شکل کلیشه یی ، تکراری ، پروپاگندی و یا شعاری دارند و یا اکثر آن برمبنای تقالید کهن و سخنان گفته شده استوار است و بیشتر در شکلی پدید آمده اند که وقایع زمانۀ ما را با زبان کهن بیان میدارند. ازینجاست که در گسترۀ ادبیات رزمی این دور به اثری که کارنامه های این عصر را به گونۀ لازم تصویر کرده و به خورد اجتماع دهد، به ندرت برمیخوریم و تقریباً نمی یابیم.

   در پهلوی این بوده اند برخی از قلم به دستان و فرهنگیانی که گامی فراتر نهاده و با ابتکارات خویشتن کارزار ادبیات رزمی ما را خروشانتر و داشته های این عرصه را غنامندتر ساخته اند، که متأسفانه تعداد شان انگشت شمار است و اندک.

   عده یی از شعرای ما با گامهای چابک پهنۀ این عرصه را نیک درنوردیده و وقایع زمانۀ ما را با نهایت چیره دستی در پردۀ استعارات و کنایات خیلی زیبا و ریخت ماهرانۀ هنری بیان کرده اند، که در عرضۀ مقصود خویش بالا دستی خود را ثابت کرده اند. به گونۀ نمونه شعر زیرین را به خوانش میگیریم که سرودۀ محترم « م. حنیف» میباشد:


شفـق ریـز است هردم موج دامـان بهــارمـن

که خـونـاب جگـرهــا آب داده لالـه زار مـن

محیـط تشنـه ام آب از دم شمشیـر میخواهـم

کـزیـن سـرچشمـه بایـد آبــرو و اعتبـار مـن

عقـاب کوهسارم تیـزچنگ و تنـد پـرواز است

خـراج از شیـرگیـرد آهــوی دشت تتــار مـن

اگــرچــه سالهــا میــداشت ذوق آبلـه بـازی

کنــون قلب عـدو را میـدرد انگشت خـارمـن

هـلال آسمـان را زخمـه ساز بـر سـرانگشتـم

که تـا لــرزد دل بـهــرام از آهنـگ تـار مـن

چنان خشم آفرین گردیده شهروکوه و صحرایم

که لــرزد پشت گـردون از غـریـو رودبـار مـن

ز یـمـن ابــر شـوخ الجـهــاد عهـد نـوروزی

پـر طـاووس میـبـالـد ز طـرف مـرغـزار مـن

غریـو شیر شـرزه از بـن هـرسنـگ میـخیـزد

سواد صـد نیستـان است پـای کـوهسـار مـن

دو چیز از هست و بودمن حراست میکند هردم

فــروغ الـغــزا و تــاب تـیـــغ آبــدار مــن

«حنیفا» گشته سرشار وطربخیز وجنون آهنگ

چو بشنیـد این نـوا را خامـۀ مـن از دیـار مـن

( 2 ، ص ص 94 – 95 )


برخی دیگر از شعرای ما درین عرصه حالت جمود را به یک سو نهاده و در شکل و فرم شعر ابتکاراتی به خرج داده اند، که برعلاوۀ بیان مقصود خویش به گونۀ هنری ، به تحول و تکامل ادبیات رزمی ما دست یازیده اند.

   ازین گونه اشعار که در انگیزش روحیۀ رزمی و ملی مردم ما نقشی به سزا داشته اند، میتوان شعر ذیل را به طور نمونه ارائه کرد، که تراویدۀ قریحۀ بزرگمرد عرصۀ ادب ما، « استاد آیینه» است و « چراغ » عنوان دارد.


در کلبۀ ویرانه و در کاخ فلک خار

در جنگل و بیغوله و صحرا

در خوابگۀ قیصر و کسرا

بر بستر بیمار

در رهگذر باد

بر تاق و رواق و سنگ قبری گمنام

آنجا که شهیدیست جوانمرگ به کام

در شهر غم آباد

در « بابل» عشرتکدۀ مردم جبار

در « ناپل» زیبا

برخفته، گرسنه یی فراروی زمین

بر ریگ زده پهلو و سنگش بالین

بر آب و هوا

در ظلمت شبها که سحر نیست پسینش

در گرمی و سردی

در غربت و دوری

از خانه و کاشانه و میهن

دلهای تهی

نومید ز روزگار و فردای بهی

یاران پراگنده فسوسا !

بی خبر

بی اثر

رفتند و گسستند

دیگر نه صدایی نه پیامی نه سلامی

نیمی تۀ خاک

نیمی به مغاک

دیگر نشوی شاد به یک طرفه پیامی

دیوان جهانکوب بشرخوار قرون

با آتش و خون

افتاده به جان آدمیزاد کنون

گسترده پروبال

تاریکی و ظلمت

ای وای خدایا !

بنگر به نیاز شهر تاریک زده

محروم چراغ ….

 ( 1 ، ص 66 )


   ازین سخنان که چشم بپوشیم و نظری در کرانه های معانی و مفاهیم نو برافگنیم، در مییابیم که برخی از شعرای ما که در سالهای مورد بحث به قلمزنی پرداخته و آثاری را به آفرینش گرفته اند، در ایجاد معانی نو نقش قابل اهمیتی را ایفا کرده اند. ایشان با ابتکار درین عرصه مارا به آینده های درخشان ادبی مان امیدوارتر ساخته و در قالب واژه های ظریف معانی و مفاهیمی را پیشکش خواننده کرده اند که الحق سزاوار ستایش است.

   برعلاوۀ این ویژگی درین گونه اشعار، وقایع زمانۀ ما را به گونۀ خیلی هنرمندانه تبارز داده و آینده را خیلی درخشانتر و تابناکتر ترسیم کرده اند، که با به خوانش گرفتن این گونه اشعار هرخواننده یی زندگی را زیبا درمییابد و طلوع خورشید امید را از پس ابرهای مکدر نومیدی نظاره گر میشود. شاهد مدعای ما شعریست از سروده های محترم « م. موج» که « در سوگ سپیداران» عنوان دارد.

سپیدار از بلندای غرورش


                       اوفتاده


                               روی خاک تیرۀ غربت


و باغ آرام میگرید


به سوگش در کنار جویبار خشک رَستنها و رُستنها


¯ ¯ ¯


نمیدانم،


کدامین بی تبار با تبر بسته است


                                 راه آب را


                                           سوی سپیداران ؟


که آنگ در گذرگاه سیاه باد


همان باد پلشت سرخگون آتش افروز ستم گستر


همان جادوی شوم اختر


سراسر، شعلۀ بیداد


                       آب زندگی را


                                 خشک سازد


                                           در وجود ساکنان خسته جان باد


¯ ¯ ¯


و اما روزگاری


                       از تن افسرده گان باغ


                                 بالا میشود باخشم


شراری خصم سوز کینه توز از بستر خاموش خاکستر


و هردم میشود بالا و بالاتر


             فراتر از بلندای فسون خصم


سراسر، قامت ناباوران را


                       میکند پر داغ


                                 با دستان سرخ داغ


همان داغی که باشد بی تباران را نشان اخگر تاریخ


          روی مجمر تاریخ


¯ ¯ ¯


و آنگه در گذرگاه سپید داد


تمام تشنه گان را


جویبار جاری فرخنده گی


شاداب خواهد کرد

                ( 6 ، ص ص 47 – 49 )


به همین گونه عدۀ دیگری از شعرای ما با حفظ بیان مقصود به شکل هنری، رشتۀ ابتکار به دست گرفته و با کاربرد واژه ها و ترکیبات نو، اندیشه های خویش را در قالب شعر ریخته اند، که از یک جهت بر غنای ادبیات رزمی ما افزون گشته و از جانب دیگر سرزمین شعر و ادب ما را رنگینتر و غنامندتر ساخته اند. نمونۀ این گونه اشعار را میتوان در خوانش شعر زیرین خلاصه کرد، که « لحظه های آماسیده» عنوان دارد و سرودۀ محترم « بشیر سخاورز» میباشد.


ناگه

از فصلهای خشم ورم کرده و بیمار

آن ریم زهرناک

جاری شد و شتافت

تا انتهای درۀ عصیان

آنجا

با آبهای سرد و زلال

در رودبار پاک بیامیخت

وانگه چنار پیر گشن شاخ

آبشخورش همیشه از جویبار عاطفه

–  خشکید

اما درختهای شقاوت

پربارتر شدند وز نفرت

–  پر میوه

گنجشکهای مهر

از میوه ها بخوردند

ناگه

مردان خوابدیده

تعبیرهای شان را

در چشمهای سرخ و فریبندۀ شیطان

– خواندند

ناگه

ما رهروان خسته و بیمار

بر چارراه حادثه رفتیم

راه اول به هیچ

راه دوم به هیچ

راه سوم به هیچ

چارم به هیچ هیچ

پایان میپذیرفت

( 4 ، ص ص 175 – 176 )


تا اینجا اندرباب برخی از محاسن آفریده های ادبیات رزمی خویش در دهۀ اخیر سخن گفتیم؛ ولی اگر قرار باشد محاسن دیگر را نیز به کاوش بگیریم، کاریست که از حوصلۀ این بحث خارج است؛ لذا به همین بسنده کرده و نکتۀ دیگری را که قابل یاددهانی تواند بود به بحث میگیریم. و آن این که در دهۀ اخیر با کمال تأسف دست اندرکاران عرصۀ ادبیات ما آثاری متشتت و پراگنده آفریدند و وقایع زمانۀ ما را به صورت متشکل و یکپارچه به نگارش نکشیدند؛ تا در صفحات تاریخ ، من حیث شاهکار حماسی قرن بیستم متجلی میگردید و نسلهای آینده را در جریان وقایع امروزین کشور ما قرارمیداد.

   اگر به آثار رزمی و تاریخی قلم به دستان ما نگریسته آید، هرجا در پی موضوعی دویدند و با رشتۀ تحریر دست و پایش را فروبستند. در میان همۀ این آثار چه در نظم و چه در نثر به اثری بر نمی خوریم که حوادث و رویدادهای تاریخی و رزمی این عصر را مانند « اکبرنامه» و « جنگنامه» انسجام بخشیده و به نمایش کشیده باشد.

   شاعران توانای ما چون استاد خلیل ا… خلیلی بیشتر به سرودن غزلها و قصاید و مثنویهای کوتاه پرداختند و شاید به علت کبرسن نتوانستند منظومه های حماسی طویلی را که حوصله و توان میخواهد سروسامان دهند و یا حد اقل به این عمل شایسته مانند دقیقی نیاغازیدند؛ تا روزگاری پس از ایشان کسان دیگری پدید میامدند و کار نیمه تمام ایشان را به فرجام میرسانیدند.

   به هرصورت؛ آنچه ازین آثار اکنون ما را به دست است، درخور اهمیت است و سزاوار ستایش. آرزومندیم روزی فرارسد که قلمزن با احساسی با تشکل این داشته ها و جمع و تسلسل وقایع زمانۀ ما به نگارش بپردازد و کتابی ارزشناک و پرمایه یی چون « شاهنامه » به میدان آورد؛ تا مشعل فروزندۀ تاریخ این ملت را تابنده تر نگهدارد.