رابطۀ مقامهابا بیست و چهارساعت واثرات روانی آنها

از کتاب: رسالهٔ بیان موسیقی یا نظریهٔ موسیقیائی ، فصل پنجم ، بخش نظریهٔ موسیقیائی
11 July 2024

موسیقی که  در بارۀ آن ما داد سخن میدهیم  ، یک پدیدۀ هنری است ، روی این ملحوظ بهیچصورت نمیتواند در طبعیت و ترکیب ذاتی اشیا و اشخاص اثر بگذارد ، و مداخله کند ؛ اما توان آنرا دارد تا در مناسبات و برخورد های اجتماعی اثر گذارباشد ؛ زیرا هنر به مفهوم عام کلمه یک پدیدۀ اجتماعی بوده ، به کتله ها و جمعیت های متفاوت جامعۀ انسانی تعلق دارد ؛ زیرا اصلآ هنر در طبعیت وجود ندارد ، هرگاه انسان از یک عامل طبیعی الهام گرفته و آنرا انعکاس میدهد ؛  همین انعکاس هنر است .                                                                   

در طبیعیت آواز پرندگان ، شرشر آبشار ها ، بیشک آوازهای خوشی تولید میکنند ، اینها همه میتوانند در صف موسیقی محسوب آیند ؛ اما خصوصیت یک عکس العمل یا غریزۀ طبیعی را دارند نه ، هنری ؛ زیرا مانند موسیقی که انسان تولید میکند قانونمند نیستند ؛ اما قابل ذکر است که روح ما از همه این آوازها طبیعی متاثر میگردد، موضوع را بر میگرداند به این اصل، که روح انسان از موسیقی تاثیر پذیر است ، بیاد داشته باشیم  لو،لو ئیکه مادران در پای گهوارۀ نوزادان خود میخوانند ؛ شاید اولین اثر موسیقی بر انسان باشد . 

پس گفته می توانیم که موسیقی زمینۀ  خوشی و آسایش روان یک شخص و حتی یک جمعیت را می تواند فراهم کند؛ زیرا لحنی خوشی که روح ما را نوازش میکند ؛ درنتیجه سبب فراموشی ویا رفع آنی غمها و معضلات شرایط حاضر میگردد، یا سبب تداعی یادداشت ها و خاطرات گذشته شده ، که میتواند یک وضعیت یا حالت را تغیر دهد؛ اما مقام خاص نمیتواند حالت خاصی را در یک ساعت خاص و مشخص ، بگونۀ قانونمند و الجبریک بوجود آورد ؛ تنها مقام خاص ، حالت خاصی را بدون قید زمان میتواند  بوجود آورد ، ویا واقعی تر حالت خاصی که وجود دارد ، بدان دلالت کرده و آنرا تسریع یا تضعیف نماید.    

با تکیه بر تمام چیزهائیکه گفته شد ، ارتباط موسیقی با ساعات روز کاملآ یک طرح ذهنی بوده ، با واقعیت هیچ بستگی ندارد ؛ از اینجاست که عین موضوع از یک کتاب تا کتاب دیگر ، از یک شخص تا شخص دیگر کاملآ متفاوت است ؛ زیرا احساس انسانی ، موضوع خوشی و مسرت ، اندوه و درد ، عینآ یک امر نسبی بوده ، بحدیکه آنچه نزد یک جمعیت مایۀ خوشی است ، نزد کتلۀ دیگری هیچ با خوشی رابطۀ ندارد،  و یا اینکه زمینه و متن خوشی در یک جامعۀ مشخص نیز ، نظر به تحولات و دگرگونی های محیط زیست تغیر و انکشاف میکند ؛

 مثلآ آنچه مایۀ خوشی در دو صد سال پیش بود ، امروز به امر عادی تبدیل گردیده است ؛ بطور مثال در جامعۀ ما در گذشته ده ها عُرس وجود داشت  ، وآن عبارت بود از سالگرد یک واقعۀ نیک ، حادثۀ وفات یک شخصیت عمده ، تکمیل یک بنا ویا یک مسجد و دیگر حوادث مذهبی و غیر مذهبی را عُرس میگرفتند؛  مانند:  « خرمن گندم ، گل سرخ ، ارغوان وغیره »   ویا اینکه هریکی از بزرگان اهل علم و هنر یکروز در ماه را تعین میکردند ، تا تمام علاقمندان وارادتمندان  بخانۀ او جمع میشدند، که هریک دست آوردها و گوشۀ از علم و هنر خود را به نمایش میگذاشتند . تمام این مظاهراتیکه ما نام بردیم ، عبارت بودند از جلوه های اظهار خوشی و غم در جامعۀ ما ؛ اما قسمت عمدۀ این رسوم با ظهور وسائل ارتباط جمعی ، وچاپ متروک گردیده ؛  لهذا معیار خوشی و غم تغیر نموده است .                                                       

نغمه های موسیقی  بر روان انسان چنانچه تا اینجا گفته  شد تاثیر داشته و دارد، درین مورد حکیم فارابی علاوه بر اینکه نظر علمای یونانی را ، مبنی براینکه هم آهنگی در موسیقی از انتقال بروج رسدی منشآ میگیرد را رد نمود ، هنر موسیقی را کسبی دانسته و هر نوع مداخلۀ طبیعی در نظریۀ موسیقیائی را منتفی میداند ؛ ا ما در عوض

 او بیان میکند  : هرگاه انسان خسته میشود ، برای رفع خستگی خود آواز می خواند ، در جریان کار های ثقیل و دشوار و برای گذراندن وقت انسان موسیقی میکند، و یا اینکه برای حفظ شدت عمل در اجرای کار و تسریع آن از آواز خود مدد میگیرد؛ همچنان برای اجرای  یک وظیفه  ویا مقابله با یک وضعیت خاص ، انسانها به موسیقی رو می آورند.

 حکیم فارابی در توصیف نغمه های موسیقی میگوید « یک لحن زیبا و هم آهنگ ، آنگاهئیکه با شعر یکجا میشود ، زیبائی نغمه ها با الفاظ شعر آمیخته ، شعر را در تخیل شنونده عملی میسازد، یعنی آنرا به تصویر میکشاند ، به عبارت دیگر الفاظ شعر را جان میدهد.»                                                                              

فارابی پیشنهاد میکند که نغمه های موسیقی  با نامهای مخصوص ، بمقابل وضعیت ها و اوضاع مخصوص باید قرار داشته باشند؛ مانند خوشی ، جوانمردی ، خشم ، بخشش ، غم ، انتقام و غیره  ؛ بالاخره همین پیشنهاد مبدا و پایۀ عینی مقام ها را تشکیل میدهد.                        

صاحب ادوار درین مورد میگوید :  مقامهای موسیقی بروحیات انسان تعلق دارند، یعنی اینکه یک یا چند مقام بیک حالت روحی خاص ربط می گیرند ، او اضافه می کند « راهاوی لحنی برای گریه است ،  بزرگ لحنی برای احتیاط و خود داری ، صفاهان لحن سخاوت وجوانمردی ، عراق لحن لذت و خوشی ، عشاق برای شوخی و مزاح است ، زنگوله برای خوابیدن وآرامیدن است ، نوا لحنی برای شجاعت و دلاوری ، ابوسلیک برای  توانمندی و قدرت ، حسینی لحنی برای صلح و آرامش و ترحم و حجازی لحنی از برای فرو تنی و اطاعت است » (۱).              

اما درین مورد شیخ الرئیس پیشنهاد میکند ، که دوازده مقام به اوقات یک شبانه روز مربوط هستند ؛ ابن سینا این را واضح نمیگوید ، که این وضعیت بر خواننده یا نوازنده دلالت میکند ، ویا بر شنونده ، و یا برای هردو صادق است . 

 « رهاوی در صبح صادق خوانده میشود ، حسینی در صبح زود ، راست درست در طلوع آفتاب ، ابوسلیک قبل از ظهر ، زنگوله در ظهر تام ، عشاق بین ظهر و دو ساعت بعد ظهر ، حجازی بین نماز های ساعت دو وساعت چهار ، عراق در وقت نماز عصرو نماز شام یعنی ساعت چهار ،آنگاه که هوا گرگ و میش است نوا باید خوانده شود،

بزرگ در شروع شب ، زیر افگن در وقت خواب خوانده میشود ، اصفهان قبل از طلوع آفتاب » او میگوید هرگاه خواب از چشم فرار کند باید شهناز بنوازیم.

نویسندۀ کنز التحف اتصال مقامات را به اوقات روز از قول ابن سینا چنین میگوید: « از شیخ الرئیس ابن سینا نقل است که در صبح اول پردۀ رهاوی را باید نواخت ودر صبح صادق پردۀ حسینی و چون آفتاب دو نیزه بلند شود پردۀ راست ودر چاشتگاه پردۀ بوسلیک و چون آفتاب به سمت الرأس رسد پردۀ زنگوله  و پیشینگاه پردۀ عشاق  و بین الصلواتین پردۀ حجاز  و پسینگاه پردۀ عراق ودر وقت آفتاب فرو شدن پردۀ صفاهان و شامگاه پردۀ نوا و بعد از نماز خفتن پردۀ بزرگ و بعد از آن فرو گذاشت کند و در وقت خفتن حریفان پردۀ مخالف نوازد واگر بخواب نرود و همچنان استدعای چیزی خواندن کنند از آوازات شهناز بنوازد، که او مخالف است و انقباض در نفس پیدا کند و خواب آورد .» (۲)

این واقعیت است که موسیقی بر روحیات شخص یا اشخاص بستگی داشته و بدان تاثیر میگذارد ؛ چنانچه ابن سینا پیشنهاد میکند ، یعنی میتوان همین خصوصیات روانی را در ظرف بیست و چهار ساعت ، سازماندهی و تکرار کرد، ویا عادات و یاد داشت هائی را پابند شویم که با شنیدن عین الحان یا پرده ها ، نزد شخص تداعی صورت گیرد . مرزنها ئی تحمل  این موضوع در    همین حد ود است ، که بعدآ آنهارا به ماه و  فصل های سال پیوستن ؛ دور از هر نوع عینیت است . 

 در کتبی که بعد ازین سه منبع اصلی یعنی ، فارابی ابن سینا و صفی الدین ، بیرون داده شد ، موضوع هنوز هم شفافیت ووضاحت خود را از دست میدهد ؛ زیرا با‌گذشت زمان اصول و مبانی موسیقی آهسته ، آهسته به گوشه و کنار ، امپراتوری وسیع اسلامی انتشار یافت . وضیعت چنین شد ، که هرگاه کاتبی از خواندن یک کلمه ویا یک جمله عاجز ماند ، بدان روایت دیگری افزود ؛ در تجانس با ساختمان جامعۀ قرون اوسطائی اکثر مسائل خیلی روشن وشفاف موسیقی را که بطور عینی و عقلی ، بوسیلۀ بزرگان توضیح وتشریح شده بود ، آنرا در جامۀ ابهام پیچیده و براه های دیگری بردند ؛ گهی خیر و گهی شر را بدان پیوند زدند . 

در کتاب کنز التحف  نظم مقفی در باب دوازده مقام آمده ، که به ملاحظه میرسانم.                                                                                                  

سزد که روز و شب اندر دوازده پرده

بده زبان چو گل سوسنت ثنا گویم

 بسان صبح دوم صبحدم زپردۀ راست

دعای دولتت ای صدر مقتدا گویم

 وزان پس از دل صافی زپردۀ عشاق

 ثنا و مدحتت ای منبع  صفا گویم

  چو ساز بخت من از دولت تو یافت نوا

حدیث بنده نوازی ات در نوا گویم

   درمدیح تو  در سلک بوسلیک کنم

حکایت کرم ات جمله بر ملا گویم

 زحسن خلق تو در پردۀ حسینی نیز

هزار قصه به وصف تو از وفا گویم

 بری زروی وریا در رهاوی از سر صدق

دعای خیر تو پیوسته در قفا گویم

 بسان زنگوله اندر مقام زنگوله

 سجرۀ مدح تو با شاه و با گدا گویم

زعرق پاک تو در پردۀ عراق مدام

بشرح نعت تو در بخشش و صفا گویم

 درینکه کعبۀ دل آمال خلق شد به حجاز

جناب عالی لازال عالیا گویم

 اگرچه مولد ومنشآ من زکاشانست

دراصفهان سخن ات جمله درحیا گویم

 بزرگ زادگی ات در بزرگ با همه کس

بیان آن کنم و شرح اشتباه گویم

 مخالفت به مخالف برخواص و عوام

ازو سخن همه در هزل ودر هجا گویم

 حسن طریق ادب نیست درد سر دادن

ثنا رسید به آخر کنون دعا گویم

 هزار سال بقای تو باد در دولت

که تا وجود تو سرمایۀ بقا گویم  


همچنان در کتاب کنز التحف تقسیم بندی حیرت انگیز دیگری در مورد مقامها دیده میشود ؛  « در مجلس اتراک بیشتر نوا و بوسلیک نوازند در مجلس زنگیان و حبشیان بیشتر عشاق نوازند در مجلس تاجیک واهل عراق بیشتر بزرگ زیر افگند و زنگوله نوازند و در مجلس عوام الناس حجاز و عراق نوازند ودر مجلسی که عشاق حاضر باشد بیشتر اصفهان که بسطی عظیم در نفوس ظاهر گرداند .                                                                                         

در کتاب غیاث اللغات نوشتۀ ملا غیاث الدین ( ۳) او چنین میگوید .« بدانکه وقت سرائیدن رهاوی صبح صادق است تا طلوع آفتاب بعد از آن وقت حسینی است تا یک پاس روز بر آمده باز وقت عراق تا نیمروز وپس از آن وقت راست در عین نیمروز و پس از آن وقت کوچک ( ۴) است تا یک پاس روز باقیمانده بعد بوسلیک وبعد وقت عشاق است تا زردی آفتاب و شام وقت زنگوله است تایک پاس شب و بعد وقت حجاز و بعد وقت بزرگ و بعد در نیم شب وقت نوا و بعد وقت صفاهان تا طلوع صبح صادق»                                                             

یکی ازنوشته های محتبریکه در ختم قرن هجدهم در دربار آخرین شاهان  بابری هند بزبان در ی نوشته شده است ، نویسنده آنرا« مراتۀ آفتاب نما »  نام گذاشته  است     ( ۵) ، هدف چنین ،که همچو آفتاب همه جا را روشن میکند . در شروع از قول صاحب دارالشکوهی می نویسد .« راست و حجازبه خراسان ، حسینی و کوچک به ماوراالنهر ،  عراق و اصفهان به عراق ، رهاوی و زنگوله به عرب ، عشاق و نوا به زنج و روم ،بزرگ و بوسلیک به هندوستان مقرراست » . در ین مورد که این نسبتها بکدام اساس و روی کدام دلائلی استوار هستند هیچنوع شرحی ارائه نمیگردد . اما مراتۀ آفتاب نما درین مورد خود روایت دیگری دارد ، او میگوید :« حسینی مرغوب ملوک و سلاطین

 ـ اصفهان و کوچک ورهاوی به مشایخ و دهقانان 

ـ عراق بزرگ و کوچک بوزرا و اشراف و قضات

 ـ عشاق وزنگوله به امیران و ترکان واهل سیف اسلام و لشکریان 

ـ نوا وحجازبه خوانین و خواجه سرا و امرا

 ـ ابوسلیک و رهاوی به طالب علمان و اهل قلم

 ـ راست و رهاوی و زنگوله به عوام الناس و درویشان مرغوب میشود. »                 

آخرین نوع این تقسیم بندی که از همین کتاب نقل میشود ، عبارت از اتصال دوازده مقام به داوازده ماه یک سال است:                                                                                      

« راست با حمل و مشتری ـ اصفهان با ثور و زهره ـ عراق با جوزا و عطارد و با مریخ ـ کوچک با سرطان اسد ویا آفتاب یا زحل ـ بزرگ با آفتاب یا مریخ ـ  عشاق با عقرب یا مریخ  ـ حجاز با عطارد ویا زهره  ـ رهاوی با حوت ویا مشتری یا عطارد ـ نوا با قوس سنبله ویا زحل زنگوله با دلو ـ بوسلیک با میزان یا زهره یا عطارد ـ حسینی با جدی یا مشتری یا آفتاب »

چنانچه مشاهده میگردد ، هیچکدام ازین تقسیمات یا روایات با آنچه ابن سینا خود گفته بود ،مطابقت ندارد ؛ علاوتآ عدول از اصل نیز خیلی وسیع و چشمگیر است . اینک بحیث آخرین نمونه  نظمی است که از طرف شخص گمنامی در کشمیر سروده شده است .


      دهل دولت چو عشرت آغازن

در سحرگه به زنگوله سازند

     فرصت افزاست خوش مقام عراق

چاشت گه در سرور پردازند

     پردۀ دلکش حسینی را

  تا به پاس و نیم بر نوازند

    چون نوا را دوای جان خوانند

تا به دو نیم پاس پردازند

     پس پیشین پردۀ عشاق

 سر به اوج نشاط بیفزایند

    تا به سه پاس بوسلیک بخوان

هر یکی خوش به عیش پردازند

     بعد از آن چونکه مست میکردند

در نهاوند عشق ها بازند

     اسپ عشرت چو در دل شبها

سوئی رۀ حجاز برتابن

    راست گویم که راست وقت خوش است

خفتن اول مقام بر سازند

    تا به سه پاس کوچک دلخواه

بطریق مقام بنوازند

    چون رهاوی کنند آخر پاس

مطربانی که کامل رازند

   بوعلی کرده نظم پرده بوقت

به کسانی که محرم رازند


اما قدر مسلم اینست، که درجۀ ا ز تکامل و تجانس این مقامها بحدی بوده ؛ در هر دور آنگاهئیکه درست و بجا نواخته شده اند ، سبب تسکین روح ومایۀ تحسین در مناطق جداگانۀ در سراسر امپراطوری بزرگ اسلامی بودند . همین امروز یک قسمت از موسیقی عرب ، تمام شمال افریقا ، موسیقی ترک ، موسیقی روایتی آسیای وسطی منجمله قزاقستان و ارمنستان ، موسیقی ترکستان شرقی ،یعنی سیکیانگ موجوده و موسیقی شبه قارۀ هند همه وهمه چیزی دیگری نیستند ؛ بجُز از تطبیق جزئی یا کلی همین مقامات ؛ روی چنین ملحوظاتی است که  مقام ها جزٔ  دارائی و ثروت فرهنگی انسان بمفهوم عام کلمه در یونوسکو ثبت شده است .                   

اما پرده های معتدله ساز و پی آمد آن  یعنی آلات موسیقی دکمۀ بزرگترین مانع در احیای مجدد موسیقی مقامی در عصر ما هستند !!!!        


–--------------------------------------------------


ادامه دارد