138

فرخزاد

از کتاب: سلطنت غزنویان ، فصل دوم

فرخ زاد بن مسعود بن محمود در سال ٤٤٤ مطابق سال ١٠٥٢ به تخت غزنه جلوس نمود وی مردی عادل ونیکو کار بود اما حوادث روزگار وانحطاط خانه واده سلطنت او را ضعیف و بیچاره گردانیده بود کارهای سلطنتی را بیشتر وزیر بزرگ او خرخیز نفاذ میداد در اول سلطنت فرخ زاد داؤد فوجی به غزنه فرستاد اما خرخیز آنها را شکست فاحشی داد و از نواحی غزنه دور نمود در این وقت قسمت بزرگ خراسان تابست بتصرف سلجوقیان در آمده بود چون فرخ زاد به سریر سلطنت متمکن شد و کارهای داخلی فی الجمله رونقی حاصل کرد لشکری بزرگ ترتیب داد و جانب بست اعزام نمود. ابن اثیر می نگارد چون سلجوقیان از اعزام عسکر غزنه شنیدند کلسارغ سالار جنگجوی خود را باستقبال آن فرستادند جنگی عظیم برپاشد و کاسارغ اسیر گردید چون وی را با دیگر اسیران بدر بار غزنه آوردند فرخ زاد همه را رها کرد و خلعت گران مایه بخشید وازان پس تا وقتی که او در قید حیات بود ترکمنان هوای بست وغزنه درسر نکردند و کارهندوستان نیز بخوبی اداره میشد دو سه شورش کوچک و محلی که برخاست به تدبیر سالاران هند انجام شد در سال ٤٤٩ در ربیع الاول ایاز اویماق در هندوفات یافت.

سلطان در صفر ٤٥١ به عارضه قولنج فرت نمود قبل از انکه وفات یابد روزی در حمام بود دوسه نفر از غلامان نمک حرام که بقایای طغرل بودند بروی حمله آوردند سلطان با وجود اینکه تنها بود شمشیر خودرا بدست آورده بر آنها حمله نمود و همه را یکی بعد از دیگری از پا در انداخت ابن اثیر میگوید سلطان بعد از این حادثه همیشه در اندیشه مرگ می بود و دل از جهان برداشته بود و زندگانی ناچیز و فانی را حقیر قیر می شمرد تا وفات یافت وقتی که فرخ زاد وفات کرد بیهقی در قید حیات بود و تا یخ مسعودی را می نوشت میگوید چون در این فصل رسیدم پادشاه فرخ زاد جان شیرین و گرامی بستاننده جانها داد و سپرد آب بروی رختند و بشستند و بر مرکب چوبین بنشست و او از آن چندان باغهای خرم و بناهای بان فزا و کاخهای رفیع جد و پدر و برادر به چار پنج گز زمین بسنده کرد و خاک بروى انباشتند.

و من صحبت الدنیا طویلا تقلبت

على عینه حتى یرى صدقها کذبا

یعنی: هر که با دنیا دیر نشیند جهان در نگه وی باژ گونه میشود و می بیند که هر چه را او راست و انموده دروغ بوده است.

وهم او گوید امیر فرخ زاد را رحمت الله علیه خالق اللیل والنهار ملک العزیز الجبار مدت پادشاهی او این قدر نهاده بود و از مرگ وی بجوانی بدل خاص و عام دردی بزرگ رسید و آثار پسندیده وعدل ظاهر وی در اقطار جهان بیاد گار ماند.

فرخ زاد سی و چار سال از بهار عمرش گذشته بود که در سال ٤٤٤ مطابق

 1052 میلادی رخت از جهان بست لقب فرخ زاد را مستوفی و صاحب حبیب السیر وابو القاسم فرشته جمال الدوله قید کرده اند .

یکی از کارهای او این بود که اجساد کشتگان دودمان محمودی را که طغرل کافر نعمت در مغاکها افگنده بود از آنجا برآورده و در گورستان سلاطین بخاک سیرد.