سجیه سردار محمد اکبر خان غازی رفتار او با محبوسین
جنرال سیل و مکریگر نماینده سیاسی انگلیس جلال آباد را تخلیه نکردند و داکتر "برایدن" خبر اضمحلال لشکر الفنستن را بتاریخ ۱۳ جنوری ١٨٤٢ به ایشان رسانید سردار محمد اکبر خان غازی که با رفقای معیتی خود سردار سلطان احمد خان و محمد شاه خان بابکر خیل عهده دار حمایت زنان و اطفال و صاحب منصبان زخمی و اسرای انگلیس بودند راه خود را از جلال آباد بطرف لغمان منحرف کرده و محتملاً همان روز یا فردای آن به (تگری) مرکز لغمان رسیدند و اسرا را در قلعه محمد شاه خان بابکرخیل که بنام (بدیع آباد) شهرت داشت جای داده و تا اندازه ئی که مقدور بود در استرضای خاطر آنها کوتاهی نکردند . رفتار سردار محمد اکبر خان غازی با اسرای دشمن طوری مردانه و انسانیت کارانه است که محبوسین و مولفین فرنگی از اظهار آن خود داری نتوانسته.اند این رفتار نه تنها به نسبت محبوسین بلکه در مورد افواج انگلیس همان افواجی که بخاک و آزادی و شئون ملی و قومی تجاوز کرده و با سلاح کاملتر خود هزاران نفر ما را بخاک و خون نشانده است یکسان صدق میکند قتل مکناتن و نابود شدن لشکر الفنستن نتیجه تخطی شخصی و دسته جمعی سران نظامی انگلیس از قول و پیمان خود آنها است. به زعم سردار محمد اکبر خان و سران افغانی (مکناتن) متخطی و فریب کار است چنانچه طوریکه دیدیم جانشین او (پاتنجر) به این نظریه موافقت دارد. همنی قسم تخطی از پیمان کابل و عدم تخلیه فوری جلال آباد و قلا غلزائی و قندهار دسته الفنستن را بخاک نشاند . "سر پرسی سایکس" مینویسد : "محمد اکبر خان مترصد بود که اگر قوای کابل به قوای جلال آباد ملحق شود نظریات او عقیم خواهد ماند . این نگرانی امریست طبیعی و به این لحاظ قوای کابل را در تیزین متوقف ساخت تا جلال آباد تخلیه شود و باین ملاحظه چندین مرتبه حرکت عساکر را بطی ساخت موضوع نرسیدن خوراکه و آذوقه چیزی است روشن که کسی احتیاجات چنین دسته بزرگ را رفع نمیتواند در مسئله تباهی قشون کابل طوریکه پیشتر ذکر کردیم عهد شکنی سران فرنگی و نفرت و انزجار عمومی و شدید ملی دخات تام دارد دخالتی که هیچ زعیمی جلو آنرا گرفته نمیتوانست حال آنکه اگر به یاد داشت های جنرال (ایر) که خود در جمله اسرا بود دقت شود واضح میشود که صرف مساعی سردار محمد اکبر خان و بقیه سران دم طوفان هیجانات ملت را گرفته نتوانست چنانچه یکجا از زبان سردار میگوید که مردم غلزائی به اندازه بر افروخته شده بوده اند که سران خود را نمیشناختند. سردار محمد اکبر خان صفات دیگری هم داشت و با دشمن هم از ابراز دوستی خود داری نمیکرد چنانچه با آن صاحب منصبان انگلیسی که تماس پیدا کرده بود طرح دوستی داشت و مراتب شجاعت آنها را تعریف میکرد و منصبداران اسیر طوری گرویده او شده بودند که هر وقت بغرض جرگه به جلال آباد فرستاده میشدند به میل خود به اسارت تن در میدادند و پس به لغمان مراجعت .میکردند با وجودیکه گاه گاه خبرهای بسیار حزن آوری هم می آوردند. او حیات زنان و اطفال و اقلاً زندگانی (٤٠) نفر صاحب منصب انگلیس را از مخاطره نجات داد . شبهه ئی نیست که اسرا برای سردار گروگان قیمتداری بودند معذالک وقتی که پای مهمان نوازی در میان بود مهمان نوازی میکرد و گاهی اجازه نمیداد که به آنها کوچکترین بد رفتاری .شود حتی در موقعیکه از طرف قوای جلال آباد شکست خورده و زخمی شده بود با همه اسرار بعضی از سران متعصب به آزار اسرا و شکنجه و قتل ایشان تن در نداد و میگفت اگر ما به چنین کاری اقدام کنیم انگلیس ها امیر دوست محمد خان و خاندانش را هلاک خواهند کرد. حال آنکه در افغانستان آنوقت و آن عصر کشتن آدم اهمیتی نداشت."
لوشنگتن در اثری که پیشتر ذکر شد راجه به خلق ذات سردار محمد اکبر خان چنین تبصره میکند : "آدمی که توطه انهدام لشکری را گذاشته در جریان توطه نسبت به اشخاصی که در دستش می افتد مهمان نوازی و کمال لطف نشان میدهد باری لیوتنت ملویل Melville را زخمی پیشش آوردند . محمد اکبر خان زخمهای او را بدست خود بسته و بالای آن بدست خود دود گذاشت و مشمول هر نوع لطف و عنایت ساخت در موقعیکه اسرا و محافظین آنها از رود خانه عبور میکردند سردار منتها درجه مضطرب بود تا اینکه همه به سلامتی آنطرف آب گذشتند . رفتار او بطور عموم جز در بعض مواقع استثنائی همین طور بود . سردار محمد اکبر خان با اسرای انگلیس چنان رفتار شایسته کرده است که دول مدنی با اسرای جنگ کنند و اگر این چنین سلوک را با رویه دیگر حکمروایان شرقی و بطور مثال با جسارتهای (حیدر) یا (تیپو) مقایسه کنید علو اخلاق سجیه زعیم افغانی خوب تر فهمیده خواهد شد..." چیزیکه باعث حیرت همین مولف شده است این است که همین سردار محمد اکبر خان چرا به تلف شدن جمعیت بزرگی راضی میشد و به دسته محدود بقایای آنها اظهار شفقت میکرد .
جواب این مسئله آنقدر بسیط است که تأمل نمیخواهد . سردار محمد اکبر خان اگر به انهدام جمعیت بزرگ (لشکر) رضایت میداد وظیفه فردی و ملی و انسانی و اخلاقی خود را بجا میکرد . اگر به دسته محدود اسرا ابراز لطف مینمود باز ،وظیفه خود را به همین صفات ادا نمود. سردار محمد اکبر خان غازی در بدیع آباد لغمان با اسرای انگلیس طوریکه شایسته مقام یک سردار افغانی است خوش رفتاری میکرد. از زخمیها خبر میگرفت زنان را دلداری میداد و با اطفال ایشان روی خاک نشسته با ایشان بازی میکرد در حفاظت و احترام زنان و اطفال انگلیس به اساس احترام ناموس که در میان افغانها و در افغانستان جزء شعائر ملی است بسیار سخت متوجه بود و برای اثبات این نظریه علاوه بر شهادت نویسندگان فرنگی متن مکتوبی بدست آمده که برای استرداد دختر "اندرسن" یکی از صاحب منصبان انگلیسی بنام امین الله خان لوگری تحریر و از تگری بکابل فرستاده است . تاریخ تحریر این مکتوب متأسفانه تحریر نیست ولی از قراین معلوم میشود که در همان روزهای اول ورود به لغمان در اواسط جنوری ١٨٤۰ تحریر شده باشد متن آن قرار آتی است : مکشوف ضمیر محبت تخمیر عالیجاه معلی جایگاه حشمت دستگاه امیر الامراء العظام موالفت فرجام عموئی صاحبی ام نایب صاحبی حفظ الله تعالی میدارد که الهی از جمیع عوارضات زمان در امان ملک منان بوده شادکام داشند بعدها مشهود میدارد که در باب دختر اندرسن صاحب فرنگی که در دره خورد کابل بدست عالیجاه رفیع جایگاه دوستی آگاه محمد عمر خان ولد عالیجاه حشمت دستگاه میر احمد خان افتاد و از آن تاریخ تا حال متعلقان او که در تصرف میباشند نهایت نا آرامی دارند و قبل ازین هم قلمی شده بود حال هم قلمی میگردد که لازم بل الزم که بهر نحو میدانند همان دختر اندرسن را بصیانت آدمان معتبر بزودی روانه نمائید که هر آئینه خوش نما است و اگر نرسد بسیار نالایق و بی مناسب است الحمد لله خود دانا و هوشیار .میباشید درین باب بسیار سعی و اهتمام بلیغ بکار برند و ازینطرف خاطر خود را بهر باب جمع داشته احوالات سلامتی خود را با رویداد و کوایفات آنطرف قلمی و ارسال دارند و در باب فرستادن دختر اندرسن تغافلی و اهمال نخواهند نمود که از جمله لوازمات است زیاده ایام بکام باد برب العباد ." مستر اندرسن که درین مکتوب اسم برده شده یکی از صاحب منصبان انگلیسی است که با (سپاه اندرسن) معه شاه شجاع در 1839 (1255 هجری قمری) وارد قندهار شد و بار اول نام او شنیده شد که در اثر خیانت حاجی کاکری سردران قندهاری قندهار را گذاشته و به گرشک عقب نشستند و اندرسن با دستههائی از قشون انگلیسی منسوب بدسته شاه شجاع به تعقیب ایشان فرستاده شد چنانچه نسخه قلمی (نوای معارک) تالیف عطا محمد خان درین مورد چنین مینویسد: "... در سنه یکهزار و دو صد و پنجاه پنج هجری هرگاه سردار صاحبان قندهار هر یک سردار کهندل خان و سردار رحمدل خان و سردار مهردل خان از تمرد و دغا بازی و نمک حرامی حاجی کاکری روی گردان کعبه اسلام رانده بیت الحرام از مقابله و شبخون افواج سرکار انگلیسی بهادر که از بی آبی و بی قوتی نزدیک شکسته رسیده بودند رخ تاب گردیده و قلعه را گذاشته معه عمله و فعله و اتواپ روانه قلعه گرش شدند که صد کروه فاصله از قندهار وارد و صاحبان عالیشان بهر تسخیر قندهار بنابر گرفتاری سردار صاحبان ممدوح یک پلتن و پنجاه سوار از ترک سواران و یک پلتن و هزار سواره (اندرسن صاحب) بهادر از افواج اولیای دولت دو ضرب توپ و دیگر اسباب جنگ تیاز کرده و روانه قلعه گرش نمودند..."
مستر اندرسن تا چند وقتی در گرشک بود و بعد عازم کابل شده و چهار سال بعد هنگامیکه بتاریخ ٦ جنوری ١٨٤٢ سپاه الفنستن مجبور به تخلیه کابل شد هنوز رساله غیر منظم نمره (٥) بنام شاه شجاع موسوم ساخته بودند به اسم رساله (اندرسن) یاد میشد و مرکب از (٥٠٠) نفر بود که با سائر دستههای سپاه در جمله تخلیه کنندگان شامل بود و چنین مینماید که در تنگی خورد کابل دخترش بدست غازی ها افتاد خودش در جمله اسرا گرفته شده و نزد سردار محمد اکبر خان بوده و این نظریه به استناد فقره ایست که در منت مکتوب چنین : "آمده و از آن تاریخ تا حال متعلقان او که در تصرف میباشند نهایت نا آرامی دارند."
در کلمه متعلقان پدر دختر یعنی مستر اندرسن هم آمده میتواند ولی تا حال در فهرست اسرا اسم او را ندیده ام دختر اندرسن قرار متن مکتوب در خورد کابل بدست "عالیجاه رفیع جایگاه محمد عمر خان ولد عالیجاه حشمت دستگاه میر احمد خان افتاد." از روی یادداشتهای "جنرال آیر" بصورت قطع معلوم میشود که این واقعه بتاریخ ۸ جنوری ١٨٤٢ روز سوم حرکت سپاه انگلیس از کابل در تنگی خورد کابل واقع شده و این خطرناک ترین روزی بود بر سر سپاه فرنگی که در طی آن سه هزار نفر تلف شد اینک عبارت : "آیر در دهشتی که به سرعت دامنه آن توسعه میافت هزاران نفر به گریز در تجسس پناهگاه بودند و در حالیکه بطرف سر سپاه تلاش داشتند اسباب اسلحه جبه خانه زنان و اطفال را ترک میدادند زیرا در آن لحظه هر کس تنها بفکر نجات جان خود بود ستونهای عقبی سپاه که مرکب از دستههای ٤٤ و ٥٤ پیاده بود تلفات زیاد داد و چون بالآخره ملتفت شدند که توقف جز بربادی نتیجه ندارد به تعقیب رفتار عمومی عده تا که توان داشتند خود را بطرف سر سپاه میکشیدند . در اینجا یک توپ اسپی دیگر رها شد و تمام دسته تویچی مربوط آنرا کشتند دختر کلان مستر اندرسن و پسر خورد کپطان "باید Bayd در دست افغانها افتاد." در یک مکتوبی که کرنیل (وار برتن Wasburton) بتاریخ ١٦ جنوری یعنی ۸ روز بعد از واقعهء خورد کابل نوشته ضمناً راجع به دختر اندرسن بکابل اشاره ئی دارد بدین قرار : "... سپاهیان ما در حالیکه سرما حالشان را دگرگون ساخته تعداد زیاد بکابل مراجعت میکنند . دختر یک صاحب منصب را که بگمانم دختر اندرسن باشد به شهر آورده اند . ما سعی داریم که طفل را به تصرف خود آوریم امید است کامیاب شویم زیرا نواب قسم خورده است که او را برای ما بگیرد..." قسم خورده است که او را برای ما بگیرد..." در پاورقی همین صفحه چنین علاوه شده است: "طفل را که چهار ساله بود غلزائیها از خورد کابل آورده بودند زمان خان که به نواب خوب معروف میباشد بدست آورد ." قرار یک پاورقی دیگر که در صفحه ۲۷۰ کتاب (شورش کابل) تالیف "جنرال آیر" دیده میشود دختر مذکور در خانواده نواب محمد زمان خان چهار ماه بود و درین مدت متها لطف و مهربانی درباره او مبذول شده است چنانچه نوشته های مولفین دیگر فرنگی خود شاهد این قول است و به تاریخ 10 می حین ورود قوای جنرال پالک به انگلیس ها سپرده شده است . مکتوبی که در مرقع (سوم) اسناد خطی موزه کابل قید است و متن آن قبلاً ملاحظه شد در ظهر خود مکتب دیگری هم دارد که من حیث ارتباط موضوع در جایش نشر خواهد شد عجالتاً اینقدر متذکر میشویم که به اساس تذکر صریحی که دارد (تگری) مرکز لغمان بروز پنجشنبه تحریر شده است . اما تاریخ آن قید نیست ولی به یقین در اواسط جنوری نوشته شده است و قراریکه دیدیم به ١٦ جنوری دختر اندرسن بکابل آورده شده بود قضیه دختر اندرسن و مکتوبهای سردار محمد اکبر خان (زیر قراریکه در متن مکتوب دیدیم قبل ازین هم نامه فرستاده شده بود) اسمی نایب امین الله خان و پرستاری پر لطفی که نواب محمد زمان خان مدت ٤ ماه در خانوادۀ خود از مشار الیها بعمل آورد برای ثبوت رویه شرافتمندانه ئی رؤسای افغانی نسبت به اسرا و خصوص نسبت به طبقه اناث و اطفال فرنگی ابراز داشته اند کمال اهمیت دارد از لهجه این مکتوب خصوصی احساسات سردار رشید افغانی وزیر اکبر خان غازی نسبت به رفاه حال و سلامتی جان و احترام ناموس دشمن و لطف مخصوص او نسبت به اسرا خوب احساس میشود و این چند سطر افتخاری است که مقام این سردار مجاهد را در نظر دشمنانش خیلی ارجمند میسازد قبل ازین هم قلمی شده بود حال قلمی میگردد که لازم بهر نحو میدانند همان دختر اندرسن را بصیانت آدمان معتبر بزودی روانه نمائید که هر آئینه خوشنما است و اگر نرسد بسیار نالایق و بی مناسبت است الحمد لله خود دانا و هوشیار میباشید درین باب بسیار سعی و اهتمام بلیغ بکار برید..."
در باب مراتب اخلاقی و سلوک نجیبانه سردار محمد اکبر خان غازی با اسرای جنگ و مهمان نوازیهای او با دشمنان مملکت از قلم خود مولفین انگلیسی چیزها نوشتیم و اینک در اینجا این چند سطر دیگر را هم علاوه میکنیم : "... در حالیکه بستگان و خویشان اسرا و کشتگان با ترس و دهشت بنام اکبر خان بدگوئی میکنند و برای گفتار خود هم دلائلی دارند اسرا خودشان به حیث مهمان با داشتن حقوق مساوی در مقابل میزبان خود نشسته و با او یکجا میخوردند و می آشامند. تباه کننده سپاه انگلیس و قاتل مکناتن نماینده انگلستان روی زمین در میان اطفال کسانی که حیات و آزادی آنها بسته بد و لب او است نشسته بازی میکند و محبوب آنها میباشد..." واقعاً سردار مجاهد افغانی محمد اکبر خان غازی برای سپاه مهاجم فرنگی تباه کنند .
برای نماینده فریب کار و وعده خلاف انگلستان قاتل برای صاحب منصبان اسیر دشمن رفیق ، برای زنان و دختران اسیر حافظ ناموس و برای اطفال ایشان طفلی بود که مثل آنها روی خاک نشسته و با آنها بازی میکرد به عبارت دیگر انسان با تمام عواطف انسانی .