138

جنگ بهاطیه

از کتاب: سلطنت غزنویان ، فصل دوم

سلطان در ٣٩٥ از غزنه حرکت نمود تا قلعه بهاطیه (بهتنده) را بکشاید و با کشودن این حصار مستحکم کلید فتح هند را بدست آرد بهاطیه برسر راه شمال غربی وادی زرخیز گنگا امتداد داشت :

سلطان از راه والشتان که در بلوچستان امروزه واقع است لشکر کشی نمود و در نزدیکی ملتان از دریای سند عبور کرد اما حصار چندان رفیع و استوار بود که چشم بیننده را خیره می کرد عتبی حصار و بلندی این شهر را چنین می ستاید :

"پاسبانش اگر خواستی منطقه جوزا بگرفتی و دیده بانش اگر رغبت کردی بوسه بر لب زهره دادی"

سپاهیان سلطان پیرامون حصار را فرا گرفتند را جای بهاطیه که بجی رای نام داشت و مردی مغرور و دلیر بود از حصار بر آمد و سه روز پیوسته با سلطان جنگید سلطان چون دید دشمن نیرومند و دلیر است و نزدیک است سپاهیان وی معنویات خود را در بازند خود در میدان درآمد و سپاهیان خود را سلی داد و تشجیع کرد.

چنانکه عادت داشت در مخاطرات شدید و هولناک وارد میگردید خود دست به شمشیر بر دود و دسته شمشیر میزد و دشمن را بازره دو نیم میکرد بعد از سه روز جنگ شدید راجه حصاری شد لشکریان غزنه خندقها را بین باشتند و حصار را کشودند راجه بجی رای بدست افتاد بقول عتبی هنگامی که شمشیرش را گرفتند طاقت توهین نیاورد و با خنجری که داشت سینه خود را شگافت و به زندگانی خویش خاتمه داد. از ثروتی که درین جنگ نصیب دولت غزنی شد تنها یک صد و بیست فیل خاصه بوده. 

عنصری ملک الشعرای در بار غزنه چنین گوید:

و راز بهاطیه گویم عجب فرومانی 

که شاه ایران آنجا چگونه شد بسفر 

رهیکه خار درشتش چوخارهای خسک 

بان عالم ومنزلگه اندر و کشور 

اگرش گرگ ببرد بریزدش چنگال 

ورش عقاب گذارد بر یزدش همه پر 

نباتهاش تو گفتی که گژدمانندی 

گره گره شده و خارها رها بر او نیشتر 

گرفت ملک بجی راو گنج و خانه او 

زخون لشکر او کرد دشت خشک ثمر 

سلطان امرداد که در آن حصار مساجد بپا دارند و دین اسلام را به مردم بیاموزند وخود به غزنه بازگشت اما در راه به نسبت طغیان رودخانه های پنجاب و کثرت باران تلفات فراوان دید و ابو الفتح بیهقی دبیر دانشمند و دلسوز وی به سلطان پیشنهاد کرد که دیگر خود در میدان مبارزه داخل نشود و شعری نیز باز می گفت ولی سلطان از عزم خود باز نه ایستاد.