افغانستان در مجاورت هند
افغانستان و هند و خاکهائی را که افغانی و هندی در دو طرف آن زندگانی میکنند یکی از رودخانه های بزرگ و تاریخی آسیا از هم جدا میکند که در دفتر خاطرات هر دو کتلۀ بشری در ادوار تاریخ بنام های سندهو ، هندهو ، اندوس ، سند ، اباسین یاد شده و این رودخانۀ تاریخی حد فاصل دو تشکل طبیعی ، دو ساختمان ارضی ، دو کشور، دو کتله ، دو ملت ، دو تمدن ، دو فرهنگ ، دو عنعنه ، دو تاریخ ، دو ادبیات دو اقلیم و خلاصه دو جهان است . قطرات آب شفافی که از ذوب برفها و یخچالهای "بام دنیا" یا "پامیر" سرچشمه میگیرد تا نقطه ئی که به آغوش اوقیانوس میرسد در مرور ملیونها سال این خط فاصله را ایجاد کرده و جریان دائمی آن همیشه آنرا تجدید میکند و نمیگذارد که از انظار محو و ناپدید شود . در حدود معلومات حاضرۀ بشری هیچکس بصورت یقین گفته نمیتواند که چه وقت عنصر افغانی اینظرف اباسین و چه وقت عنصر هندی آنطرف سواحل این رود خانه بزرگ مسکن گرفت این ها مسایلی است که اسرار آن هنوز در بطون تاریخ مدفون است و معمولا در دائرۀ حدس و خیال وقوع آنرا در تاریکیهای ازمنه گذشته نسبت میدهند و آنچه که مسلم است در بد و طلوع تاریخ ، این دو کتله در مقابل یک دیگر در دو طرف جریان رود خانه قرار داشتند .
شبهه ئی نیست که دو قطعه زمین افغانی و هندی در دو طرف رود بار اباسین یکی کهستانی و دیگری جلگه ئی بوده و هست و به اندازه ئی این دو صفت در مورد این دوسر زمین صدق میکند که میتوان یکی را کهستانی محض و دیگری را جلگه ئی محض خواند و چون نظربه بسط زراعت که معیار اولیه اقتصاد بشری است . اولی بسیار محدود و دومی بسیار کشاده بود از همان روز گاران باستان خاک هند بحیث خاک زرخیز و سر زمین غنی و مقبول معروف آفاق شد و این غنا و حاصل خیزی و تمول خاک به تناسب انبساط معلومات شری حرص و آزمال و سرداران کشور کشای گیتی را تحریک نمود .
من اینجا در نگارش این مقاله جنبه های مدنی ، فرهنگی ، سیاسی ، و مراوداتی را یک قلم کنار گذاشته فقط از نقطۀ نظر اقتصاد و ثروت ارضی میخواهم بگویم که افغانستان در مجاورت هند در طول هزاران سال تاریخ خود خساره زیاد کشید و چون مسائل اقتصادی همه وقت حاکم بر قضایای سیاسی بوده ثروت سرشار هندی باعث ظهور هنگامه های بزرگ سیاسی شد و با اینکه هدف اصلی این هنگام های طوفانی هند بود . افغانستان در مسیر آن مواجهه به خسارۀ جبران ناپذیر گردید در همین نزدیکی ها یکنفر از سیاست مداران انگلیسی نگفت که : " خاک افغانستان بذات خود نظر هیچ کشور طمامی و اجاب نمیکند و عشق سرشار اهالی این کشور به آزادی همیشه ضامن استقلال مملکت بوده و هست". این حقیقت یک حقیقت یک تاریخی است ولی همین حقایق تاریخی نشان میدهد که افغانستان در همسایگی خاک زرخیز هند خساره ها دیده و خساره ها کشیده و مسایل بغرنج و پیچیده سرحدی در ظرف این قرن اخیر آخرین مظهر همین خسارات است که همین الان سخت بدان مشغول و متوجه هستیم أى أوس مسمرا مبس ، دارا ، سکندر ، چنگیز ، تیمور ، بابر نادر، همه در سر هوای هند داشتند و از سرزمین سر خیر هند داستانها شنیده بودند . برخی به مقصد رسید و برخی در کوه پایۀ های افغانستان متوقف شد . درین هنگامه بزرگ تاریخی در حالیکه هدف اصلی خاک حاصل خیز هند بود در حالیکه هندی در پناه کوهای بلند ما در آنطرف مجرای اباسین در جلکه های پهناور خود بخواب ناز فرو رفته بود کوه نشینان افغانستان با سنگ و تیر و کمان و چماق و شمشیر وخنجر و تفنگ های دهن پر و دنباله پر و پلته ئی در وجب وجب زمین مردم جز این مملکت دفاع کردند ، مردند ، جان دادند . خاره ها کشیدند و تلف ها دارند . این هنگامه ها را که جزئیات آن کم و بیش در دل تاریخ افغانستان و هند ثبت است بجایش میگذاریم و نزدیک ترین همه را که بشکل استعمار فرنگ واقع شد قدری مشرح تر مطالعه میکنیم . همه میدانیم که در تاریخ قرون جدیده شهرت زر خیزی هند یگانه عامل موثر اکتشافات بحری شده و مفکورۀ رسیدن به هند یا مفکورۀ کروت زمین که تازه نظر دانشمندان غرا جلب نموده بود حتی باعث کشف براعظم جدید امریکا شد . همه میدانیم که ثروت سرشار هند و محصولات زراعتى وحیوانی این نیم قاره چطور طرف توجه پرتقالیها و فرانسوی ها واقع گردید و چه مقابله هایی میان فرانسوی ها و انگلیسی ها در گرفت . همه میدانیم که انگلیسی ها روزی حیث تاجر و بنام عمال کمپنی هند شرقی در سواحل خلیج بنگاله پیاده شدند و به مجردی که مال النجاره کمپنی بیشتری پیدا کرد تجارت (سیاست) بازار (مستعمره) تاجر (سیاست مدار و قوماندان) و خریداران (اتباع و برده و غلام) شدند و حفظ منافع تجار تو کمینی و تامین سر و جان و مال عمال آن موجب تشکیل اردو و حکومت شد و حاکم واحکام اعلى وقوماندانها بساط حکم فرمائی را مدتی در کلکته و بعد در دهلی وسیله گسترانیدند و هیئت های تجارتی الفنستن ها و برنس ها وملکهم ها در افغانستان را بران و خان نشینهای آسیای مرکزی بنای گشت و گذار و فعالیت را گذاشت .
میخواهید بدانید که درست در همین موقع افغانستان چه بود ؟ مملکت بزرگ و نیرومندی بین لاهور و مشهد وسواحل بحیرۀ هند تحت اداره زمانشاه پادشاه مقتدر سدوزائی . درست در همین موقع که بازار استعمار میرفت در شرق گرم شود فرانسه نایولئون ، روسیه انزاری ،و انگلستان هر سه در راه استحصال ثروت خاک هند و بازارهای آن قطعه بنای پهلوانی را گذاشتند . امنیت از افغانستان برخاست و باید بر میخاست زیرا انظار سه کشور بزرگ وقت سخت متوجه خاک هند شده بود .
و یکی ازین کشورها که انگلستان باشد در قلب این کشور پهناور چهار زانو نشسته بود . فرانسه قبل از رسیدن به هند آبهای بحر الروم و خاک های شرق قراب را در پیش رو داشت و در مقابل روسیه یک سلسله خان نشینهای خورد و بزرگ در آسیای مرکزی افتاده بود و انگلستان برلیانی را تصاحب نموده بود که میرفت آنرا با تمام شکوه و تلؤلؤ آن در تاج امپراطور نصب کند و آنرا وقایه نماید . کشته شدن حکمران سدوزائی دولت افغانی عصر زمان شاه در لاهور بدست سک ها رنگ اخطاری بود که در کنار رود وادی طنین افکند و اعلام داشت که برلیان هند آخرین شعاع خود را هم از حکم فرمیان افغانی مضایقه میکند ومالک جدیدى که دست بر خزینۀ این بریلان قیمت بها یافته است مصمم شده است که با هر گونه تحریکات و آدم کشی ها و توطئه ها و جنگ اندازیها دست دیگران را کوتاه بسازد .
انگلیس ها که چشم ایشان را برلیان هند خیره ساخنه بود با اینکه خزانه هندی را با تمام عرض وطول آن تصاحب نمودند و به مجرای اباسین حد فاصل هند و افغان رسیدند مدتها تصور اینکه خاک افغانستان هم جزء این خزینه است و بعد از مدتهای دیگر به حکم این که این کوها دروازۀ این خزینه است در اثر اقدامات و نقشه های عجیب وغریب تعرضى و استعماری روز بروز در ظرف یک قرن کامل حالی بر سر این مملکت بیچاره و ستمدیده آوردند که خساره های مالی و جانی و اخلاقی و مدنی آنرا اندازه و تخمین می توان کرد .
افغانستان در مجاورت هند در طول تاریخ بسیار خساره ها دیده ولی خساره ئی که از یک قرن اینطرف استعمار فرنگ عامل آن گردیده است به اندازه ایست که با لکل حیات مملکت را فلج کرده است درین خسار چه جانی و چه سالی و چه روحی و چه اخلاقی درنگی نگی ها هم سهیم اند و چنان سهمی درشت دارند که تاریخ کشور کشائی های استعماری این ملت بزرگ نظیر آنرا سراغ ندارد .
من نمی گویم و گفته می توانم که چرا انگلیس ها به هند آمدند در مسابقۀ استعماری به شمۀ آن اشاره شد اگر ایشان نمی آمدند حتما کشور دیگری می آمد چنانچه پرتقالی و فرانسوی آمده و روسیه هم بدان چشم داشت . سوالی که در خاطر می گذرد این است که چرا در ظرف یک قریکه ما و ایشان درین و ایشان درین گوشه آسیا تاریخ مشترکی پیدا کردیم و هر آن با ما در تماس و در سیاسیون بصیر و مفکرین و دانشمندان ایشان به فهمیدن روح افغانی موفق نشدند ؟ و چرا خاک مسکونه ما را از هند با تمام وصاحت آن در این طرف اباسین فرق نکردند ؟ و چرا در تامین و حفظ همان بریلیانی که سخت آنرا دوست داشتند از رسیدن بیک موافقه با عنصر افغانی همیشه پهلو تهی نمودند ؟ اگر گفته شود که انگلیس ها عنصر افغانی را هیچ می شمردند حرفی است برای غلط که خود نویسندگان انگلیسی همه آنرا رد کرده و رد میکنند انگلیس ها عنصر افغانی را در آسیا عنصر زنده با روح با شهامت و نیرومند خوانده (قسمت متن خوانده نشد) .
هستند که انگلیسها در رفتار خود یا افغانها و دولتهای افغانی دچار یک سلسله اشتباهات شده اند که تسلسل و تکرار آن واقعا مایۀ شگفت است . عصر سدوزائی را که آغاز نزدیک شدن انگلیس ها به مجرای اباسین یعنی حدود طبیعی افغانستان است بعلت شروع تماس ایشان به مسایل افغانی کنار میگذاریم . نمیدانم از آغاز سلطنت بارکزائی ها به بعد که خاک هندی از دست افغانستان رفته و به سرزمین مسکونۀ خود ما درین طرف اباسین محدود و قانع شده بودیم پادشاهان افغانی امیر دوست محمد خان و امیر شیر علی خان را که هر کدام منتهای حسن نیت در همکاری با انگلیسها داشتند چرا بی جهت و با تکرار عملیات تهاجمی بی مورد که موجب قتل هزاران نفر از طرفین شد بی تاج و تخت ساختند و ملت افغان را که به انگلیسها حسن نظری پیدا کرده بودند پی هم مکدر و رنجیده خاطر و از خود متنفر نمودند ؟ شبهۀ نیست که در ظرف یک یک و نیم قرن تمام آمدنها و رفتنها جنگ ها و گریزها ، زدن ها و خوردن ها ، تهاجمات تعرضات ، خونریزی ها ، تحریکات تولید پادشاه گردشی ها ، نیرنگ های دیپلوماسی ، بازی های سیاسی همه اش برای این بود که بریلیان تاج امپراطوری بریطانیای کبیر از نظر و دست اغیار مامون و محفوظ باشد و به دور خزینۀ هندی خصوص طرف افغانستان حدود و ثمور مصنوعی ایجاد شود آیا نمیشد که حفظ این خزینه در حدود طبیعی هند و افغان یعنی خط اباسین و با احراز دوستی ملت افغان و به کمک و تقویت عنصر افغانی صورت بز مرد ؟ آیا انگلیس ها در ظرف همین قرن در طی دها معاهده آرزوی وجود یا افغانستان قوى و نیرو مند را اظهارنکرده اند ؟ آیا در عملی شدن این آرزو کدام مانع وعدم سازشی از طرف افغانها ظاهر شده است ؟ تاسف من درین است که چون این آرز و از طرف انگلیس ها همیشه شکل یک مظاهره میان تهی و اغفال کننده داشت و متکی در حسن نیت از آن طرف نبود در حمل شکلی بخود نگرفت و در جریان این بازیهای سیاسی افغانستان پیوسته خساره کشید افغانستان با داشتن حدود سیاسی که خوشبختانه تغور طبیعی و تاریخی هم با آن عنا وفق می کند چه در شمال و چه در غرب با همسایگان خود محال نورمال زیست داشته و دارد و چون حسن نیت متقابله در میان بوده و هست اشکالات سرحدی هیچ وقت در شمال وغرب منجر به قتل و قتال نشده و با صراحت هر چه تمام تر حدود بین کشور ما و همسایگان ما در این دوسمت معین است و کوچکترین شباهتی با اوضاع شرقی وجنوبی ندارد چرا ؟ برای اینکه درین دو سمت انگلیس ما خاک هند و افغانستان را از هم تمیز نتوانستند و در حفظ هند بسیار تصنع بکار دادند و این امر باعث شد که پیوسته بهانه بگیرند و تعرض کنند و از پیکر مملکت قیچی نمایند و ماهدات تحمیلی بمیان آرند و این همه قضایای سو ، سبب گردید که میان حدود طبیعی و مصنوعی افغانستان ، میان مجرای اباسین و خط دیورند هفت ملیون پښتون درحال انزوا و بدویت و کوه نشینی باقی بماند و در حالیکه بریلیان بعد از یک یا یکنیم قرن تلؤلؤ از تاج اعلیحضرت امپراطور هم قهرا برداشته شود و ادارۀ حفظ خزانه هندی به خود هندی ها تفریض گردد و دیگر کوچکترین موردی در بین نباشد که ثغور منحوس مصنوعی باقی بماند باز هم دیدیم که بعد از یک قرن اشتباه ، اشتباه دیگری که از همه اشتباهات بزرگتر است بعمل آمد و عنصر افغان در خانۀ خودش دست بسته بدست مشتی بیگانگان سپرده شد.
افغانستان و انگلستان بعد از یک قرن مخاصمت و مخالفت در مسایل سرحدى بالاخره مواجه بسال ١٩٤٧ شدند . سالیکه بالاخره سرنوشت هند با تجزیه و تحلیل عوض میشد بسیار خوشمزه است که افغانستان ازین خوان یغما چیزی نخواست حتی از خاکهای باستانی خود از خاکی که عنصر پښتون در چوکات تاریخی و جغرافیائی افغانستان در ان زندگانی داشت طبق اقتضای وقت یک قلم صرف نظر کرد ، بسیار تأسف می کنم که انگلیس ها یکدفعه دیگر چرا اشتباه کردند و خاکی را که قرنها مهر غلامی در جبین آن نقش بود آزاد کردند و سرزمین آزاد گانیرا که فطرت برای آزادی آفریده اسیر ساختند ، فرق میان ایده نولوژی افغانستان و انگلستان این است که افغانستان از خاک تاریخی خود از خاکی که اولاد او دران مسکن دارد بنام آزادی صرف نظر میکند و انگلیس با عشقی که باستعمار و برده ساختن دیگران دارد مسکن دیگران را حتی در موقعی که خودش هم تشریف میبرد بگماشتگان خود میسپارد . در جهانیکه برمانی و سیلونی در شرق و جنوب هند به آزادی رسیده هیچ قوه نمی تواند تلقین کنند که پښتون ، پښتونستان آزاد و مستقلی نخواهد ساخت.