در بیان رفتن سیادت و شرافت پناه سید محمد کاظم شاه
در بیان رفتن سیادت و شرافت پناه سید محمد کاظم شاه بطریق رسالت پیش سردار محمد عظیم خان در کابل، و بوعدهای عظیم اورا خوش نموده، معۀ حشم عظیم همراه خود اورده، اولیای دولت را از شکاپور کشیدند
صراف قلم جواهر رقم، زر کامل عیاری این مدعا را در مکیال بیان چنین سنجش می نماید که: امیران سندهـ بعد استدراک اینچنین روشهای ظلم سر کار اشرف، و مشاهدۀ شاهد جمعیت او، که روز بروز بمشاطگی قوتف بارایش سپاه و خط و خال سامان زیب تازه گرفته میرود، مانند شانه در گیسوی مدعا پیچیده در آویخته، آئینه تدبیر در پیش روی خیال، بزانوی فکر و اندیشه گذاشته، صورت اخراج اولیای دولت را از شکارپور میدیدند، که به چه نحو صورت کشیدن شاه صورت وقوع یابد.
رفته رفته تمثال طلبانیدن سردار محمد عظیم خان از خراسان، در مرات مدعای خود مشاهده نموده، عالیجاه سید محمد کاظم شاه، وکیل خود را طرف کابل، نزد سردار محمد عظیم خان فرستادند، و هم عرایض خود را بعبارات رنگین، بوساطت وکیل باین مضمون نوشتند(۱) که:
"امنای دولت را خیال تسخیر ولایت خراسان، و استیصال معاندان بسیار، و در ملک شکارپورروز بروز جمعیت لشکر و سامان محاربه و مجادله گرفته میرود. بعد استحکام اساس جمعیت، تشریف فرمای خراسان خواهد شد. و امرای خراسان، تماس باولیای دولت، همدم مصحلت و هم اتفاق بنظر می آیند. هرگاه پای سرکار اشرف در خراسان رسید، همانوقت پای سرکار از خراسان کشیدن، مشکل و دشوار خواهد شد. و فیمابین ما و اشرف الوزراء از قدیم، سلسلۀ محبت و اخلاص کیشی در انتظام. نظر بران مراسم خیر خواهی و بهبود خاندان عظیم الشان، از همه جهات ملحوظ خاطر صداقت مظاهر داریم.
پس رای خیر نمای ما هواخوان، متفق بران است، که خود بدولت سردار، معۀ حشم رونق افزای شکارپور گردد، که باتفاق یکدیگر انتظام [جرعه] جمعیت اولیای دولت، گسیخته شود، از راهی که آمده است، بهمان راه روانه نمود(۲) شود، و هم مبلغان کلی عوض اخراجات و مالیات سندهـ خدمت سردار نموده خواهد (۳۹ شد."
-------------------------------------------------------------------------------
(۱)ک : نوشتند مضمون مدعای که امنای....
(۲)الف:روزانه خواهد شد.
(۳) الف: سردار نموده شود.
هر گاه وکیل مذکور، باین همه محاکات و مدارجات، روانۀ کابل گردید(۱) سرکار اشرف بدریافت این خبر، فقرات نویس تشویش و حیرانی گردید، و جوش اندیشات (۲) بر حصار وجودش استیلاء آورده، و از بس تشویش، چون سیماب بیقرار شده، جانب امیران سندهـ نگارش نمود که :
"اگر چه صورت [خوب] و زشت، و تمثال نیک و بد [خود را ] هر کس در آئینه مدعای خود خوب می بیند، لیکن بسبب فرستادن وکیل، پیش سردار محمد عظیم خان، سرکار اشرف را عظیم تعجب دست داده، که باوجود (یکه) مثل سرکار پادشاه نامدار، در پهلوی و قرب و جوار نشسته، فرستادن وکیل پیش محمد عظیم خان و طلبانیدن او، از چه مصلحت و از چه اراده، در میزان عقل سنجیده اند؟ هر گاه کدام مخالف اطرافی در نواختن قانون مخالفت آن عالیجاهان سرکشیده باشد، بفضل الهی و اقبال عدو ومال (۳) گوشمالی آن مخالف نوایان ساز ناسازگاری بیک اشاره گوشمالی انگشت تدابیر سرکار اشرف بعمل خواهد آمد."
و ازین قسم چندی نواهای بلند ناموسی و عاقبت اندیشی، از قانونقلم خوش رقم، در مجلس فهمایش امیران سندهـ در نوا
---------------------------------------------------------------
(۱)ک: گردد. (۲) اندیشات [؟] = جمع اندیشه ، استعمال ناروای بارد است. (۳)ک: عز و مال. الف، ب: مانند متن .
آورده لیکن در گوش سماعت نیاوردند، سوالی و جوابی دیگر می نوشتند، که ما هواخواهان خلاصه خیر اندیش سرکار اشرف می باشیم. رفتن وکیل مایان جانب خراسان از روی مصلحت بعضی مطالب ضروریست.
اولا: وکلای (۱) صاحبان انگلیسی بهادر، در حیدر آباد آمده اند، و عجب نغمات ناساز، از قانون مدعای خود می نوازند، که ممکن آن نا ممکن است. از روی نگاه دور اندیشی و مصلحت وقت، سردار محمد عظیم خان را از خراسان طلبانیده ایم، که تا براهالی انگلستان، نیک معلوم شود، که امیران سندهـ و اولیای خراسان باهم یک اتفاق دارند.
و دیگر اینکه بار ننگ سر کار اشرف بر گردن ما هواخواهان است، انشاء الله تعالی بسعی و سر فروشی (۲) ما هواخواهان معشوقه دولت و سلطنت، هم آغوش اولیای دولت گردد، که عین سرخ روئی و بلند ناموسی ما اخلاص کیشان است. دیگر هیچ یک خیال ما هواخواهان نیست و نخواهد بود. سرکار اشرف ازین معنی بالک خاطر مبارک مطمئن فرماید عهدی که بسته ایم، بستۀ همان عهد و پیمان میباشیم.
با وصف این همه عرایض معروضۀ امیران سندهـ صورت اطمینان در مات خیال سر کار اشرف جلوه نمای نگردیده، بلکه یقین دانسته : که طلبانیدن محمد عظیم خان، محض برای
---------------------------------------------------------------------
(۱)الف:وکلای سرکار انگریز بهادر (۲)الف: سرجوشی.
کشیدن سر کار اشرف خواهد بود. دم بدم مثل قلم، در سیه چاه مداد اندیشه غوطه خورده، فقرات حیرانی (۱) می نوشت، و از گلبن خیال گونا گون، گلهای (۲) رنگا رنگ می چید، و در بحر این اندیشه، هر چند بزور بازوی شعور و دانائی، شناوری میکرد، لیکن از کنار مدعای خود، نشانی نمی یافت، و حیران این ماجرا بود، خون جگر میخورد و دم نمی زد، و از آمدن سردار محمد عظیم خان، در عظیم قلزم اندیشه افتاده، و منتظر تماشای این شطرنج بازی روزگارگردیده.
---------------------------------------------------------------------------------
(۱)الف: خرابی (۲)الف: گلهای افکار نی چید.