نگاه شیر گیر

از کتاب: دیوان محجوبه هروی ، غزل

دلم در حقلل زلفی اسیر است

که در عالم بخوبی بینظیر است


شهنشاهی که خوبان لشکر اوست

بگیتی صاحب تاج و سریر است


خطش خضر و دهانش آب حیوان

قدش طوبی و رخش بدر منیر است 


هر انکس دید رویش دل ز کف داد

مگر آنکس که چشمانش ضریر است


اگر چه سرو در بالا بلندی است

ولیکن پیش آن قامت قصیر است


دلم در هجر آن سلطان آفاق

چو نی هردم بافغان و نفیر است 


اگر من نیستم قادر بوصلش

خداوندی که من دارم قدیر است


دلم « محجوبه» مفتون غزالیست

که آهوی نگاهش شیر گیر است