نتیجه همکاری
انگلیس ها در سیاست جهانی بخصوص در شناسائی نبض کشور های شرقی مهارتی دارند که هیچ کس از ان انکار نمیتواند . سران سیاسی همین ملت تیز بین بصیر بعد ازینکه بساط کمپنی هند شرقی را در کرانه های شرقی هندوستان پهن کردند در اثر پیش آمدها و تحول تدریجى که بشرحش کاری نداریم بالاخره بار اول در فوریه ۱۸۰۹ در شهر پشاور با پادشاه افغانستان شاه شجاع و سرداران افغانی ملاقی شدند ، این ملاقات در جریان بود که کشمکش های شهزادگان سدوزائی محمود را از قندهار بکابل آورد و شجاع بعد از شکست (نمله) عوض اینکه بکابل رسد و بر تخت خویش نشیند بخاک های هند برگشت و بعد از یک سلسله قضایای تیره و تار بالاخره راه لودیانه را پیش گرفت . در افغانستان نقشه شاه محمود سدوزائی و وزیرش فتح خان بارکزائى در اثر بی سنجشی های شاه و دیگر بستگان دودمان شاهی پیچ و تاب هائی پیدا کرد که بالاخره تخت و تاج کشور بدست امیر دوست محمد خان کوچکترین ولی زرنگ ترین فرزندان سردار پاینده خان رسید . امیر دوست محمد خان که پروگرام بسیار معقول وحدت ادارۀ تمام خاک افغانستان را بدست خویش در نظر داشت برای ازالۀ نقشه روسیه و ایران در باب هرات موضوع اتحادی را با انگلیس ها مورد توجه قرار داد و واضح به الکسندر برنس حالی نمود که نسبت به وعده های روسیه به دوستی انگلیس متمایل نیست.
درست در همین موقع لأرد اکلند نایب السلطنه ئی که انگلیس ها او را (سر دو محطاط) میخوانند وارد سمله شد و در مقابل آواز رسا و واضع امیر دوست محمد خان گوشی سنگین و چشمی بدبین قرار گرفت "مود دایور" مولف انگلیسی کتاب (از کابل تا قندهار) در باب این نایب السلطنه محطاط می نویسد :
" . . . همه چیز مطالبه میکرد ولی چیزی وعده نمیداد و چون امیر دوست محمد خان حاضر نبود
که به چنین اتحاد نامعلوم و بی شرایطی تن در دهد نایب السلطنه او را امیری خواند دشمن با نقشه های توسعه جویانه که صلح سر حدات هند ، همان سر جداتی را در خطر می اندازد که در آنوقت در جنوب پنجاب قرار داشت"
همین نایب السلطنه با همین سنجش و بصارتی که یکنفر از مولفین هموطنش در آن باره خوب قضاوت کرده است (سپاه اندوس) را بطرف افغانستان همان افغانستانی سوق داد که پادشاهش جز همکاری به مفاد طرفین آرزوئی نداشت . نتیجۀ این اقدام همانطور که همین مولف انگلیسی می نویسد چنان شد که در اثر یک قضاوت می انصافانه تباهی عقب تباهی متوجه انگلیس ها شده اشخاص بزرگ ایشان مقتول سپاه ایشان محو شاه شجاع ناپدید و بالاتر از همه حیثیت بریطانیا بخاک خورد و آخر هم بازهمان کسانی که امیر دوست محمد خان را از کشورش کشیدند به شان و شکوه بزرگتر بر تخت سلطنش نشانیدند و اتحادی را که امیر دوست محمد خان در ۱۸۳۷ خود پیش بینی کرده بود بعد از ۱۸ و ۲۰ سال در ۱۸55 و ۱۸5۷ دست آوردند . در سال هائی که روسیه در آسیای مرکزی موفقیت هائی حاصل کرده و بطرف سرحدات شمالی افغانستان نزدیک میشد انگلیس ها موقعیت خود را در پنجاب مستقرر ساختند . معذا لک (جان لارنس) حکمران انگلیسی پنجاب پیرو مکتب (بیک ورد پالیسی) یا سیاست عدم پیشروی رود سند را سرحد طبیعی هند و افغانستان می شمرد تا اینکه امیر دوست محمد خان وفات کرد و پسرش امیر شیر علیخان بجایش نشست و اوهم صمیمانه آرزو مند حفظ روابط دوستانه با نگلیس ها بود . درین وقت (لارد لارنس) که زمانی حکمران پنجاب بود بحیث نایب السلطنه به هند مراجعت کرد . میان این دو نفر علایق حسن نیت و حسن نظر دوام داشت سپس (لارد مایو) هم به همین طریق با پادشاه افغانستان رابطه دوستانه را دوام داد تا اینکه (لارد نارت بروک) مرد دیگری از مکتب (بیک ورد پالیسی) به نیابت سلطنت هند مقرر شد هر چند امیر شیر علیخان تجدید نظر بعضی مواد قرار داد بین روسیه و انگلیس را به او پیشنهاد کرد روی موافقت نشان نداد و حتی از دادن وعدۀ کمک هم در مورد کدام حمله احتمالی روسیه خودداری کرد و ولی عهد امیر شیر علیخان سردار عبدالله جان را برسمیت نشناخت و در اثر عدم موقع شناسی چنین نایب السلطنۀ انگلیس امیر افغانستان مجبور شد که از انگلیسها رو گردانیده و به روسیه تمایل پیدا کند و نماینده روسیه را در کابل نه پذیرد . این تمایل طبعا انگلیس ها را سخت تکان داد و بخود آورد و به اشتباه شان متوجه ساخت (سلیا سبرى) و (لایتن) یکی بعد دیگری بحیث نایب السلطنه وارد سمله شدند ولارد اخیرالذکر با دستور مخصوصی آمده بود که بهر ترتیب یاد شد نظریات پادشاه افغانستان و ولی عهد قانونی این کشور همه را به پذیرد ولی یک دفعه دیگر کار از کار گذشته و پادشاه منور و با عزم افغان نمیتوانست بر تعهدات خویش با روسیه پا گذارد و نماینده او را از کابل بیرون کند تا نمایندۀ فرنگی بجایش نشیند ، در نتیجه بازسپاه فرنگی بخاک ما تجاوز کرد بار دیگر پادشاه قانونی افغانستان امیر شیر علیخان تخت و تاج خود را پدرود گفت ولی باز غازیان افغانی در کوهای آسمائی و شیر دروازه و در میدان میوند جواب متجا سرین موقع ناشاس را سخت دادند ولی خساراتی که وارد کشور ماشد امری است مسلم و قضاوت منصفانه ثابت میسازد که انگلیس ها در مواقع بسیار حساس به همکاری که خود آرزو مند آن بودند پشت پازده و بدست خود دولت و کشوری را ضعیف ساخته اند که توانائی آن جز پروگرام سیاست عموی ایشان بود.