138

مهمان غم

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

 

ای خوش آندل که سرا پرده ی سلطان غم است

ای خوش آن دیده که فرش ره جانان غم است

خیره شد چشم ستاره چو شب  از اشک بدید

گوشه ی دامن مارا که  چراغان غم است 

گل آدم چو سر شتند منادی دادند

سر به پایش بگذارید که مهمان غم است

هر گهر را صدفی کرد نهان دربر خویش 

صدف خلوت دل بین که نگهبان غم است

مرد از ما در غم شیر وفا می نوشید

زهی آن طفل که پروردۀ پستان غم است 

ای که بر تربت ما می گذری گل مگذار 

ناله کن، اشک بیفشان که شبستان غم است