میخانه فرنک
از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری
، قطعه
یاد ایامی که بودم درخمستان فرنگ
جام و روشن تز ار آئینه ی اسکندر است
چشم مست می فروشش باده را پروردگار
باده خواران رانگاه ساقی اش پیغمبر است
جلوه ی اوبی کلیم وشعله ی اوبی خلیل
عقل ناپروا متاع عشق را غارتگر است
در هوایش کرمی آه بیتا بانه نیست
رند این میخانه را یک لغزش مستانه نیست