32

نامۀ و ایسرای هند به امیر افغانستان

از کتاب: تاریخ تجزیه شاهنشاهى افغان ، فصل چهارم ، بخش حوادث سیاسی افغانستان

شمله ۶ ستمبر ۱۸۹۷م

بعد از تقدیم احترام: قبلاً در نامۀ ۳۰ اگست خود وصول مكتوب ۱۸ ربیع الاول ۱۳۱۵ هـ مطابق ۱۸ اگست ۱۸۹۷ والا حضرت شما را که بنام کمشنر پشاور نوشته بودید اطمیانان دادهام، والاحضرت شما در ان نامه از کوچکترین اشتراک خود در اضطرابات سرحدات هند بکلی انکار ورزیده اید. اینک بعد از آن نامه مکتوب دیگر ۱۹ ربیع الاول ۱۳۱۵هـ مطابق ۱۹ اگست ۱۸۹۷ که شما از راه کویته بلوچستان فرستاده اید نیز رسید. والاحضرت شما بضمیمه این مکتوب یک نسخه اعلامیه ملای هده را بنام مردم ننگرهار نیز فرستاده اید خیلی متشکرم که والاحضرت با ارسال این اطلاعات زحمت کشیده اید. ولی من این اعلامیه را قبلاً نیز دیده و مطلع شده بودم زیرا همان کسیکه نسخه اعلامیه مذکور را به من رسانیده بود عین آنرا از سرتیپ والاحضرت در دکه بدست آورده بود. اما اینکه نوشته بودید، که افواهات بیهوده و اطلاعات مجهول مغرضان را نمیشنوید و باید در همچنین موارد با وضع دوستانه مذاکراتی بعمل آید، باین نوشته والاحضرت با صمیمیت موافقم و به وسیلۀ این نامه شما را مطلع میگردانم که عساکر ما در سرزمین مهمند برای سر کوبی و تباهی قوای ملای هده داخل شده اند. در نامۀ مورخۀ ۱۸ ربيع الاول به کمشنر پشاور نوشته اید که ملا نجم الدین اکنون در سر زمینی بسر می برد که از تصرف کابل آزاد و بیرون است و در جوار پشاور افتاده است. نوشته اید: که در باره چنین شخصی که با ما تقرب دارد، و متصل سر زمین ما در نقطه ای افتاده که به موجب تحدید جدید سرحدات همان منطقه داخل حدود دولت بریتانیه است چه کرده میتوانید؟ درین شکی نیست که ملای مذکور عملیات خصمانه خود را در سر زمینی آغاز کرده که داخل خاک حکومت بریتانیه است و اگر عساکر ما درین سر زمین بسرکوبی وی پردازند بزودی مضمحل خواهد شد. ولی بمن اطلاع رسیده که ملای مذکور دهکده جروبی را مقر خویش قرار داده و طوریکه والا حضرت شما آگاهید این سر زمین تا کنون سروی نشده و علایم سرحدی واضحی در آنجا نصب نگردیده است. و طوریکه در مکتوب ۱۲ نومبر ۱۸۹۶ خویش متذکر شده ام این منطقه داخل سرحدات افغانی خواهد آمد. والاحضرت با من موافقه خواهید نمود: این ملائی که بوسیلۀ اعمال زشت خویش موجب اینقدر درد سر حکومت شما و حکومت ما گردیده نباید که از جزای کردار خویش بگریزد، اگر وی از عساکر من شکست خورده و به جروبی و یا دیگر مواقع آن سر زمین بیاید، باید به عساکر بریتانوی اجازت باشد تا او را تعقیب نموده و با پیروانش مضمحل گرداند امیدوارم والاحضرت شما چنین اقدام عساکر ما را نقض تعهد سرحدی منطقۀ مهمند نپردازید. زیرا من نمی خواهم عساکر ما دران سر زمین باقی ماند، و نه آنها از حد لزوم پیشتر خواهند رفت و فقط تا جائی پیش خواهند آمد که مقصد ارسال آنها دران بدست آید. اما اگر ملا از راه کوه ها به وادی کنر بگریزد البته عساكر ما اجازت دخول را دران منطقه نخواهند داشت، ولی توقع است که والاحضرت شما به مامورین آنجا امر دهید که اورا از تهییج و بر انگیزش قبایل ساده باز داشته و نگذارند که مردم قبائل در آینده به عملیات خصمانه بپردازند. میخواهم همواره با والاحضرت شما مسایل را با کمال صراحت و روشنی بنویسم تا از سوء تفاهم آینده جلو گیری شود. امیدوارم که والاحضرت شما نیز تصدیق میفرمائید که درین مورد هدف دیگر ندارم. (ص ۴۸۸)


جواب امیر

کابل ۱۲ ستمبر ۱۸۹۷م بعد از تقدیم احترام: نامۀ دوستانۀ ۶ ماه جاری شما رسید و بپاسخ آن مینویسم چون ملا در كشور من باعمال ناجایزی پرداخته پس وی باین خاک بر نخواهد گشت و من او را از خاک خود رانده ام. و نیز چون شخصی خیلی طالح و گنه کاریست ممکن است به عربستان برود. بنا برین ضرورتی نخواهد بود که عساکر جلالتمآبی پیش بیایند. زیرا مبادا بین ایشان و عساکر من که در کنراند تصادمی واقع شود. این ملا خیلی فرومایه متقلب است و نخواهم گذاشت که مردم و عساکر ننگرهار را تحریک نماید، درین مورد احتیاط و پیش بینی حتمی است. و عساکر حکومت بهیۀ شما نیز اضطرابی را دران نواحی تولید ننمایند، تا ملا به تهییج مردم و ایجاد آشوب دران زمین موفق نشود. اما آنچه در بارۀ جروبی نوشته بودید که این سر زمین شاید داخل خاک افغانستان باشد، نوشته می شود: تا کنون در بارۀ آن تصمیمی بعمل نیامده ولی بلا شک همانطور خواهد بود که جلالتمآبی نوشته اند. (ص ۴۸۹)


اقدامات حکومت هند بر ملای هده

حکومت هند بعد ازین عساکر منظم خود را در مقابل قوای مجاهدین ملای هده آورده و ایشان را عقب نشانید و درین باره نامۀ ذیل را به امیر فرستاد:


نامۀ ویسرای هند

سملا ۷ اکتوبر ۱۸۹۷ م

البته والاحضرت شما قرار نامۀ سابقۀ من مورخه ۶ ستمبر ۱۸۹۷ مطابق ۸ ربیع الثانی ۱۳۱۵ هـ از نتائج اقدام عساکر من بر مقابل ملای هده مطلع خواهید بود که همراهان ملا بکلی سرکوبی و متفرق شده و خود ملا تا جروبی مسکنش تعقیب ولی وی از حد سرحدی گذشته و بداخل کشور والاحضرت شما گریخت که مطابق به وعدۀ من عساکر ما او را بیشتر از ان تعقیب نکرد. اکنون بر والاحضرت شماست که مطابق به نوشتهٔ ۱۷ ستمبر ۱۸۹۷ خویش وظایف خود را دران باره انجام دهید و نگذارید که پس ازین به اعمال دیگر مفسدانه از خاک افغانستان بپردازد. بطور نمونه اعمال فساد آمیزی ملای هده، اصل یک خط تاریخی ۲ ستمبر ۱۸۹۷ بامضای ملا نجم الدین به میا گل سوات، ضم این نامه به شما فرستاده می شود، نویسد: "من به والاحضرت امیر ضیاء الملة و الدین دربارۀ جهاد نوشته ام، و امیر موصوف جواب داده که ما انتظار شما را داریم و به تمام افسران لشکری و خوانین و ملکان خاک افغانستان هدایت داده خواهد شد. و بعد ازین هم در جواب دیگر بما نوشته که تهیه و تدارک جهاد را نمائیم. انشاء الله والاحضرت امیر صاحب تدارک را نموده و فرمانی را

دران باره صادر خواهد کرد." بدین صورت ملا نجم الدين بين والاحضرت شما و حکومت هندوستان سوء تفاهم می اندازد، و بعید نیست که در چنین اوضاع مردم نفهمند که شما اعمال خصومت آمیز را در مقابل دولت بریتانیه نمی پسندید. در نامۀ ۳۰ اگست ۱۸۹۷م مطابق ۱ ربیع الثانی ۱۳۱۳ هـ خویش والاحضرت شمارا از اعمال زشت افریدیان و اینکه حکومت من ايشانرا به قبول تفوق ما متقاعد خواهد ساخت مطلع کرده ام. اکنون افتخار دارم که به اطلاع والاحضرت شما برسانم که قوای سرزنش دهندۀ ما بقیادت جنرال سر وليم لوكهارت، عنقریب تمام زمین افریدی اور کزائی را اشغال کرده و آن قبائل را به قبول اطاعت بریتانیه مجبور خواهد ساخت نمایندۀ من در کابل نقل خطی را فرستاده که والاحضرت شما بتاریخ ۲۵ ربیع الثانی ۱۳۱۵ مطابق ۲۳ ستمبر ۱۸۹۷م با و فرستاده.اید از مطالعه این نامۀ در یافتم که والاحضرت شما از استقبال و تشویق جرگۀ افریدیان خود داری کرده و ایشانرا از آمدن کابل نیز مانع گردیده از راه مرخص نموده اید. من ازین رویۀ دوستانۀ والاحضرت که عین مطابق خواهش منست تشکر دارم و ممکن است که اگر لشکر بریتانیه بر قبایل مذکور بتازد ایشان نیز مانند لشکر ملای هده بداخل خاک افغانی بگریزند، حتی اطلاع یافته ام که از اکنون ایشان زنان و اموال خود را به ننگرهار میفرستند شاید. والاحضرت شما بیاد داشته باشید که در دسمبر ۱۸۹۵ و می گذشته من تمام فراریان کافر را خلع سلاح ساخته و نگذاشتم که موجب اذیت والاحضرت شما شوند. بنا بران اکنون ازان والاحضرت خواهش دارم که عین چنین وضعی را با اور کزائیان و افریدیان اختیار نموده و به مامورین مقامی خود امر دهند که اگر ایشان بخاک افغانی داخل شوند، فوراً سلاح ایشان را گرفته و مانع آیند که از خاک افغانی بر قوای ما حمله ننمایند (ص ۴۹۰).

جواب امیر بنامۀ ویسرای


کابل مورخه ۱۶ جمادی الاول ۱۳۱۵/ ۱۳ اکتوبر ۱۸۹۷م

که به تاریخ ۲۰ اکتوبر رسیده

بعد از احترام: نامۀ دوستانه جلالت مآبی ۷ اکتوبر ۱۸۹۷ با یک نقل خط ملا نجم الدين فقير هده بنام میاگل رسیده و مطلع شدم و نیز مطالب نامه جلالت مآبی را خواندم. در بارۀ ملای هده که از مسکن خود بعد از رسیدن عساکر بریتانیه گریخته نوشته می شود که من قرار و عده ایکه داده ام او را از ینطرف جلو گیری خواهم کرد، و هم اکنون به مامورین خود فرمان دادم که شب و روز در انتظار وی باشند و او را دستگیر نمایند اما مخبرینی که برای اینکار گماشته ام ، اطلاع میدهند که ملای مذکور خود را مخفی داشته و اندر خفا حرکت مینماید ولی من امر دادم به هر صورتی که باشد او را بدست آورند. انشاء الله از بدرفتاری های ملای مذکور اگر در علاقۀ من باشد جلو گیری خواهد شد. ولی اگر این شخص مفسد از اراضی ایکه تا کنون بین بریتانیه و افغانستان تقسیم شده اند حرکت نماید باید مامورین بریتانیه به ملکان آن نواحی دربارۀ دستگیری آن شخص مفسد سفارش بدهند. این شخص در یک شب به یک جای نمی ماند، بلکه مانند سیماب متحرک است شب جایی میباشد و روز به جای دیگر و مخبران من در بارۀ او چنین مینویسند ولی باوجود این من در صدد گرفتاری او ام، و جلالتمآبی مطمئن باشید که اگر به دستگیری او موفق شدم او را از کشور خویش خواهم کشید. مکتوب ملا نجم الدین را که بنام میاگل سوات نوشته و جلالتمآبی فرستاده بودید نیز خوانده شد و دران باره می نویسم: هر چیزیکه ملا نوشته برای فریفتن مردم قبائل است و میخواهد که مردم را به بغاوت وادار نماید. از چند سال است که او دشمن منست و مریدان خود را بر خلافم بر می انگیزد و با عساکر من میجنگاند، چنانچه با حکومت بریتانیه نیز جنگیده است. این شخص خیلی مفسد است و غیر از غرض خود چیزی دیگری را نمی بیند، اگر من باو چنین وعده داده باشم در انوقت او از کشور من دور نبود، و فقط دو منزل از قرارگاه عسکر من از جلال آباد مسکنش دوری داشت، و جلالتمآبی از تاریخ مکتوبش در یافته می توانید که چه دروغ عظیمی را گفته است. دروغ زن دروغ خود را میگوید ولی عاقل از سالهاست که این ملاها را خوب شناخته ام ایشان مانند راهبان عصر پتر کبیر اند، که در روسیه با عمال بسیار شنیعی دست زدند. ایشان به مردم چنین وانمود میکنند که گویا کلید جنت و دوزخ در کف آنهاست. ازینکه جلالتمآبی از روی مهربانی در بارۀ سرکوبی اورک زئی و افریدی به وسیله عساکر خویش بمن اطلاع داده اید از اراده کارکنان بزرگ بریتانوی به سرکوبی و مطیع ساختن این قبائل دانسته شدم. اما را پوری که مولوی غفار خان به جلالتمآبي شما در بارۀ آمدن جرگه افریدی به جلال آباد و پس فرستادن ایشان از آنجا داده و شما به دان سبب از من تشکر کرده اید چون مردم همواره اغراض خود را بسر میبرند پس بر بیانات ایشان اعتمادی نشاید جلالتمآبی اند که اگر در حین عملیات لشکر بریتانوی بر خلاف قبائل اورکزئی و افریدی مجبور به فرار گردیده و در کشور من داخل شوند، باید آنها را خلع سلاح نمایم، و از هر گونه حمله ایشان بر سرحدات بریتانوی مانع آیم دوست عزیز من! انشاء الله درین باره از سعی بلیغ خود داری نخواهم نمود و رعایای خود را نخواهم گذاشت که با قبائل باغی مذکور بغرض مدد رسانی در جنگ بپیوندند ولی اگر ایشان خانوادۀ خود را به خانه های خویشاوندان خود بیارند، من نمی توانم ازان اطلاعی بدست آورم. زیرا این مردم با یکدیگر بسیار رشته و بافته اند و هزاران دختران خود را به نکاح یکدیگر داده اند. اگر من این روابط خویشاوندی ایشانرا برهم زده و از آوردن خانواده های خود به جلال آباد مانع آیم تمام ایشان مثلیکه دشمن بریتانیه اند دشمن من خواهد شد که دشمنی ایشان با بریتانیه اهمیتی ندارد و حکومت بریتانیه یک دولت عظیم میتواند که عساکر خود را بسرکوبی ایشان از مردم انگلیس و سکه و هندو بگمارد. ولى بالعكس تمام عساكر من عبارت اند از خود مردم همین قبائل و به هیچ صورتی از صور به خرابی خویشاوندان خویش اقدام نخواهند کرد. و در تحت اثر تبلیغاتِ ملایان شریر که همواره بر خلاف من فتواها میدهند خواهند آمد. بهتر خواهد بود که اگر بین مردم تیراهی و افریدی و اورک زئی و حکومت بریتانیه صلحی بر قرار گردد ولی اگر چنین نشود و این مردم قبائل گریخته و به ولایت ننگرهار ،آیند جلالتمآبی متیقن باشد که این مردم به حمله های دیگر بر کشور جلالتمآبی گذاشته نخواهند شد. و تا وقتیکه خودشان نخواهند که مطیع و تابع دولت علیه بریتانیه شوند من ایشانرا به مداخله در سر زمین بریتانیه نخواهم گذاشت. اما اگر آنها در کوهسارهای خود باقی مانند البته از قوه و اختیار من بیرون خواهد بود ولی اگر مانند عمرا خان به کشور من آیند در آینده با عمال ناجایز گذاشته نخواهد شد. (ص ۴۹۲ ) با ارسال مراسلات تهدید آمیز کاری پیش نرفت و دو روز بعد به تاريخ ۱۲ ستمبر جواب نامۀ ویسرای داده شد و امیر نیز یاد آوری نمود که مبادا در کنر تصادمی بین قوای وی و بریتانیه روی دهد. علاوه برین به تاریخ قلعۀ سراگهاری Saraghari نیز سقوط نموده و برای حکومت بریتانیه کار سر کوبی افریدیان مشکلتر گردید و شصت هزار نفر قوای بریتانوی بقیادت جنرال سر ولیم لوکهارت Lockhart در کوهات به مقابله ایشان گماشته شد. امیر چون این وضع جدی را دید فی الجمله در عملیات خود تخفیف وارد کرد و عساکر خود را از تهانه های سرحدی عقب کشید و به جرگۀ ارسالی افریدیان و دیگر کسان قبایلی با وضع سردی اجازت آمدن کابل را نداد و به تاریخ ۲۳ ستمبر در دربار عمومی کابل به ایشان چنین جواب داد." عرایض شما که تماماً بیک مضمون بوده خوانده شد، بنا بران بجواب آن مینویسم که هژده سال میگذرد که من بکابل آمده ام و خودتان همه . که من براولپندی در آپریل (۱۸۸۵م) از راه خیبر رفتم و نسبت بمراتب دوستی دولت بریتانیه بطور مهمان به مملکت ایشان سفر کردم و در راه بر هر طرف درۀ خیبر بسیار از رجال قبائل را دیدم که بسلام من آمده بودند. اگر آنچه را اکنون شما میگوئید صحیح بودی چرا در انوقت با من درین باب چیزی نگفتید، تا دران باب با جلالتمآب ویسرای هند مذاکره مینمودم؟ چند سال بعد از آن هنگامیکه برای تعیین خط سرحدی سر مورتیمر دیورند از خیبر گذشته و به کابل آمد، تمام قبائل سرحدی از آمدنش واقف بودند و هیئت تعیین سرحدات را بچشم خود میدیدند چرا در آنوقت ملا ها و ملکان و مشران شما پیش من نیامدند تا در بارۀ آنها نیز با هیئت اختیار دار مذکور حرف میزدم؟ دران اوقات تمام شما خاموش ماندید و خاموشی شما دلیل قبولی بود اکنون من نمیدانم که بر سر کدام موضوع بین شما و انگلیس نزاع افتاده است؟ شما بعد از انکه با انگلیس جنگیده و او را رنجه ساختید، اکنون بمن اطلاع میدهید. من در بارۀ مسایل مملکتی با دولت بریتانیه برشته اتحاد وابسته ام ولی ایشان با وجود نصرانیت تا کنون شرایط معاهده را نقض نکرده اند، ما که مسلمان و 

پیرو پیغمبر بر حق و خلفای راشدین هستیم چگونه عهد خود را نقض نمائیم؟ در قرآن عظیم آیه اوفوا بالعقود آمده است درین باره شما چی میگوئید؟ ایفای عهد فریضۀ اولین هر فرد مسلم است. روزیکه خدا همه مخلوقات را می آفرید از ایشان پرسید که آیا من خدای شما ام؟ ایشان گفتند: بلی! تو  خدا و خالق مائی! بنا برین بروز محشر اولین پرسش ایفای عهود خواهد بود و فرق مسلم و کافر بهمین چیز خواهد بود. شما بخوبی میدانید که مسئله عهد نامه ایفای آن خیلی اهمیت دارد و من به هیچ صورتی بدون سبب معاهدۀ خود را نقض نخواهم کرد. زیرا انگریزان از وقتیکه خطوط سرحدی را معین کردهاند به نحوی از انحاء از ان تجاوز نکرده اند پس من چگونه چنین کاری را بکنم؟ آیا دور از انصاف نخواهد بود؟ من نمیتوانم به گفته چند نفر مغرض این بدنامی را بخود و قوم خود برسانم. آنچه شما بدست خود بر خود آورده اید اکنون نتیجه آن بشما عاید است و من هیچ چیزی با شما کرده ،نمیتوانم و خود شما به کار خود خوب میدانید اکنون که شما کار را بخرابی کشاندید مرا به کمک خود، میخواهید ولی حالا وقت از دست رفته است و من نه چیزی گفته و نه کرده میتوانم. ملکانیکه شما فرستاده بودید ایشانرا از جلال آباد واپس فرستادم، و به هر یکی از آنها یک لنگی و ده روپیه سفر خرچ بخشیده و زحمت آمدن به کابل را ندادم. ( ص ۴۲۵ ) باوجود وضع ظاهری امیر که در مقابل عریضۀ افریدیان بتاریخ ۲۳ ستمبر نشان داد و نیز طوریکه امیر به تاریخ ۱۸ اگست ۱۸۹۷ در نامه خود از عدم اشتراک سپه سالار غلام حیدر خان در وقایع سرحدی اشعار داشتهبود باز مظاهر دست اندازی افغانان در اوضاع سرحدی دیده شد و مذاکرات صلح و آشتی ایکه با قبائل مذکور آغاز شده بود باشارۀ سپه سالار افغانی ناکام ماند به تاریخ استمبر ملای هده بحکم امیر مجبور شد که یک لشکر افغانی را متفرق سازد ولی غلام حیدر خان به فقیر مذکور پیغام های تشجیع و هدیه پنج تفنگ بریتانوی و یک اسپ و کارتوس زیاد را فرستاد و پنج هفته بعد میجر دین  Deane پولیتکل ایجنت انگلیسی در دیر و سوات و چترال به تاریخ ۸ اکتوبر شکایت نمود که دو ذخیره اسلحه از کابل به عمرا خان بوسیلهٔ غلام حیدر خان از اسمار فرستاده شده و به تاریخ ۲۸ ستمبر از پنج کوره خبر قتل بندون Bindon نیز رسید و جر ترگه مردم به ایجنت مقامی بریتانوی اظهار داشت که سپه سالار غلام حیدر خان ما را به حمله بر لشکر بریتانوی گماشته و وعدۀ دادن هر گونه اسلحه و غله را داده است بعد از انکه مهمندان نیز مطیع کرده شدند ایشان نیز از کابل امداد امیر و سپه سالار را خواستند و این وقایع در خلال لشکر کشیها بر تیراه در ۱۸۹۷م روی میداد، و تا سنهٔ ۱۸۹۸ که عملیات مذکور انجام می یافت قبایل از طرف سپه سالار تحریک و تشجیع می شدند و خسارات هنگفتی به قوای مسلح هند بریتانوی میرسید، تا که بآمدن ویسرای جدید لارد کرزن Curzon در جنوری ۱۸۹۹م باب جدید در سیاست هند گشوده شد. (ص ۴۲۶)


مساعی لارد کرزن

در نتیجۀ لشکر کشی های تیراه روابط کابل و کلکته بکمال مسمومیت و تیرگی رسیده بود. ولی هنگامیکه در سنه ۱۸۹۴ جارج کرزن و یسرای آینده هند بحیث مهمان با امیر عبدالرحمن خان در کابل ملاقی گردید، این شخصیت ذکی و آگاه که از آسیای روسیه و پامیر و افغانستان و ایران دیدن کرده بود، مطالعات عمیقی در امور سرحدات هندی داشت و کتابهائی را بنام های روسیه در آسیای وسطی1 ایران و مسئله ایران2 و پامیر و منابع آمو3 و یک سفر تازه در افغانستان4 نوشته بود. بحیث یک نفر متخصص کنجکاو امور این ممالک را مورد تدقیق و جستجو قرار داد چون بعد از کمی همین شخص زمام امور و یسرائی هند را بکف گرفت وی تمام متودهای پالیسی پیشرفت را که در دهۀ آخرین این قرن نوزدهم بوجود آمده بود از هم پاشید، و بحیث کارشناس بهترین وقت آنرا از بین برد. کرزن در اوضاع اقتصادی و نظامی سرحدات شمال غربی هند اصلاحاتی نمود و قوای چترال را به ثلث کاست و عدد سپاهیان سوات سفلی و مله کند از ۳۵۵۰ نفر به یک بتالیون رسیده و قوای منظم از چترال بکلی دور کرده شد. همچنان وسایل حمل و نقل با مله کند بوسیلۀ تاسیس یک خط ریل ۲ فت و ۶ اینچ از نوشهره به درگئ تقویه گردید و یک قرارگاه بزرگ عسکری در نوشهره ایجاد شد. قوای خیبر نیز از ۳۷۰۰ نفر به دو بتالیون ۱۲۵۰ نفری خیبر رایفل و افسران بریتانوی با تنخواه های مزید تقویه گردید. ولی ساختمان قلعه های کثیر المصرف که در خیبر بوجود میآمد به بناهای دفاعی قلیل المصرفی برای لشکر افریدی ،تبدیل و خط ریلوی پشاور هم بفاصله ده میل با جمرود خیبر وصل شد بین پشاور و کوهات نیز راه رفت و آمد عرادها از راه دره کوهات با وسایل آشتی آمیز کشوده شده و یکراه عسکری نیز در بین قبائل ملاگوری خیبر بوجود آمد و نقشۀ اتصال ریلوی خوشحال گره کنار دریای سنده با کوهات و تهل نیز تکمیل و نوشکی نیز با کویته به وسیله راه آهن پیوسته گردید. در جنوب کوهات قوای سمانه رایفل که مشتمل بر ۴۵۰ نفر ملیشیای قبائل بود، در تحت ادارۀ افسران نظامی بریتانوی داده شد که افراد مردم اورکزئی دران استخدام شدند و قوای نظامی سمانه از ۱۷۰۰ به ۶۰۰ نفر کاسته شد. در ایجنسی کرم نیز ملیشیای آنجا بدو بتالیون ۱۲۵۰ نفری تحت قیادت افسران بریتانوی داده شد و دو بتالیون وزیرستان نیز به ۸۰۰ نفر مزید تقویه و چهار هزار نفری نظامی مسلح در توچی و گومل استخدام شدند و عدد پولیس سرحدی و ملیشیا و ایله جاری آن به ده هزار نفر رسید با چنین وضع تمام پسته های نظامی کوهات و بنو و دیرۀ اسماعیل خان با وسایل حمل و نقل و ریلوی و تجهیزات عسکری تقویه گردید ولی مصارف آن کاسته شد چنانچه در سنه ۱۸۹۹ عده مامورین انتظامی سرحدی از ۱۰۲۰۰ به ۵۰۰۰ نفر تقلیل یافت. ولی عدۀ قوا از ۲۲ هزار به ۲۴ هزار نفر رسید. علاوه برین به تاریخ ۲۷ اگست ۱۹۰۰ م ویسرای کرزن سفارش داد که باید صوبۀ سرحد بطور یک ولایت علیحده در تشکیلات هند بوجود آید و از پنجاب منفک شود اگر چه قبلاً هم لارد لیتین Lytton به تاریخ ۲۲ اپریل ۱۸۷۷م در بارهٔ تشکیل یک ولایت ماورای سند دریای سنده رأی داده بود، ولی کرزن در بوجود آوردن آن راه نوی را در تنظیم اداری هند کشود، و لارد هملتون Hamilton وزیر هند نیز به تاریخ ۲۰ دسمبر ۱۹۰۰م موافقه کرده و تا ۹ نومبر ۱۹۰۱ ولایت جدید سرحدی شمال غربی بوجود آورده شد. درین هنگام که از جنوری ۱۸۹۹ تا نومبر ۱۹۰۱ لارد کرزن به تنظیم جدید سرحدات اشتغال داشت، موضوع افغانستان در بهار ۱۹۰۰م بین لارد سالسبری وزیر خارجه و سفیر کبیر سابق روسیه م، دی ستال Staal مطابق هدایت وزیر خارجۀ روسیه كونت موراويف Mouravieff مورد مبادله یاد داشت های سیاسی گردیده و به تاریخ ۶ فروری ۱۹۰۰م ستال به وزارت خارجه بریتانیه اطلاع داد که دولت روسیه میخواهد که روابط مستقیمی را بین روسیه و افغانستان درباره مسایل سرحدی بوجود آورد ولی این روابط ابداً رنگ سیاسی نخواهد داشت زیرا دولت روسیه بر مفاهمات سابقه استوار بوده و افغانستان را خارج از منطقۀ نفوذ روسیه میداند. به جواب این خواهش ستال نامه ای بصورت فوری به وی فرستاد که دران نوشته بودند: " ... چون افغانستان سر زمینی است که از منطقه نفوذ دولت روسیه بیرون است بنا بران برای دولت بریتانیه ناممکن است که در ترتیبات کنونی تغییری بوجود آورده و با امیر افغانستان تجویزی را بدون توضیحات مزید این مطالب پیش نماید که آیا دولت روسیه با چه ترتیب مبادله مذاکرات مامورین سرحدی را میخواهد؟ و این مذاکرات چه حدودی را خواهد داشت؟ و برای حفظ آن حدود چه اعتمادی داده خواهد شد؟ (ص ۴۳۱) روسیه باین نامه در انوقت جوابی نداد و چون کرزن با فعالیت فراوان به اصلاحات تنظیم سرحدات می پرداخت امیر عبدالرحمن نیز باوجود سقوط قوای بدنی مرد عاطل و بیکار نبود وی میخواست کار زندگی خود را تکمیل نماید و به تشکیل قوای عسکری و اصلاحات اقتصادی و اداری میکوشید و وسایل تقویۀ آزادی خویش را فراهم می آورد. در سنۀ ۱۹۰۱م در یک دربار عمومی مردم را گوشزد نمود، که اگر وی از جهان در گذرد فرزندش حبیب الله خان بجای او خواهد نشست درین اوقات امیر امور خارجه و ادارۀ بسا امور مملکت را به فرزندش باز گذاشته و در می ۱۹۰۱م اجازت خواست تا از جرمنی سی توپ هاوتزرز Howitzers میدانی را وارد نماید و ضمناً بدون اطلاع حکومت هند، مبلغ بزرگی را به تهیۀ توپ های بزرگ تخصیص داد، و در اگست ۱۹۰۱ م شخصاً به تجدید قرارگاهای عسکری خوست پرداخت و به بر انگیزش مردم تاگی Tagis ایریوب و پیوار همت گماشت تا که صحت وی بکلی سقوط کرده و به تاریخ ۱ اکتوبر ۱۹۰۱ از جهان رفت و امیر حبیب الله خان بجایش نشست و به تاریخ ۳ اکتوبر در دربار رسمی امارت خود را اعلام داشته و بنام ویسرای هند چنین نوشت:

نامۀ امیر حبیب الله خان

جلالت مآب شما از رحلت پدر بزرگوارم ضیاء الملة و الدین جعل الله الجنة مثواه که به مقتضای آیه شریفۀ اذاجاء اجلهم لايستاَ خرون ساعةً و لايستقدمون، داعی اجل را لبیک گفته و بفردوس برین شتافتند، مطلع خواهید بود. اکنون تفصیل واقعات بجلالت مآبی نگاشته میشود که والاحضرت امیر مرحوم اکثر اوقات مریض بوده ولی باوجود نقاهت مزاج یک لحظه هم از ادای وظایف شاهانه فارغ ننشستند تا که چراغ زندگانی وی خاموش گردیده و شب پنجشنبه ۱۹ جمادی الثانی در صیفیۀ بالا باغ جان به جان آفرین سپردند انا لله و انا الیه راجعون به تاریخ ۱۹ ماه بروز جمعه آوازه رحلت ایشان شهرت یافته و بگوش تمام کار داران سرکاری دارالسلطنه رسانیده شد. تمام رعایای این مملکت از ملکی و عسکری برحلت پادشاهی که یقیناً مانند پدر مهربان و حکمران رؤف ایشان بود، عزادار گردیدند. برخی افراد مناطق هرات و کندهار و ترکستان وغیره که در دارالسلطنه حاضر بودند بدربار معلی بحضور این بنده درگاه الله حاضر آمده و سپاس خدای جل و جلاله را بجا اوردند. درین مراسم اجتماع مردم برای ادای فاتحه بحدی بود که عدد آنرا خدا میداند و تمام ایشان با صدق دل و خلوص خاطر خود را به ادای هر گونه خدمات حاضر میگفتند، و بنام خدا جل  شانه سوگند اطاعت را یاد نمودند و گفتند: چون نمیخواهیم در یک وضع غیر مهذبانه بسر بریم بنا بران میخواهیم که والاحضرت شما را پادشاه خود بسازیم و امیدواریم که پیمان اطاعت ما را قبول فرموده و زمام اختیار تمام امور سلطنت و ملت را بدست بگیرید و شب و روز مانند خاقان مبرور به آرامی و رفاهیت ما بکوشید." بعد از شنیدن سخنان وادعیۀ مردم به لطف خدای تاج بخش پیمان اطاعت و درخواست ایشان را پذیرفته و اطمینان کامل دادم، و در همین روز تمام برادران من و نیز اعضای خاندان شاهی و دیگر افراد و سرداران قبیلهٔ جلیلهٔ محمد زائی و دیگر قبائل و سادات و علماء و کار داران دولت از ملکی و عسکری حلف اطاعت و وفاداری یاد کرده و من آنرا برای سلطنت خود قبول نمودم. بعد ازین مراسم تمام حاضرین ادعیه خود را بروح پادشاه مرحوم جعل الجنة مثواه فرستاده و از اعلان پادشاهی من بدرگاه ایزدی شکر زیاد بجا آوردند و چون این مراسم ختم گردید، تمام کارداران دولتی از ملکی و عسکری و دیگر مردمیکه فرصت داشتند به بالا باغ رفته و جنازۀ خاقان مرحوم ضیاء الملة و الدین را بر داشته و مطابق وصیتش در مقبرۀ شاهی بکمال عزت و جلال دفن نموده و بآرامگاه ابدی سپردند، و به چنین صورت آن پادشاه بزرگ و مهربان برحمت عمیم الهی پیوست که خدایش جنت نصیب کند. اینک جلالتمآب شما را از تمام وقایع اینولا مطلع ساخته و یک نامۀ علیحده را که مشتمل بر مراتب اتحاد طرفین است نیز گسیل داشتیم.

 (ص ۴۳۴) بعد ازین به تاریخ ۶ اکتوبر ۱۹۰۱ یک دربار بزرگ دیگر مشتمل بر کار داران ملکی و عسکری و ملکان بزرگ قبائل که در کابل حضور داشتند و سرداران معروف و علماء انعقاد یافته که دران بر قرآن عظیم این عهد نامه را نوشته و امضاء کردند:


"ما تمام منصب داران و افراد عسکری و ملکان تمام قبائل ،افغانی و سرداران و علما و دیگر تبعۀ دین مبین در افغانستان به قرآن عظیم سوگند یاد کردیم که امیر حبیب الله خان را بحیث پادشاه اسلام قبول داریم." (ص ۴۳۵) 

جواب :"امیر چون شما مرا بحیث پادشاه خود مقرر نمودید، من آنرا پذیرفتم و به الطاف الهی همواره تابع شریعت حضرت محمد رسول خدا صلى الله عليه و سلم بوده و حافظ مسلمانان افغانستان که مرا بحیث پادشاه اسلام اطاعت نمایند خواهم بود."

درین دربار هزاران نفر دست بدعا افراشته و به پادشاه جدید خود دعا نمودند و از طرف هندوان دیوان هرین جن مراتب دعا گوئی و اطاعت هندوان را تقدیم داشت و به تاریخ ۸ اکتوبر دربار دیگری منعقد و سردار نصر الله خان قرآن و شمشیر و علم امیر مرحوم را به حبیب الله خان تقدیم نموده که وی قرآن را بدست گرفته و شمشیر را به کمر آویخته و علم را هم برافراخت و سوگند یاد نمود، که همواره بحیث مسلمان پادشاه افغانستان خواهد بود و همواره از خدای کریم عفو را التماس دارد امیر جدید برادر خود نصر الله خان را به همان منصبی که از طرف پدرش داشت و عمر خان را امین امور مالیات و امین الله خان را امین عدالت مقرر نمود، و تنخواه سپاه سوار را از ۲۰ روپیه به ۲۵ روپیه و از سپاهیان پیاده را از هشت روپیه به ده روپیه ماهواره و از ایله جاری را از شش روپیه به هشت روپیه ماهوار تزئید داد. و سکۀ خود را بنام "امیر حبیب الله خواهان مدد خدا " جاری ساخت. 

در هندوستان به تاریخ ۱۴ اکتوبر ۱۹۰۱ روز رسمی عزا داری اعلان شده و به امیر حبیب الله خان اطلاع دادند که یک وفد مسلمانان برای اظهار تعزیت و تأثرات شخصی ویسرای هند بزودی به کابل فرستاده خواهد شد. در سنه ۱۹۰۱ م سرحدات هند به سبب عملیات قبائل مسعود و وزیری مختل ماند و از اقدامات روسیه در بارۀ روابط افغان و روس در سال گذشته نیز روشن گردید، که آرامی آسیای وسطی بسبب کشتار لشکرهای انگلیسی در ترانسوال برهم خورده است. چون در بهار ۱۹۰۱م خبرهای بیماری امیر عبدالرحمن انتشار یافت روسیان تکان خورده و منتظر بودند که چه واقع می شود؟ اگر چه بسبب نگرانی های متمادی لارد کرزن واقعه ای با مرگ امیر روی نداد ولی باز هم روسیان بصورت فوری وزیر جنگ خود جنرال کوراپاتکین Koropatkin را به آسیای میانه فرستادند، وی چون به ۱۹ اکتوبر ۱۹۰۱م بمرو آمد، شش نفر افغان را از حبس رهایی داده و به وسیلۀ ایشان به امیر جدید چنین پیام داد:

" افغانستان از مراحل دشواری گذشت، امیر عبدالرحمن در گذشت و پسرش امیر حبیب الله بجایش نشست، ما روسیان همواره خود را دوستان افغانستان شمرده و میخواهیم که درین تبدیلی حکومت نیز بر همین دوستی خود ثابت مانیم. اکنون که شما (محبوسین) رها شدهاید همین پیامی که از زبان وزیر جنگ روسیه شنیده اید، به نزدیکترین سردار خود آنرا برسانید."

 (ص ۴۴۰)

چون جنرال کوراپاتکین از مرو به تاشکند رفت و در آنجا به دیدن عساکر و ترتیبات راه آهن تاشکند و اورنبرگ پرداخت، حکومت هند در مقابل این عملیات به تاریخ ۲۰ نومبر ۱۹۰۱م یک وفد چند نفر مسلمان را از پشاور به کابل فرستاد و امیر حبیب الله خان را به سفر هند دعوت کرد. جنرال کورا پاتکین بطرف خلف امیر عبدالرحمن توجهی معطوف داشت و چون به تاریخ ۱۱ دسمبر ۱۹۰۱م وفد هندی و اپس بهند روی نهاد از طرف نایب الحکومۀ 

مزار شریف اطلاعی به امیر حبیب الله خان داده شد که حکمران تاشکند بعد از ختم زمستان یک وفد مامورین مسلمان خود را به تقریب نوروز ۲۱ مارچ ۱۹۰۲ به کابل خواهد فرستاد باین وفد چندین بتری توپ میدانی با گله های آن خواهد بود که آنرا بمناسبت تخت نشینی والاحضرت بشما اهداء نمایند.

امیر حبیب الله از هیئت ارسالی حکومت هند پذیرائی گرمی نموده و راجع به تنخواهیکه به پدرش داده می شد، رای حکومت هند را دریافت نموده و اطمینان داد که همواره پیرو سیاست پدر خود خواهد بود. در مملکت خویش تلگراف و ریلوی و طب جدید و مکاتب و آموزش علوم را بفارسی و عربی رواج خواهد داد ولی همواره در مقابل تجاوزات اجنبی بكمال شدت مقاومت خواهد کرد.

اما آمدن وفد مامورین مسلمان حکومت روسیه از ترکستان روسی بعلل نا معلومی صورت نگرفت. و امیر حبیب الله خلاف رویه پدرش که سلطنت را از روحانیت دور داشته بود در مجامع نماز گذاران آمیخت و بفتوای علما یک جنگ دینی را در کافرستان تجویز کرد و برای ملایان معروف مساجد و خانقاها ساخت و حتی اکثر ملاهای معروفی که در ۱۸۹۷م بدین طرف در سرحدات وسیلۀ درد سر حکومت هند بودند مانند ملا پوندۀ مشهور بفساد وزیرستان و مفسد آتش خوار ملا سید اکبر از تیراه و صوفی ملاو پیروان ملا نجم الدین را به جشن نوروز به کابل دعوت داد. و بر خلاف مفاهمات وقد حکومت هند تمام عناصر مخالف را بدور خویش فراهم آورد و پدید آمد که احساسات تعصب وی بر تعقیب پالیسی غالب است. اکنون این ملاها تماماً از طرف حکومت بحيث قاضی و امام و مفتی مقرر شدند، که ملازمین سلطنت اند، که این وضع برای حفظ امنیت سرحدات هند مفید بنظر نمی آید. (ص ۴۴۲) به هر صورت امیر حبیب الله در ایام آغاز سلطنت به مشکلات اداری و تنظیمی گرفتار آمد، و پیش از موسم گرمای ۱۹۰۲م یک دسیسه درباری کشف شد که گویا در دربار ۸ جون ۱۹۰۲ میخواستند ازان کار بگیرند بنا بران وی به تجدید فعالیت شعبۀ جاسوسی باز امر داد که باید را پورتهای آن هر صبح بحضورش تقدیم گردد و نیز فرمان داد که یک نفر رئیس متنفذ هر قبیله باید با حاکم محلی در تصفیۀ امور قبائل اشتراک کند و دیگر امور مهمه نیز به مجلس مشورۀ سلطنتی فیصله شود، که هر هفته در قصر شاهی خودش در کابل تشکیل مییافت. در اگست سنه ۱۹۰۳م مسئله مهم دیگر که امیر را مشغول داشت این بود، که قبائل غلزئی و درانی وسلیمان خیل طرز سر بازگیری عصر امیر عبدالرحمن خان یعنی از هر هشت یک نفر (هشت نفری) را رد کرده و از دادن سپاهی انکار نمودند.

 امیر برای معاینه اوضاع عسکری مملکت برادر خود سردار نصر الله خان را مقرر داشته و تصفیه این قضیه را به راپور او باز گذاشت و تجویز نمود که باید در هر قریۀ بزرگ یک رهنمای تیر اندازی مقرر شود، تا مردم از و استعمال تفنگ را یاد بگیرند.

اصرار روسیه

درین اوقاتیکه اوضاع کابل بصورت سابق الذکر جریان داشت در اروپا نیز مسئلۀ افغان از نظر دولت روسیه دور نیفتاد، و همان پیشنهادی را که در بارۀ ایجاد تماس مستقیم به افغانستان به تاریخ ۶ فروری ۱۹۰۰ به وزارت خارجه بریتانیه داده بودند صرف نظر نکردند، در وسط اگست ۱۹۰۲م زمامداران روسیه بر خلاف معاهدۀ تحديد مناطق نفوذ، بار دوم سعی نمودند که محرمانه با حکومت افغانی تماس یابند. و نیز در مطبوعات خویش به شدت ضرورت تماس مستقیم شان با افغانستان اشارها کرده و مباحثی را نشر نمودند به تاریخ ۳۱ اگست ۱۹۰۲م سخنگوی وزارت خارجۀ روسیه چنین گفت: "ضرورت ایجاد تماسهای مستقیم با افغانستان) بحدی رسیده که اکنون نمیتوان وضع موافقت نامه ۱۸۷۳م را بر قرار داشت بنا بران دولت روسیه به دولت بریتانیه یاد آوری مینماید که مساعی دو سال قبل ما برای ایجاد روابط مستقیم با افغانستان دوام خواهد کرد. اکنون در بارۀ ایجاد روابط مستقیم خود با افغانستان در هر مسئله ایکه بخواهیم خود را به هیچگونه قیود مقید نمیدانیم. نظر به پیوستگی مستقیم دو کشور و روابط که بین باشندگان مقامی هر ساله در تزاید است بلا شک مجبوریم روابط عادی و طبیعی را با افغانستان بحیث مملکت مجاور قایم داشته باشیم. پیشرفت عمومی و متمدن ساختن مردم تحت نفوذ روسیه در انولا تنها وابسته به همین ترتیب خواهد بود." (ص ۴۴۴) چهار روز بعد بتاریخ ۴ ستمبر ۱۹۰۲ جریده پترسبرگ نامه ای را از محافل مربوطۀ وزارت مالیات نشر داد که دران گفته بود: "اکنون این مسئله در تحت ترتیب و اجرا است و ابداً تأخیر نخواهد یافت که یک نماینده روسیه در کابل بوجود آورده شود. چون تهانه های سرحدی روسیه در تمام سرحدات افغانی قائم گردیده. بنا بران نا معقول است که ما به كابل رسیده نتوانیم." (ص ۴۴۴) در همین اوقات که سخنگوی وزارت خارجه بیانیه میداد و جریده پترسبرگ5 و جريده مسکو6 مقالها نشر میدادند و بر ضرورت خود در روابط مستقیم با افغانستان سخن میگفتند یک نفر گماشتۀ نهانی روسیه سکندر خان ترکمان على يورت به کابل آمد و به تاریخ ۱۰ ستمبر ۱۹۰۲م امیر حبیب الله خان در یک دربار عمومی نامۀ حکمران روسیه را چنین خواند:" به عقیدۀ دولت روسیه اکنون وقت آن رسیده تا روابط نزدیک تجارتی بین افغانستان و روسیه بوجود آید. چون اکنون روابط دوستانه بین انگلستان و روسیه موجود است بنا بران افغانان نباید از تجاوز روسیه بترسند، زیرا اگر در آینده دولت تزاری به طرف بدخشان و واخان اراضی دیگری را تصرف نمایند، این حرکت موجب تیرگی روابط دوستانه وی با بریتانیه خواهد شد. و همین نکته بذات خود ضمانت محکم صلح را می نماید. در چنین اوضاع دوام بد بینی و خصومت دائمی که بین افسران سرحدی افغان و روسیه در پستهای سرحدی موجود است، کمال حماقت بوده و دولت روسیه از امیر خواهان است که راههای تجارتی را بین کشک و هرات و کشک و کابل به کاروانهای سوداگران روسیه بکشاید. دولت روسیه مقابلتاً به سوداگران افغانی اجازت خواهد داد که به کمال آزادی و بدون ممانعت بخاک روسیه آمده و سفر کنند. اگر چه ما این مسئله را به حکومت بریتانیه نیز پیشنهاد کرده ایم ولی این نامه شخصاً به امیر افغانستان نوشته آمد. و اگر حکومت افغانستان درین باره پاسخ موافقت دهد، به تحکیم هدف روسیه کمک بزرگی خواهد بود، (ص ۴۴۵ ) چون امیر این نامه را خواند رأی حاضران دربار را خواست که علی یار خان از آرای مردم چنین ترجمانی نمود: "بگذارید! تا این سگ تورکی را که پیام کافران آورده آنقدر به پیزار خود بر سر بکوبیم تا مویهای سرش بریزد، اینست جواب ما بروسیه " (ص ۴۴۵) امیر ازین اظهار سخت رنجیده و گفت: اگر کوبیدنی در خور باشد باید بکسی داده شود که با یک سفیر پیام رسان بد رفتاری مینماید. بعد ازین مبلغ پنجاه روپیه به پیام رسان روسیه داده شده و دربار نیز پس از مذاکرات خاتمه یافت و امیر به منشی خود گفت که از وصول نامۀ روسیان اطمینان بده و بنویس که :" بعد از مذاکره و غور بر آنچه نوشته اند نظریات خود را مانند تجویز عصر ، پدر ،خود امیر عبد الرحمن خان بوسیله حکومت هند خواهیم فرستاد." (ص ۴۴۵)

در انگلستان

این اقدامات روسیه در انگلستان نیز با توجه دیده شده و از نظر پارلیمان مخفی نماند به تاریخ ۲۱ اکتوبر ۱۹۰۲ لارد جارج هملتون Hamilton مردم انگلیس را از یک پیشنهاد دولت روسیه که سه سال قبل به وزارت خارجه از طرف سفارت روسیه رسیده بود مطلع نمود صحت جوابیکه امیر به پیغام خارج از حدود آداب دیپلوماسی روسیه داده بود قابل غور است. زیرا در سنوات ۱۸۶۸ / ۶۹ برنس گورچاکوف Gorchakoff به لارد کلیریندون یقین داده بود، که دولت روسیه افغانستان را بکلی خارج منطقه نفوذ خود میداند همین مسئله را روسیه در سنه ۱۸۷۵م نیز قبول کرده و م، دی گیرس De Giers به تاریخ ۲ اکتوبر ۱۸۸۳ به مستر کنیدی Kennedy در مصاحبات شخصی باز آنرا تائید نموده بود اما وضع امیر حبیب الله در بدو تخت نشینی وی چنین بود که برای تجدید معاهداتیکه با پدرش شده بود بحکومت هند رجوع ننموده و راجع به محاسبه پول تنخواه و نیز پولیکه امیر عبدالرحمن در خزانه هند گذاشته بود پرخاش داشت وی چند جرگه مردم خیبر و افریدی زخه خیل را بحضور خویش پذیرفت، و از طرف دیگر با ملای هده روابط خود را حفظ میکرد و در ماه ستمبر ۱۹۰۲ چون او را به كابل دعوت داد، حین بازگشت تخت روان خاص خود را برای رفتنش داد و نیز میخواست که یک دستۀ محافظان خاص را از افراد معتمد افریدی برای قصر شاهی تشکیل دهد و هم وی پلان های خاص یک نفر فراری افریدی خواص خان را که در ۱۸۹۷م از چنگ لشکریان انگلیس به کابل گریخته بود مورد غور قرار داد و خلعتهای اعزاز را به ۵۰۰ نفر افریدی بخشید و چون در نومبر همین سال ملای هده با امیر نوشت که در یک دربار عمومی باید لقب "سراج الملة و الدين" را بگیرد تمام این اوضاع دلالت میکرد که باز باید آرامش سرحدات هند به خطری مواجه گردد. ولی در پایان همین سال به تاريخ دسمبر ۱۹۰۲م ملای هده از جهان رفت و حکومت افغانی مبلغ سی هزار روپیه را به تجهیز و تفکین وی صرف کرد. به هر صورت روسیه باز مطالبه خود را تجدید کرد و به تاریخ ۱۴ جنوری ۱۹۰۳م وزارت خارجۀ پترسبرگ راجع به بیانات هملتون چنین گفت: "در بارۀ روابط روسیه با افغانستان باید توضیح کرد، که دولت روسیه هیچگونه خواهشی را از کابینۀ بریتانیه ننموده ولی بطور ساده خواهش بوجود آوردن روابط مستقیم آینده را با افغانستان اظهار کرده است." (ص ۴۴۸) این اعلامیۀ وزارت خارجه منافی حقایق واقعی بود زیرا در ۶ فروری ۱۹۰۰ روسیه با صراحت حقوق ارسال نماینده خود را به کابل خواسته بود و قبل ازان آمدن هیئت ستولیتوف Stolietoff بدربار امیر شیر علی که بریتانیه بسبب آن جنگ دوم افغانرا آغاز کرد مظهر خوب این خواهش بود. روسیان مشکلات امور سرحدی افغان و روسا را در ارسال تمام مسائل از تاشکند به مسکو و از آنجا به لندن و از لندن بحکومت هند و از هند به کابل شمرده اند، ولی حفظ این وضع برای حفظ سرحدات هند ضروری است. به هر صورت در سنه  ۱۹۰۳۰م در روابط هند و افغان کدام انکشافی بعمل نیامد و شاید کثرت مشاغل امیر حبیب الله را از سفر هند و قبول دعوت حکومت هند باز داشت ولی درینوقت با وجود عدم صحت اوضاع امیر بتاریخ ۶ اپریل ۱۹۰۳ واقعه های رخ داد که لفتننت کلنلای سی بیت Yate قومندان رجمنت ۲۹ بلوچ در چمن حین تجاوز جزوی خط سرحدی از طرف کار داران افغانی دستگیر قلعه یر و به سپین بولدک برده شد، که این حادثه نیز اوضاع را آشفته تر نمود با وجود این هم حکومت هند در ارسال اسلحه ای که به افغانستان داده شده بود تأخیر ننمود، و سی توپ Krupp و با عده کثیر گله و باروت بجلال آباد فرستاده شد که امیر آنرا بوسیلهٔ چهل فیل به کابل نقل داد علاوه ازین امیر مرحوم یک عده اسلحه را محرمانه به وسیله Essen خریداری کرده بود (ص ۴۴۹) و نیز نمایندۀ امیر در لندن عدۀ کثیر تفنگ را با ملیونها گله خریداری نموده و فرستاد اما درینجا باید گفت که حقوق وارد کردن اسلحه و لوازم جنگی به کابل موازنۀ قوا را بر هم میزد، و لازم میشد که همانقدر قوه و اسلحه را حکومت هند در سرحدات خویش فراهم نماید. علاوه بر حفظ پرستیژ حکومت هند درینجا مسئله دیگری نیز وجود داشت که  مهم تر بود زیرا اکنون امیر افغانستان در مقابل حکومت هند وضع تفوق و برتری را نشان میداد و بنابران حکومت هند لازم میدید که او را به قبول وضع گذشته قانع نماید تا روابط خود را مانند سابق با هند وابسته داشته باشد. امیر حقوق وارد کردن اسلحه و لوازم جنگی را مطابق به معاهده ایکه با امیر عبدالرحمن خان درین باره شده بود میخواست در حالیکه وی چنین حقی را نداشت و نه وی وضع مودبانه و اخلاقی را در حواله جاتی که هر ماه بر خزانۀ هند بنام حکومت هند برای اخذ پول تنخواه میداد، حفظ کرده بود. به هر صورت چون در سیاست حکومت هند تغیری وارد نشده بود، باز با امیر افغانستان دعوت سفر هند بغرض ملاقات ویسرای داده شد ولی وقوع و بای عام ۱۹۰۳ که کابل و ولایات شمالی و شرقی افغانستان را فرا گرفته بود، موقعی برای قبول دعوت مذکور نداد.

اما روسیه باز در بارۀ افغانستان تقاضای خود را تجدید کرد، ولی لارد کرین بورن

در جلسات بهاری و خزانی ۱۹۰۳ دارالعوام آنرا رد نمود. اگر چه در وسط فروری ۱۹۰۳ سردار علی خان نائب الحکومۀ ترکستان چهار نفر جواسیس روسیه را نزد مزار شریف گرفته و بهکابل فرستاد ولی مسئله در نظر حکومت هند آنوقت جدی شد که در ماه اگست همین سال حکمران ترکستان روسی برخی از گریختگان عساکر افغانی را واپس فرستاد و نوته ای را فرستاد که لهجۀ آن مانند خطاب بیک مملکت زیر دست بود:" از آنجا که زار و امیر هر دو دوستانه متمایل به یکدیگراند بنا بران عالیحضرت امپراطور فرمان دادهاند، که در بارۀ ایجاد روابط دوستانه بافغانستان هرم گونه مساعی بعمل آید من بحيث نمایندۀ زار تمام فراریان و بدکاران را که از خاک افغانستان گریخته اند، واپس میفرستم. و بامر امپراطور این یازده تن سیاسی را با اسلحه ایشان به مقصد فوق ارجاع میدهم مهربانی کرده مراتب را به اطلاع امیر برسانید." (ص ۴۵۱) با وجود اینگونه مساعی ایکه روسیه برای تماس های مستقیم با کابل بخرچ میداد، دلیلی نداریم که امیر حبیب الله با مامورین سرحدی روسیه درین باره روی خوبی را نشان داده باشد. به هر صورت چون ویسرای هند لارد کرزن در امور سیاسی آسیا تجربه فراوانی داشت، نگذاشت که باز در سیاست هند و افغان بحرانی افتد. در زمستان ۱۹۰۳ - ۴ کار علایم گذاری همان سرحدات افغان حصص هند را که هشت سال قبل بعد از برخاست هیئت اودنی Udny معطل مانده بود پس آغاز کرد و امیر نیز در جنوری ۱۹۰۴ بملاقات نمایندگانش با میجر روس کیپل Roos-Keppel رئیس هیئت بریتانوی تن داد ولی کمی بعد در جولائی ۱۹۰۴م به برادرش سردار نصر الله خان فرمانی صادر نمود، که بیست و چهار نفر مامورین افغانی را برای مقرری بسفارتهای انگلیند و فرانسه و جرمنی و روسیه و ایران و چین و جاپان و ترکیه و مصر و آمریکا برگزیند. چون بسبب قطع مذاکرات سرحدات مهمند فتوری در روابط هند و کابل دیده می شد، بنا بران اینچنین اقدام امیر که بکلی منافی سنن جاریه روابط با افغانستان بود، مخصوصاً درین اوقاتیکه و یسرای هند حضور نداشت قابل تحمل نبود و نیز چون حکومت هند در نظر داشت که امیر را بآمدن هند و ملاقات با ویسرای و قبول یک عهد نامه وارد نماید، بنا بران به فرستادن یک مسیون به کابل اراده کردند و به پیشنهاد جان برودر یک Bradrick سکرتر داخلی هند کفیل ویسرای هند لارد امپتیل Ampthell امیر حبیب الله را ازین خواهش های دولت بریتانیه واقف ساخت. امیر در جواب گفت: تا هنگامیکه برای وی فرصت مساعدی برای سفر هند دست میدهد على العجاله پسر ۱۶ ساله (دلربای هوشیار) خود را برای ملاقات لارد کرزن خواهد فرستاد.

وفد لويس دين

حکومت در نظر گرفت که سر لویس دین Louis Dane سکرتر خارجه هند را به همراهی دابس H.R. Dobbs و میجر وانلس Wanliss و میجر ملسیون W. Malleson و کاپتین وکتور بروک Victor Brooke و یکنفر طبیب بریتانوی به کابل بفرستد. این وفد به تاریخ ۲۷ نومبر از پشاور حرکت کرده و به ۲۹ نومبر بسرحد افغانی در دکه رسید در لندی کوتل دو صد نفر سواران افغانی بقیادت سپه سالار غلام حسین سرهنگ دکه و محمد حسین خان ایشانرا استقبال کرد. میجر روس کیپل پولیتکل ایجنت خیبر این جمعیت را تا چند میل مشایعت کرده و به لندی خانۀ تورخم رسانید که به تاریخ ۲۰ دسمبر ۱۹۰۴ بکابل رسیدند. مستر دین رئیس هیئت هدایای گرانبهائی برای امیر آورده بود که در آنجمله یک عراده موتر 

۷۰۰ پوند و چندین صندوق اسباب ورزش بود برای زنان حرم شاهی نیز یک ماشین سینما با چندین لوازم نمایش موجود بود، درین تحفه ها یک ساعت طلائی و یک بسته سرا شانه طلائی بوده که امیر آنرا به مستر دین بخشید. در مذاکرات وقد بریتانوی تمدید لینهای ریلوی از پشاور به کابل و از چمن به کندهار و ترتیب وسایل تمدید لین های تلگراف بین کابل و مزار شریف و هرات و کنندهار و اصلاح و تجهیز عساکر افغانی و نصب علایم سرحدی مهمند و سیستان و تصریح کنترول بر قبایل سرحدی و مسائل تنخواه امیر و تهیۀ اسلحه و لوازم جنگی از روس مسائل مهمه شمرده میشد که برای دوام اتحاد افغان و هند اهمیتی داشت در هند تصور میکردند که شاید در مفاهمه و قبولانیدن مقاصد بر امیر مشکلاتی بوجود آید ولی بعد از مذاکرات کابل امیر به سهولت مطالب رئیس وفد را پذیرفت، و معاهده ای را که لارد کرزن در سنه ۱۹۰۴ در لندن ترتیب داده بود امضا نمود و هیئت بریتانوی بعد از چهار ماه سکونت کابل بهند موفقانه برگشت. (رجوع کنید به معاهده کابل ۱۹۰۵م این کتاب) از روی این معاهده گویا لقب امیر و عالیحضرت و مملکتش با متعلقات آزاد نامیده شده و تنخواه ۱۸ لک روپیه که به پدرش داده میشد با و نیز داده خواهد شد. علاوه برین دولت انگلیس قبول کرد که بقایای مبلغ چهار لک پوند را که قبل از مرگ امیر مرحوم موجود بود به پسرش منتقل داشته و حق وارد کردن اسلحه را بدون قید و شرط بدهد اگر چه با این معاهده تمام مقاصد حکومت هند در آسیای وسطی تأمین نمیشد، ولی همین قدر شد که امیر به مقدار مسئولیتهای ما قائل گشت. و نکته های برجسته که بدست آمد این بود که وضع امیر قابل اعتماد نبوده و منافع هند درین اندازۀ اطاعت افغانستان محفوظ نیستۀ ولی چون دیده شد که اکثر این چیزها مبنی بر بد گمانیهای شخصی امیر است و عملاً چنین نیست پس اهمیتی نداشت. (ص ۴۷۵)