راجه های ما تحت امپراطوری بابر
راجه موتنه ، راجه روبارین، راجه بکرماجیت ر ن تمبهور راجه کلنجری ، راجه سنگ ديو ، راجه بکمدیو راجه بکم چند بابر بعدا زفتح یک قسمت افغانستان از بدخشان تا کندهار حکمرانان خود ر ابر اساس اعتماد روابط خانوادگی از پسران و اقارب خود و شهزادگان دودمان تیموری مقرر میکرد ولی بعد از فتح هند مناصب حکمرانی ولايات را علاوه برافراد فامیلی خویش به برخی از درباریان مقرب و معتمد که به او خدمت کرده بودند هم سپرد و برخی از راجگان و امرای مقامی هند رابه شرط قبول اطاعت و دادن مالیات بر حال خود گذاشت .
بابر در افغانستان به تشکیلات خاصی نپرداخت و در عصرش کندهار ، غزنی و گردیز- کابل و ننگرهار- بدخشان اجزای خاص اداری بودند ، که یکی از شهزاد گان مانند همایون - هندال، عسکری، کامران و یا امرای بزرگ دربارش در آن حکم میراندند و مالیات و امطابق رواجی که از اسلاف تیموری او درین سرزمین ها بو د میگرفتند. ولایت کابل در عصر بابر مشتمل بر ۱۴ تومان ( باصطلاح هندپر گنه) بود اگر چه نواحی سوات و باجور و پرشاور و هشتنغر نیز از توابع کابل بوده ولی در این زمان در تصرف افغانان بود و به وسیله کلانتران و خوانین قبیلوی ادار ه میشدند.
ولایت دیگر لمغانات : دارای۵ تومان و دو بلوک بود كه كلانترين تومان آن ننگرهار شمرده میشد و داروغه نشین آنجا آدینه پوراز کابل ۱۳ فرسنگ فاصله داشت. تومان های دیگر لغمان علیشنگ والینگار ومندرور وکنر و نورگل است و مالیاتی که از کابل و لمغان و صحرانشین بدست می آمد هشت لک شاهرخی (۲۰لک ر و پیه) بود .
اما ولایت کندهار: غرباً تا زمینداور و گرمسیر و شرقا تاقلات و ترنک و شمالا تاتیری و دهله و جنوبا تا دوکی و مستنگ و شال شمرده میشد . که در این جمله در عصر بابر فقط شهر کندهار با ملحقات آن بین قلات و مجری هلمند به حکمرانان او تعلق داشت و ما از حکمرانان عصر او در افغانستان این رجال را از روی بابر نامه می شناسیم :
کامران و عسکری حکمرانان کندهار
ناصر میرزا حکمران کندهار و غزنی
عبد الرزاق میرزا حکمران ننگرهار
خواجه کلان حکمران غزنی و گردیز
سنجر برلاس حاکم ننگرهار
قیام اردو شاه حاکم ننگرهار
هندو بیگ حکمران بهیره
محد علی جنگ جنگ حکمران میان بهیره و دریای سند
لشکرخان جنجوهه حاکم خوشاب ( پنجاب )
بابر اتانومی خلی قبايل يوسفزائی را برسمیت شناخته بود ، چون در ۹۲۵هـ ۱۵۱۹م ملک شاه منصور با ۶ نفر کلانتر یوسفزائی در کابل به حضورش رسید، به ایشان خلعت های فاخر داد و او گوید: که آن چنان مقرر است که به ولایت سوات دخل نکنند و جميع رعایا را از میان خود بردارند و دیگر افغانان که در باجور و سوات زمین می کارند، شش خروار شالی به دیوان بدهند این وضع برهوشیاری و سیاست مداری بابر روشن دلیلی است که با درک روحیات آزادی خواهانه افغانان قبیلوې با ایشان رفتار داشت ، در حالیکه در موارد دیگر رقیبان و سرکشان را بزور وعنف خاضع و به زانوزدن مجبور می ساخت چنانچه در ۹۳۲هـ ۱۵۲۵م علی خان افغان را که در هند اسیر شده بود و دروقت آوردنش بحضور بابر در زانوزدن تأخیر میکرد، امر شد که پایش را کشیده و بزور مجبور به زانو زدن سازند بابر روابط خود را با دربار صفویان ایران صمیمانه نگهداشت و به این وسيله بطور یک سیاست مدار ، حمایت دربار صفوی را در مقابل رقبای خود شیبانی خان و امرای او ز بک بدست آورد ، و مامی بینیم که ا یلچی( سفیر ) پادشاه قزلباش مراد قورچی در هند بدربارش حاضر است ، و بعد از گرفتن خلعت و دو لک تنگه بطرف ایران حرکت میکند . همچنین ایلچی بنگاله اسماعیل میتا بدربار او در مسایل صلح و جنگ حرف میزند. و چون درسنه ۹۳۵هـ در باغ خود بار عام داد درین طوی ایلچیان متعدد قزلباش (ایران) و اوزبک (ماوراء النهر) و هندوان بوده اند و بابر از ایلچیان ایران و امرای متعدد ماوراء النهر ذکری دارد که ایلچیان قزلباش در دست راست و ایلچیان اوزبک بدست چپ دربار قرار داشتند ویونس علی و عبدالله از امرای دربار بابر از ایشان پذیرایی میکردند همچنین سلیمان آقا ایلچی عراق وحسین ایلچی سیستان به در بار بابر بوده اند . در سنه ۹۳۳ هـ خواجگی اسد جاندار بعراق به ایلچی گری فرستاده شده بود که از آنجا با ایلچی عراق سلیمان ترکمان آمد و واپس بطرف شهزاده طهماسب با سوغاتها با یلچی گری ارسال شد و همچنین د رسنه ۹۳۵ هـ کمال الدین قناق از طرف کستن قرا حکمران ازبکی بلخ و امین میرزا از طرف کو جوم خان او ز بک بطو ر ا یلچی بحضور با بررسیده بودند. و ازین بر می آید که بابر با حکمرانان ایران و آسیای میانه و هند روابط سیاسی داشته است.