شعرای عهد طاهریان

از کتاب: ادبیات افغانستان از قدیمترین دوره ها

حنظله بادغیسی : قدیم ترین مأخذی که اروی نامبرده است چهار مقالل نظامی عروضی است ، چنانکه از مقاله دوم نظامی عروضی سمقندی بر می آید, دیوانی نیز داشت که به احمد بن عبدالله خجستانی از خواندن دوبیتی داعیه ای پدید امده که دست از خربندگی برداشت و به تکتپو افتاد تا به امارت رسید و ان دوبیتی این است:  مهمترین گر به کام شیر در است   شو خطر کن که زکام سیر بجوی  یا برزگی و عزو نعمت وجاه        یا چو مردانت مرگ رویاروی             این شاعر در حدود ۲۲۰ هجری یا به قولی ۲۱۹ وفات کرده است و این دو بیتی هم از اوست.     یارم سپند گرچه براتش همی فگند     از بهر چشم تا برسد مرو ورا گزند   او را سپند و مجمره ناید همی به کار با روی همچو اتش و با خال چو سپند محمود وراق : معاصر با محمد بن طاهر؛ آخرین پادشاه این سلسله بود و « مجمع الفصحا» این شعر را از او نقل کرده است:    نگارینا به نقد جانت ندهم  گرانی در بها ارزانت ندهم       گرفتم من به جان دامان وصلت     نهم جان در کف و دامانت ندهملیثیان یا صفاریان : ۲۵۴-۲۹۰       یعقوب پسر رویگر سیستانی بود در ابتدا حرفۀ پدر داشت ، چون صاحب طبع بلند بود, دست از آن شغل بر داشت ودر سلک عیاران داخل شد و به ریاست عیاران رسید و از آن به بعد سردار سپاه حکمران خراسان شد؛ چون والی خراسان « درهم بن حسین » شخصی بی کفایت بود لشکریان بر وی شوریدندد و دور یعقوب را گرفتند. یعقوب در سال ۲۵۳ ه سیستان را تصرف کرد و بر «رتبیل» پادشاه کابل غلبه یافت. پوشنج و هرات را تسخیر کرد و در سال ۲۵۹ خراسان را از چنگ طاهریان بیرون اورد سپس عزم بغداد کرد اما از برادر خلیفه «الموفق » شکست خورد و به فارس بر گشت و به سال ۲۵۶ ه مطابق با ۸۷۸ م وفات یافت.  پس ازیعقوب برادرش عمر بن لیث به فرمان خلیفه « المعتمد» به حکومت خراسان و سیستان و فارس منصوب گردید و شورش احمد بن عبدلله خجستانی را دفع کرد. چون خلیفه از او بیم داشت, خواست وی را واداربه جنگ با اسمعیل سامانی کند تا خود از ضعف هر دو استفاده کرده به آسانی و راحتی حکومت نماید اما در سال ۲۸۷ ه عمر بن لیث در بلخ مغلوب و اسیر شد و در سال ۲۹۰ در محبس بغداد به امر خلیفه مقتول یا مسموم گردید . پس از دستگیر شدن عمرو و سپاهیان خراسان نوادۀ او یعنی طاهر را به امارت گزیدند این امیر نیز از سال ۲۹۰ ه مطابق با ۹۰۳ م اسیر اسمعیل سامانی گردید و پس از وی از خاندان صفاری فقط ذکر دو نفر احمد بن طاهر و دیگری خلف بن احمد نوۀ دختری عمرو لیث در کتب تاریخ امده است.