چهار سال اخیر پادشاهی حکیم میرزا

از کتاب: بالاحصار کابل و پیشآمدهای تاریخی

به شرحیکه بعدتر خواهیم دید میرزا محمد حکیم حکیم و پادشاه کابل به شهادت مأخذ بعضی در سال ۹۹۲ و به حساب برخی دیگر در سال ۹۹۴ وفات میکند. چون تازه لشکر کشیهای وی را در نورستان لغمان در سال ۹۹۰ ذکر نمودیم به سال های اخیر عمر او رسیده ایم از واقعاتی که به کابل و به حکیم میرزا بی ارتباط نیست، تحولاتی است که در بدخشان که به شرح آن کاری نداریم و مختصر آن عبارت از این است که در اثر جنگ هائی که میان جد و نواسه یعنی میان سلیمان میرزا و شاهرخ میرزا در اواخر ۹۹۲ بوقوع پیوست، ملوک الطوایفی بیشتر نافذ شد و عده ئی بر نقاطی تسلط یافت چنانچه کولاب را قادر قلی، قندوز را قورچی ،بیگ تالقان را ،عبدالرحمن غوری را میر نظام، کهمرد را خنجر ،علی اندراب را لطفی کوکه رستاق را بمست علی و بغلان را شیربل گرفتند یا از طرف شاهرخ میرزا به ایشان تفویض شد و در نتیجه عبدالله خان ازبک به کل بدخشان تسلط پیدا کرد.

سلیمان میرزا و نواسه اش شاهرخ میرزا یکی مرد پیر کهن سال که از زمان بابر باینطرف همیشه حکمفرمای بدخشان بود و دیگر جوان بی تجربه که با مستی جوانی آن خطه را از جد خود به جنگ و عنف گرفت و نگه نتوانست مجبور بودند که یا به هند نزد اکبر و یا به کابل نزد حکیم میرزا پناهنده شود و استدعای کمک نماید سلیمان میرزا که پیشتر بکابل آمده بود و خسر محمد حکیم میرزا هم به شمار میرفت در کابل به اعزاز پذیرفته شد حکیم میرزا دهکده استالف را به صفت (مدد خرچ) به وی داد و در لغمان چند دهکده دیگر را بوی تفویض نمود. سپس میرزا شاهرخ که قصد هند داشت تا از دربار اکبر استعانت جوید، وارد کهستان کابل شد حکیم میرزا او را دستگیر نموده به شادمان یکی از روئسای هزاره سپرد که آواره سازد و نگذارد که به هندوستان برود. در هزاره جات روزی خبر رسید که عبدالله خان از بدخشان بدر رفته است. شاهرخ به هر رنگی بود راه بدخشان پیش گرفت چون خبر دروغ بود مراجعت کرد و از راه تگاو و نجراو و جلال آباد خویش را به کنار نیلاب رسانید و به دربار اکبر رفت. در ین میان سلیمان میرزا از غیاب عبدالله خان ازبک به بخارا استفاده نموده از استالف به سرعت خویش را به بدخشان رسانیده و مجدداً آن علاقه را به تصرف آورد.


حکیم میرزا در بستر مریضی

افراط در باده نوشی

وفات محمد حکیم میرزا به روز جمعه ۱۲ شعبان ۹۹۳ در کابل

حکیم میرزا حکمفرمای کابل که وی را مرزبان کابل هم خوانده اند و بصفت حکیم پادشاه هم یاد شده است روز جمعه ۱۲ شعبان ۹۹۳ در کابل وفات کرد. محمد حکیم بتاریخ ۱۵ جمادی الاول ۹۶۱ در بالاحصار کابل متولد شده بود و بیش از ۳۲ سال عمر نکرد علت کوتاهی عمر وی را بیشتر مأخذ اغراق در باده نوشی میدانند. تاریخ مریضی و وفات او به سال ۳۱ سلطنت برادرش جلال الدین اکبر مصادف میباشد. در ماه رجب سال ۹۹۳ خبر مریضی او به برادرش به هند رسید تا اینکه در ۱۲ شعبان وفات .کرد طبقات اکبری در ین باب چنین می نویسد: (۱۱۴)

"وهم در این ایام خبر فوت میرزا محمد حکیم بعرض .رسید میرزا محمد حکیم اگر چه برادر اعیانی آنحضرت نبود اما عنایت و شفقت در باره او از برادر اعیانی زیاده بود. با وجودیکه اکثر اوقات قدم از حد و اندازه بیرون می نهاد. آنحضرت گستاخیهای او را نابود انگاشته مراعات صله رحم فرموده عنایات پادشاهانه در باره او مبذول میداشتند و چند مرتبه امرای کبار را با لشکر بسیار بکومک و مدد او فرستاده، کابل با او ارزانی داشتند چنانچه سابقاً گذشته، میرزا محمد حکیم چون بشرب خمر عادت کرده بود بواسطه آدمان خمر امراض متضاده بهم رسانیده بر بستر ناتوانی افتاده در روز جمعه دوازدهم شعبان سنه ثلث و تسعین و تسمعاته موافق سال سی و یکم الهی در خطه کابل از سرای وحشت و غرور بعالم بهجت و سرور رحلت نمود. (۱۱۷)

نگر تا چند گردد دور افلاک 

که یک نوباده بیرون آرد از خاک 

چو گشت این سرو تن در زیور و زیب 

بخاک اندازدش باز از یک آسیب

مدفن محمد حکیم میرزا در جوار سمت چپ آرامگاه جدش اعلیحضرت ظهیرالدین محمد بابر پهلوی قبر عمش هندال میرزا در باغ بابر (گذرگاه، کابل) میباشد. ابوالمظفر محمد جهانگیر پسر جلال الدین اکبر حین ورودش در سال ۱۰۱۶ هجری قمری به کابل لوحه و کتیبه ئی بران نصب نمود که تفصیل آن در ذیل واقعات جهانگیر ذکر خواهد شد.


شورش در کابل کیقباد و افراسیاب پسران حکیم میرزا

ولی بیگ و فتح الله میر سید جان مفتی

بنده علی میدانی

مراجعت شاه بیگ از پشاور به کابل

انسداد خیبر از طرف روشانیان

فریدون و مقاومت در کابل، داخل شدن مانسنگه به کابل

تفویض کابل به بجگت سنگه و

خواجه شمس الدین خافی

وفات پادشاه علی العموم در کابل نگرانی و احیاناً شورش برپا کرد. وفات حکیم میرزا مرزبان یا حکمفرمای کابل که لقب پادشاهی هم داشت، اسباب پریشانی و شورش هائی شد. این پریشانی و شورش علت هائی هم داشت. یکی اینکه کیقباد و افراسیاب پسران حکیم میرزا که ۱۵ و ۱۴ ساله و بودند، هنوز پخته سال نشده بودند. دوم فریدون میرزا خال حکیم میرزا که از مدتها با جلال الدین اکبر مخالف بود، برخی از سران کابلی را به دور خود جمع کرده و بنای مقاومت را در قلعه کابل گذاشت. سوم عبدالله خان ازبک که در صفحات شمال مستولی بود، در مقابل دربار اکبر وزنه سنگینی شده بود چهارم اکبر شهنشاه مغلی هند که کابل را به هر عنوانی که بود جزء قلمرو تحت نظر خود میدانست، فوری در صدد برآمد تا قوائی بکابل اعزام .کند پنجم جنبش پیر روشان و پیروان او مخالفت و های روح (پشتونوالی) علیه (مغلوالی) در اکثر نقاط بخصوص در جنوب و شرق در بنگش و ننگرهار تا کنارههای نیلاب هنگامهها انگیخته راه خیبر را مسدود ساخته بود. بدین ترتیب بقدر کافی عوامل متضاد یکجا شده بود تا شورش هائی در کابل بمیان آید.

اصلاً جلال الدین اکبر عند الوصول خبر وفات برادرش چنین سنجیده بود که با روی کار آوردن یکی از فرزندان حکیم میرزا قضایای کابل را حل کند. در صورتیکه یکی از پسران حکیم میرزا یا کیقباد یا افراسیاب پخته سال میبود، این کار خود بخود صورت میگرفت بهر حال در یک فضائی که چگونگی آن پوره روشن نیست و ترس و تمایل به جلال الدین اکبر و عبدالله خان ازبک در بین است و فریدون خان به مفاد شخصی خود بفکر مقاومت در کابل قد علم کرده است، یکنوع تشنج عمومی روی کار آمده است.

اولین کار اکبر این بود که فرمانی به دست ولی بیگ و فتح الله نامان بسرعت بکابل فرستاد تا از مردم دلجوئی کند چون هنگامه کابلیان بلندتر شد، میر سید جان مفتی و بنده علی میدانی را عقب آنها فرستاد و خودش هم روانه پنجاب شد و چون به تاریخ نوزده شوال ۹۹۳ به کنار ستلج ،رسید خبر آمد که کنورمانسنگه یک تن از راجاهای هند که از تابعان مخلص او بود لشکری به سرکردگی پسرش و خواجه شمس الدین بطرف پشاور فرستاده است این شهر در ین وقت از طرف یکی از نوکران حکیم میرزا اداره میشد و جزء قلمرو حکمفرمای کابل بود. شاه بیگ با شنیدن رسیدن لشکر پشاور را گذاشته روانه کابل شد.

در این بین فریدون خان بالاحصار کابل را مستحکم نموده و بفکر قلعه داری آماده شده بود که پشاور سقوط کرد و شاه بیگ حاکم آنجا بکابل آمد. چون راه کوتل خیبر را طرفداران پیر روشان مسدود ساخته بودند، از بگرام پشاور لشکری به معیت خواجه شمس الدین و محمد علی و حمزه بیگ پیشتر حرکت کرد. خیبر باز شد و کنور مانسنگه بامداد یکی از روزهای ذیقعده سال ۹۹۳ وارد کابل گردید. مورخان دوره اکبری از مقاومت فریدون خان در کابل چیزی نگفته اند. چنین معلوم میشود که کابل بدون جنگ تسلیم شده باشد. بهر حال کنور مانسنگه ۵ روز در کابل ماند. سپس پسرش بجگت سنگه و خواجه شمس الدین را برای محافظت و اداره شهر کابل مامور ساخته و خود بطرف پنجاب مراجعت کرد. طبقات اکبری واقعاتی را که بعد از وفات حکیم میرزا بمیان آمده است، چنین خلاصه میکند. (۱۱۸)

"... القصه بعد از شنیدن این خبر ملالت اثر به مراسم تعزیت پرداخته فکر محافظت کابل و غزنی نمودند و میخواستند که ولایت کابل را بدستور سابق بفرزندان میرزا محمد حکیم مقرر دارند امرای کبار بعرض رسانیدند که فرزندان میرزا محمد حکیم خورد سالند از عهده ملک داری بیرون نمیتوانند آید."

بخوردان مفرمای کار درشت

که سندان نشاید شکستن بمشت

رعیت نوازی و سرلشکری 

نه کاریست بازیچه و سرسری

".... و لشکر اوزبک بدخشان را گرفته و در کمینگاه است بنابران رای ممالک ارای نهضت پنجاب قرار گرفته دهم ماه رمضان این سال پای دولت در رکاب سعادت آورده بطرف پنجاب روان شدند. (۱۱۹) و بیست و هفتم ماه ذیقعده کنار آب بهت رسیده عبور فرمودند."

"در ین منزل غرضداشت کنورمانسنگه که متضمن کیفیت اخلاص اطاعت و مردم کابل و فتح آن حدود بود بعرض اشرف رسانید که چون واقعه میرزا محمد حکیم روی داد و کیقباد و افراسیاب فرزندان میرزا بواسطه صغر سن در امور ملک و مال دخل نداشتند و اختیار آنجا بدست امرای کابل بود و امرای کابل در اخلاص و دولتخواهی آستان رفیع الارکان راسخ بودند الافریدون خان که خال میرزا محمد حکیم بود چون افواج قاهره و کنورمانسنگه جلو ریز در کابل در آمدند فریدون خان بیچاره شده فرزندان میرزا را همراه گرفته باتمام امرا بدیدن کنورمانسنگه آمد مجموع آنمردم را بعنایت شاهنشاهی امیدوار ساخته، پسر خود را با خواجه شمس الدین خافی در کابل گذاشته با پسران و امرأ میرزا حکیم توجه پایه سریر خلافت مصیر گشت و بتاریخ بیست و پنجم ماه ذیحجه در قصبه راولپندی که مابین رهتاس و اتک واقعیت کنورمانسنگه پسران و نوکران میرزا محمد حکیم مورد عنایت خسروانه شدند و بهر یک از مردم اعیان پنجهزار و ششهزار روپیه انعام فرموده علوفه لایق و جاگیر مناسب مرحمت فرمودند."