همایون
ظهیرالدین محمد بابر بتاریخ دوشنبه پنجم ماه جمادی الاول سال ۹۳۷ هجری قمری مطابق ۶ دسمبر ۱۵۳۰ مسیحی در چار باغیکه بر لب دریا جون (جمنا) در آگره بنا نهاده بود وفات کرد و موقتاً در باغ نور افشان به خاک سپرده شد تا بعد قرار وصیت جسدش را بکابل انتقال دهند. درین وقت از پسران او همایون در هند و دیگران عموماً در افغانستان بودند و کابل شهر زیبای که بابر انرا عزیز میداشت و خالصه خود میدانست و تا اخر عمر به هیچ یک از فرزندان خود به هیچ نام و نشانی نداد، مقر رهایش دودمان او محسوب میشد.(۶۴)
همایون پسر کلان بابر که تولد یافته بالاحصار کابل بود و درین وقت سن عمرش به ۲۴ رسیده بود به تاریخ نهم جمادی الاول ۹۳۷ در آگره ه بر تخت نشست و پادشاهی او با اینکه به اساس آرزوی پدر حتی در حیاتش صورت گرفت حسد و مخالفت نهانی برادران را بر انگیخت کامران میرزا که بیش از سائرین خویش را ذیحق میدانست قندهار را به برادر دیگرش میرزا عسکری سپرده از راه کابل عازم لاهور شد و آن شهر را متصرف گردید همایون برای آرام ساختن هنگامه برادران فوری میرزا کامران را به حکومت کابل قندهار گماشت و حکومت بدخشان را به سلیمان میرزا تفویض نمود و هندال را حاکم الور مقرر کرد. در ده سال دوره اول سلطنت همایون که پسران بابر علیه یکدیگر نقشه کشی داشتند دو جنبش دیگر کسب شدت .میکرد به طرف غرب در داخل خاک افغانستان صفوی ها حمله های خویش را بر قندهار تکرار میکردند و در شرق یا خوبتر بگوئیم در شمال غرب هند فرید نام یک نفر از جوانان خون گرم مدبر و با شهامت افغانی که بعد ها به شیر شاه سوری معروف میشود کم کم بر اقتدار خود افزوده و بنیاد سلطنت همایون را در هند متزلزل می ساخت. در حقیقت سوری ها می خواستند سلطنت از دست رفته لودی های افغانی را که بابر در هندوستان گرفته بود، مجدداً به دست آرند.
قراریکه متذکر شدیم همایون حکومت کابل و قندهار را به برادرش میرزا کامران سپرد ولی نامبرده که خویش را مدعی مقام سلطنت میدانست و در پی احداث نقشه های دیگر بود، قندهار را به یکی از عیان خویش خواجه کلان سپرده و خود بین کابل و لاهور در سیر و حرکت بود در ۹۴۲ سام میرزا برادر شاه طهماسب صفوی و بعد خود شاه طهماسب بر قندهار حمله ها کردند و ماه ها شهر در محاصره افتاد و شاه طهماسب چند ماهی هم به شهر قابض شد ولی در نتیجه بار اول و دوم میرزا کامران خویش را از لاهور رسانیده و نگذاشت که شهر بدست صفوی بماند چون با لشکر کشی های بابر از کابل هند مرکز سلطنت بر
وی به آگره منتقل شد در زمان سلطنت احفاد او کابل هم نوع مرکز فرعی گردید و دامنه حکفرمائی ایشان تا حوزه ارغنداب انبساط داشت و قندهار مکرر میان مغل های هندی شده و صفوی ها دست به دست میگشت.
بهر حال همایون بعد از اینکه در اثر حملات شدید شیرشاه سوری مجبور شد خاک هند را ترک گوید بسیار میخواست باز به کابل به شهری پناه برد که ستاره افبال پدرش در آنجا تلئلو نموده بود ولی مخالفت برادران (کامران و عسکری که در روزهای اخیر ناکامی با وی بود در کشمیر از وی جدا شده و کابل را پیشتر اشغال نمودند) وی را موقع نداده از طریق ملتان راه بکهر پیش گرفت (۸ رمضان ۹۴۷) و از آنجا به سواحل راست اباسین به لهری آمد و با احفاد ارغونی هائی که در اثر پیشروی های بابر از کابل و قندهار برآمده و در (تهته و بکر) متمرکز شده بودند مواجه شد در موقعیکه همایون متواری گردیده ده به ده طی مراحل ،میکرد میرزا عسکری به مشوره میرزا کامران در قندهار حکمرانی داشت. در ۵ رجب ۹۴۹ جلال الدین اکبر در کنارههای سند در عالم غربت بدنیا آمد. همایون طریق قندهار پیش گرفت و چون در سه فرسخی شهر در محل (شال) رسید مخالفت ها دید به (مستنگ) برگشت و چون بیشتر مخالفت از جانب عسکری احساس کرد راه ایران پیش گرفت تا نزد شاه طهماسب پناه برد و از وی استعانت جوید و پسر کوچکش جلال الدین اکبر که در ین وقت یک ساله سه ماه و بود به دست عسکری میرزا افتاد وی را به قندهار برد و در جوار ارگ به ظاهر به اعزاز و در باطن به عنوان یرغمل نگاه کرد.
همایون از راه هامون و فراه رهسپار هرات شد و این شهر را در ین وقت صفوی ها اشغال نموده بودند همایون و شاه طهماسب در نزدیکی سلطانیه یکدیگر را دیدند و صفوی ها به اسم کمک دوازده هزار سوار به همایون دادند و نامبرده با ین قوه راه قندهار پیش گرفت.
کامران میرزا در کابل، مرکزیت کابل
میرزا عسکری در قندهار
نظر بند بودن میرزا سلیمان
یادگار میرزا، میرزا هندال ، الغ بیگ میرزا
از ۹۴۷ تا ۹۵۲ هجری قمری در ظرف ۴ یا ۵ سال که همایون در اثر موفقیت های شیرخان افغان معروف به شیرشاه سوری خاک هند را گذاشته و در عالم غربت و سرگردانی خود را به دربار شاه طهماسب صفوی رسانید و به کمک او به تدریج به گرفتن قندهار و کابل موفق گردید، کابل بدست میرزا کامران و قندهار بدست میرزا عسکری بود به این ترتیب که میرزا کامران کابل را مرکزیت داده و از اینجا بطرف شمال تا بدخشان و بطرف جنوب تا نزدیکی های سواحل سند و بجانب جنوب غرب و غرب تا قندهار گرشک و بست اعمال نفوذ میکرد با شرحی که در صفحات پیش داده شد کابل در عصر ارغونی ها اهمیت محدود بخودش داشت. بابر به فتوحات خود علیه خسرو شاه در بلخ و علیه محمد مقیم ارغون در کابل و علیه ذوالنون ارغون در قندهار (در حقیقت امر مهمه اینها حکمرانان دولت تیموری عصر سلطان حسین بایقرا بودند) این نقاط را که به علت نقلهت دولت مرکزی تیموری هرات که بنام جزء آن مرکز مانده بودند به دور کابل جمع کرد و به کابل مرکزیت داد ولی بعد از فتوحاتش در هند مرکزیت به آگره منتقل شد و در دوره اول سلطنت همایون هم این وضعیت ادامه یافت تا اینکه شاه موصوف آواره و فراری شد و کامران میرزا که خویش را جانشین دولت بابری میدانست خود را در کابل محکم کرد در اینوقت شیرشاه سوری منظم ترین دولت افغانی را در هند روی کار آورده بود و هرات در دست صفوی ها افتاده بود و از بلخ تا بالامرغاب از بکهای شیبانی تسلط داشتند و کابل مرکز بقیه خاک های کشور بود. کورگانی ها با فتح هند و استقرار مرکز در آگره، کابل را با تمام اهمیتش بشکل یک شهر فرعی درآوردند و دوری مرکز سلطنت از کابل سبب شد تا صفوی ها هرات را متصرف شوند و بر قندهار مکرر حمله کنند. میرزا کامران با عودت خویش بکابل و با مرکزیت دادن آنشهر مجدداً به قدامت مرکزی آن تا حدی افزود ولی چون تقرر او دوامی نداشت و برادران هر کدام علیه یکدیگر صف آرائی داشتند یکنوع اضطراب در شهرهای مختلف افغانستان بخصوص در کابل در دربار کامران میرزا دیده میشد و همهمه مراجعت همایون از ایران به افغانستان و نزدیک شدن او به قندهار و اراده او بطرف کابل این اضطراب را در دل شخص کامران میرزا روز بروز قوی تر میساخت.
کامران در همان روزهای اولی که از کشمیر از همایون جدا شده و با عسکری میرزا یکجا به کابل آمد قندهار را به برادر اخیرالذکر خود سپرده سائر برادران مثل میرزا هندال و میرزا سلیمان و یادگار ناصر میرزا و الغ بیگ میرزا را طور نظربند در کابل نگه میداشت و قراریکه از دفتر اول اکبر نامه برمی آید میرزا هندال در منزل والده اش دلدار بیگم طور نظربند زندگانی میکرد و میرزا سلیمان ابراهیم در درون قلعه بالاحصار در خانه قاسم مخلص بندی بودند و یادگار ناصر میرزا در سیه سنگ می بود.
به این ترتیب کابل در این زمان هم مرکز حکومت کامران میرزا یکی از پسران بابر شده بود و هم محبس پسران دیگرش محسوب میشد کامران میرزا بمجردیکه آوازه حرکت همایون را از ایران شنید اولین کاریکه بفکرش رسید احضار پسر خورد سال همایون جلال الدین اکبر از قندهار به کابل بود تا او را هم در نزدیکی خود تحت مراقبت نگه داری کند قزل خان هزاره و قربان قراول بیگی را برای اجرای این امر به قندهار فرستاد میرزا عسکری بعد از تذبذب زیاد بالاخره به فرستادن طفل موافقت کرد و برای اینکه در راه شناخته نشود وی را بنام (میرک) خطاب میکردند و همشیره جلال الدین را که با وی همراه بود به اسم (بیجه) میخواندند. عندالورود به کابل او را در خانه خان زاده بیگم خواهر بابر جای دادند
هم به رفاه باشد و هم خوبتر مراقبت و نظارت از وی به عمل آید.
کشتی گرفتن جلال الدین اکبر و ابراهیم میرزا
در باغ شهر آرا
نقاره رنگین
در همان روزهای که تازه جلال الدین اکبر را به کابل آورده بودند، کامران میرزا به مناسبت برات در باغ شهر آرا جشنی داشت و طفل را هم امر احضار داد. میگویند در محفل جشن برای پسر کامران میرزا که ابراهیم میرزا نام داشت نقاره رنگین و منقش ساخته و آنرا در باغ آورده بودند. جلال الدین اکبر که در ین وقت تقریباً دو ساله بود به گرفتن نقاره تمایل نشان داد میرزا کامران دادن نقاره را به یکی ایندوطفل به غلبه آنها در کشتی منوط گذاشت و در نتیجه با اینکه پسر خودش ابراهیم میرزا بزرگتر و قویتر بود خوابید و جلال الدین فاتح شد و سزائی که کامران خفیه به برادر زاده خود داد این بود که امر کرد وی را بیشتر از ین شیر ندهند. (۶۵)
مراجعت همایون از عراق به کابل
قلعه بست، حصار قندهار
رسالت بیرام خان به کابل
مجلس میرزا کامران در چار باغ کابل، باغ مکتب
ملاقات بیرام خان با جلال الدین و برادران او در کابل
همایون که بکمک صفویها میخواست تخت و تاج از دست رفته خویش را در هند تصاحب کند مخالفت و برادران خود میرزا کامران و میرزا عسکری را یکی از علل ناکامی خود می دانست، راه کابل را پیش گرفت از گرم سیر تا کابل حین فتح قلعه بست و حصار قندهار واقعاتی پیش میشود که به جزئیات آن کاری نداریم میرزا کامران حکمدار کابل درین وقت علاقه گرمسیر و قلعه بست را طور جای گیر به شاهم علی جلایر داده بود جلایر بعد از مقامت هائی در قلعه بست بالاخره مجبور به تسلیم شد و بست در قلمرو کامران میرزا اولین دژی بود که بدست همایون افتاد شنبه هفتم محرم ۹۵۲ همایون به حوالی حصار قندهار رسید. اول در ضلع دروازه (ماشور) و بعد در باغ شمس الدین علی قاضی قندهار فرود آمد. کامران میرزا از کابل مختصر کمکهائی به عسکری میرزا فرستاد.
در حالیکه جنگ در پیرامون قریب حصار قندهار دامه داشت همایون بفکر اعزام نماینده به کابل افتاد تا بصورت مستقیم کامران میرزا را از مقاومت منصرف سازد. این ایلیچی بیرام خان بود که از راه کوتل روغنی و آب ایستاده غزنی بکابل آمد و میرزا کامران در طی مجلسی که در چارباغ منعقد نموده بود وی را بار داد و صورت ملاقات آنها را از روی دفتر اول " اکبر نامه" اتخاذ میکنم:(۶۶)
"میرزا کامران در چارباغ مجلس آراسته بیرام خان را طلبید اندیشه صایب او چنان رسید که این دو منشور دولت را به میرزا (که نشسته باشد) دادن مناسب نیست و آنکه (میرزا ایستاده تعظیم بجای آورد) بسیار دور که آنرا دانشی درست و بختی بلند باید پس اندیشه کار نموده مصحفی بدست گرفته برسم پیشکش آورد میرزا مصحف دیده بجهت تعظیم آن راست ایستاد. درین اثنا این دو مثال اقبال را گذراند و آن فکر صحیح را وسیله تعظیم آن الواح سعادت ارقام ساخت و تحف پادشاهی و هدایای شاهی را پائین ستوده در نظر آورد و با میرزا نشسته سخنان اخلاص آفرین صداقت ابداع مذکور ساخت و آخر مجلس رخصت ملازمت حضرت شاهنشاهی گرفت و اجازت دیدن میرزا هندال و میرزا سلیمان و یادگار ناصر میرزا و الغ بیگ (۶۷) میرزا ضمیمه آن ساخت میرزا رخصت داد و بابوس را مقرر کرد که در دیدن ها همراه باشد."
به این ترتیب بیرام خان وظیفه باریک رسالت خویش را میان دو برادر مخالف دشمن انجام داده و بعد با همراهی گماشته کامران میرزا بابوس به دیدن جلال الدین اکبر و برادران همایون برآمد در (باغ مکتب) جلال الدین پسر خورد سال همایون را که در خانه خانزاده بیگم خواهر بابر میزیست دید و میرزا هندال را که در خانه والده اش دلدار بیگم نظر بند بود ملاقات کرد چون میرزا سلیمان و میرزا ابراهیم در درون قلعه بالاحصار در خانه قاسم مخلص محبوس بودند ایشان را دران روز به موجب فرمان کامران میرزا در باغ جلال الدین بیگ که در نزدیکی باغ شهر آرا وقوع داشت آوردند همین قسم در جلگه سیاه سنگ یادگار ناصر میرزا را ملاقات نمود و فرامین و خلعت و اسپهای خاصه که برای هر کدام آورده بود به ایشان رسانید کامران میرزا در عالم تردد که نمیدانست در مقابل همایون چه رویه ئی را پیش گیرد بالاخره بعد از یک و نیم ماه به بیرام خان ایلچی رخصت مراجعت به قندهار داد و خانزاده بیگم خواهر بابر را با وی یکجا اعزام نمود و در ین امر مقاصدی داشت میخواست با این خانم که خاله همه شان بود به عسکری میرزا به ظاهر بگوید که تسلیم شود و در باطن القا کند که مقاومت نماید و به بیرام خان و همایون وانمود کند که عسکری میرزا به امر و اراده من نیست و میخواهم با این خانم از وی تقاضای تسلیم کنم و آخر هم اگر حصار قندهار را بزور و عنف بگشایند خانزاده بیگم شفاعت وی را نزد همایون کند. قلعه قندهار با وجودیکه از گل بود دیوارهای آن شصت گز عرض داشت عسکری میرزا مقاومت نشان داد و همایون از جانب شهر کهنه از نقطه ئی که آنرا چهار دره میگفتند به حمله مبادرت کرد در ین فرصت از کابل الغ بیگ میرزا پسر محمد سلطان (از نبائر دختری سلطان حسین میرزا) که نظربند بود با شیر افگن بیگ ولد قوچ بیگ و فیصل بیگ برادر منعم خان و میر برکه و میرزا حسن خان پسران میر عبدالله که از سادات سبزوار بود با جمعی دیگر از کابل برآمده و خویش را به همایون رسانید و عرایضی از طرف مردم کابل با خود آوردند. آخر کار بتاریخ پنجشنبه بیست و پنجم جمادی الاخر ۹۵۱ میرزا عسکری به شفاعت خانزاده بیگم تسلیم شد.
چون آوازه فتح قندهار به دست همایون پخش شد کامران میرزا سلیمان میرزا را از نظربندی خلاص کرده برای اداره بدخشان فرستاد و او به مجرد رسیدن به آنجا عهد و پیمان شکسته و با کامران قطع علاقه کرد در ین بین یادگار ناصر میرزا هم از کابل فرار نمود کامران میرزا آخرین گروگان خود هندال میرزا را با وعده های زیاد عقب یادگار ناصر میرزا فرستاد و او هم طریق دیگر پیش گرفته از کامران میرزا برگشت و به همایون واصل شد و به این طریق کابل ماند و کامران میرزا.
حرکت همایون بطرف کابل
یرت شیخ علی در نزدیک پغمان و ارقندی
جلگه دوری، سراسیمگی کامران میرزا
حفاظت زنان در قلعه بالاحصار
تنگی خواجه پشته در نواحی ارقندی
همایون در تکیه خمار و جلگه تیبه
خیمه زدن کامران میرزا در گذرگاه
باغ نوروزی، گورخانه گلبرگ بیگم
همایون بعد از اشغال بست قندهار و غزنی متوجه کابل شد. چون به پرت شیخ علی در نواحی ارغندی رسید کامران میرزا از طرف کابل قاسم برلاس را با دیگر علیه او فرستاد و به میر اتش قاسم مخلص تربلتی هدایت داد تا توپخانه را در جلگه دوری (۶۸)، (جلگه چهاردهی) تعبیه نماید. در بالاحصار هم به اتخاذ ترتیبات تدافعی متوصل شد و بیشتر زنان ساکنین بالاحصار را که در بیرون قلعه رهایش داشتند داخل قلعه .برد قاسم برلاس از طرف کامران میرزا در تکیه خمار اخذ موقع کرد ولی مقاومت نتوانسته عقب نشست. همایون از تنگی خواجه پشته گذشته ، اول در نواحی ارغندی و بعد در تیبه متوقف شد. میرزا کامران در ین وقت از شهر برآمده و در عالم سراسیمگی در گذرگاه خیمه زده بود، در حالیکه میان لشکر دو برادر یک کرده بیش فاصله نمانده بود، امرای کامران میرزا مثل بابوس، جمیل بیگ، مصاحب بیگ، پسر خواجه کلان بیگ یکی بعد دیگر با جمعیتهای خود از کامران میرزا رو گردانیده و به معسکر همایون میرفتند دوازده هزار پیاده و سوار که همرای کامران میرزا بود متفرق شدند و خودش آهسته آهسته در سیاهی شامگاهان از پیش باغ نوروزی (که گمان میکنم همین باغ بابر باشد) و گورخانه گلبرگ بیگم از راه بابا دشتی (که گمان میکنم راه قول نداف باشد) گذشته و خود را در پیش کول در کنار چمن قلعه حشمت خان حالیه در پای دیوارهای بالاحصار رسانید و دو نفر از ملازمان خود، دوستی کوکه و جوگی خان را عقب اهل و عیال خود فرستاد تا آنها را گرفته و فرار کند حبیبه بیگم دختر کلان و ابراهیم سلطان میرزا پسر میرزا کامران و هزاره بیگم برادرزاده خضرخان و ماه بیگم و مهر افروز بیگم با عده دیگر از زنان و بستگان قریب او از ارگ بالاحصار برآمده به کامران میرزا ملحق شدند و همه یکجا از راه بینی حصار رهسپار سمت جنوب شدند و از طریق غزنی راه بکهر و تهته را که در کنارههای اباسین واقع است پیش گرفتند. چون خبر فرار میرزا کامران بگوش همایون رسید میرزا هندال را برای تعقیب او فرستاد و خود شباشبی شب چهارشنبه دوازدهم شهر رمضان ۹۵۲ وارد ارگ بالاحصار شد و به این طریق کابل را فتح کرد.
بابا دشتی بینی ، حصار فتح کابل بدست همایون
شب ۱۲ رمضان سال
۹۵۲ داخل شدن همایون شبکی در بالاحصار
نویدی و ماده تاریخ فتح کابل
و نویدی از شعرای معاصر ماده تاریخ این فتح را (کابل را گرفت) یافته و شاعر دیگر مصر عذیل را ماده تاریخ این فتح یافت.
(بی جنگ گرفت ملک کابل از وی) برای تثبیت حقایق این واقعات دو متن داریم یکی نوشتههای ابوالفضل علامی در دفتر اول اکبر نامه و دوم یادداشت های گلبدن بیگم در همایون نامه که با عبارت ساده و موجز و بسیط عین واقعه را بدون دخل در جزئیات به مراتب از علامی خوب تر شرح داده است. اینک آن دو
متن:
متن اکبر نامه چون موکب عالی در برت شیخ علی (که در نواحی نعمان و ارقندی (نعمان و ارقندی عبارت از پغمان و ارغندی است.) واقع شده است):
"نزول اجلال یافت میرزا کامران از استماع توجه رایات جهانکشا سراسیمه شده قاسم برلاس را با جمعی پیشتر روانه ساخت و قاسم مخلص تربتی را که میر آتش میرزا بود، فرمود که توپخانه را به جلگه دوری که نزدیک خانه بابوس بیگ بود برده تعبیه نماید و عیال مردم که در بیرون قلعه کابل بود همه را اهنمام نموده اندرون قلعه برد و بعد از استحکام مبانی قلعه بغرور و غفلت از کابل بر آمده در نزدیک یرت بابوس بیگ نشست و در ترتیب افواج و تقسیم صفوف اهتمام نمود و در موضع تکیه چمار (۶۹) قاسم برلاس با جمعی پیشتر آمده بود که خواجه معظو حاجی محمد خان و شیر افگن از معسکر اقبال پادشاهی پیشتر شتافته دستبردی شایسته نمودند و چون میان افواج فاصله اندک ماند میزا هندال بموجب التماس بمنصب هر اولی اختصاص یافت موکب اقبال از تنگی خواجه پشته گذشته در نداحی ارقندی نزول اجلال نموده بود که بابوس و جمیل بیگ با جمعیت خود و شاه بردی خان که گردیز و بنگش و نغر باو متعلق بود آمده آداب زمین بوس بجای آوردند و مستمال عنایات بیکران شدند و متعاقب آن مصاحب بیگ پسر خواجه کلان بیگ با بسیاری از مردم آمده دولت ملا زمت در یافت بالتفات و خسروانه سر افراز گشت درین اثنا بابوس به عرض اشرف رسانیدکه وقت توقف نیست بدولت سوار باید شد که مردم همه میایند حضرت جهانبانی بر باد پای دولت سوار شدند و درین میان علی قلی سفرچی و بهادر پسران حیدر سلطان را که در تعزیت پدر بودند برورده شمول مراحم ساختند و بعد از زمانی قراچه خان آمده سعادت زمین بوس دریافت میرزا کامران در صفحات اوضاع صورت اقبال پادشاهی نقش ادبار خود را مطالعه نموده خواجه خاوند محمود و خواجه عبدالخالق را بجهت استعفای جرائم خود بملازمت اقدس فرستاد و بعضی ملتمسات بوسیله خواجه معروض داشت نیم کروه را فاصله میان افواج قاهره پادشاهی و لشکر میرزا نمانده بود که خواجها آمده ملازمت نمودند. انحضرت ملتمسات او را بادراک ملازمت موقوف داشتند و مواعید دیگر عنایات را از لوازم آن گردانیده خواجه ها را به احترام رخصت دادند و خود از روی مروت و مردمی توقف فرمودند و چون میرزا را غرض از فرستادن خواجها تعطیل و تراخی در مبادرت سپاه پادشاهی و فرصت یافتن خود بود و انتظار سیاهی شب میبرد (که شاید شبگیر بلند کرده خود را به کناری تواند کشید) چون حجاب ظلمت شب جهان را تاریک ساخت از تیرگی رای و ظلمت خاطر (دریافت سعادت ملازمت به خود قرار نداده) به سرعت تمام خود را به ارگ کابل رساند و میرزا ابراهیم ولد خود را با جمعی از اهل حرم همراه گرفته از راه بینی حصار روانه غزنین رویه شد و چون خبر فرار نمودن او به مسامع علیه رسید حضرت جهان بانی بابوس را با جمعی از معتمدان بکابل فرستادند که در آنجا بوده نگذارند که به سپاهی و رعیت اسیبی رسد و همه را مستمال عنایت پادشاهی سازند و میرزا عندال و جمعی را تعیین فرمودند که میرزا را تعاقب نمایند و خود به هم عنانی نصرت و همرکابی اقبال متوجه شهر کابل شدند و در ساعت مسعود کوس زنان دولت کوراکه (۷۰) اقبال بلند آواز کردند و کوکبه داران نصرت کوکبه حشمت را به سپهر مکوکب رساندند و در شب سیزدهم آذر ماه جلالی بموافق شب چهار شنبه دوازدهم شهر رمضان (۹۵۲) نهصدو پنجاود و به تائید اسمانی فتح کابل (که مقدمه فتوحات بی اندازه است) روی دادو ابواب شادمانی و کامگاری بر دلهای خلایق گشوده شد. دو ساعت از شب گذشته بود که انحضرت ساخت کابل را به مقدم دولت پرتو سربلند ساختند نویدی تاریخ این (فتح کابل را گرفت) یافته بود و
دیگری این مصراع ، بی جنگ گرفت ملک کابل از وی."
متن همایون نامه:
"... در سنه ۹۵۱هه نهسدوپنجاه و یکم شهر رمضان المبارک در تکیه خمار نزول اجلال .فرمودند همان روز به میرزا کامران خبر رسید. میرزا کامران را اضطرابی عجیبی دست داد در ساعت چادر برآورده در پیش گذرگاه فرود آمدند و حضرت پادشاه در یازدهم شهر رمضان در جلگه تیبه نزول اجلال فرمودند و میرزا کامران هم آمده در برابر فرود آمدند بقصد جنگ درین اثنأ همه امرایان و سپاهیان میرزا کامران گریخته آمده بپابوسی حضرت پادشاه مشرف شدند پابوس که یکی از امرای نامی میرزا کامران بود وی نیز به جماعت خود گریخته بقدم بوسی حضرت آمده مشرف گشت. میرزا کامران یکی و تنها ماندند و جزن دیدند که در گرد و نواحی من کسی نماند، منزل پابوس که امرای نامی ایشان بود نزدیک بود در و دیوار مشارالیه را انداخته ویران کرده و آهسته آهسته از پیش باغ نوروزی و گورخانه گلبرگ بیگم شده این دوازده هزار سوار خود طلاق داده رفتند. چون تاریک شد بهمان راه بابا دشتی پیش کول آمده ایستادندو دوستی کوله و جوکی خان را فرستادند که حبیبه بیگم دختر کلان میرزا و ابراهیم سلطان میرزا پسر میرزا کامران و هزاره بیگم برادرزاده خضرخان و ماه بیگم خواهر حرم بیگم و مهرافروز بیگم نادر حاجی بیگم و باقی کوکه این جمله را بیاورد آخر این جماعت به میرزا کامران همراه شدند و میرزا متوجه تهته و بکهر شدند در ولایت خضر خان که در سر راه بکهر واقع است در آنجا که رفتند حبیبه بیگم را با اق سلطان نکاح بسته سپردند و خود بجانب بکهر و تهته شدند."
"حضرت بادشاه فتح کرده در شب دوازدهم پنج گهری شب گذشته بود که در بالای حصار نزول اجلال بدولت و سعادت و اقبال نزول فرمودند و مردم میرزا کامران که به خدمت مشرف شده بودند همه قاره نواخته در خدمت حضرت در کابل درآمدند."
روز یازده و شب دوازده رمضان
۹۵۲ شب و روز شادی و غم در بالاحصار و شهر کابل
قراریکه در صفحات پیش این کتاب شرح یافته است و بعد از ین هم وقت بوقت شرح خواهد یافت، شهر کابل و بالاحصار بسا روزها و شب های شادی و غم را دیده و بسیار شبها و روزهایی آمده که غم و شادی یکجا بر اهل شهر و باشندگان ارگ و بالاحصار طاری شده است. از اینوع روزها و شبها یکی روز یازدهم و دیگر شب دوازدهم رمضان سال ۹۵۲ هجری قمری است. قراریکه دیدیم آنهائیکه این غم و شادی را بر سر این شهر آوردند دو برادر بودند، همایون و کامران پسرا ظهیرالدین محمد بابر که هر دو یکی به حق و دیگری بغیر حق خویش را وارث تخت و تاج پدر .میدانستند. اولی ده سالی در هند سلطنت کرده و شیر شاه سوری وی را مجبور به ترک هند و توسل به دربار صفوی ساخته بود و اینک به کمک ایشان مجدداً برگشته و به کابل رسیده است و دومی که خلاف وصیت پدر از روز اول ادعای سلطنت داشت از شکست تدریجی و غیاب برادر استفاده نموده از کابل به بخشی بزرگ خاکهای کشور سلطنت داشت و اینک مواجه به روز سختی شده است که همایون با سپاه خویش فرارسیده و در نیمه سه کروهى بالاحصار اخذ موقع کرده است. کامران میرزا در منتهای سراسیمگی است. از حرمسرای درون قلعه ارگ بالاحصار گرفته تا شهر و حومه آن همه در تشویش و اضطراب اند. برای اینکه اهالی بالاحصار خوبتر مقاومت بتوانند، کامران میرزا زنهای اهالی بیرون حصار را داخل قلعه برد و زنان خانواده وی همه در ارگ آن قلعه گرد هم جمع شده اند و مدافعه کنندگان چه نظامی و چه رعیتی عقب تیرکشهای کنگره های بالاحصار در تک و پو هستند. بیرون قلعه در محله های بالاحصار اضطراب و نگرانی حکمفرماست . لشکریان کامران میرزا جمعی با توپخانه در چهاردهی موقع گرفته اند و خودش با ۱۲ هزار نفر دیگر در گذرگاه و دامنه های غربی کوه های شیر دروازه و آسه ماهی منتظر نشسته و به این ترتیب از بالاحصار تا دند چهاردهی به میدان جنگ تبدیل شده وهر آن انتظار حمله از طرف مقابل برده میشود چون همایون و لشکرش در تیبه معسکر ساخته بودند. فاصله دو سپاه متخاصم بسیار کم بود روز یازدهم رمضان ۹۵۲ برای کامران میرزا روز مخوف و بحرانی بود. صبح زودخبر سلام و تسلیم شدن چند نفر از امرای خود را شنید بفکر فرار بود ولی میخواست این کار را در سیاهی شبانگاه عملی سازد. شامگاهان سپاهیان خود را بحال خود گذاشته از عقب باغ بابر از راه قول نداف به پای دیوارهای بالاحصار آمد همین روز مخوف و بحرانی در تیبه روز امیدواری و تهیج بود و هر چه ساعت ها گذشته میرفت، امید ها قویتر میشد.
کامران میرزا را بدون اینکه مجال داخل شدن بالاحصار را داشته باشد و یا بهتر بگوئیم چون نمیخواست که داخل ارگ شود یا از ترس نمیخواست خویش را به محافظه کنندگان قلعه نشان دهد، در پای دیوارهای کهن حصار معطل شده در تاریکی به عجله عقب زن و فرزند و اهل و عیال خود کس فرستاد تا ایشان را با خود گرفته و فرار کند.
برآمدن ناگهانی اهل حرم کامران میرزا همهمه در ارگ بالاحصار تولید کرد بزرگ ولی بی سر و صدا زیرا فراریان نمیخواستند نزدیک ترین کسانی در پیرامون ارگ از حرکت شبانه آنها اطلاع یابد حرکت اهل حرم حکمفرمای مقتدر کابل در تاریکی شامگاهان شب چهارشنبه ۱۲ رمضان ۹۵۲ صحنه ایست از صحنه های فراموش نشدنی که یاد آن در دفتر خاطرات کهن دژ تاریخی کابل ثبت است. کامران میرزا با همراهان خود چون برق بطرف بینی حصار بحرکت آمد تا از راه لوگر به مناطق جنوب مملکت و از آنجا به کناره های سند به بکهر و تهته برود. شاید هنوز به بینی حصار نرسیده بود که آوازه فرار او در داخل خارج قلعه بالاحصار طنین افگند دوازده هزار سوار و پیاده ئی که در گذرگاه بحال خود گذاشته بود هر کدام بطرفی راه فرار میجست در حرمسرای ارگ در بالاحصار، در گذرگاه و در دند چهاردهی همه جا خوشی و غم توءام حکمفرما بود زیرا هر جا که طرفدار کامران میرزا بود در عالم ترس و اندوه از سرنوشت خود نگران بود و هر جا که هواخواه همایون وجود داشت به امید احراز جاه و مقام از خوشی در پوست نمی گنجید. در ارگ بالاحصار و در داخل قلعه در حالیکه حرم کامران میرزا بی سر و صدا رهایشگاه خود را تخلیه میکرد عده دیگر زنان از دودمان بابری که در آن میان دخترش گلبدن بیگم هم بود با خوشی و مسرت بی نهایت انتظار همایون میرزا را .میکشیدند ساعت ۹ یا ۱۰ شب ۱۲ رمضان ۹۵۲ اواز بوق و نقاره در پیرامون کنگرههای دیوار های بالاحصار بلند شد. مشعل داران پیشاپیش در حرکت بودند هورای سپاه فاتح با آواز دهل و نقاره غوغای عظیمی برپا کرده بود همایون به سواری اسپ در حالیکه چهار طرف او را بزرگان معیتی او گرفته بودند در قلب لشکریان خود جاه گرفته و به تمکین آمد پیش می در حالیکه بالاحصار در تاریکی مطلق فرو رفته و سکوت مرگبار چهار طرف آنرا فرا گرفته بود دروازههای قلعه باز شد و همایون میرزا به بالاخانه های ارگ بالالاحصار درآمد به فاصله سه چهار ساعت برادری رفت و برادری آمد حکمفرمائی برخاست و حکمفرمائی به جایش نشست. کامران میرزا راه فرار پیش گرفت و همایون میرزا وارد بالاحصار گردیده در یکجا زن ها گریه و شیون داشتند و در جای دیگر دختر بابر خواهر همایون، گلبدن بیگم و مادر کلانش و عده زن های دیگر شباشب در ارگ بالاحصار به دور همایون جمع شده بودند و چون بعد از پنج سال او را میدیدند بی نهایت مسرور بودند. آواز خواننده ها و طبل و رباب تا پایانهای شب از بالاخانه های ارگ بالاحصار بگوش میرسید.
همایون و جلال الدین اکبر
همایون در کابل
شبهای زمستان در ارگ بالاحصار
سازنده ها و گوینده ها، ورق بازی
شاهرخی پنج مثقالی
رسیدن حمیده بانو بیگم زن همایون از قندهار به کابل
ختنه سوری جلال الدین اکبر
تالار دیوان خانه کلان میله خصوصی در ارته باغ
اعیان شهر کابل در چار باغ
چراغان ،شهر چهل دختران سبز پوش
کوه هفت داوران باغ بیگه، باغ دیوان خانه
همایون به مجرد رسیدن به بالاحصار شباشبی فوری پسر خورد سال خود جلال الدین اکبر را خواست تا وی را ببیند به شرحیکه در صفحات پیشتر گفتیم طفل خورد سال مدتی در قندهار نزد میرزا عسکری و سپس چندی در کابل در بالاحصار نزد کامران میرزا طور یرغمل و در خانه خاله اش تحت مراقبت بود و همایون از این رهگذر نگرانی زیاد داشت و به مجرد فتح بالاحصار و به عجله شتاب طفل را که چهار و نیم ساله شده بود پیشش آوردند و به شکرانه پدرانه دیدار پسر خیرات زیاد کرد فردای فتح کابل در دیوان خانه کلان بالاحصار بار عام داد و بزرگان اهالی شهر را پذیرفت و چون بعد از پنج سال دربدری به زادگاه خود در بالاحصار به کامیابی هائی بزرگ نایل شده بود، زمستان را آسوده خاطر به کابل گذرانید همشیره اش گلبدن بیگم که بعد از سقوط سلطنت همایون در هند به کابل آمده بود و در روزهای غلبه کامران میرزا روزگار خوشی نداشت شبهای خوش زمستان کابل را در ارگ بالاحصار که تا صبح گاهان می نشستند و با شنیدن ساز و خواندن خوانندهها ورق بازی میکردند به کلمات ذیل بیان میکند:(۷۱)
"... و اکثر اوقات معرکه و مجلس بود شبها تا صباح می نشستند و سازنده ها و گوینده ها دائم در نواختن بودند از آن جمله دوازده کس بودند بهر کس بیست ورق و بیست بیست شاهرخی میدادند و کسی که بای میداد همین بیست شاهرخی بای میداد که پنج مثقالی باشد و اگر میبرد هر چند که بازی میکردند، زیاده میبردند."
این چند سطر مختصر گلبدن بیگم بسیار غنیمت است و خوشبختانه در جاهائیکه مورخان بزرگ خاموش نشسته و جز از مراسم خشک درباری و زد و کند میدان های جنگ چیزی نمیگویند وی با احساسات لطیف زنانه و با کلمات بسیط خود به پهلوهای حساس زندگانی تماس میکند و از خلال نوشته های او شب های دراز زمستان سال ۹۵۲ هجری قمری را در ارگ بالاحصار کابل می بینیم و مشاهده میکنیم که همایون پسر بابر آنکه ۳۹ سال قبل در ۹۱۳ در همین بالاحصار متولد شده بود بعد از فوت پدر بعد از ده سال سلطنت در هند و بعد از ۵ سال دربدری بین هند و ایران اینک در روشنی مشعلهای بزرگ در بالاخانه های ارگ نشسته و شب ها تا سپیده صبحگاهی زنان خانواده بدور وی جمع هستند ، سازنده ها و نوازنده ها می زنند و میخوانند و ۱۲ تن از اهل خاندان او که گلبدن بیگم یاد کرده است و معلوم نمیشود که کیها بودند تا ساعتهای اخیر شب ورق بازی میکردند. نمی دانم نوعیت این ورق بازی چه بوده ولی قراریکه در متن همایون نامه دیدیم ۲۰، ۲۰ ورق بهر کس داده میشد شاهرخیهای پنج مثقالی حتماً پول ملی طلائی شاهرخ میرزا پدر سلطان حسین میرزا پادشاه تیموری هرات بوده که هنوز هم رایج بود مقارن همین وقت حمیده بانو بیگم زن همایون که در قندهار بود هم وارد کابل شد.
همایون میرزا بعد از آنکه زمستان را به خوشی در بالاحصار کابل گذرانید با آمدن بهار بفکر ختنه سوری پسرش جلال الدین اکبر افتاد و در روزیکه مشغول تهیه مقدمات سنتی بودند با زنش حمیده بانو بیگم به گردش در دامنه های کو های کابل می برآمد و قراریکه همشیره اش گلبدن بیگم مینویسد از نو روز به بعد تا هفده روز این گردشهای بهاری در دامان کوها ادامه داشت حمیده بانو بیگم لباس های سبز می پوشید و با ۳۰ یا ۴۰ تن دختران قشنگ که لباس سبز میپوشیدند در بغل کوها و دامن تپه ها می برآمد و لباسهای سبز خود در جشن تجدید حیات طبیعت و رستن سبزههای نو سهیم میشد چنین مینماید که مقدم بهار و سال نو و نوروز باستانی در چهار صد سال قبل در کابل با مراسم قشنگی تجلیل میشد و دامنه خوشی ها و گردشهای مردم در گشت زارها و کوها دو هفته حتی بیشتر طول میکشید گلبدن بیگم ضمن شرح این مراسم از رفتن همایون و حمیده بانو بیگم و دختران سبز پوش در روز نو روز به کوه) هفت داوران هم صحبت میکند که باید محل آنرا جستجو کرد.
مسئله ختنه سوری جلال الدین اکبر در آغاز سال ۹۵۳ از واقعات مهمی است که بالاحصار و کابل مدتها آنرا به یاد داشت و مختصر انعکاس مراسم باشکوه آن در صفحات تاریخ باقی مانده است جلال الدین اکبر در بهار سال ۹۵۳ پنج ساله میشد و مادر و پدرش که بعد از چهار و نیم سال هجران به دیدن و صحت یافتن او موفق شده بودند میخواستند یک آن اول بهانه ئی برای یک جشن باشکوه پیدا کنند و هیچ بهانه ئی بهتر از ختنه سوری فرزندشان نبود در باغ دیوان خانه که در خود بالاحصار بود و آنرا معمولاً (ارته باغ) میگفتند بی نهایت دلکش و قشنگ بود ترتیبات برای مهمانان خصوصی گرفته شده بود برای امرا و اعیان شهر کابل در چارباغ بساط پذیرائی و سرگرمی گسترده بودند. بیگم ها و زن ها در (باغ بیکه) که تعیین موقعیت آن مشکل است دعوت شده بودند. شهر را هم آئینه بندان و چراغان کردند و دکانداران و اهل کسبه تا جائیکه امکان داشت در تزئین دکاکین خود صرف مساعی کردند تالار دیوان خانه کلان بالاحصار را پادشاهانه زینت کرده بودند همایون ،میرزا میرزا هندال و میرزا یادگار ناصر و امرای دربار هر کدام در تالار مذکور جایگاههای مخصوص به ذوق و سلیقه خود ترتیب داده بودهد مراسم ختنه سوری در همین دیوان خانه کلان در بالاحصار صورت گرفت در حالیکه توپها به غرش در آمده بود بساط عیش و شادی در باغ ها و بازارها و تمام خانههای شهر کابل گسترانیده شد و شب هنگام همه جا چراغانی بود گلبدن بیگم گردشهای بهاری حمیده بانو بیگم و ختنه سوری پسرش را به این کلمات شرح میدهد:
"... بعد از چند روز بقندهار برای طلب حمیده بانو بیگم کسان فرستادند بعد از آمدن حمیده بانو بیگم جلال الدین محمد اکبر بادشاه را ختنه سور کردند و اسباب طوی سنت را تیار میکردند و بعد از نو روز هفت دو روز همایونی میکردند و لباس هاس سبز می پوشیدند و قریب سی چهل دختر را حکم میشد که لباس های سبز پوشند و بر کوه ها برآیند و در یک نوروز به کوه هفت داوران ابرآمدند. اکثر در حضور و عیش و فراغت میگذرانیدند و وقتی که محمد اکبر بادشاه پنج ساله شدند در شهر کابل ختنه سور کردند و در همان دیوان خانه کلان طوی سنت را دادند و تمام بازار را آئین بستند میرزا هندال و میرزا یادگار ناصر و سلطان و امرایان بجهت آئین بندی جاهای خوب و مرغوب راست کرده بودند و در باغ بیکه بیگم بیگمان و ضعفا جاهای عجیب و غریب راست کرده بودند و ساچق را همه میرزایان و امرایان در همان باغ دیوانخانه آوردند بسیار طوی نغز و معرکه خوب گذرانیدند و بمردمان خلعتهای وافر و سر و پاهای وافر عنایت فرمودند و مردم رعیت و علما و صلحا و فقرا و غربا و شریف و وضیع و صغیر و کبیر در امنیت و رفاه روز بعیش و شب به عشرت میگذرانیدند."
ابوالفضل علامی عین واقعه ختنه سوری جلال الدین اکبر و مراسم مربوط آنرا با روش مخصوص واقعه نگاری خود برنگی شرح میدهد که چگونگی آنرا در متن ملاحظه خواهید کرد. (۷۲)
"آرایش جشن دولت پیرای ختنه سور حضرت شاهنشاهی و آئین بستن اقبال بزرگان کام بخش و خدیوان سعادت منش را همواره وجه همت انست که تقریبی انگیخته هنگامه بخشش گرم سازند و بروشی (که از چشمه الودگان عرصه امکان محفوظ) مانند عبارات گزیده را (که سرآمدن آن دلها بدست آوردن دست بر دلها ماندن است) در لباس رسم و عادت بتقدیم رسانند چنانچه در اینوالا که نسیم اقبال به تازگی وزید و گلستان مقصود از سرنو شگفت مراسم فتنه آن نو باوه حدیقه افبال و تازه نهال نخیل مجد و جلال را سبب ساخته در آسایش و بخشایش عالمیان افزودند و در اوائل بهار جهان افروز که روح نباتی در اهتزاز بود و عندلیب شوق در پرواز:
بنفشه سر برآورد از لب جوی
زمین گشت از ریاحین عنبرین بوی
نسیم صبحگاه از مشک بوئی
هزاران نافه در بر داشت گوئی
به ارته باغ (که بغایت دلکش و دلکشاست) نزول دولت فرمودند و بجهت مزید گردآوری دلها که در معنی شکرگذاری حضرت مولی است ابواب عیش و عشرت گشودند و آئین کیکاوسی و کیقبادی تازه ساخته اشارت شد که حضرت بیگمان بتفاوت طبقات و تناسب درجات این باغ طرب افزا آئین بندند و امرا و اعیان شهر چار باغ را زینت افزایند جمیع امرا کمر سعی بر میان شوق بسته در لوازم این کار اهتمام نمودند و کلانتران شهر و بزرگان عهد فراخور حالت و قدرت مساعی جمیله بتقدیم رسانیدند و ارباب صنایع و طوایف محترفه در آرایش دکان و گرمی بازار غایت مبالغه معمول داشتند و در اندک فرصتی آنچنان آئین بندی شد که وصف آن از اندازه بیرون باشد و حضرت جهانبانی هر روز تشریف آورده بزم آرای شادمانی میشدند و فراخور حالت و رتب هر یکی را بتفقدات گرامی شرف امتیاز میبخشیدند و پیشتر از انعقاد این جشن خسروانی قراچه خان دلصاحب بیگ و بعضی دیگر از مختصان درگاه (که به آوردن هودج اقبال حضرت مریم مکانی بقندهار رخصت یافته بودند) کامیاب دولت شده بوقت رسیدند و و قدوم برکات افزای حضرت مهد علایا موجب مزید اسباب نشاط گشت."
"و در این زمین عشرت آگین (که هنگام ارایش بهار عیش و عشرت دادن پیرایش حدیقه دولت و اقبال بود) در ساعتی (که کواکب با نظرات سعد بر جهانیان افاضه نور میکردند) مجلس نهال پیرای گلستان الهی (یعنی ختنه سوری حضرت شاهنشاهی) به هزاران نشاط و شادمانی بظهور پیوست اسباب کامروائی عالمیان آماده شد ابواب سعادت و اقبال بر روزگاران گشاده گشت خورد و بزرگ ممالک از مواهب خسروانی بهره مند شدند و وضیع و شریف اکناف از مکارم پادشاهی خوشدل و خوشوقت گشتند. کلفتهای روزگار با الفت انجامید و تفرقهای عالم به جمعیت خواطر بدل شد. امر اساچقها بنظر اشرف گذرانیدند و با نعامات گرامی سرافراز شدند و در عین آئین بندی آنحضرت بجهت تنشط خواطر و التیام قلوب (که رکن اعظم ملک ستانی و فرمان روائی است) متوجه خواجه ریگ روان شدند و شادمانیها فرمودند و حکم جهان مطاع صدور یلفت که امرا با یکدیگر کشتی گیرند و خود بدولت و اقبال بمیزان نظر همسران را در زور جدا می فرمودند زو آنحضرت با امام قلی قورچی کشتی گرفتند و میرزا هندال و یادگار ناصر میرزا با هم لوازم کشتی بجای آوردند و بعد از آن به سیر ارغوان زار بخواجه سیاران عنان توجه معطوف داشته داد خوشی دادند و بدولت مراجعت فرموده در نشاط افزائی و عشرت پیرائی جشن عالی اشتغال فرمودند و ملازمان استان رفعت پیوند را فراخور اخلاص و خدمت بجایگیرهای مناسب حال هر یک و انعامهای لایق هر کدام و خلعت های موافق هر فریق شرف امتیاز بخشیدند از آنجمله غزنین و آنحدود به میرزا هندال ، زمینداور و تپری و آنحدود بالغ میرزا عنایت فرمودند و جمیع منتسبان استان عبودیت را فراخور حالت و رتبت بمواجب و مواهب کامیاب فرموده سریر آرای ملک صورت و معنی شدند و طوائف انام در سایه افاضت و پرتو رافت مرفه الحال شد قرین مقصود و همنشین اطمینان شدند.