دورۀ بیدل گرایی با عصر بیدل از نیمه قرن ۱۸ تا نیمه قرن ۱۹
از نیمه قرن ۱۸ با تأسیس دولت مرکزی ابدالی و توجه امرای آن خانواده به شعر و هنر، باز کاخها مركز تجمع شعراً و هنرمندان گردید. درعهد حکومت ابدالی زبان دری زبان رسمی دربار بود و اکثر پادشاهان ورجال دولتی قبیله ابدالی بزبان دری شعر میگفتند و به شعر درمی علاقمند بودند و با تشویق شعرا پاسداری شایسته یی از ادبیات و شعر دری کردند تیمور شاه ، شاه شجاع شهزاده نادر شهزاده عبدالرزاق، عبدالله خان ديوان بیگی وکیل الدوله همه در شعر دری شهرتی و مقامی داشتند.
توجه شعرای افغانستان به وسبک هندى ، در سراسر قرن ۱۷ و نيمه اول قرن ۱۸ در این دوره جهت معینی یافت و بدور محور واحدی متمرکز گردید. در دربار تیمورشاه درانی حلقه ادبی تشکیل شد که از اعضای آن خو د شاه ، هر تلك افغان ، لعل محمد عاجز طبیب و میرزا قلندر بودند. فضای این حلقه ادبی با مشاعره های به طرز میرزا عبدالقادر بیدل (۱۷۲۱ - ۱۶۴۴ م ) که در سبک هندی ، مقام و مكتب خاصی دارد گرم می شد .
توجه به مکتب بیدل ارمغانی بود که توسط شعر ای ما که در هند یا آسیای میانه سفر کرده بودند به افغانستان آورده شد و بیدل که در آنوقت هر سال سالگرد وفاتش را شعر ای شاه جهان آباد با تجمع بر مزارش و خواندن اشعارش برگزار می کردند و آوازۀ سخنش آسیای میانه و افغانستان را مسخر کرده بود، از واقف وهاتف وطالب آملی و کلیم و فیضی جلوتر افتاد و سخنوران افغانستان را بدنبال خود کشید. بیدل گرایی در سایه برج و باروی در بارز وپیدو تا دور ترین گوشه های کشور ریشه دواند .
عهد شاهان درانی از نظر سیاسی پر حادثه و ناآرام بود و بار جنگ ها بدوش رعیت سنگینی می کرد و به نوبت خود آتش ها وزد و خوردهای تازه تر را می افروخت.
در این دوره مالیات به اجاره داده میشد چون در اثر جنگ ها اقتصاد زراعتی پامال می شد مردم تقاضای عظیم دولت را در باب مالیات پاسخ گفته نمی توانستند و مستاجران نمی توانستند، زرخزانه دولت را برسانند. چنانچه عزیز الدین و کیلی در فوفلزایی در کتاب تیمورشاه درانی در ضمن واقعات زمان تیمور شاه می نویسد: "اعلیحضرت تیمور شاه نظر به پراگندگی اوضاع وعدم دارایی فرمانی به اسم شیخ عبد اللطیف خان که در آغاز سلطنت ، موصوف حیثیت وزیر مالیه را داشت صادر نمود و متن فرمان اینکه از عمال مستاجران زر سر کار را حصول نموده و بزودترین فرصت تحویل خزانه شاهی نماید . شيخ عبداللطيف تمام مستاجران حاضر کابل را آگاه ساخت و از جمله به نبال کاکا عبدالخالق سدوزایی که مستاجر شکار پورو مبلغ شش لک روپيه باقی ده بود کسان خود را فرستاد، عبدالخالق برادر خود را به شکار پور روان کرد، اما هنوز زر نرسیده بود که عبدالطیف با فرستادن مکرر محصلان او را به ستوه آورد. وی ناچار با چند نفر از ملاز مینش شبا شب به سوی کندهار گریخت که سخن به قیام کاکا عبدالخالق وشورش کندهار و یورش به سوی پایتخت کشید. بدینصورت هنوز که وضع اقتصادی جامعه متشنج بود و صوفیگری و (سبک هندی) در میان شعر ای افغانستان رواج زیاد داشت، تصوف پردامنه و به کمال رسیدۀ بیدل که در محیط هند با رنگ های شیوه تفکر و زیست هندی رنگین شده بود، زبان خاص بیدل یعنی زبانی آراسته با رمز وكنایه و صنایع لفظی و در سویۀ الی برای اکثریت شعرای ما دلنشین و مطلوب بود . چون عرفان بیدل و غزل های صوفیانه او با همان شکل افادۀ منحصر به فرد و در اوج تمام ارزشهای هنر درباری را جمع داشت نه تنها در عرصه صد ساله يعنى از نیمه قرن ۱۸ تا نیمه قرن ۱۹ طبقات حاکمۀ افغانستان به پخش و گسترش آن تلاش ورزیدند بلکه در دورههای بعدی نیز گاهی در زمان تسلطه ادبیات متزقی و مردمی در پهلوی آن به زندگی ادامه داده است. و گاهی غلبه یافته ، برتاج سنت گرایی و تقلید و عنعنه پرستی مسلط بر ادبیات درخشیده است و تا امروز طرفدارانی در میان شعرای افغانستان دارد.
شايسته یاد آوریست که تا امروز بیشتر شعر صوفیانه و عقايد عرفانی بیدل را شعرای ما آموخته و به آن دلبسته اند و از آن در کار شاعری اثر پذیرفته اند و یا بیشتر در دورههای مختلف تاریخ ادبیات افغانستان پیروی از بیدل و گرایش به شیوۀ شاعری اوچون نوعی سنت گرایی و تقلید و بر خوردی بیمار گونه به شعر و ادبیات ظهور کرده است و استادانی مانند عبد العلي مستغنى در دورۀ "ادب فنی" و قارى عبد الله ملک الشعرأ در دورۀ "شعر سبک جديد" که ذکرش خواهد آمد به تعهد بیدل در برابر اجتماع و اندیشه های مترقی او متوجه گردیده وجوه واقعگرا یانه شعر بیدل را و پیشروی های او را در استعمال زبان و شیوههای توصیف و تجسم ستاره راهنما قرار داده اند. در این مبحث مراد ما از مکتب بیدل همان یک جهت از مکتب هنری ا و ، ومقصود از بیدل گرایی، توجه به عرفان بیدل و تقلید از غزلهای صوفیانه او میباشد . از چهره های تابناک شعر در عهد تیمور شاه یکی میرهوتک افغان است ، پسر محمدزمان که در عهد احمد شاه بابا تولد یافته است. وی مصاحب و مشاور تیمورشاه در سفر و حضر بود. در شعر از بیدل پیروی میکرد و در این سبک سر آمد روزگار بود. از قصیده و نامه هاییکه دوست و شاعر معاصرش عاجز کابلی در زمان اقامت او در بلخ برایش فرستاده است ، بر می آید که
عده یی از معاصران، همیشه در منزل افغان یا عاجز جمع میشده اند و و بیدل وانی میکرده اند. توجه مير هوتک افغان به شعر بیدل به آن پیمانه بود که اكثر مضا مین اشعار بیدل در سخن او راه یافته است. مثلا موضوع این بيت بيدل :
ز سودای چشم تو تا کام گیرم
دو عالم فروشم دو بادام گیرم
در این بیت میر هوتک دیده می شود:
گر به سودای دو چشم تو بود دسترسم
دو جهان گیرم و قربان دو بادام کنم
سال تولد و فوت مير هو تك را نمیدانیم؛ اما اینقدر معلوم است که دیوان اشعار خود را در سال(۱۲۰۳هـ ق) (مطابق ۸۹-۱۷۸۸ میلادی) تمام کرده است. میرزا لعل محمد عاجز یکی دیگر از شعرا و طبیب دربار تیمور شاهست که از شاه به تاریخ ربیع الاول سال ۱۱۹۲ عبد الشافي خان لقب یافت . وی تا سال ۱۳۲۸ هجری قمری زنده بود، به کمال پیری رسیده است . چنانکه خودگوید :
خم شد قدم از حسرت ایام جوانی این بارسبک ما به چه مقدار گران بود تاریخ تولد و فوتش در دست نیست ، ها جز اکثر غزلهای بیدل را تخمیس کرده خود نیز به شیوۀ بیدل غزل می سرود، از شعرای و "سبک هندی" به شوکت نیز توجه داشت عاجز ، مير هوتک افغان و ميرزا قلندر دوستان صمیمی و هم عقیده بودند نه تنها از شیوۀ شاعری بیدل پیروی میکردند. بلکه به وی ارادت میورزیدند و به حیث پیر و پیشوای معنوی می نگریستند.
درسنه ١٢٠٤ که شاه مراد بيک حاكم بخارا به مرزهای شمالی افغانستان رخنه کرد، تیمور شاه سوی بلخ شتافت وميرهوتک وميرزا قلندر را نیز با خود در ها جز در کابل ماند . وی در قصیده ۲۶ بیتی خود به یاد آن دو دوست گرامی چنین می نویسد :
اول فصل ربيع و آخر ماه صيام
بود کز نیرنگ کاری های دهر بی مدار
بر من عاجز بلایی شد محیط از چارسو
در برویم بسته بود از شش جهت راه فرار
داشتم از جمله باران دو یار مهربان
چون دو چشم خود عزیز وخورد بين و نیک كار
آن دو تن همچون دو لب سر پوش حرف وصوت من
من از ایشان چون سخن مشهور هر شهر و دیار
آن یکی از بی نظیری شوکت وقت سخن
و آن يكي از طبع سالم صائب این روزگار
آن يكي مير هوتک شاعری در افغان لقب
و آن یکی میرزا قلندر باغ معنی را بهار..
مير هوتک افغان نیز در اشعارش از دوستی خود با عاجز یاد کرده است؛ مثلا در این غزل :
من وعاجز سبب عرض تمنای همیم
محفل افروز هم و انجمن آرای همیم ...
میرزا قلندر که آرامگاهش امروز در پریان پنجشیر به با با قلندر معروف است فرزند شاهین داده است که در پریان در خانواده متدینی تولد یافت . علوم متداول را در پنجشیر و قطغن فرا گرفت، در شاعری به شهرت رسید و در سلک مصاحبین تیمورشاه در آمد .
بیدلگرایی در عهد فرزندان تیمورشاه نیز ادامه یافت . شاه شجاع در شعر از پیروان بیدل بود. در دیوان او اکثر غزلها به اقتضای بیدل سروده شد. است مثلا این غزل :
دارم دلی چون غنچه تنگ از عشق جانان در بغل
مجروح و غرق بحر خون از زخم هجران در بغل
این وزن و قافیه و ردیف را بیدل سخت پسندیده و غزلهای زیبا و استادانه
در آن قالب سروده است، با این مطالع :
ای از خرامت نقش پا خورشید تا بان در بغل
از شوخی گرد رهت عالم گلستان در بغل
عمریست چون گل میروم زین باغ، حرمان در بغل
از رنگ دامن بر کمر از بو گریبان در بغل
محوجنون ساکنم شور بیابان در بغل
چون چشم خوبان خفته ام ناز غزالان در بغل
می آید از دشت جنون گردم بیابان در بغل
توفان وحشت در قدم فوج غزالان در بغل
و شهزاده عبدالرزاق پسر زما نشاه نیز در غزل پیر و بیدل است، مثلا این غزل او:
بسی دارم برو چون مه ولی چشمان مستستش
دوافعی حلقه ها بر بسته و بر گل نشستستش
به پیروی از این غزل بیدل سروده شده است:
من و آن فتنه بالایی که عالم زیر د ستستش
اگر چرخست خاکستش و گر طوبست پستستش
درباریان شاعر و شعرای درباری بیدلگرایی را تا اواسط قرن ۱۹ بصورت تمایل ادبی مسلط بر قلمرو ادبیات پخش کردند چنانکه سردار علم خان علم پسر ارشد سردار عبدالله خان دیوان بیگی عهد احمد شاه بابا و وکیل الدوله تیمورشاه در شعر دری پیرو بیدل بود خودش در غزلی چنین اشاره به موضوع دارد:
کن علم را در سخن سازی به شهر کندهار
پیرو صاحب دلی چون حضرت بیدل مرا
سردار مهر دل مشرقی متولد در ۱۲۱۲ هـ ق ( مطابق ۹۸ - ۱۷۹۷ )
و متوفی در ۱۲۷۱ هـ ق . (مطابق ۵۵ - ۱۸۵۴ م ) در کندهار محافل بيد لخواني دایر میکرد و شعرا را به پیروی از بیدل تشریق مینمود ، خودش هم به روشی بيدل شعر می گفت .
سردار غلام محمد طوری که در سال ۱۲۴۵ هـ ق (مطابق ۳۰ - ۱۸۲۹م) در شهر کندهار تولد شد. در سال ۱۳۱۸ هـ ق (مطابق ۱۹۰۱ - ۱۹۰۰ م) در دمشق وفات یافته است بیشتر به تقلید از قدما شعر میگفت و بخصوص پیر و بیدل بود و بعد از او پسرش محمد امین عندلیب تولد در سال ۱۲۷۱هـ ق (مطابق ۵۵ - ۱۸۵۴ م ) از طرفداران جدی شعر بیدل بود
وی در شنای بیال و شعرش گفته است:
زبان جوهر شمشیر زهر آلود میهابد
رگ تب لرزه و بیم است مرد هم پیدل را
و بر اقتضای بیدل های دیگر چنین تأکید میکند :
پیرو بیدل گلزار سخن شو عندليب
مر شد صاحبدلان و اهل معنی بیدل است
بیدل گرایی محدود در دربار نماند. شعرای زیادی در گوشه های مختلف افغانستان به آن پیوسته و شعر بیدل در اکثر حلقه های ادبی راهش را باز کرد میرزاعبدالواسع طبيب پسر میرزا لعل محمد عاجز نیز از پیروان بیدل بود و میر مجتبی الفت کابلی که در سال ١٢٢٤هـ ق تولد یافته و در سال ۱۲۹۸ هـ ق وفات کرد. دیوان خود را در سال ١٢٤٩ تمام نموده که در آن اشعار زیادی به پیروی بیدل دارد میرغلام شاه ذوقی دروازی متوفی در سال ۱۲۲۲ هـ ق (مطابق ۳۷- ۱۸۳۶) از پیروان بیدل و صائب بود. و عبدالواحد صریر که در سال ۱۲۲۳ هـ ق
(مطابق ۹ – ۱۸۰۸ م) در خرم سمنگان تولد یافت فرزند عبدالشکور خرمی بود و در شعر از بیدل پیروی می کرد و حتی در نامه ییکه از او مانده است تأثیر سبک نثر بيدل بوضاحت دیده می شود.
نصر الدین وارث شبرغانی که شاعری متصوف بود در شعر سبک بیدل را می پسنیدید میر محمد غوث کامل متوفی در ١٣٣٦ هـ ق که در فقه و حدیث و تفسیر استاد مسلم عصر بود به تقلید بیدل شعر می گفت و به حافظ وصا ئب نیز علاقه داشت.
در دورۀ بیدلگرایی تقلید از شیوه سخن پردازی بیدل تنها اسودی که به شعر دری آورد همانا تشجيع شعرا بود به استعمال ترکیب ها و عبارات تشبیه و استعار جديد مخصوصاً به روش بیدل در همان محدودۀ موضوعات عشق و قنا شدن و پشت بازدن به هستی مادی و غیره که از نظر ارزشهای زیبایی شناختي به تکامل شعرو به غنای بیشتر آن توانست کمکی بنماید.
در این دوره مانند هر دورۀ ادبی دیگر بیرون جریان عام ومسلط شهرایی قرار داشتند که بیشتر به تقاضاهای اجتماعی می پرداخت و موضوعات شعر خود را از زندگی خود و جامعه انتخاب میکردند در سر دسته اینگونه سخنوران که تعداد شان نهایت اندک است. عايشه شاعره نام آور افغانستان است . عايشه که هر چند خود وا بسته به دودمان سلطنتی بوده و برخی از غزلها پیش که بروزن وقافيۀ بعضى غزلهای معروف حافظ سروده شده است بیداد اجتماعی و خود سری امر او مردم فریبی ها را به باد انتقاد گرفت و در بخش عمده دیوان خود به مناسبت کشته شدن فرزند جوانش فیض طلب در نبرد کشمیر با سوگنامه های دردناکی بزبان ساده در پیکار با سیاه کاریهای قدرتمندان بر آمد و تصاویر درخشانی از جامعه و زندگی مردم و دربار را بدست داد.
یکی دیگر از خصوصیات دورۀ بیدلگرایی رجوع شعرا و هنرمندان است از کشورهای همسایه به سوی دربارهای افغانستان که میرزا محمد واصل فروغی اصفهانی شاعر ، شهاب ترشیزی شاعر ، محمد هاشم لاهوری نقاش و آقا بابای اصفهانی حجار از آن شمار اند.
در نیمه قرن نزدهم تجاوز مسلحانه سپاه برتانوی به خاک افغانستان (۱۸۳۸- ۱۸۳۹) حادثه تکاندهنده بی بود که لزوم اتحاد طبقات و قشرهای مختلف مردم را نشا نداد. عده یی از شعرای کشور با آزاد بخواهان پیوستند و با سلاح شعر در پیکار آزادی میهن وارد شدند این دوره را که دور جنگنامه سرایی و شعر رزمی نامیده ایم ، یکی از دوره های تابناک شعر دری میباشد پس از این معرفی خواهیم کرد.