الاول السلطان سیف الدین سوری
سلطان سیف الدین سوری،پادشاه بزرگ بود واز شجاعت و جلادت و مروت و عدل و احسان و منظر بهی و فرشهی نصیبی داشت(۱۲۹ واول کسی که ازین دودمان بروی اسم سلطان اطلاق کردند او بود چون خبر حادثه برادر بزرگ او ملک الجبال بدو رسانیدند(۱۳) روی بانتقام سلطان بهرامشاه آورد وازممالک غور لشکر بسیار مستعد گردانید و روی بغزنین نهاد(وبهرامشاه را بشکست)و غزنین۰را)بگرفت وبهرامشاه از پیش او منهزم شد وبطرف هندوستان رفت و سلطان سوری بتخت غزنین بنشست وممالک غور را به برادر خود سلطان بهادالدین که پدر غیاث الدین و معزالدین بود بسپرد.
(۱)مط:غزنیه(۲)اصل:غزنه دارالملک سلاطین(۳) اصلکالتمردین(۴)مط:والصلوت(۵)مطکمقصود(۶)اصل:ممالک هندوستان متفاخر(۷)اصل:سنبی(۹)مطکغزنین بگرفت چون شهادت یافت،آن تخت به بنده خود(۱۰)مطکیلدز(۱۱)راورتیکسلطان سیف الدین صوری،بن عزالدین الحسین(۱۲) مط:نصیب تمام داشت.(۱۳) مط:بسمع او رساندیند.
غوریان طبقه(۱۹) (۳۹۴)
و چون غزنین در ضبط آورد جمله امرا حشم و معارف غزنین و اطراف او را انقیاد نمودند واو در حق آنطوایف انعام وافر نمود چنانچه حشم وچرعایا(ی۹بهرامشاهی مستغرق ایادی او گشتند.چون فصل زمستان در آمد حشمهای غور را اجازت فرمود تا بطرف دیار خود۰رفتند)مراجعت کردند وحاشیه وحشم وکارداران بهرامشاهی را با خود نگاهداشت و برایشان اعتماد نمود و سلطان ووزیر او سید مجدالدین موسوی و تنی چند(معدود) از خدم قدیم عهد با او بماندند،باقی بر درگاه و در ولایت جمله حشم(۱)غزنین بود چون شدت برف و سرما کثرت پذیرفت(۲)و راههای(درها و برهای)غور از بسیاری برف مسدود گشت و اهل غزنین را وفوقی افتاد: که از جانب غور وصول حشم ومدد بطرف غزنین ممکن نگردد د رخفیه بخدمت بهرامشاهی اهل غزنین نبشتند و راسال کردند۰۳) که در همه (شهر۹غزنین و اطراف از لشکر غور با سلطان سوری تنی چند معدود بیش نمانده اند باقی جمله خدم آل محمودی۰۴۹ اندففرصت را مجال نباید داد(۵۹و عزیمت غزنین مصمم گردانید(۶).سلطان بهرامشاه برحکم(آن)مکتوبات و استدعا مغافصه از ۰طرف)هندوستان بغزنین آمد و بر سلطان سوری زد سوری با خواص خود که از غور بودند وباوزیر سید مجدالدین(موسوی۹بیرون شده و راه غور گرفت،سواران سلطان سوری با تنی چند معدود که بود،با سورارن بهرامشاهی ۰به )جنگ پیوست تا ممکن بود،سوار قتال میکرد چون پیاده شد،پناه بکوه برد،او ووزیر و خواص او تاثیر در کیش۰۷)داشتند هیچکس را مجال (آن)نبود: که پیرامن او گشتی. چون در تیرکش او تیر نماند(۸)او را بعهد و دست راست بگرفتند و بدست آوردند چون بدر شهر غزنین رسید دو اشتر بیاوردند(بر)یکی سلطان سوری را برنشاندند و یکی
۰۱۹ مطکخدم غزنین(۲) اصل:چون شدت برف و کثرت سرما قوت پذیرفت.۰۳)مطکبخدمت بهرامشاه اهل غزنین مکتوبات ارسال کردند.(۴)اصل:خدم اکر محمودند(۵)مطکفرصت از دست نباید داد(۶)مط:مصمم باید کرد.۰۷)اصل:تاثر درکش،مط:تا در ترکش تیر بود(۸)اصل:چون تیر ترکش نماند.
غوریان طبقه(۱۹) (۳۹۵)
وزیر او (را)سید مجدالدین(موسوی)را گرد شهرغزنین تشهیر کردند واز بالای خانه خاکستر و خاشاک و نجاست در سر مبارک ایشان(میریختند) تا بسر پل طاق غزنین رسیدند(۱) سلطان سوری ووزیر (او) سید مجددالدین موسوی هردو را صلب کردند(۲)و از پل بیاویختند(وچنین ظلمی و فضیتی) بران پادشاه خوبروی ستوده سیرت عادل و شجاع بکردند،حق تعالی سلطان علا الدین حسین(جهانسوز)را که برارد سلطان سوری بود،نصرت بخشیدفتا آن حرکت و فضحیت را انتقام کرد چنانچه بیش ازین تحریر یافته است.