138

ملک نیم شب

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

همچنان کاین حیات محنت زا 

هست محتاج آب و نان و هوا 

دل مارا به خلوت است نیاز 

که به خلوت عیان شود هر راز

ای خوشا خلوتی که از دل خویش 

باز جوئیم حل مشکل خویش

با دل خود کنیم راز و نیاز 

بشنویم از ضمیر خود آواز 

یک نفس دور ازین جهان باشیم

با دل خویش همزبان باشیم 

دل شب چون شود فضا خاموش 

ماه و انجم شوند جلوه فروش

محفل آسمان بیارایند

در رحمت به خلق بگشایند

بر شو از خواب تا جهان بینی 

جلوه ی ماه و اختران بینی 

مطرب شب ز پرده ی لاهوت

سر کند ساز دلنواز سکوت

گوش نه تا پیام جان شنوی

سوز جان ، ساز آسمان شنوی

آن شنیدی که حضرت باقر

سرور ملک باطن و ظاهر 

شاخه ی بوستان مصطفوی

گلبن نو بهار مرتضوی 

شب چو از نیمه مینمود گذر 

ناله میکرد تا طلوع سحر 

کای خداوند این بلند رواق

مشعل افروز این مرصع طاق

همه اینک فرو شدند به خواب

مرغ بر شاخ و ماهی  اندر آب 

امر خفته اند در بستر 

پاسبانان گماشتند به در

لیک درهای آسمان باز است

رحمت تو به خلق دمساز است